|

مضرات تداوم احساس شنیده‌نشدن

دکتر حسین ساسانی- نظریه‌پرداز توسعه پایدار

وقتی به گذشته می‌نگریم، انباشتی از اشتباهات تأثیر‌گذار در زندگی خودمان و جامعه را مشاهده می‌کنیم، بدون اینکه بخواهیم از این اشتباهات، کشف جدیدی بکنیم و دیگر آنها را تکرار نکنیم. این اشتباهات مکرر بدون آنکه منجر به آموزه‌های جدیدی شود، بسیار زیاد و در همه حوزه‌های زندگی‌مان است؛ از سیاست تا اقتصاد، از اجتماع تا محیط زیست، از سلامت زندگی تا شفافیت اخلاقی، از تربیت کودکان تا بها‌دادن به جوانان! همه اینها یک سؤال را به ذهن متبادر می‌کند و آن اینکه راستی ما را چه شده است، در کدام مسیر زندگی گام می‌برمی‌داریم و هدف غایی زندگی ما چیست؟

به باور من، اصلی‌ترین دلیل این است که در نقصان‌ها و باورهای غلط‌مان تجدیدنظر نمی‌کنیم. شناسایی نقصان و کمبودهای آگاهی و معرفت شخصی، در را به روی تردید می‌گشاید. وقتی درک کنونی خود را زیر سؤال ببریم، کنجکاوانه به دنبال کشف نادانسته‌های خود خواهیم رفت. همچنین کاوش موجب مکاشفه‌های جدیدی خواهد شد و وقتی می‌بینیم که هنوز چقدر چیز برای آموختن داریم، تواضع فکری‌مان نیز حفظ می‌شود. اگر دانش یک قدرت است، پس آگاهی از نادانسته‌ها نیز نشانه خرد خواهد بود. باید طرز فکرمان را تغییر دهیم و جز این راهی نیست؛ طرز فکری بر مبنای طرز فکر دانشمندگونه که مبتنی بر تفکر علمی است. این نوع طرز فکر در ما سبب می‌شود که فروتنی را بر غرور، تردید را بر قاطعیت و کنجکاوی را بر ذهنیت بسته ترجیح دهیم. با خروج از طرز فکر دانشمندگونه، چرخه تجدیدنظر بر دانسته‌هایمان متلاشی می‌شود و راه را برای چرخه اعتماد‌به‌نفس کاذب باز می‌کند. اگر به‌ روش‌های توجیه‌پذیری کارمان (موعظه‌گری) روی بیاوریم، نمی‌توانیم خلأهای دانش خود را ببینیم و گمان می‌کنیم که همواره به حقیقت واقف هستیم.
برخلاف تردید، غرور می‌تواند عاملی برای ثبات رأی‌مان باشد و ما را مبدل به فردی می‌کند که فقط به دنبال اثبات خود است. به ‌این ‌ترتیب جرقه‌های سوگیری زاده خواهد شد و به‌تدریج روش‌های سیاست‌مدارانه به کار می‌رود که فقط به دنبال شکست‌دادن دیگران و از‌بین‌بردن حقیقت است؛ در‌حالی‌که نیازمند معرفت هستیم و برای داشتن معرفت باید طریقت را پیشه خود کنیم.
وقتی طرز فکر دانشمندگونه را انتخاب می‌کنیم، آن وقت، شروع کارمان با پاسخ یا راهکارها نیست، بلکه پرسش‌ها و معماها هدایتگر ما هستند. با بدبینی به استدلال دیگران نمی‌نگریم، بلکه جسورانه استدلال‌های خودمان را به چالش می‌کشیم. این امر مستلزم جست‌وجوی مداوم برای کشف اشتباهات (نه کشف استدلال‌هایی برای اثبات درستی) و بازنگری دیدگاه‌ها بر‌ اساس آموزه‌های جدید است.
تلاش برای عدم رهایی از اسارت در دام آگاهی کاذب و دانش سطحی که متأسفانه در میان سیاست‌مداران، اندیشمندان و مردم جامعه ما بسیار رایج شده است، سبب می‌شود ذهن‌مان را به روی مجهولات ببندیم. از قضاوت انسانی، مناسب و خوب دوری کنیم؛ در‌حالی‌که قضاوت خوب و تصمیم‌گیری درست، مستلزم مهارت و عزم برای گشودن ذهن است و ما از آن غافلیم. تجدیدنظر یکی از عادت‌های مهم زندگی است و روز‌به‌روز هم مهم‌‌تر می‌شود. رسیدن به این ویژگی یعنی داشتن رویکرد دانشمندگونه در حل مسائل کشور و جامعه‌ای که هر روز در شرایط سخت‌تری قرار می‌گیرد، به هر شکل و با هر رویکرد، ساماندهی و برپاساختن یک نبرد همه‌جانبه و دشوار با داشتن یک عزم راسخ است و باور به اینکه وظیفه داریم دنیا را برای زندگی بهتر مهیا کنیم. نبرد با ناتوانی‌های خودمان و نبرد با تهدیدها و ناخواسته‌های محیط آشوبناک و عرصه‌های ناشناخته فرداست و آنچه ما را در این نبرد دشوار پیروز خواهد کرد، راستی، عشق، اعتماد و اعتقاد به مردم و هوشمندی در مقابل پدیده‌های ناپایدار، مبهم، پیچیده و پیش‌بینی‌ناپذیر است. باید به دنبال ساختن سرزمینی باشیم که انسان‌محور و جامعه‌دوست باشد و تلاش کنیم بر اصالت و ارزش‌های بنیادین و در بستری از اعتماد، تنوع‌پذیری و همدلی تمرکز کنیم. بدون ‌شک این نگاه، یعنی جست‌وجوی مداوم برای کشف اشتباهات و بازنگری دیدگاه‌ها بر‌ اساس آموزه‌های جدید، سبب می‌شود مدیریت کارآمد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توسعه و تحکیم یابد و شرایطی فراهم شود تا سرزمین ایران جای بهتری برای زندگی همه شهروندان فارغ از تفاوت‌های زبانی، نژادی، فرهنگی و تملایات سیاسی شود. آن‌گاه دریچه‌ای جدید به روی تعلقات و داستان‌های فراوان و بی‌پایانی که جهان برای ‌‌ما دارد، می‌گشاییم تا از این طریق نسخه‌های بی‌شماری از فرزانگی را در خود بیابیم و با درهم‌شکستن تالاری از آینه‌ها که فقط خودمان را منعکس می‌کند، تصویری خوشایند از «عرصه‌بخشیدن و کامل‌زیستن» از زندگی داشته باشیم. وجود چنین دیدگاهی در هر‌یک از ما سبب می‌شود تا به یکدیگر احترام بگذاریم و به همدیگر اعتماد کنیم، پندار، گفتار و کردارمان را بر دوستی و نیک‌خواهی استوار کرده و برای بهره‌مندی خود و دیگران تلاش کنیم و امکان پیدا کنیم که به افق‌های دور، حتی فراتر از زندگی خودمان چشم بگشاییم و توان و عظمت بالقوه خویش را به چشم خود ببینیم و دل از قطره برکنیم و به دریا زنیم. آن‌گاه درمی‌یابیم که هرچه در راه برکشیدن خودمان از وضعیت موجود به آینده مطلوب که همان توسعه پایدار، رفاه اجتماعی و تحقق عدالت همگانی است، مایه بگذاریم کم است.
شرط اصلی پرهیز از اشتباهات مکرر، گوش‌دادن به دیگران و شنیدن آنهاست. اگر تلاش برای شنیده‌شدن یک روی سکه باشد، روی دیگر تمایل به گوش‌دادن به‌ویژه از طرف دولتمردان و سیاست‌ورزان است. این دو به شکل جدایی‌ناپذیری با هم هستند. زمانی که متقاعد شویم کسی به اعتراضات و تقاضاهای ما گوش نمی‌دهد و به دنبال تکرار اشتباهات خودشان هستند، کمتر مایل به گوش‌دادن به دیگران خواهیم بود و به دنبال آن، تعامل در میان بخش‌های مختلف جامعه و طیف‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی متزلزل شده و زمانی که ارتباط از بین برود، همکاری، همدلی، اعتماد، دلبستگی، همزیستی و هماهنگی اجتماعی و همسویی حول یک چشم‌انداز ملی هم دچار آسیب خواهد شد.
به عبارت دیگر، احساس شنیده‌نشدن در ‌صورتی ‌که تداوم یابد و به امری عادی تبدیل شود، به‌تدریج گوش‌ها و بعد راه قلب‌مان را می‌بندد و راه را برای اشتباهات مکرر باز می‌کند. با گوش‌ندادن به دیگران، باعث می‌شویم آنان هم احساس کنند کسی صدای‌شان را نمی‌شنود. بعد این چرخه ادامه پیدا می‌کند و هر بار که یک دور می‌زند، همه چیز بدتر و کیفیت زندگی مردم به مراتب بدتر می‌شود و به‌جای پیشرفت عقب‌گرد می‌کنیم و در اشتباهات مکرر خود غرق می‌شویم.
وقتی ضرورت گوش‌دادن به نظرات مختلف را فراموش کنیم، اشتباهات تکرار می‌شود و یادگیری هم در ما متوقف می‌شود؛ چون چیز زیادی از یکدستی، تک‌صدایی و یکنواختی یاد نخواهیم گرفت. معمولا تفاوت‌ها و تنوع‌ها هستند که چیزهای زیادی به انسان‌ها یاد می‌دهند. وقتی یادگیری کم‌رنگ شود و کنجکاوی برای آموختن و داشتن شور و اشتیاق یادگیری دیگر فرهنگ‌ها از بین برود، نوآوری و خلاقیت هم از بین می‌رود و وقتی جامعه از ساختن و خلق‌کردن تهی شود، به سمت افول می‌رود.

وقتی به گذشته می‌نگریم، انباشتی از اشتباهات تأثیر‌گذار در زندگی خودمان و جامعه را مشاهده می‌کنیم، بدون اینکه بخواهیم از این اشتباهات، کشف جدیدی بکنیم و دیگر آنها را تکرار نکنیم. این اشتباهات مکرر بدون آنکه منجر به آموزه‌های جدیدی شود، بسیار زیاد و در همه حوزه‌های زندگی‌مان است؛ از سیاست تا اقتصاد، از اجتماع تا محیط زیست، از سلامت زندگی تا شفافیت اخلاقی، از تربیت کودکان تا بها‌دادن به جوانان! همه اینها یک سؤال را به ذهن متبادر می‌کند و آن اینکه راستی ما را چه شده است، در کدام مسیر زندگی گام می‌برمی‌داریم و هدف غایی زندگی ما چیست؟

به باور من، اصلی‌ترین دلیل این است که در نقصان‌ها و باورهای غلط‌مان تجدیدنظر نمی‌کنیم. شناسایی نقصان و کمبودهای آگاهی و معرفت شخصی، در را به روی تردید می‌گشاید. وقتی درک کنونی خود را زیر سؤال ببریم، کنجکاوانه به دنبال کشف نادانسته‌های خود خواهیم رفت. همچنین کاوش موجب مکاشفه‌های جدیدی خواهد شد و وقتی می‌بینیم که هنوز چقدر چیز برای آموختن داریم، تواضع فکری‌مان نیز حفظ می‌شود. اگر دانش یک قدرت است، پس آگاهی از نادانسته‌ها نیز نشانه خرد خواهد بود. باید طرز فکرمان را تغییر دهیم و جز این راهی نیست؛ طرز فکری بر مبنای طرز فکر دانشمندگونه که مبتنی بر تفکر علمی است. این نوع طرز فکر در ما سبب می‌شود که فروتنی را بر غرور، تردید را بر قاطعیت و کنجکاوی را بر ذهنیت بسته ترجیح دهیم. با خروج از طرز فکر دانشمندگونه، چرخه تجدیدنظر بر دانسته‌هایمان متلاشی می‌شود و راه را برای چرخه اعتماد‌به‌نفس کاذب باز می‌کند. اگر به‌ روش‌های توجیه‌پذیری کارمان (موعظه‌گری) روی بیاوریم، نمی‌توانیم خلأهای دانش خود را ببینیم و گمان می‌کنیم که همواره به حقیقت واقف هستیم.
برخلاف تردید، غرور می‌تواند عاملی برای ثبات رأی‌مان باشد و ما را مبدل به فردی می‌کند که فقط به دنبال اثبات خود است. به ‌این ‌ترتیب جرقه‌های سوگیری زاده خواهد شد و به‌تدریج روش‌های سیاست‌مدارانه به کار می‌رود که فقط به دنبال شکست‌دادن دیگران و از‌بین‌بردن حقیقت است؛ در‌حالی‌که نیازمند معرفت هستیم و برای داشتن معرفت باید طریقت را پیشه خود کنیم.
وقتی طرز فکر دانشمندگونه را انتخاب می‌کنیم، آن وقت، شروع کارمان با پاسخ یا راهکارها نیست، بلکه پرسش‌ها و معماها هدایتگر ما هستند. با بدبینی به استدلال دیگران نمی‌نگریم، بلکه جسورانه استدلال‌های خودمان را به چالش می‌کشیم. این امر مستلزم جست‌وجوی مداوم برای کشف اشتباهات (نه کشف استدلال‌هایی برای اثبات درستی) و بازنگری دیدگاه‌ها بر‌ اساس آموزه‌های جدید است.
تلاش برای عدم رهایی از اسارت در دام آگاهی کاذب و دانش سطحی که متأسفانه در میان سیاست‌مداران، اندیشمندان و مردم جامعه ما بسیار رایج شده است، سبب می‌شود ذهن‌مان را به روی مجهولات ببندیم. از قضاوت انسانی، مناسب و خوب دوری کنیم؛ در‌حالی‌که قضاوت خوب و تصمیم‌گیری درست، مستلزم مهارت و عزم برای گشودن ذهن است و ما از آن غافلیم. تجدیدنظر یکی از عادت‌های مهم زندگی است و روز‌به‌روز هم مهم‌‌تر می‌شود. رسیدن به این ویژگی یعنی داشتن رویکرد دانشمندگونه در حل مسائل کشور و جامعه‌ای که هر روز در شرایط سخت‌تری قرار می‌گیرد، به هر شکل و با هر رویکرد، ساماندهی و برپاساختن یک نبرد همه‌جانبه و دشوار با داشتن یک عزم راسخ است و باور به اینکه وظیفه داریم دنیا را برای زندگی بهتر مهیا کنیم. نبرد با ناتوانی‌های خودمان و نبرد با تهدیدها و ناخواسته‌های محیط آشوبناک و عرصه‌های ناشناخته فرداست و آنچه ما را در این نبرد دشوار پیروز خواهد کرد، راستی، عشق، اعتماد و اعتقاد به مردم و هوشمندی در مقابل پدیده‌های ناپایدار، مبهم، پیچیده و پیش‌بینی‌ناپذیر است. باید به دنبال ساختن سرزمینی باشیم که انسان‌محور و جامعه‌دوست باشد و تلاش کنیم بر اصالت و ارزش‌های بنیادین و در بستری از اعتماد، تنوع‌پذیری و همدلی تمرکز کنیم. بدون ‌شک این نگاه، یعنی جست‌وجوی مداوم برای کشف اشتباهات و بازنگری دیدگاه‌ها بر‌ اساس آموزه‌های جدید، سبب می‌شود مدیریت کارآمد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توسعه و تحکیم یابد و شرایطی فراهم شود تا سرزمین ایران جای بهتری برای زندگی همه شهروندان فارغ از تفاوت‌های زبانی، نژادی، فرهنگی و تملایات سیاسی شود. آن‌گاه دریچه‌ای جدید به روی تعلقات و داستان‌های فراوان و بی‌پایانی که جهان برای ‌‌ما دارد، می‌گشاییم تا از این طریق نسخه‌های بی‌شماری از فرزانگی را در خود بیابیم و با درهم‌شکستن تالاری از آینه‌ها که فقط خودمان را منعکس می‌کند، تصویری خوشایند از «عرصه‌بخشیدن و کامل‌زیستن» از زندگی داشته باشیم. وجود چنین دیدگاهی در هر‌یک از ما سبب می‌شود تا به یکدیگر احترام بگذاریم و به همدیگر اعتماد کنیم، پندار، گفتار و کردارمان را بر دوستی و نیک‌خواهی استوار کرده و برای بهره‌مندی خود و دیگران تلاش کنیم و امکان پیدا کنیم که به افق‌های دور، حتی فراتر از زندگی خودمان چشم بگشاییم و توان و عظمت بالقوه خویش را به چشم خود ببینیم و دل از قطره برکنیم و به دریا زنیم. آن‌گاه درمی‌یابیم که هرچه در راه برکشیدن خودمان از وضعیت موجود به آینده مطلوب که همان توسعه پایدار، رفاه اجتماعی و تحقق عدالت همگانی است، مایه بگذاریم کم است.
شرط اصلی پرهیز از اشتباهات مکرر، گوش‌دادن به دیگران و شنیدن آنهاست. اگر تلاش برای شنیده‌شدن یک روی سکه باشد، روی دیگر تمایل به گوش‌دادن به‌ویژه از طرف دولتمردان و سیاست‌ورزان است. این دو به شکل جدایی‌ناپذیری با هم هستند. زمانی که متقاعد شویم کسی به اعتراضات و تقاضاهای ما گوش نمی‌دهد و به دنبال تکرار اشتباهات خودشان هستند، کمتر مایل به گوش‌دادن به دیگران خواهیم بود و به دنبال آن، تعامل در میان بخش‌های مختلف جامعه و طیف‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی متزلزل شده و زمانی که ارتباط از بین برود، همکاری، همدلی، اعتماد، دلبستگی، همزیستی و هماهنگی اجتماعی و همسویی حول یک چشم‌انداز ملی هم دچار آسیب خواهد شد.
به عبارت دیگر، احساس شنیده‌نشدن در ‌صورتی ‌که تداوم یابد و به امری عادی تبدیل شود، به‌تدریج گوش‌ها و بعد راه قلب‌مان را می‌بندد و راه را برای اشتباهات مکرر باز می‌کند. با گوش‌ندادن به دیگران، باعث می‌شویم آنان هم احساس کنند کسی صدای‌شان را نمی‌شنود. بعد این چرخه ادامه پیدا می‌کند و هر بار که یک دور می‌زند، همه چیز بدتر و کیفیت زندگی مردم به مراتب بدتر می‌شود و به‌جای پیشرفت عقب‌گرد می‌کنیم و در اشتباهات مکرر خود غرق می‌شویم.
وقتی ضرورت گوش‌دادن به نظرات مختلف را فراموش کنیم، اشتباهات تکرار می‌شود و یادگیری هم در ما متوقف می‌شود؛ چون چیز زیادی از یکدستی، تک‌صدایی و یکنواختی یاد نخواهیم گرفت. معمولا تفاوت‌ها و تنوع‌ها هستند که چیزهای زیادی به انسان‌ها یاد می‌دهند. وقتی یادگیری کم‌رنگ شود و کنجکاوی برای آموختن و داشتن شور و اشتیاق یادگیری دیگر فرهنگ‌ها از بین برود، نوآوری و خلاقیت هم از بین می‌رود و وقتی جامعه از ساختن و خلق‌کردن تهی شود، به سمت افول می‌رود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها