مبتلایان اچآیوی از منظر میانبرشی
علیاحمد رفیعیراد . کارشناس مؤسسه رحمان
اچآیوی/ایدز یک بیماری مزمن غیرقابل درمان قطعی است که با دارودرمانی میتوان آن را کنترل کرد، بااینحال اثرات ناتوانکننده زیادی بهویژه در تشخیص دیرهنگام بر فرد مبتلا میگذارد. همچنین با استیگما و انگ زیاد و پیچیدهای همراه است که پذیرش و درمان آن را با مشکل مواجه میکند. این بیماری اگرچه وضعیتی است که ورای مرزهای قشربندی و طبقاتی میرود ولی به دلایلی، عمده مبتلایان آن از میان افراد نامرئی و حاشیهای بوده که توان محافظت از خود در برابر عوامل بیماریزا را ندارند. سوای مبتلایان فرودست، استیگما و انگ مرتبط حتی مبتلایان فرادست را نیز در خود حبس کرده و از افشای بیماری جلوگیری میکند. با توجه به پیچیده و چندبعدی بودن اچآیوی/ایدز برای فهم درست وضعیت مبتلایان میتوان از رویکرد چند منظری میانبرشی استفاده کرد. وفق رویکرد میانبرشی یا تقاطعباوری (Intersectionality) وابسته دانستن هویت به یک ویژگی عام مورد قبول نیست، زیرا در اینگونه طبقهبندیهای یکدستکننده، تجارب خاص، نامرئی میشود. از اینرو یک رویکرد تحلیلی مناسب باید به تأثیرات همزمان در زندگی اجتماعی اشاره داشته باشد. وابسته به چنین رویکردی بسیاری از محققان، رویکرد میانبرشی را برای کشف و درک نابرابریهای درهمتنیده ضروری میدانند. چنین مفهومی برای آگاهی درست از وضعیت زندگی افراد نامرئی و حاشیهای بسیار راهگشاست. برای تأثیرات همزمان در زندگی مبتلایان اچآیوی/ایدز میتوان علاوه بر بیماری، همزمان متغیرهای جنس، سن، محل سکونت، وضعیت افشا، وضعیت شغلی، وضعیت تحصیلی، وضعیت درآمد، میزان حمایتهای اجتماعی، وضعیت وابستگی به مواد مخدر، محرک و الکل، سابقه زندان، وضعیت معلولیت، سلامتی و میزان پیشرفت بیماری و مانند آن را نیز اضافه کرد. فرودستی در هرکدام از مزیتهای پیشگفته یا ارتکاب رفتارهای پرخطر اشارهشده به مثابه وزنه سنگینی است که به پای فرد مبتلا بسته میشود و او را به پایین ردهبندی نظام اجتماعی میکشاند. به بیانی سادهتر هرکدام از متغیرهای برهمکنش اخیر میتوانند وضعیت و شدت مسئله را پیچیدهتر کنند.
برای مثال اگر همزمان فرد مبتلا زن سوءمصرفکننده مواد مخدری باشد که بیسواد یا کمسواد است، شغل و درآمدی نداشته و از شبکه اجتماعی خویشاوندی و دوستی نیز طرد شده باشد، غلظت مسئله بسیار بیشتر و برونرفت یا تعدیل آن نیز بسیار دشوار است. بر این اساس اضافه بر لزوم کاربرد مددکاری جامعهای در سطوح متفاوت برای آسیبدیدگان
اچآیوی/ایدز، لازم است متغیرهای تأثیرگذار زمینهای برای کاهش آلام رنجدیدگان این بیماری نیز در نظر گرفته شود. منظر میانبرشی در تلفیق با اندیشههای ساختگرایانه به ما یادآوری میکند که نظامهای همزی چگونه به وجود آمده و همدیگر را تقویت میکنند؛ از اینرو در ارتباط با بیماران اچآیوی و شرایط درهمتنیده آنها سؤال اساسی باید این باشد که این شرایط چگونه به وجود آمده است؟ پاسخ درست به این سؤال و سؤالات مشابه توجه ما را بهجای مبارزه با بیمار و انگزدن به او، به بیماری و شرایط بیماریزا جلب خواهد کرد.
اچآیوی/ایدز یک بیماری مزمن غیرقابل درمان قطعی است که با دارودرمانی میتوان آن را کنترل کرد، بااینحال اثرات ناتوانکننده زیادی بهویژه در تشخیص دیرهنگام بر فرد مبتلا میگذارد. همچنین با استیگما و انگ زیاد و پیچیدهای همراه است که پذیرش و درمان آن را با مشکل مواجه میکند. این بیماری اگرچه وضعیتی است که ورای مرزهای قشربندی و طبقاتی میرود ولی به دلایلی، عمده مبتلایان آن از میان افراد نامرئی و حاشیهای بوده که توان محافظت از خود در برابر عوامل بیماریزا را ندارند. سوای مبتلایان فرودست، استیگما و انگ مرتبط حتی مبتلایان فرادست را نیز در خود حبس کرده و از افشای بیماری جلوگیری میکند. با توجه به پیچیده و چندبعدی بودن اچآیوی/ایدز برای فهم درست وضعیت مبتلایان میتوان از رویکرد چند منظری میانبرشی استفاده کرد. وفق رویکرد میانبرشی یا تقاطعباوری (Intersectionality) وابسته دانستن هویت به یک ویژگی عام مورد قبول نیست، زیرا در اینگونه طبقهبندیهای یکدستکننده، تجارب خاص، نامرئی میشود. از اینرو یک رویکرد تحلیلی مناسب باید به تأثیرات همزمان در زندگی اجتماعی اشاره داشته باشد. وابسته به چنین رویکردی بسیاری از محققان، رویکرد میانبرشی را برای کشف و درک نابرابریهای درهمتنیده ضروری میدانند. چنین مفهومی برای آگاهی درست از وضعیت زندگی افراد نامرئی و حاشیهای بسیار راهگشاست. برای تأثیرات همزمان در زندگی مبتلایان اچآیوی/ایدز میتوان علاوه بر بیماری، همزمان متغیرهای جنس، سن، محل سکونت، وضعیت افشا، وضعیت شغلی، وضعیت تحصیلی، وضعیت درآمد، میزان حمایتهای اجتماعی، وضعیت وابستگی به مواد مخدر، محرک و الکل، سابقه زندان، وضعیت معلولیت، سلامتی و میزان پیشرفت بیماری و مانند آن را نیز اضافه کرد. فرودستی در هرکدام از مزیتهای پیشگفته یا ارتکاب رفتارهای پرخطر اشارهشده به مثابه وزنه سنگینی است که به پای فرد مبتلا بسته میشود و او را به پایین ردهبندی نظام اجتماعی میکشاند. به بیانی سادهتر هرکدام از متغیرهای برهمکنش اخیر میتوانند وضعیت و شدت مسئله را پیچیدهتر کنند.
برای مثال اگر همزمان فرد مبتلا زن سوءمصرفکننده مواد مخدری باشد که بیسواد یا کمسواد است، شغل و درآمدی نداشته و از شبکه اجتماعی خویشاوندی و دوستی نیز طرد شده باشد، غلظت مسئله بسیار بیشتر و برونرفت یا تعدیل آن نیز بسیار دشوار است. بر این اساس اضافه بر لزوم کاربرد مددکاری جامعهای در سطوح متفاوت برای آسیبدیدگان
اچآیوی/ایدز، لازم است متغیرهای تأثیرگذار زمینهای برای کاهش آلام رنجدیدگان این بیماری نیز در نظر گرفته شود. منظر میانبرشی در تلفیق با اندیشههای ساختگرایانه به ما یادآوری میکند که نظامهای همزی چگونه به وجود آمده و همدیگر را تقویت میکنند؛ از اینرو در ارتباط با بیماران اچآیوی و شرایط درهمتنیده آنها سؤال اساسی باید این باشد که این شرایط چگونه به وجود آمده است؟ پاسخ درست به این سؤال و سؤالات مشابه توجه ما را بهجای مبارزه با بیمار و انگزدن به او، به بیماری و شرایط بیماریزا جلب خواهد کرد.