|

ایران و اولویت‌ها‌ی پیش‌رو

سیدمصطفی هاشمی‌طبا

روزنامه «شرق» در شماره پنجشنبه، پنجم شهریور جاری، در صفحات علم خود مصاحبه‌ای با دانشمندی به نام «جان اسکیلز ایوری» را تحت عنوان «انسان بر سر دوراهی: بقا در سایه همیاری یا فنا در آتش جهل و جنگ» در دو صفحه چاپ کرده بود. گو اینکه بخش‌های مهمی از این مصاحبه یعنی در حدود دوسوم اول آن به‌دلیل فقدان درک کافی علمی اینجانب قابل‌فهم کامل نبود، اما ماحصل این گفت‌وگو که از قسمت‌های پایانی آن می‌توان برداشت کرد، نگرانی درخصوص آینده جهان ما و سرنوشت انسان‌ها را در پی داشت. مطالعه این مصاحبه مجددا حساسیت‌های را درخصوص آینده کشورمان و سرنوشت نسل‌های آینده یعنی فرزندان و نوه‌هایمان ‌‌برانگیخت و طبعا همان‌طور‌که ایران جزئی از دنیاست این نوشته نیز به‌عنوان جزئی از نظرات آن دانشمند در مقیاس بسیار کمتر علمی و فنی می‌تواند تلقی شود. علی‌القاعده آینده هر کشور را از برنامه‌های توسعه تدوینی برای آن کشور و چگونگی عمل به این برنامه‌ها می‌توان درک کرد و به همین جهت نگاهی کوتاه به برنامه‌های شش‌گانه توسعه از 42 سال قبل می‌اندازیم. در 42 سال پس از پیروزی انقلاب ‌شش برنامه پنج‌ساله از سوی دولت به‌صورت لایحه تقدیم مجلس شد و پس از تصویب با تأیید شورای نگهبان قانون اساسی برای اجرا به دولت ابلاغ شد. برای تدوین و تصویب هر‌یک از لوایح برنامه پنج‌ساله حدود سه سال وقت از سازمان برنامه‌و‌بودجه و ده‌ها جلسه و هزاران صفحه یادداشت، مقاله و عوامل دیگر به‌ کار گرفته شده و مدت‌ها وقتِ ده‌ها نفر در دولت و مجلس صرف آن شده است. صرف‌نظر از برنامه چهارم توسعه که به تصریح آقای احمدی‌نژاد، رئیس‌‌جمهور وقت آن را خمیر کرد و احیانا کاغذی هم از آن ساخته نشد، سرنوشت سایر برنامه‌ها درحدود همان خمیر‌شدن بود. از جمله می‌توان به برنامه ششم توسعه توجه کرد که مصداق واقعی «برنامه‌نویسی برای بایگانی» است. توجه کنیم که نام برنامه ششم «برنامه پنج‌ساله ششم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» است؛ یعنی برنامه‌ای‌ است که به توسعه همه‌جانبه می‌انجامد. اما برنامه‌های توسعه در دنیا بسیار متنوع و متفاوت است و شاید از زمان انقلاب صنعتی این نگاه وجود داشته است که جامعه باید توسعه یابد و این توسعه برمبنای صنعتی‌شدن بوده است؛ یعنی امر توسعه را سال‌های دراز به صنعتی‌شدن منحصر کرده بودند. با گذشت سال‌ها و مصرف ذغال‌سنگ به‌عنوان انرژی پیش‌ران صنعت که گوگرد آن موجب باران‌های اسیدی و خشک‌شدن برخی جنگل‌ها می‌شد، در تطور زمان در تدوین برنامه‌های توسعه به نکات دیگری توجه کردند و همین شد که در قرن بیستم و هم‌اینک موضوع توسعه پایدار در دنیا مطرح شده است. هرچند به‌هرحال زور و قدرت دولتمندان و دولتمردان همواره بر توسعه پایدار غلبه داشته است، مانند آنچه در آمریکا، چین و اروپا با مصرف انرژی فسیلی انتروپی جهان را افزایش می‌دهند و آنچه در برزیل و جنگل‌های آمازون در جریان است و قدرتمندان به‌سرعت با قطع درختان آمازون، ریه جهان را خشک می‌کنند. با وجود این نابسامانی‌ها جهان دریافته است که توسعه باید از مسیری منطقی برای پایداری جهان بگذرد و بی‌اغراق باید گفت ‌حداقل‌ روی کاغذ به چنین عهد و پیمانی مانند پیمان کیوتو و پاریس رسیده‌اند و البته برای رسیدن به این امر، راه و زمانی طولانی را در حد سه قرن طی کرده‌اند.

به‌ نظر می‌رسد طولانی‌شدن این راه به‌دلیل حاکمیت مکتب لیبرالیسم بر اندیشه توسعه‌گران بوده است و اینکه موضوع توسعه را به تطور اجتماعی و انتخاب اصلح واگذار کرده‌اند. طبیعی است در مکاتبی که ارزش‌ها به‌صورت نسبی تلقی می‌شوند، توسعه چنین راه پرفرازونشیبی را بپیماید و حرکت مادی طبیعی، تکامل اندیشه را به‌دنبال داشته باشد و امروز که اصل موضوع توسعه را در خطر می‌بینند، به توسعه پایدار بیندیشند. راه دیگری که برای توسعه می‌تواند مد نظر قرار گیرد، توسعه حسب ارزش‌های پایدار و متعالی است؛ یعنی برخلاف مکتب لیبرالیسم که ارزش‌ها را نسبی می‌داند، نوعا ادیان ارزش‌ها را مطلق و خارج از معادلات و تبادلات مادی به‌شمار می‌آورد. یعنی حاکمیت با ارزش‌هاست و نه با معادلات، معاملات و تطورات طبیعی. راه دوری نرویم، با این مقدمه می‌خواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که ما (یعنی جمهوری اسلامی ایران) که ارزش‌های اسلامی را مقدم بر همه چیز می‌دانیم و معتقد به حرکت براساس ارزش‌های اسلامی هستیم، در 42 سال پس از پیروزی انقلاب چگونه ارزش‌های اسلامی را در زمینه توسعه پاس داشته‌ایم. به این هم می‌توان اذعان داشت که قبل از انقلاب برنامه‌های توسعه کشور براساس اندیشه‌های توسعه غربی و مورد نفی کارگزاران اصلی جمهوری اسلامی بوده است و همه در پی اندیشه توسعه بر سبک اسلامی بوده‌اند و نیز کلمه رشد را جانشین توسعه کرده‌اند. حال می‌خواهیم چند ارزش اسلامی در امر توسعه جامعه و توجه به زیستگاه انسانی را مرور کنیم. به ‌دنبال یک فهرست طویل و ‌بلند نباشیم، فقط اشاره‌ای کفایت می‌کند.
‌1- خداوند در قرآن می‌فرماید «و جعلنا من الماء کل شیء حی»: بالاترین مقام در خلقت به آب داده شده است و در زمینه عدم آلوده‌کردن آب و صرفه‌جویی در مصرف دستورات زیادی در اسلام داده شده است.
‌2- نقل است از پیامبر که هرکس که شاخه درختی را بی‌جهت بشکند گناه بزرگی مرتکب شده است.
‌3- مولای موحدان حضرت امیر علیه‌السلام در دوره خانه‌نشینی شخصا به حفر چاه و قنات و پرورش نخلستان‌های اطراف مدینه می‌پرداخت.
‌4- حضرت امام صادق (ع) فرموده‌اند زندگی بدون احراز سه عامل حیاتی گوارا نیست: هوای پاک و تمیز، آب فراوان و گوارا و زمین حاصلخیز و قابل کشت و زرع. ظاهرا برای برخی دیگر پیروی از «قال الصادق» و «قال الباقر» وجهی ندارد؛ والا همه‌مان در پی نگهداری و رشد موجودی‌هایمان که امام صادق فرموده‌اند، می‌بودیم.
‌5- مجموعه‌ای از ارزش‌های اسلامی در باب توسعه و ارزش‌های اسلامی در این باب توسط آیت‌الله جوادی‌آملی تحت عنوان اسلام و محیط زیست گردآوری و پرورانده شده است.
‌ما کلا اعتقاد داریم که اولا ارزش‌های ما مطلق هستند و برخاسته از تطور تاریخی و اقتصادی زمان نیستند (و به همین جهت در استنباط احکام قیاس و استحسان را قبول نداریم) و ثانیا حرکت و عمل ما باید براساس ارزش‌های اعتقادی صورت گیرد و حرکت خلاف ارزش‌ها خلاف شرع و گناه یا حداقل ترک اولی است. می‌توان چنین نتیجه گرفت که برنامه ششم توسعه حسب مشخصات نمایندگان مجلس شورای اسلامی و ویژگی‌های اعضای شورای نگهبان براساس ارزش‌های دینی نوشته شده است و برخلاف «سند توسعه پایدار برای سال 2030» مصوب 2015 پاریس که حاصل تطور تاریخی موضوع توسعه است، یک مصوبه ارزشی و برخاسته از ارزش‌های اقتصادی است. حال توجه شود که کدام‌یک از احکام برنامه ششم توسعه به منصه اجرا رسیده است. تقریبا تمام احکام اجرائی یا به ‌دلیل نبود اعتبارات عمرانی و عدم تخصیص آنها (درحالی‌که تخصیص‌های اعتبارات جاری حتی فراتر از صددرصد بوده است) یا عدم آمادگی سرزمینی و اجتماعی یا عدم توانایی فنی و تکنولوژی داخلی و از همه مهم‌تر پدیده پوپولیسم و عدم درک مسئله ابتر مانده است. حال ممکن است برای اجرا‌نشدن این قانون توسعه‌ای و دیگر قانون‌های مشابه که البته برعهده دولت‌های سابق بوده است هزار‌و‌یک دلیل ردیف شود و البته اثبات صحت و سقم این دلایل ناممکن است؛ بنابراین بهتر است از آن عبور کنیم؛ ولی به‌ هر حال نمی‌توانیم از آنچه برخلاف همه سفارش‌های اسلامی و گفتار معصومین (ع) شده، چشم بپوشیم. می‌توانیم بگوییم از طلا گشتن پشیمان گشته‌ایم/ مرحمت فرموده ما را مس کنید. اگر خداوند فرموده که همه زندگان را از آب آفریدم، چرا چاه‌ها را خشک و رودخانه‌ها را آلوده کرده‌ایم. اگر پیامبر فرموده شکستن شاخه درخت در حد قتل نفس است، چرا هفت میلیون نخل در میناب و یک میلیون نخل در آبادان را خشک و یک‌و‌نیم میلیون هکتار جنگل نیاکانی (هیرکانی) را نابود کرده‌ایم. اگر خداوند می‌فرماید که زمین را برای وارثان آن گذاشته‌ایم، چرا 200 دشت حاصلخیز را نشست داده‌ایم و چرا زمین را از زباله آکنده کرده‌ایم و شیرابه‌های زباله‌ها را به آب پاک افزوده‌ایم. اگر دست خداوند آب سرچشمه کارون را شیرین و گوارا آفریده، چرا آن را در پایین‌دست شور و آلوده کرده‌ایم. امروز در مغازه‌های لوازم خانگی جاروبرقی، در سوپرمارکت‌ها مواد و وسایل پاک‌کننده، به وفور وجود دارد و مردم از این ابزار و وسایل در پاکیزگی خانه‌هایشان می‌کوشند و مغازه‌های لباس‌شویی مملو از پرده و پتو و لباس شهروندانی است که در پاکیزگی منازل خود کوشا هستند...
پس چرا همین مردم در پاکیزگی کشور خود نه‌تنها سهمی ندارند؛ بلکه در آلوده‌کردن و تهی‌کردن آن با جان و دل می‌کوشند. آری مردم! چگونه؟

مردم‌اند که تولید زباله می‌کنند. مردم‌اند که کشاورزی می‌کنند و طبق سنت هزار‌ساله آبیاری غرقابی می‌کنند.
مردم‌اند که گازوئیل و بنزین می‌سوزانند و هوا را آلوده می‌کنند، مردم‌اند که فاضلاب را از خانه دفع می‌کنند تا به رودخانه بریزد.
مردم‌اند که چاه‌ها را کف‌شکنی می‌کنند تا آب را از عمق 400‌متری استخراج کنند. مردم‌اند که آن‌همه چراغ و وسایل برقی روشن می‌کنند و مصرف برق را آن‌قدر بالا می‌برند که به خاموشی منجر شود. آری مردم‌اند که موجب اضمحلال جامعه‌ای که در آن آثارش حاکم است، می‌شوند. نتیجه فلسفی! پس حق این مردم است که امید به آینده نداشته باشند و آمالشان در ورای مرزهای جغرافیایی خود باشد و تلاش برای خروج سرمایه و پناه‌بردن به دیگر جوامع آرزوی آنان باشد. آیا واقعا مردم مقصرند؟
بسیار طبیعی است که مردم محدوده زندگی خود را ببینند و درپی رفع و رجوع مسائل خود برای تأمین زندگی هستند، بنابراین اگر به جزء‌جزء آنچه مردم می‌کنند و باعث نابسامانی و آلودگی و تخریب کشور شده و می‌شوند نگاه کنیم، می‌بینیم مردم پایشان را از گلیم‌شان دراز نکرده‌اند، مگر عده معدود که در همه جوامع وجود دارد.
در اینجا آنچه باید رخ دهد و از آثار مخرب و هرج‌ومرج جلوگیری کند، عملکرد دولت است. مردم نوعا به خود و مسائل شخصی می‌پردازند و تقصیری هم ندارند. این حکومت است که اشراف کلی به مسائل جامعه دارد و باید بتواند سیاست‌گذاری کند و در اجرای سیاست‌ها، مقررات و قوانین هم خود بکوشد و هم دیگران را به اجرا وادارد.
آری اقدامات مردم موجب تخریب زیستگاه ایران شده است و این تخریب با کمال تأسف توقف‌ناپذیر و رو به تزاید است و در اینجا دولت مقصر است که همه‌چیز را به حال خود رها کرده و گویا از مردم می‌ترسد که البته چنین است.
حدود 300 سال قبل محمود غلجائی شکست سنگینی به شاه سلطان‌حسین صفوی وارث شاه‌عباس بزرگ تحمیل کرد، به‌طوری‌که شاه سلطان‌حسین دختر خود و تاج سلطنت را به دست خود به محمود داد. 16 سال بعد نادرشاه افشار نه‌تنها افاغنه را از ایران راند، بلکه همه متعرضان به خاک ایران اعم از غلیجائی‌ها، ازیک‌ها، تراکمه، عثمانی‌ها و روس‌ها را شکست داد و دشمنان ایران و تشیع را از ایران راند و به ایران وحدت بخشید و ایران را نجات داد.
نادر برای وحدت ایران و شکست دشمنان اولویت قائل بود و به همین دلیل توفیق بزرگ خدمت به ایران راه یافت -اولویت‌ها را نمی‌توان صد نوع تعریف کرد؛ اینک اولویت‌ها باید نجات ایران باشد، حفظ تمامیت ارضی و دورنگهداشتن دشمنان سیاسی-نظامی از مرزها و حفظ تمامیت آب و خاک و زیستگاه انسانی و رشد آن برای نسل حاضر و نسل‌های آتی.
می‌توان اتوبان تهران-شمال را نساخت، بعدا می‌شود ساخت. می‌توان تصور ساخت یک میلیون خانه را از سر بیرون کرد، بعدا می‌توان این ایده را جان بخشید. می‌توان ده‌ها کارخانه را تعطیل کرد. بعدا می‌توان آن را بازگشایی کرد.
می‌توان به در نیروگاه اتمی بوشهر قفل زد، بعدا می‌توان آن را به‌ کار انداخت. می‌توان مظاهر شهری را ایجاد نکرد. بعدا می‌توان بیشتر و بهتر به اجرا درآورد. می‌توان به مردم گفت در مصرف آب، برق، گاز، خوراک و پوشاک صرفه‌جویی کنید.
بعدا می‌توانند به دلخواه مصرف کنند. اما نمی‌توان چاه‌های خشکیده را پرآب کرد، دشت‌های فرونشسته را بالا آورد.
جنگل‌های هیرکانی و بلوط را برپا کرد، نمی‌توان دریاچه‌ها را آب‌دار کرد، نمی‌توان رودخانه‌های آکنده از زباله را تمیز کرد، نمی‌توان مردم آلوده و بیمار از هوای ناپاک را سلامت بخشید.
نمی‌توان کشاورزی و باغات ازدست‌رفته را احیا کرد و نمی‌توان ایران خاکستری را سبز کرد.
در زمان رژیم پهلوی دو حزب مردم و ایران نوین به دستور شاه سامان یافته بود و اجبارا برخی در حزب ایران نوین و برخی در حزب مردم ثبت‌نام می‌کردند، اما بودند کسانی که می‌گفتند «حزب ایران نوین پاینده باد، اندکی هم حزب مردم زنده باد» و اینک اولویت‌های ما هم چنین روزگاری دارند.
جناب آقای رئیس‌جمهور، دولت محترم، مجلس و البته عموم مردم، اولویت شما کدام است؟
آینده ایران را چگونه می‌بینید؟

روزنامه «شرق» در شماره پنجشنبه، پنجم شهریور جاری، در صفحات علم خود مصاحبه‌ای با دانشمندی به نام «جان اسکیلز ایوری» را تحت عنوان «انسان بر سر دوراهی: بقا در سایه همیاری یا فنا در آتش جهل و جنگ» در دو صفحه چاپ کرده بود. گو اینکه بخش‌های مهمی از این مصاحبه یعنی در حدود دوسوم اول آن به‌دلیل فقدان درک کافی علمی اینجانب قابل‌فهم کامل نبود، اما ماحصل این گفت‌وگو که از قسمت‌های پایانی آن می‌توان برداشت کرد، نگرانی درخصوص آینده جهان ما و سرنوشت انسان‌ها را در پی داشت. مطالعه این مصاحبه مجددا حساسیت‌های را درخصوص آینده کشورمان و سرنوشت نسل‌های آینده یعنی فرزندان و نوه‌هایمان ‌‌برانگیخت و طبعا همان‌طور‌که ایران جزئی از دنیاست این نوشته نیز به‌عنوان جزئی از نظرات آن دانشمند در مقیاس بسیار کمتر علمی و فنی می‌تواند تلقی شود. علی‌القاعده آینده هر کشور را از برنامه‌های توسعه تدوینی برای آن کشور و چگونگی عمل به این برنامه‌ها می‌توان درک کرد و به همین جهت نگاهی کوتاه به برنامه‌های شش‌گانه توسعه از 42 سال قبل می‌اندازیم. در 42 سال پس از پیروزی انقلاب ‌شش برنامه پنج‌ساله از سوی دولت به‌صورت لایحه تقدیم مجلس شد و پس از تصویب با تأیید شورای نگهبان قانون اساسی برای اجرا به دولت ابلاغ شد. برای تدوین و تصویب هر‌یک از لوایح برنامه پنج‌ساله حدود سه سال وقت از سازمان برنامه‌و‌بودجه و ده‌ها جلسه و هزاران صفحه یادداشت، مقاله و عوامل دیگر به‌ کار گرفته شده و مدت‌ها وقتِ ده‌ها نفر در دولت و مجلس صرف آن شده است. صرف‌نظر از برنامه چهارم توسعه که به تصریح آقای احمدی‌نژاد، رئیس‌‌جمهور وقت آن را خمیر کرد و احیانا کاغذی هم از آن ساخته نشد، سرنوشت سایر برنامه‌ها درحدود همان خمیر‌شدن بود. از جمله می‌توان به برنامه ششم توسعه توجه کرد که مصداق واقعی «برنامه‌نویسی برای بایگانی» است. توجه کنیم که نام برنامه ششم «برنامه پنج‌ساله ششم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی» است؛ یعنی برنامه‌ای‌ است که به توسعه همه‌جانبه می‌انجامد. اما برنامه‌های توسعه در دنیا بسیار متنوع و متفاوت است و شاید از زمان انقلاب صنعتی این نگاه وجود داشته است که جامعه باید توسعه یابد و این توسعه برمبنای صنعتی‌شدن بوده است؛ یعنی امر توسعه را سال‌های دراز به صنعتی‌شدن منحصر کرده بودند. با گذشت سال‌ها و مصرف ذغال‌سنگ به‌عنوان انرژی پیش‌ران صنعت که گوگرد آن موجب باران‌های اسیدی و خشک‌شدن برخی جنگل‌ها می‌شد، در تطور زمان در تدوین برنامه‌های توسعه به نکات دیگری توجه کردند و همین شد که در قرن بیستم و هم‌اینک موضوع توسعه پایدار در دنیا مطرح شده است. هرچند به‌هرحال زور و قدرت دولتمندان و دولتمردان همواره بر توسعه پایدار غلبه داشته است، مانند آنچه در آمریکا، چین و اروپا با مصرف انرژی فسیلی انتروپی جهان را افزایش می‌دهند و آنچه در برزیل و جنگل‌های آمازون در جریان است و قدرتمندان به‌سرعت با قطع درختان آمازون، ریه جهان را خشک می‌کنند. با وجود این نابسامانی‌ها جهان دریافته است که توسعه باید از مسیری منطقی برای پایداری جهان بگذرد و بی‌اغراق باید گفت ‌حداقل‌ روی کاغذ به چنین عهد و پیمانی مانند پیمان کیوتو و پاریس رسیده‌اند و البته برای رسیدن به این امر، راه و زمانی طولانی را در حد سه قرن طی کرده‌اند.

به‌ نظر می‌رسد طولانی‌شدن این راه به‌دلیل حاکمیت مکتب لیبرالیسم بر اندیشه توسعه‌گران بوده است و اینکه موضوع توسعه را به تطور اجتماعی و انتخاب اصلح واگذار کرده‌اند. طبیعی است در مکاتبی که ارزش‌ها به‌صورت نسبی تلقی می‌شوند، توسعه چنین راه پرفرازونشیبی را بپیماید و حرکت مادی طبیعی، تکامل اندیشه را به‌دنبال داشته باشد و امروز که اصل موضوع توسعه را در خطر می‌بینند، به توسعه پایدار بیندیشند. راه دیگری که برای توسعه می‌تواند مد نظر قرار گیرد، توسعه حسب ارزش‌های پایدار و متعالی است؛ یعنی برخلاف مکتب لیبرالیسم که ارزش‌ها را نسبی می‌داند، نوعا ادیان ارزش‌ها را مطلق و خارج از معادلات و تبادلات مادی به‌شمار می‌آورد. یعنی حاکمیت با ارزش‌هاست و نه با معادلات، معاملات و تطورات طبیعی. راه دوری نرویم، با این مقدمه می‌خواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که ما (یعنی جمهوری اسلامی ایران) که ارزش‌های اسلامی را مقدم بر همه چیز می‌دانیم و معتقد به حرکت براساس ارزش‌های اسلامی هستیم، در 42 سال پس از پیروزی انقلاب چگونه ارزش‌های اسلامی را در زمینه توسعه پاس داشته‌ایم. به این هم می‌توان اذعان داشت که قبل از انقلاب برنامه‌های توسعه کشور براساس اندیشه‌های توسعه غربی و مورد نفی کارگزاران اصلی جمهوری اسلامی بوده است و همه در پی اندیشه توسعه بر سبک اسلامی بوده‌اند و نیز کلمه رشد را جانشین توسعه کرده‌اند. حال می‌خواهیم چند ارزش اسلامی در امر توسعه جامعه و توجه به زیستگاه انسانی را مرور کنیم. به ‌دنبال یک فهرست طویل و ‌بلند نباشیم، فقط اشاره‌ای کفایت می‌کند.
‌1- خداوند در قرآن می‌فرماید «و جعلنا من الماء کل شیء حی»: بالاترین مقام در خلقت به آب داده شده است و در زمینه عدم آلوده‌کردن آب و صرفه‌جویی در مصرف دستورات زیادی در اسلام داده شده است.
‌2- نقل است از پیامبر که هرکس که شاخه درختی را بی‌جهت بشکند گناه بزرگی مرتکب شده است.
‌3- مولای موحدان حضرت امیر علیه‌السلام در دوره خانه‌نشینی شخصا به حفر چاه و قنات و پرورش نخلستان‌های اطراف مدینه می‌پرداخت.
‌4- حضرت امام صادق (ع) فرموده‌اند زندگی بدون احراز سه عامل حیاتی گوارا نیست: هوای پاک و تمیز، آب فراوان و گوارا و زمین حاصلخیز و قابل کشت و زرع. ظاهرا برای برخی دیگر پیروی از «قال الصادق» و «قال الباقر» وجهی ندارد؛ والا همه‌مان در پی نگهداری و رشد موجودی‌هایمان که امام صادق فرموده‌اند، می‌بودیم.
‌5- مجموعه‌ای از ارزش‌های اسلامی در باب توسعه و ارزش‌های اسلامی در این باب توسط آیت‌الله جوادی‌آملی تحت عنوان اسلام و محیط زیست گردآوری و پرورانده شده است.
‌ما کلا اعتقاد داریم که اولا ارزش‌های ما مطلق هستند و برخاسته از تطور تاریخی و اقتصادی زمان نیستند (و به همین جهت در استنباط احکام قیاس و استحسان را قبول نداریم) و ثانیا حرکت و عمل ما باید براساس ارزش‌های اعتقادی صورت گیرد و حرکت خلاف ارزش‌ها خلاف شرع و گناه یا حداقل ترک اولی است. می‌توان چنین نتیجه گرفت که برنامه ششم توسعه حسب مشخصات نمایندگان مجلس شورای اسلامی و ویژگی‌های اعضای شورای نگهبان براساس ارزش‌های دینی نوشته شده است و برخلاف «سند توسعه پایدار برای سال 2030» مصوب 2015 پاریس که حاصل تطور تاریخی موضوع توسعه است، یک مصوبه ارزشی و برخاسته از ارزش‌های اقتصادی است. حال توجه شود که کدام‌یک از احکام برنامه ششم توسعه به منصه اجرا رسیده است. تقریبا تمام احکام اجرائی یا به ‌دلیل نبود اعتبارات عمرانی و عدم تخصیص آنها (درحالی‌که تخصیص‌های اعتبارات جاری حتی فراتر از صددرصد بوده است) یا عدم آمادگی سرزمینی و اجتماعی یا عدم توانایی فنی و تکنولوژی داخلی و از همه مهم‌تر پدیده پوپولیسم و عدم درک مسئله ابتر مانده است. حال ممکن است برای اجرا‌نشدن این قانون توسعه‌ای و دیگر قانون‌های مشابه که البته برعهده دولت‌های سابق بوده است هزار‌و‌یک دلیل ردیف شود و البته اثبات صحت و سقم این دلایل ناممکن است؛ بنابراین بهتر است از آن عبور کنیم؛ ولی به‌ هر حال نمی‌توانیم از آنچه برخلاف همه سفارش‌های اسلامی و گفتار معصومین (ع) شده، چشم بپوشیم. می‌توانیم بگوییم از طلا گشتن پشیمان گشته‌ایم/ مرحمت فرموده ما را مس کنید. اگر خداوند فرموده که همه زندگان را از آب آفریدم، چرا چاه‌ها را خشک و رودخانه‌ها را آلوده کرده‌ایم. اگر پیامبر فرموده شکستن شاخه درخت در حد قتل نفس است، چرا هفت میلیون نخل در میناب و یک میلیون نخل در آبادان را خشک و یک‌و‌نیم میلیون هکتار جنگل نیاکانی (هیرکانی) را نابود کرده‌ایم. اگر خداوند می‌فرماید که زمین را برای وارثان آن گذاشته‌ایم، چرا 200 دشت حاصلخیز را نشست داده‌ایم و چرا زمین را از زباله آکنده کرده‌ایم و شیرابه‌های زباله‌ها را به آب پاک افزوده‌ایم. اگر دست خداوند آب سرچشمه کارون را شیرین و گوارا آفریده، چرا آن را در پایین‌دست شور و آلوده کرده‌ایم. امروز در مغازه‌های لوازم خانگی جاروبرقی، در سوپرمارکت‌ها مواد و وسایل پاک‌کننده، به وفور وجود دارد و مردم از این ابزار و وسایل در پاکیزگی خانه‌هایشان می‌کوشند و مغازه‌های لباس‌شویی مملو از پرده و پتو و لباس شهروندانی است که در پاکیزگی منازل خود کوشا هستند...
پس چرا همین مردم در پاکیزگی کشور خود نه‌تنها سهمی ندارند؛ بلکه در آلوده‌کردن و تهی‌کردن آن با جان و دل می‌کوشند. آری مردم! چگونه؟

مردم‌اند که تولید زباله می‌کنند. مردم‌اند که کشاورزی می‌کنند و طبق سنت هزار‌ساله آبیاری غرقابی می‌کنند.
مردم‌اند که گازوئیل و بنزین می‌سوزانند و هوا را آلوده می‌کنند، مردم‌اند که فاضلاب را از خانه دفع می‌کنند تا به رودخانه بریزد.
مردم‌اند که چاه‌ها را کف‌شکنی می‌کنند تا آب را از عمق 400‌متری استخراج کنند. مردم‌اند که آن‌همه چراغ و وسایل برقی روشن می‌کنند و مصرف برق را آن‌قدر بالا می‌برند که به خاموشی منجر شود. آری مردم‌اند که موجب اضمحلال جامعه‌ای که در آن آثارش حاکم است، می‌شوند. نتیجه فلسفی! پس حق این مردم است که امید به آینده نداشته باشند و آمالشان در ورای مرزهای جغرافیایی خود باشد و تلاش برای خروج سرمایه و پناه‌بردن به دیگر جوامع آرزوی آنان باشد. آیا واقعا مردم مقصرند؟
بسیار طبیعی است که مردم محدوده زندگی خود را ببینند و درپی رفع و رجوع مسائل خود برای تأمین زندگی هستند، بنابراین اگر به جزء‌جزء آنچه مردم می‌کنند و باعث نابسامانی و آلودگی و تخریب کشور شده و می‌شوند نگاه کنیم، می‌بینیم مردم پایشان را از گلیم‌شان دراز نکرده‌اند، مگر عده معدود که در همه جوامع وجود دارد.
در اینجا آنچه باید رخ دهد و از آثار مخرب و هرج‌ومرج جلوگیری کند، عملکرد دولت است. مردم نوعا به خود و مسائل شخصی می‌پردازند و تقصیری هم ندارند. این حکومت است که اشراف کلی به مسائل جامعه دارد و باید بتواند سیاست‌گذاری کند و در اجرای سیاست‌ها، مقررات و قوانین هم خود بکوشد و هم دیگران را به اجرا وادارد.
آری اقدامات مردم موجب تخریب زیستگاه ایران شده است و این تخریب با کمال تأسف توقف‌ناپذیر و رو به تزاید است و در اینجا دولت مقصر است که همه‌چیز را به حال خود رها کرده و گویا از مردم می‌ترسد که البته چنین است.
حدود 300 سال قبل محمود غلجائی شکست سنگینی به شاه سلطان‌حسین صفوی وارث شاه‌عباس بزرگ تحمیل کرد، به‌طوری‌که شاه سلطان‌حسین دختر خود و تاج سلطنت را به دست خود به محمود داد. 16 سال بعد نادرشاه افشار نه‌تنها افاغنه را از ایران راند، بلکه همه متعرضان به خاک ایران اعم از غلیجائی‌ها، ازیک‌ها، تراکمه، عثمانی‌ها و روس‌ها را شکست داد و دشمنان ایران و تشیع را از ایران راند و به ایران وحدت بخشید و ایران را نجات داد.
نادر برای وحدت ایران و شکست دشمنان اولویت قائل بود و به همین دلیل توفیق بزرگ خدمت به ایران راه یافت -اولویت‌ها را نمی‌توان صد نوع تعریف کرد؛ اینک اولویت‌ها باید نجات ایران باشد، حفظ تمامیت ارضی و دورنگهداشتن دشمنان سیاسی-نظامی از مرزها و حفظ تمامیت آب و خاک و زیستگاه انسانی و رشد آن برای نسل حاضر و نسل‌های آتی.
می‌توان اتوبان تهران-شمال را نساخت، بعدا می‌شود ساخت. می‌توان تصور ساخت یک میلیون خانه را از سر بیرون کرد، بعدا می‌توان این ایده را جان بخشید. می‌توان ده‌ها کارخانه را تعطیل کرد. بعدا می‌توان آن را بازگشایی کرد.
می‌توان به در نیروگاه اتمی بوشهر قفل زد، بعدا می‌توان آن را به‌ کار انداخت. می‌توان مظاهر شهری را ایجاد نکرد. بعدا می‌توان بیشتر و بهتر به اجرا درآورد. می‌توان به مردم گفت در مصرف آب، برق، گاز، خوراک و پوشاک صرفه‌جویی کنید.
بعدا می‌توانند به دلخواه مصرف کنند. اما نمی‌توان چاه‌های خشکیده را پرآب کرد، دشت‌های فرونشسته را بالا آورد.
جنگل‌های هیرکانی و بلوط را برپا کرد، نمی‌توان دریاچه‌ها را آب‌دار کرد، نمی‌توان رودخانه‌های آکنده از زباله را تمیز کرد، نمی‌توان مردم آلوده و بیمار از هوای ناپاک را سلامت بخشید.
نمی‌توان کشاورزی و باغات ازدست‌رفته را احیا کرد و نمی‌توان ایران خاکستری را سبز کرد.
در زمان رژیم پهلوی دو حزب مردم و ایران نوین به دستور شاه سامان یافته بود و اجبارا برخی در حزب ایران نوین و برخی در حزب مردم ثبت‌نام می‌کردند، اما بودند کسانی که می‌گفتند «حزب ایران نوین پاینده باد، اندکی هم حزب مردم زنده باد» و اینک اولویت‌های ما هم چنین روزگاری دارند.
جناب آقای رئیس‌جمهور، دولت محترم، مجلس و البته عموم مردم، اولویت شما کدام است؟
آینده ایران را چگونه می‌بینید؟

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها