به امید روزی که قوای قهریه آخرین راهکار بشر شود
ژینوس سبحانی، کنشگر اجتماعی: بشر این روزها در مسیر پیشرفت بشر در حوزههای مختلف اخلاقی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی، قانونی، فلسفی، روانشناختی، خانوادگی و تربیتی و... مدام شاهد تغییر و تحولات است. در این میان، شرح زندگی و نوع زیستن و حتی مرگ انسانها اعم از متفکرین، اندیشمندان و حاکمان تأثیرگذار در دورههای مختلف تاریخی، نشانگر آن است که یکی از مهمترین و مؤثرترین عوامل در چگونگی عملکرد افراد، ناشی از میزان خشم غالب بر زندگی آنان بوده است. اگر در گذشته توجه کمتری معطوف به بررسی علل و زوایای مختلف سوژههایی چون خشونت میشد اما امروزه با وجود پیشرفتهای علمی چشمگیر در زمینههای گوناگون و با روند رو به رشد روابط بینالمللی میان کشورها و حکومتها و همچنین گسترش ارتباطات انسانی در نقاط مختلف جهان که منجر به اشتراکگذاشتن تجربیات، خواستها، نیازها و مطالبات آنان با یکدیگر میشود، به این پدیده نیز توجه بیشتری شده است. تا جایی که در سالهای اخیر شاهد تصویب قوانین و لوایح داخلی و بینالمللی بسیاری در راستای جرمانگاری به جهت منع و مقابله علیه هرگونه خشونت در زوایای مختلف آن هستیم. به گونهای که صرفا تعریف خشونت دیگر محدود به تعاریف سنتی خود نیست بلکه اشکال متفاوتی از آن توسط کارشناسان حوزههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و راهکارهای متعددی در جهت پیشگیری از بروز انواع خشونت و همچنین مجازات عاملان آن در سطوح مختلف ارائه شده است. در این طبقهبندیها از جمله میتوان به خشونت جسمی، روانی، کلامی، بهداشتی، اقتصادی و... و به مصادیقی قائم به شخص در خانواده شامل همسرآزاری، کودکآزاری، ضربوجرح، همسرکشی، فرزندکشی و... اشاره کرد. به دلیل گستردگی میزان خشونت در جوامع مختلف و با توجه به بازخوردها و تأثیرات این عامل بر سلامت روان جامعه، بدون شک صرف یادآوری جریانات مهم و مؤثر تاریخی که منجر به بروز فجایعی چون کشتار شهروندان یا گروههایی از جمله کودکان و زنان که در آمارها قربانیان اصلی خشونت بهشمار میآیند یا زنان آزادیخواهی که با خشونتهایی بیرحمانه در طول تاریخ مواجه شدهاند و یا صرف تصویب قوانین، نمیتواند کافی و بازدارنده باشد بلکه ریشهیابی و یافتن منشأ و دلایل بروز و ظهور خشم در افراد جامعه و ایجاد تغییراتی در نوع آموزش و تربیت در سطوح مختلف میتواند تأثیرات عمیقتری بر محو انواع خشونت داشته باشد. برای مثال این امری غیرقابلانکار است که ساختار قدرت در خانواده و در جامعه بهخودیخود میتواند در بسیاری از موارد منجر به ظهوروبروز انواع خشونت در افراد شود. مثلا مردسالاری در جوامع سنتی، وجود ساختار خانوادگی گسترده (درمقابل ساختار خانوادگی تکهستهای) یا رفتارهای جمعی در جوامع کمتر فردیتیافته شرقی که گاهی کرامت فردی قربانی آبروی جمعی میشود و همچنین نوع تربیت و اشکال فرهنگی حاکم که گاهی با واردکردن آسیبهای جدی بر افراد جامعه تحمیل و تبدیل به ابزاری جهت ایجاد فشار و اعمال کنترل بر اقشار مختلف میشوند نیز میتوانند از عوامل کاهش یا افزایش میزان انواع خشونت به حساب آیند. اگر کودکی را در خانوادهای با وجود پدر یا مادری فاقد صلاحیت اخلاقی و روانی در نظر بگیریم که نهتنها با یکدیگر با خشونت رفتار میکنند و الگویی از خشم پدید میآورند بلکه کودک را نیز با آزارهای جسمی (انواع تنبیه) و جنسی یا اشکال مختلفی از بیتوجهی و آزار روانی و عاطفی مواجه میکنند، مثلا دختری در خانوادهای با باورهای نادرست فرهنگی متولد شده و رشد میکند و نیازها و خواستههای طبیعیاش با سرکوب و تنبیه پاسخ داده میشوند، این خانواده درحال بازتولید همسران، والدین و شهروندانی است که آنها نیز در آینده میتوانند به عاملی جهت بروز خشونت تبدیل شوند. پس وظیفه اساسی دولتها، قدرتها و جوامع، ایجاد موانعی جهت جلوگیری از روند چرخه خشونت در خانوادهها و اجتماع است که این مهم را نه صرفا با مجازات عاملین خشونت بلکه باید از طریق روشهایی مانند ایجاد اصلاحاتی مثبت در سیستم آموزشوپرورش، محو و حذف هنجارها و سنتهای مخرب و درعینحال حفظ باورهای صحیح اخلاقی و ساخت فرهنگهایی در راستای جهانیسازی به انجام رسانند. همچنین نقش و وظیفه رسانههای جمعی را نمیتوان نادیده گرفت که با توجه به پیشرفت ارتباطات، این مهم، هم تلاشهای داخلی دولتها و هم سیاستهای بینالمللی و جهانی در راستای نیل به صلح و آرامش و محو هرگونه تبعیض و خشونت در جهان را میطلبد. ضمن اینکه در این مسیر حضور و همراهی فعالین مدنی و گروهها، انجیاوها، کنشگران و متفکرین اجتماعی و غیردولتی بسیار مؤثر است و جوامع باید از این پتانسیلها در راستای رسیدن به ثبات و تغییرات مثبت بهرهمند شوند. با پیشرفت جوامع در مسیر آموزش و کاهش سطح خشونت، افراد جامعه پیش از فرزندآوری، داشتن آگاهی و علم لازم را وظیفه اصلی خود دانسته و خود را موظف به پرورش افرادی میدانند که فارغ از جنسیت، مفاهیم صحیح انسانی و اخلاقیات را در آنها تقویت و به رشد اخلاقی جامعه نیز کمک کنند. با این امید که با کاهش میزان خشم در جوامع و درحالیکه نسلها در کمترین میزان خود شاهد صحنههای خشونتآمیز باشند و عدم خشونت و دیگر مفاهیم اخلاقی تبدیل به اصلی درونیشده در افراد شود و روزی در جهان شاهد آن باشیم که افراد به طور ارادی و با خواست خود و بدون نیاز به عاملی بیرونی از جمله برخوردهای قهری و قانونی، در جهت حفظ ارزشهای انسانی تلاش میکنند تا آنجا که استفاده از قوای قهریه به آخرین راهحل برای مقابله با این معضل اجتماعی تبدیل شود.
ژینوس سبحانی، کنشگر اجتماعی: بشر این روزها در مسیر پیشرفت بشر در حوزههای مختلف اخلاقی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی، قانونی، فلسفی، روانشناختی، خانوادگی و تربیتی و... مدام شاهد تغییر و تحولات است. در این میان، شرح زندگی و نوع زیستن و حتی مرگ انسانها اعم از متفکرین، اندیشمندان و حاکمان تأثیرگذار در دورههای مختلف تاریخی، نشانگر آن است که یکی از مهمترین و مؤثرترین عوامل در چگونگی عملکرد افراد، ناشی از میزان خشم غالب بر زندگی آنان بوده است. اگر در گذشته توجه کمتری معطوف به بررسی علل و زوایای مختلف سوژههایی چون خشونت میشد اما امروزه با وجود پیشرفتهای علمی چشمگیر در زمینههای گوناگون و با روند رو به رشد روابط بینالمللی میان کشورها و حکومتها و همچنین گسترش ارتباطات انسانی در نقاط مختلف جهان که منجر به اشتراکگذاشتن تجربیات، خواستها، نیازها و مطالبات آنان با یکدیگر میشود، به این پدیده نیز توجه بیشتری شده است. تا جایی که در سالهای اخیر شاهد تصویب قوانین و لوایح داخلی و بینالمللی بسیاری در راستای جرمانگاری به جهت منع و مقابله علیه هرگونه خشونت در زوایای مختلف آن هستیم. به گونهای که صرفا تعریف خشونت دیگر محدود به تعاریف سنتی خود نیست بلکه اشکال متفاوتی از آن توسط کارشناسان حوزههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و راهکارهای متعددی در جهت پیشگیری از بروز انواع خشونت و همچنین مجازات عاملان آن در سطوح مختلف ارائه شده است. در این طبقهبندیها از جمله میتوان به خشونت جسمی، روانی، کلامی، بهداشتی، اقتصادی و... و به مصادیقی قائم به شخص در خانواده شامل همسرآزاری، کودکآزاری، ضربوجرح، همسرکشی، فرزندکشی و... اشاره کرد. به دلیل گستردگی میزان خشونت در جوامع مختلف و با توجه به بازخوردها و تأثیرات این عامل بر سلامت روان جامعه، بدون شک صرف یادآوری جریانات مهم و مؤثر تاریخی که منجر به بروز فجایعی چون کشتار شهروندان یا گروههایی از جمله کودکان و زنان که در آمارها قربانیان اصلی خشونت بهشمار میآیند یا زنان آزادیخواهی که با خشونتهایی بیرحمانه در طول تاریخ مواجه شدهاند و یا صرف تصویب قوانین، نمیتواند کافی و بازدارنده باشد بلکه ریشهیابی و یافتن منشأ و دلایل بروز و ظهور خشم در افراد جامعه و ایجاد تغییراتی در نوع آموزش و تربیت در سطوح مختلف میتواند تأثیرات عمیقتری بر محو انواع خشونت داشته باشد. برای مثال این امری غیرقابلانکار است که ساختار قدرت در خانواده و در جامعه بهخودیخود میتواند در بسیاری از موارد منجر به ظهوروبروز انواع خشونت در افراد شود. مثلا مردسالاری در جوامع سنتی، وجود ساختار خانوادگی گسترده (درمقابل ساختار خانوادگی تکهستهای) یا رفتارهای جمعی در جوامع کمتر فردیتیافته شرقی که گاهی کرامت فردی قربانی آبروی جمعی میشود و همچنین نوع تربیت و اشکال فرهنگی حاکم که گاهی با واردکردن آسیبهای جدی بر افراد جامعه تحمیل و تبدیل به ابزاری جهت ایجاد فشار و اعمال کنترل بر اقشار مختلف میشوند نیز میتوانند از عوامل کاهش یا افزایش میزان انواع خشونت به حساب آیند. اگر کودکی را در خانوادهای با وجود پدر یا مادری فاقد صلاحیت اخلاقی و روانی در نظر بگیریم که نهتنها با یکدیگر با خشونت رفتار میکنند و الگویی از خشم پدید میآورند بلکه کودک را نیز با آزارهای جسمی (انواع تنبیه) و جنسی یا اشکال مختلفی از بیتوجهی و آزار روانی و عاطفی مواجه میکنند، مثلا دختری در خانوادهای با باورهای نادرست فرهنگی متولد شده و رشد میکند و نیازها و خواستههای طبیعیاش با سرکوب و تنبیه پاسخ داده میشوند، این خانواده درحال بازتولید همسران، والدین و شهروندانی است که آنها نیز در آینده میتوانند به عاملی جهت بروز خشونت تبدیل شوند. پس وظیفه اساسی دولتها، قدرتها و جوامع، ایجاد موانعی جهت جلوگیری از روند چرخه خشونت در خانوادهها و اجتماع است که این مهم را نه صرفا با مجازات عاملین خشونت بلکه باید از طریق روشهایی مانند ایجاد اصلاحاتی مثبت در سیستم آموزشوپرورش، محو و حذف هنجارها و سنتهای مخرب و درعینحال حفظ باورهای صحیح اخلاقی و ساخت فرهنگهایی در راستای جهانیسازی به انجام رسانند. همچنین نقش و وظیفه رسانههای جمعی را نمیتوان نادیده گرفت که با توجه به پیشرفت ارتباطات، این مهم، هم تلاشهای داخلی دولتها و هم سیاستهای بینالمللی و جهانی در راستای نیل به صلح و آرامش و محو هرگونه تبعیض و خشونت در جهان را میطلبد. ضمن اینکه در این مسیر حضور و همراهی فعالین مدنی و گروهها، انجیاوها، کنشگران و متفکرین اجتماعی و غیردولتی بسیار مؤثر است و جوامع باید از این پتانسیلها در راستای رسیدن به ثبات و تغییرات مثبت بهرهمند شوند. با پیشرفت جوامع در مسیر آموزش و کاهش سطح خشونت، افراد جامعه پیش از فرزندآوری، داشتن آگاهی و علم لازم را وظیفه اصلی خود دانسته و خود را موظف به پرورش افرادی میدانند که فارغ از جنسیت، مفاهیم صحیح انسانی و اخلاقیات را در آنها تقویت و به رشد اخلاقی جامعه نیز کمک کنند. با این امید که با کاهش میزان خشم در جوامع و درحالیکه نسلها در کمترین میزان خود شاهد صحنههای خشونتآمیز باشند و عدم خشونت و دیگر مفاهیم اخلاقی تبدیل به اصلی درونیشده در افراد شود و روزی در جهان شاهد آن باشیم که افراد به طور ارادی و با خواست خود و بدون نیاز به عاملی بیرونی از جمله برخوردهای قهری و قانونی، در جهت حفظ ارزشهای انسانی تلاش میکنند تا آنجا که استفاده از قوای قهریه به آخرین راهحل برای مقابله با این معضل اجتماعی تبدیل شود.