کارنامه اعمال یک «زالو»
مهدی نوریان
انتشار فیلم مستند 17دقیقهای بهمن کیارستمی با نام «زالو» پس از حدود 20 سال در کانال تلگرامیاش، مناقشاتی را در فضای مجازی برانگیخته است. به گفته فیلمساز، این فیلم سال 81 ساخته شده و همان سال نیز نمایشهایی داشته و عکسالعملهایی هم گرفته است؛ اما افزایش اقبال به سینمای مستند از یک سو و اهمیتیافتن روزافزون فضای مجازی از سوی دیگر، باعث شده که نمایش مجدد آن پس از حدود دو دهه، بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
«زالو» با نمایش سکانسهایی از فیلم «مشق شب» عباس کیارستمی در سال 68 آغاز میشود. پدر، فرزند خود، بهمن را بهعنوان یکی از دانشآموزان مدرسهای که برای فیلمبرداری به آن رفته، جلوی دوربین مینشاند و از او درباره مشق مدرسه سؤال میکند. بهمن از اینکه برادرش احمد در درسها به او کمک نمیکند یا در ازای کمک او را مجبور میکند کارهایش را انجام دهد، ناراحت است. از سوی دیگر، به این نکته اشاره میکند که پدرش نیز از کمککردن در برخی درسهای او مثلا ریاضیات جدید عاجز است. سکانس بعدی فیلم مربوط به چهار سال بعد است؛ یعنی سال 72. در سراسر این سکانس که نیمی از فیلم را به خود اختصاص میدهد و با توجه به محتوای آن، تماشایش بهحق رنجآور است؛ با نمایی بسته از بهمن مواجه هستیم که در جایگاه متهم در برابر دوربین پدر نشسته است. در ابتدای این سکانس، صدای عباس کیارستمی را میشنویم که میگوید: «یکی از دانشآموزان [فیلم] مشق شب بزرگ شده، اینجا نشسته و لابد برای هفت تجدیدیای که آورده دلایلی دارد». پدر در جایگاهی نشسته که گویی مظهر حقیقت محض است. هرچه جز فهم او، گفته او و منویات او، «مزخرف» و «بیارزش» است. میزانسن طوری است که گویی روز
حساب است. پدر در مقام داور نشسته است و کارنامه اعمال فرزند گناهکارش را به دست دارد و او را مؤاخذه میکند و در نهایت هم از او قطع امید میکند و میگوید: «کسی نمیتواند تو را بیدار کند!». پدر با ادبیاتی که ما را یاد جلسات بازجویی میاندازد از بهمن دلیل میخواهد. بارها تکرار میکند که دلیل تو برای درسنخواندن چیست؟ بهمن دلیلی نمیآورد و توجه میدهد که من دلایلم را قبلا (به گفتوگویی که احتمالا پیش از ضبط فیلم با پدر داشته است، اشاره میکند) گفتم و خطاب به پدر میگوید که تو آنها را «مزخرف» خواندی. حتی وقتی بهمن میگوید اشتباه کردم که درس نخواندم، پدر به او میگوید در چهرهات نشانی از پشیمانی نمیبینم. در لحظاتی از این سکانس، به نظر میرسد بهمن عمدا صورت خود را به طرف دوربین برمیگرداند تا نظر بیننده را به چیزی جلب کند. روی صورتش چیزی شبیه کبودی دیده میشود که شاید نشان از تنبیه فیزیکی پدر داشته باشد. این سکانس با گفتار تحقیرآمیز عباس کیارستمی مبنی بر اینکه من مایل نیستم با کسی که مثل یک «زالو» زندگی میکند همزیستی کنم و اینکه نمیخواهم «زالوپرور» باشم، به پایان میرسد. سکانس دیگر مربوط به سال 81 است. بهمن
دوباره روبهروی دوربین پدر نشسته است. گویا پدر را مطلع کرده که از محتوای فیلمی که 9 سال پیش از او گرفته بود، حالا میخواهد فیلمی بسازد. عباس میگوید: «اگر میخواهی با این فیلم بسازی، من حوصله این را ندارم». او ادامه میدهد که «اگر آن فیلم را جدی گرفته بودی، امروز به آن بهعنوان موضوعی برای یک فیلم نگاه نمیکردی بلکه آن را بهعنوان پرسشی جدیتر میدیدی!». فیلم با این گفته از پدر به پایان میرسد: «نمیتواند کسی تو را بیدار کند و حالاحالاها هم بیدار نمیشوی!».
با خوانشی جامعهشناختی از «زالو» تلاش میکنم به چند نکته اشاره کنم. اول اینکه «زالو»، دستکم برای من، نقد گفتار پدرسالارانه است. ممکن است گفته شود سرزدن ایندست رفتارها از پدرها در جامعه ایرانی بهویژه در دهههای 60 و 70 امری عادی بوده و نمایش آن چیز جدیدی نیست. در پاسخ، باید به نکته دوم برسم و آن اینکه باید توجه داشت که این کردار از عباس کیارستمی، یعنی یکی از بزرگترین کارگردانهای تاریخ سینمای ایران و حتی جهان، سر میزند. با گفتن این نکته ابدا نه بهدنبال اخلاقیکردن این ماجرا هستم و نه دنبال روانشناختی و فردیکردن آن (این را در نکته پایانی توضیح خواهم داد) بلکه اتفاقا منظری جامعهشناختی را برگزیدهام که بر آن اساس «زالو» را میستایم. «زالو» در واقع روی عمق فاجعه دست میگذارد. «زالو» میخواهد بگوید گفتار پدرسالار اینقدر عمیق است و در جامعه ریشه دوانده که کردارهای کسی همچون عباس کیارستمی را نیز میسازد و سایهاش نهتنها بر جامعه بلکه بر خانه کیارستمی هم میافتد. کیارستمی «طعم گیلاس» که به ساخت معنا و فرونغلتیدن در چنگال فرم توجه میدهد، ببینید چطور در کردارهای روزمرهاش گرفتار فرم متصلب و البته ستمگر
پدرسالاری است. ببینید چطور این گفتار خشن و تحقیرآمیز به خانه یکی از روشنفکران آن جامعه نیز راه یافته است. باید کاری کرد! این چیزی است که «زالو» با نگاه انتقادیاش طلب میکند. هدف «زالو» با وامگیری از مفهوم اروینگ گافمن، نقد «نهاد تام» است؛ نهادهایی که انسانها را محصور کرده، از جامعه بزرگتر جدا نگه میدارند و طبق خواسته خود و بر اساس مقاصد خود نظم میدهند. نهادهایی که حقیقتی از پیش موجود را بر فرد تحمیل کرده و او را از تولید خلاق و انتقادی معنا دور میکنند. زندان و آسایشگاههای روانی مثالهای روشنی برای نهادهای تام هستند، اما آیا نمیتوان به مدرسه و حتی خانواده نیز بهعنوان نهادهایی تام نگریست؟ فیلم «چهارصد ضربه» از فرانسوا تروفو بهخوبی نشان میدهد که مدرسه و خانواده نیز میتوانند نهادهایی تام باشند؛ جاییکه همه وجوه زندگی فرد تحت کنترل و تنظیم اقتداری واحد است، اعضا کموبیش وضعیتی مشابه دارند، افراد بر اساس جدول زمانی سفتوسختی دست به فعالیت میزنند و هدف از جملگی فعالیتها برآوردن مقاصد نهاد است. تروفو از بنیانگذاران سینمای موج نوی فرانسه است و جالب است که از عباس کیارستمی نیز بهعنوان «پدرخوانده
سینمای موج نوی ایران» یاد شده است. نکته سوم را به ستایش از بهمن کیارستمی اختصاص میدهم. نقد جایگاه پدر در جامعهای که گفتار پدرسالار نیروی درخور ملاحظهای دارد و حتی نمیشود به آن نزدیک شد، یک تابوشکنی است. این مهم وقتی ارزش بالاتری مییابد که پدرت کسی همچون عباس کیارستمی باشد. از دیگر سو، بهمن از همان شیوه فیلمسازی پدر برای نقد جایگاه او استفاده میکند؛ دقیقا از همان متریال تحقیرآمیزی که علیه او استفاده شده بود. اینجاست که صدای عباس کیارستمی در بخشی از فیلم به گوش میرسد که میگوید «چه خوب است که این لحظات ضبط میشود و میماند». واقعا چه خوب! نکته چهارم اینکه همانطور که اشاره شد، به نظرم از اخلاقیکردن و فردیکردن این قصه باید بهشدت پرهیز کرد. روی سخنم اینجا با آن دسته از واکنشهایی است که شخص عباس کیارستمی را هدف قرار دادند.
انتشار فیلم مستند 17دقیقهای بهمن کیارستمی با نام «زالو» پس از حدود 20 سال در کانال تلگرامیاش، مناقشاتی را در فضای مجازی برانگیخته است. به گفته فیلمساز، این فیلم سال 81 ساخته شده و همان سال نیز نمایشهایی داشته و عکسالعملهایی هم گرفته است؛ اما افزایش اقبال به سینمای مستند از یک سو و اهمیتیافتن روزافزون فضای مجازی از سوی دیگر، باعث شده که نمایش مجدد آن پس از حدود دو دهه، بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
«زالو» با نمایش سکانسهایی از فیلم «مشق شب» عباس کیارستمی در سال 68 آغاز میشود. پدر، فرزند خود، بهمن را بهعنوان یکی از دانشآموزان مدرسهای که برای فیلمبرداری به آن رفته، جلوی دوربین مینشاند و از او درباره مشق مدرسه سؤال میکند. بهمن از اینکه برادرش احمد در درسها به او کمک نمیکند یا در ازای کمک او را مجبور میکند کارهایش را انجام دهد، ناراحت است. از سوی دیگر، به این نکته اشاره میکند که پدرش نیز از کمککردن در برخی درسهای او مثلا ریاضیات جدید عاجز است. سکانس بعدی فیلم مربوط به چهار سال بعد است؛ یعنی سال 72. در سراسر این سکانس که نیمی از فیلم را به خود اختصاص میدهد و با توجه به محتوای آن، تماشایش بهحق رنجآور است؛ با نمایی بسته از بهمن مواجه هستیم که در جایگاه متهم در برابر دوربین پدر نشسته است. در ابتدای این سکانس، صدای عباس کیارستمی را میشنویم که میگوید: «یکی از دانشآموزان [فیلم] مشق شب بزرگ شده، اینجا نشسته و لابد برای هفت تجدیدیای که آورده دلایلی دارد». پدر در جایگاهی نشسته که گویی مظهر حقیقت محض است. هرچه جز فهم او، گفته او و منویات او، «مزخرف» و «بیارزش» است. میزانسن طوری است که گویی روز
حساب است. پدر در مقام داور نشسته است و کارنامه اعمال فرزند گناهکارش را به دست دارد و او را مؤاخذه میکند و در نهایت هم از او قطع امید میکند و میگوید: «کسی نمیتواند تو را بیدار کند!». پدر با ادبیاتی که ما را یاد جلسات بازجویی میاندازد از بهمن دلیل میخواهد. بارها تکرار میکند که دلیل تو برای درسنخواندن چیست؟ بهمن دلیلی نمیآورد و توجه میدهد که من دلایلم را قبلا (به گفتوگویی که احتمالا پیش از ضبط فیلم با پدر داشته است، اشاره میکند) گفتم و خطاب به پدر میگوید که تو آنها را «مزخرف» خواندی. حتی وقتی بهمن میگوید اشتباه کردم که درس نخواندم، پدر به او میگوید در چهرهات نشانی از پشیمانی نمیبینم. در لحظاتی از این سکانس، به نظر میرسد بهمن عمدا صورت خود را به طرف دوربین برمیگرداند تا نظر بیننده را به چیزی جلب کند. روی صورتش چیزی شبیه کبودی دیده میشود که شاید نشان از تنبیه فیزیکی پدر داشته باشد. این سکانس با گفتار تحقیرآمیز عباس کیارستمی مبنی بر اینکه من مایل نیستم با کسی که مثل یک «زالو» زندگی میکند همزیستی کنم و اینکه نمیخواهم «زالوپرور» باشم، به پایان میرسد. سکانس دیگر مربوط به سال 81 است. بهمن
دوباره روبهروی دوربین پدر نشسته است. گویا پدر را مطلع کرده که از محتوای فیلمی که 9 سال پیش از او گرفته بود، حالا میخواهد فیلمی بسازد. عباس میگوید: «اگر میخواهی با این فیلم بسازی، من حوصله این را ندارم». او ادامه میدهد که «اگر آن فیلم را جدی گرفته بودی، امروز به آن بهعنوان موضوعی برای یک فیلم نگاه نمیکردی بلکه آن را بهعنوان پرسشی جدیتر میدیدی!». فیلم با این گفته از پدر به پایان میرسد: «نمیتواند کسی تو را بیدار کند و حالاحالاها هم بیدار نمیشوی!».
با خوانشی جامعهشناختی از «زالو» تلاش میکنم به چند نکته اشاره کنم. اول اینکه «زالو»، دستکم برای من، نقد گفتار پدرسالارانه است. ممکن است گفته شود سرزدن ایندست رفتارها از پدرها در جامعه ایرانی بهویژه در دهههای 60 و 70 امری عادی بوده و نمایش آن چیز جدیدی نیست. در پاسخ، باید به نکته دوم برسم و آن اینکه باید توجه داشت که این کردار از عباس کیارستمی، یعنی یکی از بزرگترین کارگردانهای تاریخ سینمای ایران و حتی جهان، سر میزند. با گفتن این نکته ابدا نه بهدنبال اخلاقیکردن این ماجرا هستم و نه دنبال روانشناختی و فردیکردن آن (این را در نکته پایانی توضیح خواهم داد) بلکه اتفاقا منظری جامعهشناختی را برگزیدهام که بر آن اساس «زالو» را میستایم. «زالو» در واقع روی عمق فاجعه دست میگذارد. «زالو» میخواهد بگوید گفتار پدرسالار اینقدر عمیق است و در جامعه ریشه دوانده که کردارهای کسی همچون عباس کیارستمی را نیز میسازد و سایهاش نهتنها بر جامعه بلکه بر خانه کیارستمی هم میافتد. کیارستمی «طعم گیلاس» که به ساخت معنا و فرونغلتیدن در چنگال فرم توجه میدهد، ببینید چطور در کردارهای روزمرهاش گرفتار فرم متصلب و البته ستمگر
پدرسالاری است. ببینید چطور این گفتار خشن و تحقیرآمیز به خانه یکی از روشنفکران آن جامعه نیز راه یافته است. باید کاری کرد! این چیزی است که «زالو» با نگاه انتقادیاش طلب میکند. هدف «زالو» با وامگیری از مفهوم اروینگ گافمن، نقد «نهاد تام» است؛ نهادهایی که انسانها را محصور کرده، از جامعه بزرگتر جدا نگه میدارند و طبق خواسته خود و بر اساس مقاصد خود نظم میدهند. نهادهایی که حقیقتی از پیش موجود را بر فرد تحمیل کرده و او را از تولید خلاق و انتقادی معنا دور میکنند. زندان و آسایشگاههای روانی مثالهای روشنی برای نهادهای تام هستند، اما آیا نمیتوان به مدرسه و حتی خانواده نیز بهعنوان نهادهایی تام نگریست؟ فیلم «چهارصد ضربه» از فرانسوا تروفو بهخوبی نشان میدهد که مدرسه و خانواده نیز میتوانند نهادهایی تام باشند؛ جاییکه همه وجوه زندگی فرد تحت کنترل و تنظیم اقتداری واحد است، اعضا کموبیش وضعیتی مشابه دارند، افراد بر اساس جدول زمانی سفتوسختی دست به فعالیت میزنند و هدف از جملگی فعالیتها برآوردن مقاصد نهاد است. تروفو از بنیانگذاران سینمای موج نوی فرانسه است و جالب است که از عباس کیارستمی نیز بهعنوان «پدرخوانده
سینمای موج نوی ایران» یاد شده است. نکته سوم را به ستایش از بهمن کیارستمی اختصاص میدهم. نقد جایگاه پدر در جامعهای که گفتار پدرسالار نیروی درخور ملاحظهای دارد و حتی نمیشود به آن نزدیک شد، یک تابوشکنی است. این مهم وقتی ارزش بالاتری مییابد که پدرت کسی همچون عباس کیارستمی باشد. از دیگر سو، بهمن از همان شیوه فیلمسازی پدر برای نقد جایگاه او استفاده میکند؛ دقیقا از همان متریال تحقیرآمیزی که علیه او استفاده شده بود. اینجاست که صدای عباس کیارستمی در بخشی از فیلم به گوش میرسد که میگوید «چه خوب است که این لحظات ضبط میشود و میماند». واقعا چه خوب! نکته چهارم اینکه همانطور که اشاره شد، به نظرم از اخلاقیکردن و فردیکردن این قصه باید بهشدت پرهیز کرد. روی سخنم اینجا با آن دسته از واکنشهایی است که شخص عباس کیارستمی را هدف قرار دادند.