|

خشونت ممنوع

محمدجواد لسانی

چهار آذر، مطابق با ۲۵ نوامبر هر سال، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نامیده شده است. قطعا این یک نگاه تشریفاتی از سوی کشورهای جهان نیست و با افسوس فراوان، کمتر به این قضیه ساده پرداخته شده که زنان در معرض انواع خشونت‌های خُرد و درشت از سوی جامعه مردسالار قرار دارند. درحالی‌که نیمی از جمعیت جامعه به این جنس تعلق دارد. حتی در موارد اتهامی یا کیفری در داوری‌ها، تبعیضاتی نسبت به آنان اعمال می‌شود که در گذر زمان عادی به نظر می‌رسد و در زندان‌ها هم، برآیند فشار و سخت‌گیری به زنان بیش از زندانیان مرد است، زیرا فهم این موضوع برای اغلب مردان دشوار است که توان جسمی و روحی زنان بسیار کمتر از مردان است، اما در عمل، به‌طور مساوی با هر دو جنس برخورد می‌شود. از سوی دیگر اگر مردی دچار بیماری یا مرگ در زندان شود این مادران و خواهران آنها هستند که فصل پررنج و پرآسیبی را آغاز می‌کنند. آنان می‌کوشند تا از حقوق مردان خانه خود دفاع کنند درحالی‌که حمایتی از آنان به عمل نمی‌آید و آن تندیس‌های مقاومت، رفته‌رفته به سپری انسانی تبدیل می‌شوند که در برابر مصائب کمبودها و فشارهای محیطی و اقتصادی ایستاده‌اند. این ثابت می‌کند که سلطه‌ای پنهان از سوی مردان همچنان جاری‌ است. مردانی که صاحب عقاید گوناگونی در اقالیم دنیا هستند و همچنان توانسته‌اند سایه تمشیت خویش را بر سر زنان نگه دارند. پرسشی مطرح می‌شود که چرا این نیمه جامعه، به‌راحتی دستخوش ستم واقع می‌شود؟ یک مثال دم‌دستی، پاسخ را آسان می‌کند؛ اینکه زن و مرد با هم کار می‌کنند و خسته و کوفته به خانه خود می‌رسند. مرد به استراحت می‌پردازد اما برای زن، این رسیدن به معنای تن‌آسودن نیست، بلکه شرعی‌ است تا به کارهای متعدد خانه مشغول شود و با انتظارات پرشماری از سوی شوهر و فرزند مواجه شود؛ برای مثال باید سریع غذا آماده کند و در پذیرایی از اهل خانه و میهمان احتمالی کم نگذارد. بدون تعارف باید گفت که زن‌بودن با این شرایط، مصیبتی خاموش است که به‌ویژه در یک جامعه سنتی بر آنان حکم‌فرما می‌شود. با توجه به این حقیقت تلخ بود که به سال ۱۹۸۱ میلادی تصمیم مهمی در صحن سازمان ملل متحد اتخاذ شد تا با نام‌گذاری روز ۲۵ نوامبر به‌عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، به حقوق فردی و اجتماعی‌شان توجهی بایسته شود. نام یک روز، یادآوری جدی برای عزم جمعی کشورهاست تا برای مبارزه با خشونت بر ضد زنان موضع خود را روشن کنند و در برابر گزارش‌های نماینده سازمان ملل پاسخ‌گو باشند. خشونت نسبت به زنان بنا بر تعریف سازمان ملل متحد، هرگونه رفتاری را شامل می‌شود که سبب آسیب بدنی، جنسی یا روانی زنان شود.

این روز خاص، در گرامیداشت یاد خواهران «میرابال» انتخاب شد. آنها برای مردم جمهوری دومینیکن، نماد مقاومت در برابر دیکتاتور خون‌آشام شدند و در ۲۵ نوامبر ۱۹۶۰ پس از مدت‌ها شکنجه توسط سازمان امنیت کشور به قتل رسیدند و از چهار خواهر، تنها یک نفر پس از آن سال‌های شوم استبداد، باقی ماند تا پیام‌آور امید باشد. بر پایه یکی از بررسی‌های سازمان ملل، یک‌سوم زنان جهان در طول حیات خود مجبور به تحمل خشونت و بدرفتاری می‌شوند. در تعریف شش مصداق این خشونت به تفصیل پژوهش‌هایی صورت گرفته که عنوان آنها چنین است؛ حملات جسمانی و کتک‌زدن زن، به‌کار‌بردن الفاظ رکیک به زنان در خانه و محل کار و خیابان، نگاه یا تماس جسمی به حریم آنان با قصد بهره‌گیری جنسی، ذهنیت احساس مالکیت نسبت به زن که در میان مردان با جایگاه‌های متفاوت ثابت شده، توهم نابرابری زن با مرد در میان مردان و ششمین خشونت، تجاوز جنسی در بستر زناشویی به‌عنوان مصداق پسین به شمار آمده است. پس این خشونت، پدیده‌ای است جهانی که در اشکال مختلف جسمی، روحی، روانی و اقصادی رخ می‌نماید و حوزه خصوصی و عمومی زندگی زنان از هر قشر و طبقه را در بر می‌گیرد. در توضیح «تجاوز در بستر زناشویی» باید گفت این خشونت جایی بروز می‌کند که زن گاهی تمایل به تن‌دادن به رابطه جنسی با شوهرش ندارد. در چنین بزنگاهی مشکلات روحی منجر به مقاومت جسمی هم می‌شود و بدن زن مقاومت می‌کند؛ امری که موجب بروز یا تشدید خشونت‌های جسمی، روحی و کلامی توسط شوهر می‌شود. در این شکل خشونت، مرد با سلاح قدرت جسمی، نفوذ فردی، اجتماعی و روانی خود با همسرش روبه‌رو می‌شود تا برتری خود را اثبات کند. در یک جامعه سنتی، زنان به دلایل گوناگون ازجمله «حفظ آبرو» نه توان بازگویی درد و رنج ناشی از تجاوز همسر را دارند و نه می‌توانند از آن فرار کنند، بلکه در برخی موارد به‌خاطر فشارهای آشکار و پنهان فردی، خانوادگی و اجتماعی که در اطراف آنها وجود دارد، راهی جز فرمانبری جبری ندارند. جلوگیری از آسیب‌رساندن به کودکان، ترس از ایجاد خشونت بیشتر ناشی از ترک رابطه با شوهر متجاوز، عدم امنیت مالی و ترس از آبرو از دیگر عواملی است که زن را مجبور به همراهی در زمانی ناخواسته می‌کند که از این رهگذر، جسم، روح و شخصیت انسانی او در مسیر زمان، تحقیر و ویران می‌شود. اصل فرهنگ‌سازی، به‌ویژه در رسانه‌های فراگیر مانند صداوسیما و فضاهای مجازی می‌تواند درباره خشونت نسبت به زنان، آگاهی اجتماعی مؤثری دهد. بدیهی‌ است که تهیه برنامه‌های مستند و داستانی در تلویزیون و سینما می‌تواند اذهان جامعه را تحت تأثیر قرار دهد تا نسبت به داوری‌های حاکم نسبت به زنان تجدیدنظر اساسی کنند. همچنین ضروری است که در حوزه قانون‌گذاری در مجلس شورا و نظام قضائی، اقداماتی اساسی و برجسته به عمل آید که خروجی آن سبب شود موضع‌گیری‌های یک‌سویه، مردان را به تجدیدنظر وادارد و نگاه‌ها و ذهنیت‌های جزمی نسبت به بانوان جامعه، اصلاح بنیادی شود؛ به شکلی که در عمل، جامعه‌ای سالم و بی‌تبعیض حاصل آید. به‌طور قطع، حرکت در این جامعه درون‌زا، موتور توسعه فرهنگی را روشن می‌کند؛ زیرا زنان انگیزه بیشتری پیدا می‌کنند تا دوشادوش مردان حرکت کنند و با احساس رضایت‌مندی، برای آرمان‌های جامعه ارزش عملی قائل شوند؛ چیزی که هرگز با پمپاژ و تحمیل شعارهای مناسبتی به دست نمی‌آید. نکته‌ای که اهمیت دوچندان دارد، تقویت هویت ملی از سوی زنان و مردان یک جامعه است که به‌راحتی می‌توان نمونه‌هایی از آن را در جوامع توسعه‌یافته مشاهده کرد؛ زیرا وقتی تصمیمات بر پایه خشونت و نابرابری نباشد، افراد و سازمان‌ها بدون احساس تبعیض در جنسیت، بر مدار صلح و مسالمت سیر می‌کنند و این تشریک مساعی می‌تواند رفاه اجتماعی فراگیر را برای هر دو نیمه جامعه به ارمغان آورد.

چهار آذر، مطابق با ۲۵ نوامبر هر سال، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نامیده شده است. قطعا این یک نگاه تشریفاتی از سوی کشورهای جهان نیست و با افسوس فراوان، کمتر به این قضیه ساده پرداخته شده که زنان در معرض انواع خشونت‌های خُرد و درشت از سوی جامعه مردسالار قرار دارند. درحالی‌که نیمی از جمعیت جامعه به این جنس تعلق دارد. حتی در موارد اتهامی یا کیفری در داوری‌ها، تبعیضاتی نسبت به آنان اعمال می‌شود که در گذر زمان عادی به نظر می‌رسد و در زندان‌ها هم، برآیند فشار و سخت‌گیری به زنان بیش از زندانیان مرد است، زیرا فهم این موضوع برای اغلب مردان دشوار است که توان جسمی و روحی زنان بسیار کمتر از مردان است، اما در عمل، به‌طور مساوی با هر دو جنس برخورد می‌شود. از سوی دیگر اگر مردی دچار بیماری یا مرگ در زندان شود این مادران و خواهران آنها هستند که فصل پررنج و پرآسیبی را آغاز می‌کنند. آنان می‌کوشند تا از حقوق مردان خانه خود دفاع کنند درحالی‌که حمایتی از آنان به عمل نمی‌آید و آن تندیس‌های مقاومت، رفته‌رفته به سپری انسانی تبدیل می‌شوند که در برابر مصائب کمبودها و فشارهای محیطی و اقتصادی ایستاده‌اند. این ثابت می‌کند که سلطه‌ای پنهان از سوی مردان همچنان جاری‌ است. مردانی که صاحب عقاید گوناگونی در اقالیم دنیا هستند و همچنان توانسته‌اند سایه تمشیت خویش را بر سر زنان نگه دارند. پرسشی مطرح می‌شود که چرا این نیمه جامعه، به‌راحتی دستخوش ستم واقع می‌شود؟ یک مثال دم‌دستی، پاسخ را آسان می‌کند؛ اینکه زن و مرد با هم کار می‌کنند و خسته و کوفته به خانه خود می‌رسند. مرد به استراحت می‌پردازد اما برای زن، این رسیدن به معنای تن‌آسودن نیست، بلکه شرعی‌ است تا به کارهای متعدد خانه مشغول شود و با انتظارات پرشماری از سوی شوهر و فرزند مواجه شود؛ برای مثال باید سریع غذا آماده کند و در پذیرایی از اهل خانه و میهمان احتمالی کم نگذارد. بدون تعارف باید گفت که زن‌بودن با این شرایط، مصیبتی خاموش است که به‌ویژه در یک جامعه سنتی بر آنان حکم‌فرما می‌شود. با توجه به این حقیقت تلخ بود که به سال ۱۹۸۱ میلادی تصمیم مهمی در صحن سازمان ملل متحد اتخاذ شد تا با نام‌گذاری روز ۲۵ نوامبر به‌عنوان روز جهانی رفع خشونت علیه زنان، به حقوق فردی و اجتماعی‌شان توجهی بایسته شود. نام یک روز، یادآوری جدی برای عزم جمعی کشورهاست تا برای مبارزه با خشونت بر ضد زنان موضع خود را روشن کنند و در برابر گزارش‌های نماینده سازمان ملل پاسخ‌گو باشند. خشونت نسبت به زنان بنا بر تعریف سازمان ملل متحد، هرگونه رفتاری را شامل می‌شود که سبب آسیب بدنی، جنسی یا روانی زنان شود.

این روز خاص، در گرامیداشت یاد خواهران «میرابال» انتخاب شد. آنها برای مردم جمهوری دومینیکن، نماد مقاومت در برابر دیکتاتور خون‌آشام شدند و در ۲۵ نوامبر ۱۹۶۰ پس از مدت‌ها شکنجه توسط سازمان امنیت کشور به قتل رسیدند و از چهار خواهر، تنها یک نفر پس از آن سال‌های شوم استبداد، باقی ماند تا پیام‌آور امید باشد. بر پایه یکی از بررسی‌های سازمان ملل، یک‌سوم زنان جهان در طول حیات خود مجبور به تحمل خشونت و بدرفتاری می‌شوند. در تعریف شش مصداق این خشونت به تفصیل پژوهش‌هایی صورت گرفته که عنوان آنها چنین است؛ حملات جسمانی و کتک‌زدن زن، به‌کار‌بردن الفاظ رکیک به زنان در خانه و محل کار و خیابان، نگاه یا تماس جسمی به حریم آنان با قصد بهره‌گیری جنسی، ذهنیت احساس مالکیت نسبت به زن که در میان مردان با جایگاه‌های متفاوت ثابت شده، توهم نابرابری زن با مرد در میان مردان و ششمین خشونت، تجاوز جنسی در بستر زناشویی به‌عنوان مصداق پسین به شمار آمده است. پس این خشونت، پدیده‌ای است جهانی که در اشکال مختلف جسمی، روحی، روانی و اقصادی رخ می‌نماید و حوزه خصوصی و عمومی زندگی زنان از هر قشر و طبقه را در بر می‌گیرد. در توضیح «تجاوز در بستر زناشویی» باید گفت این خشونت جایی بروز می‌کند که زن گاهی تمایل به تن‌دادن به رابطه جنسی با شوهرش ندارد. در چنین بزنگاهی مشکلات روحی منجر به مقاومت جسمی هم می‌شود و بدن زن مقاومت می‌کند؛ امری که موجب بروز یا تشدید خشونت‌های جسمی، روحی و کلامی توسط شوهر می‌شود. در این شکل خشونت، مرد با سلاح قدرت جسمی، نفوذ فردی، اجتماعی و روانی خود با همسرش روبه‌رو می‌شود تا برتری خود را اثبات کند. در یک جامعه سنتی، زنان به دلایل گوناگون ازجمله «حفظ آبرو» نه توان بازگویی درد و رنج ناشی از تجاوز همسر را دارند و نه می‌توانند از آن فرار کنند، بلکه در برخی موارد به‌خاطر فشارهای آشکار و پنهان فردی، خانوادگی و اجتماعی که در اطراف آنها وجود دارد، راهی جز فرمانبری جبری ندارند. جلوگیری از آسیب‌رساندن به کودکان، ترس از ایجاد خشونت بیشتر ناشی از ترک رابطه با شوهر متجاوز، عدم امنیت مالی و ترس از آبرو از دیگر عواملی است که زن را مجبور به همراهی در زمانی ناخواسته می‌کند که از این رهگذر، جسم، روح و شخصیت انسانی او در مسیر زمان، تحقیر و ویران می‌شود. اصل فرهنگ‌سازی، به‌ویژه در رسانه‌های فراگیر مانند صداوسیما و فضاهای مجازی می‌تواند درباره خشونت نسبت به زنان، آگاهی اجتماعی مؤثری دهد. بدیهی‌ است که تهیه برنامه‌های مستند و داستانی در تلویزیون و سینما می‌تواند اذهان جامعه را تحت تأثیر قرار دهد تا نسبت به داوری‌های حاکم نسبت به زنان تجدیدنظر اساسی کنند. همچنین ضروری است که در حوزه قانون‌گذاری در مجلس شورا و نظام قضائی، اقداماتی اساسی و برجسته به عمل آید که خروجی آن سبب شود موضع‌گیری‌های یک‌سویه، مردان را به تجدیدنظر وادارد و نگاه‌ها و ذهنیت‌های جزمی نسبت به بانوان جامعه، اصلاح بنیادی شود؛ به شکلی که در عمل، جامعه‌ای سالم و بی‌تبعیض حاصل آید. به‌طور قطع، حرکت در این جامعه درون‌زا، موتور توسعه فرهنگی را روشن می‌کند؛ زیرا زنان انگیزه بیشتری پیدا می‌کنند تا دوشادوش مردان حرکت کنند و با احساس رضایت‌مندی، برای آرمان‌های جامعه ارزش عملی قائل شوند؛ چیزی که هرگز با پمپاژ و تحمیل شعارهای مناسبتی به دست نمی‌آید. نکته‌ای که اهمیت دوچندان دارد، تقویت هویت ملی از سوی زنان و مردان یک جامعه است که به‌راحتی می‌توان نمونه‌هایی از آن را در جوامع توسعه‌یافته مشاهده کرد؛ زیرا وقتی تصمیمات بر پایه خشونت و نابرابری نباشد، افراد و سازمان‌ها بدون احساس تبعیض در جنسیت، بر مدار صلح و مسالمت سیر می‌کنند و این تشریک مساعی می‌تواند رفاه اجتماعی فراگیر را برای هر دو نیمه جامعه به ارمغان آورد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها