چگونه تمدنها بهتدریج ورشکسته میشود؟
احمد وخشیته. استادیار دانشگاه دوستی ملل روسیه
ابتدای پاییز ۱۹۰۵ بود که در کنار اعتراضات دانشجویان، بزرگترین اعتصابات سراسری در روسیه آغاز شد تا به موجب آن، نانوایان و اندکی بعدتر کارگران کارخانهها و سپس کارکنان راهآهن نیز در اعتراض به عملکرد نیکلای دوم، تزار وقت روسیه به آن بپیوندند. تزار که پیشتر برای سرکوب راهپیمایی اعتراضی مسالمتآمیز در ژانویه همان سال، فرمان تیر صادر کرده و دریافته بود که خشونت حاصل از این واقعه چطور سبب طغیان موج نفرت مردم شد، میدانست که با تشدید خشونت، مسیر خویش را دشوارتر میکند و به ناچار برای عبور از این وضعیت متوسل به اصلاحاتی شد تا زمانی برای عبور از بحران و سرکوب معترضان به دست آورد.
نتیجه این ژست سیاسی، منجر به اعلام وضعیت سلطنتی مشروطه شد؛ اگرچه در عمل تشریفاتی بیش نبود. نهایتا تزار موفق شد از این بحران قسر در برود و برای عبور از این شرایط طی دو سال بعد به اعدامهای پشت سر مخالفان دستاویز شد؛ باوجوداین درست در پاییز 12 سال بعد بود که قدرتش به نقطه پایان رسید.
تفنگهایی که همیشه شلیک نمیکنند!
اشتباه سیستم در سیستمهای خودکامه این است که گمان میکنند گلولهها همیشه به فرمان آنها از لوله تفنگها، خارج میشود تا اعتراضات مدنی را سرکوب کنند. نیکلای دوم هم که اعتراضات سال ۱۹۰۵ را با سرکوب پشت سر گذاشته و به واسطه موج اعدامها اندکی بر اوضاع مسلط شده بود، شاید هیچگاه گمان نمیکرد وقتی با آغاز جنگ جهانی اول، قیمت کالاهای اساسی در روسیه چندین برابر شود و مردم معترض دوباره به خیابانها بیایند، نتواند آنها را با ضرب گلوله ساکت کند. مردمی که این بار نهفقط به گرانی اعتراض داشتند، بلکه خواستار خروج از جنگ هم بودند. گزاف نیست اگر به این جمله از یکی از رمانهای همینگوی توجه کنیم که معتقد بود از شخصی میپرسند چگونه ورشکست شدی؟ میگوید ابتدا آرامآرام و بعد یکباره!
در واقع فوریه ۱۹۱۷ نقطه عطفی بود که قهر و خشونت دستگاه نیکلای دوم اثر خود را از دست داد و سربازان به جای آنکه دست به ماشه ببرند به مردم پیوستند تا حکومت ۴۵۰ساله تزارهای روسیه به پایان برسد و این همان نکته مهمی است که هانا آرنت در کتاب خشونت بر آن تأکید دارد که اگرچه میتوان قهر را جانشین قدرت کرد و به پیروزیهایی نیز دست یافت، اما هزینه این پیروزیهای موقت بسیار سنگین است و دولتمردان این هزینه را از سرمایه معنوی خودشان میپردازند که نهایتا از قدرت تنها خشونت باقی میماند و اگر سربازان قدرت مردم را بالاتر از قدرت سیستم فهم کنند، از شلیک گلوله خودداری میکنند.
طلوع آزادی میان 2 انقلاب
پس از سقوط تزار، دولت موقت زمام امور را به دست گرفت و روشنفکران روسیه که نقش بسیار مهمی در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ داشتند، بهسرعت در جستوجوی آزادی تلاش کردند و قوانین مهمی را تصویب کردند؛ ازجمله لغو مجازات اعدام و تأکید بر آزادی بیان. دراینمیان لنین که در آلمان تبعید بود، بهسرعت به روسیه برگشت و صراحتا اعلام کرد که به جمهوری پارلمانی و دموکراسی بورژوازی هیچ اعتقادی ندارد و از آنجایی که میدانست دهقانان، کارگران و سربازان در انقلاب فوریه نقش مهمی داشتند با شعارهای رنگین به جایگاه آنها در حکومت مدنظر بلشویکی اشاره کرد و با ادبیات و شعارهای هیجانی، بر ضرورت انقلابی دیگر تأکید داشت. او موفق شد طی چند ماه طیف درخورتوجهی از مردم را تحت تأثیر شعارهای خود قرار دهد و همزمان از بیتجربگی دولت موقت در کشورداری و خطاهای مدیریتی آنها طی این چند ماه کمال بهره را ببرد تا سرانجام انقلاب دوم روسیه یا همان انقلاب اکتبر را در هفتم نوامبر ۱۹۱۷ رقم بزند (۲۵ اکتبر در تقویم قدیم روسیه) و دولت موقت را سرنگون کند.
از سال ۱۹۱۸، روزهای هفتم و هشتم نوامبر تحت عنوان سالگرد پیروزی انقلاب تعطیل رسمی اعلام و جشن گرفته شد و حتی در این روز راهپیمایی دولتی برگزار میشد. اما پس از فروپاشی شوروی در سال ۲۰۰۴ تعطیلی این روزها کنسل شد و تنها روز هفتم نوامبر در تقویم رویدادهای روسیه بهعنوان روز انقلاب اکتبر نامگذاری شده است.
سرانجام ۱۰۴ سال پیش ملتی که در اعتراض به ناکارآمدی نیکلای دوم و آرزوی آزادی توانسته بودند از استبداد تزاری عبور کنند، چند ماهی بیشتر با دولت موقت سپری نکردند و در مسیر حکومت بلشویکها افتادند تا مسیر انقلاب به کلی متفاوت شود و با ظهور حکومت خودکامهای دیگر خیلی زود، تمام امیدهایشان ناامید شود. اما به واقع حکومت توتالیتر شوروی با روشنفکران و جامعه خود که سرشار از امید برای کسب آزادیهای اجتماعی و توسعه سیاسی بودند چه کرد که ۷۴ سال بیشتر دوام نیاورد و با فروپاشی روبهرو شد؟
ابتدای پاییز ۱۹۰۵ بود که در کنار اعتراضات دانشجویان، بزرگترین اعتصابات سراسری در روسیه آغاز شد تا به موجب آن، نانوایان و اندکی بعدتر کارگران کارخانهها و سپس کارکنان راهآهن نیز در اعتراض به عملکرد نیکلای دوم، تزار وقت روسیه به آن بپیوندند. تزار که پیشتر برای سرکوب راهپیمایی اعتراضی مسالمتآمیز در ژانویه همان سال، فرمان تیر صادر کرده و دریافته بود که خشونت حاصل از این واقعه چطور سبب طغیان موج نفرت مردم شد، میدانست که با تشدید خشونت، مسیر خویش را دشوارتر میکند و به ناچار برای عبور از این وضعیت متوسل به اصلاحاتی شد تا زمانی برای عبور از بحران و سرکوب معترضان به دست آورد.
نتیجه این ژست سیاسی، منجر به اعلام وضعیت سلطنتی مشروطه شد؛ اگرچه در عمل تشریفاتی بیش نبود. نهایتا تزار موفق شد از این بحران قسر در برود و برای عبور از این شرایط طی دو سال بعد به اعدامهای پشت سر مخالفان دستاویز شد؛ باوجوداین درست در پاییز 12 سال بعد بود که قدرتش به نقطه پایان رسید.
تفنگهایی که همیشه شلیک نمیکنند!
اشتباه سیستم در سیستمهای خودکامه این است که گمان میکنند گلولهها همیشه به فرمان آنها از لوله تفنگها، خارج میشود تا اعتراضات مدنی را سرکوب کنند. نیکلای دوم هم که اعتراضات سال ۱۹۰۵ را با سرکوب پشت سر گذاشته و به واسطه موج اعدامها اندکی بر اوضاع مسلط شده بود، شاید هیچگاه گمان نمیکرد وقتی با آغاز جنگ جهانی اول، قیمت کالاهای اساسی در روسیه چندین برابر شود و مردم معترض دوباره به خیابانها بیایند، نتواند آنها را با ضرب گلوله ساکت کند. مردمی که این بار نهفقط به گرانی اعتراض داشتند، بلکه خواستار خروج از جنگ هم بودند. گزاف نیست اگر به این جمله از یکی از رمانهای همینگوی توجه کنیم که معتقد بود از شخصی میپرسند چگونه ورشکست شدی؟ میگوید ابتدا آرامآرام و بعد یکباره!
در واقع فوریه ۱۹۱۷ نقطه عطفی بود که قهر و خشونت دستگاه نیکلای دوم اثر خود را از دست داد و سربازان به جای آنکه دست به ماشه ببرند به مردم پیوستند تا حکومت ۴۵۰ساله تزارهای روسیه به پایان برسد و این همان نکته مهمی است که هانا آرنت در کتاب خشونت بر آن تأکید دارد که اگرچه میتوان قهر را جانشین قدرت کرد و به پیروزیهایی نیز دست یافت، اما هزینه این پیروزیهای موقت بسیار سنگین است و دولتمردان این هزینه را از سرمایه معنوی خودشان میپردازند که نهایتا از قدرت تنها خشونت باقی میماند و اگر سربازان قدرت مردم را بالاتر از قدرت سیستم فهم کنند، از شلیک گلوله خودداری میکنند.
طلوع آزادی میان 2 انقلاب
پس از سقوط تزار، دولت موقت زمام امور را به دست گرفت و روشنفکران روسیه که نقش بسیار مهمی در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ داشتند، بهسرعت در جستوجوی آزادی تلاش کردند و قوانین مهمی را تصویب کردند؛ ازجمله لغو مجازات اعدام و تأکید بر آزادی بیان. دراینمیان لنین که در آلمان تبعید بود، بهسرعت به روسیه برگشت و صراحتا اعلام کرد که به جمهوری پارلمانی و دموکراسی بورژوازی هیچ اعتقادی ندارد و از آنجایی که میدانست دهقانان، کارگران و سربازان در انقلاب فوریه نقش مهمی داشتند با شعارهای رنگین به جایگاه آنها در حکومت مدنظر بلشویکی اشاره کرد و با ادبیات و شعارهای هیجانی، بر ضرورت انقلابی دیگر تأکید داشت. او موفق شد طی چند ماه طیف درخورتوجهی از مردم را تحت تأثیر شعارهای خود قرار دهد و همزمان از بیتجربگی دولت موقت در کشورداری و خطاهای مدیریتی آنها طی این چند ماه کمال بهره را ببرد تا سرانجام انقلاب دوم روسیه یا همان انقلاب اکتبر را در هفتم نوامبر ۱۹۱۷ رقم بزند (۲۵ اکتبر در تقویم قدیم روسیه) و دولت موقت را سرنگون کند.
از سال ۱۹۱۸، روزهای هفتم و هشتم نوامبر تحت عنوان سالگرد پیروزی انقلاب تعطیل رسمی اعلام و جشن گرفته شد و حتی در این روز راهپیمایی دولتی برگزار میشد. اما پس از فروپاشی شوروی در سال ۲۰۰۴ تعطیلی این روزها کنسل شد و تنها روز هفتم نوامبر در تقویم رویدادهای روسیه بهعنوان روز انقلاب اکتبر نامگذاری شده است.
سرانجام ۱۰۴ سال پیش ملتی که در اعتراض به ناکارآمدی نیکلای دوم و آرزوی آزادی توانسته بودند از استبداد تزاری عبور کنند، چند ماهی بیشتر با دولت موقت سپری نکردند و در مسیر حکومت بلشویکها افتادند تا مسیر انقلاب به کلی متفاوت شود و با ظهور حکومت خودکامهای دیگر خیلی زود، تمام امیدهایشان ناامید شود. اما به واقع حکومت توتالیتر شوروی با روشنفکران و جامعه خود که سرشار از امید برای کسب آزادیهای اجتماعی و توسعه سیاسی بودند چه کرد که ۷۴ سال بیشتر دوام نیاورد و با فروپاشی روبهرو شد؟