صدایی در میان صداهای جهان
الهام فخاری- روانشناس و کنشگر فرهنگی
هفته گذشته برای بررسی تازههای نشر و یافتن کتابی تازه به کتابفروشی سر زدم و چند کتابی برداشتم. به گمانم بیش از پرداختن به روزمرههای مناسبتی چهبسا در هنگامه تکگویهها، بریدهنماهای فضای مجازی و پراکندگیهای شناختی این روزها، بازگویی یک نوشته منسجم بتواند رهیافتهایی برای وضعیت کنونیمان فراهم آورد. در میان سرجستههای گوناگون تخصصی و عمومی کتاب «دانش محلی» از کلیفورد گیرتس، انسان/مردمشناس برگردان دکتر محسن ثلاثی چاپ 1400 که به پدیدههای فرهنگی بهمثابه نظامهای معنابخش پرداخته، پنجرهای سودمند برای بازاندیشی در برداشتهایمان میگشاید. این نوشته 440 صفحهای که از سوی نشر ثالث چاپ شده، برگردان گردآوردی از نوشته (مقاله/رساله)های نویسنده، یک مردمشناس با رویکرد تفسیری است. ساختار کتاب دربردارنده پیشدرآمد و سه بخش و در هر بخش مقالههایی همپیوند است. گیرتس کوشیده است در آغاز با بازنمایی پیشانگارههای خود پنجرهای را که از آن به موضوعها و مسئلهها میپردازد، بازگو کند تا خواننده بداند او با چه دیدگاه فلسفی از کجا به چه موضوعهایی میپردازد. او پدیدههای فرهنگی را نظامهایی معنابخش میداند و یادداشتهای خود را در پی نوشته پیشینش «تفسیر فرهنگها» سازماندهی میکند. نویسنده میکوشد با پرداختن به برجستگی و ارزندگی «فهمِ فهم» و «فهمیدن فهمهایی که از آن ما نیستند» شناختِ شناخت و بایستگی مهارت تفسیر برداشت یکدیگر را پررنگ کند. «فهم فهم» را میتوان یکی از کلیدیترین گمشدههای جهان پردرگیری و دریافتن «فهم دیگران» از جهان را راه چاره کشمکشهای آدمها برشمرد. نویسنده کتاب از جمله گرفتاریهای جهان امروز را کورمالکورمالرفتن در پی ندانستنها، ناسرراستی برهانها و زبان ناروشن میداند که ما را با دو گرفتاری ناروشنبودن آغاز و پوشیدهبودنِ انجام (مقصد) روبهرو ساختهاند. آنچه گیرتس در زمینه مردمشناسی بازگو میکند، در چارچوبهای پراکنده برگرفته از دانش/شناخت بومی است. او در جایجای نوشته دیدگاه فیزیک اجتماعی و فنزدگی اثباتگرایانه در جامعهشناسی را نقد میکند. او باور دارد فراتر از دستهبندیهای دانشپژوهانهای مانند زیستشناسی، جامعهشناسی، فیزیکس و مانند اینها، ما باید به اندیشه آدمها بیرون از این چارچوبهای نظاممند و به گمان من چهبسا حتی به نوشتههای فضای مجازی هم بپردازیم تا بتوانیم به فهمِ فهم دست پیدا کنیم. بخش نخست کتاب بیشتر بر برهانپردازی و واگویی نمونههایی در این راستا پافشاری دارد و به دریافتی دیگر از کار برگرداندن (ترجمه) نوشتهها اشاره کرده است. او کارکرد برگرداندن (ترجمه) نوشتهها از زبانی به زبان دیگر را چارچوببندی دوباره مقولههایی از آن خودمان یا از قومهایی دیگر بهگونهای که به فراسوی محیطهایی که از آنها برخاسته و از آنها معنا گرفتهاند، راه ببرند، میداند. از این دیدگاه دریافت (ادراک) ما از خود، از دیگران یا از خودمان در میان دیگران از چند خاستگاه اثر میپذیرند. این خاستگاهها همانا افزون بر چارچوبهای فرهنگی خودمان، برگرفته از چارچوبهای واگوکننده (توصیفی) مردمشناسان، جامعهشناسان، منتقدان و تاریخپژوهان هم هستند. ما بر پایه بازخورد (نگرش)مان به آدمها و کارها و چیزها در اکنون و در اینجا و همچنین بازخورد (نگرش) دیگران در جاهایی دیگر و با زندگیهایی ناهمانند با زیستن ما، خود و دیگران را میشناسیم و به این دریافتها سروسامان میدهیم. بهویژه این تفسیر گیرتس که در 1983 نگاشته شده، در جهان دگرگونشده از فضای مجازی کنونی ارزشی دوچندان مییابد. چنین تفسیری از دانش و آگاهی ما گویای این است که گرایشها و باورهای ما چقدر و همهنگام به عاملهای گوناگونی وابسته است. افزون بر این چارچوبها باید فناوری نوین ارتباطی و اطلاعاتی در دهه کنونی را هم به عاملها افزود. در بخش میانی این نوشته به «عقل سلیم»، «هنر» و «فره (کاریزما)» بهمثابه نظامهای فرهنگی پرداخته شده است. با اینکه به باور بسیاری عقل سلیم پدیده فرهنگی بهشمار نمیآید، ولی گیرتس آن را، ادراک واقعیت ساده بهگونهای ساده و نظامی فرهنگی بازشناسی میکند. از این دیدگاه هنر هم درباره پدیدههای دسترسناپذیر (اثرها یا رویههای هنری ازمیانرفته گذشته) و هم پدیدههای در دسترس کنونی نظامی فرهنگی بهشمار میرود. نویسنده دو رویکرد به چگونگی اندیشیدن، شناخت و دانش (آگاهی و شناخت سازماندهیشده) را بازگو کرده: اندیشه در سر (روانشناختی/شخصی) و اندیشه در جهان (شناخت در بافت و تعامل گروهی در بستر تاریخ) را واگو و تفسیر خود را در این موضوع بازشناسی میکند. بخش آخر کتاب هم به بازشناسی مفهوم قانون، واقعیت، پیوند میان این دو و ناهمانندیهای بافتی و اجتماعی در میان کشورهای گوناگونی که او پژوهش مردمشناسی انجام داده، پرداخته شده است. او باور دارد که ما باید بیاموزیم که به خودمان چنان بنگریم که دیگران ما را نگاه میکنند تا شناخت ما از خود درستتر باشد. به سخن دیگر دیدن خودمان در میان دیگران، بهمثابه موردی بومی در میان موردهایی دیگر در جهانِ گسترده را از ما میخواهد. گرچه گیرتس بر دانش بومی و گوناگونی دریچههای شناخت پافشاری میکند ولی باور دارد ما به چیزی بیش از دانش بومی، به شیوهای برای گردآوری گزارشهای وابسته و روشنگرکردن گونههای گوناگون دانش و شناختهای یکدیگر نیاز داریم تا بتوانیم با واقعیتهای بزرگ روبهرو شویم و دوریگزینی نکنیم. «دانش محلی» نوشتهای است که ما را با این پرسشها وامیگذارد: چگونه از پس چالشپیداکردن خودمان از راهِ رفتن و زیستن در میان دیگرانی ناهمانند و گوناگون برمیآییم؟ اینهمه ناهمانندی و رودررویی بر شناخت ما از خودمان چه اثری میگذارد و از ما چه برجا میماند؟ اکنون که کسی دیگری را به حال خود وانمیگذارد و در آینده هم نخواهد گذاشت، آیا همه دارند به هم نزدیک میشوند یا نه، آدمها یا جامعهها/ قومها از یکدیگر دور میشوند؟ این پرسشها در جهان چندلایه ارتباطهای مجازی دوچندان برجسته هستند و باید پاسخی برای آنها یافت.
هفته گذشته برای بررسی تازههای نشر و یافتن کتابی تازه به کتابفروشی سر زدم و چند کتابی برداشتم. به گمانم بیش از پرداختن به روزمرههای مناسبتی چهبسا در هنگامه تکگویهها، بریدهنماهای فضای مجازی و پراکندگیهای شناختی این روزها، بازگویی یک نوشته منسجم بتواند رهیافتهایی برای وضعیت کنونیمان فراهم آورد. در میان سرجستههای گوناگون تخصصی و عمومی کتاب «دانش محلی» از کلیفورد گیرتس، انسان/مردمشناس برگردان دکتر محسن ثلاثی چاپ 1400 که به پدیدههای فرهنگی بهمثابه نظامهای معنابخش پرداخته، پنجرهای سودمند برای بازاندیشی در برداشتهایمان میگشاید. این نوشته 440 صفحهای که از سوی نشر ثالث چاپ شده، برگردان گردآوردی از نوشته (مقاله/رساله)های نویسنده، یک مردمشناس با رویکرد تفسیری است. ساختار کتاب دربردارنده پیشدرآمد و سه بخش و در هر بخش مقالههایی همپیوند است. گیرتس کوشیده است در آغاز با بازنمایی پیشانگارههای خود پنجرهای را که از آن به موضوعها و مسئلهها میپردازد، بازگو کند تا خواننده بداند او با چه دیدگاه فلسفی از کجا به چه موضوعهایی میپردازد. او پدیدههای فرهنگی را نظامهایی معنابخش میداند و یادداشتهای خود را در پی نوشته پیشینش «تفسیر فرهنگها» سازماندهی میکند. نویسنده میکوشد با پرداختن به برجستگی و ارزندگی «فهمِ فهم» و «فهمیدن فهمهایی که از آن ما نیستند» شناختِ شناخت و بایستگی مهارت تفسیر برداشت یکدیگر را پررنگ کند. «فهم فهم» را میتوان یکی از کلیدیترین گمشدههای جهان پردرگیری و دریافتن «فهم دیگران» از جهان را راه چاره کشمکشهای آدمها برشمرد. نویسنده کتاب از جمله گرفتاریهای جهان امروز را کورمالکورمالرفتن در پی ندانستنها، ناسرراستی برهانها و زبان ناروشن میداند که ما را با دو گرفتاری ناروشنبودن آغاز و پوشیدهبودنِ انجام (مقصد) روبهرو ساختهاند. آنچه گیرتس در زمینه مردمشناسی بازگو میکند، در چارچوبهای پراکنده برگرفته از دانش/شناخت بومی است. او در جایجای نوشته دیدگاه فیزیک اجتماعی و فنزدگی اثباتگرایانه در جامعهشناسی را نقد میکند. او باور دارد فراتر از دستهبندیهای دانشپژوهانهای مانند زیستشناسی، جامعهشناسی، فیزیکس و مانند اینها، ما باید به اندیشه آدمها بیرون از این چارچوبهای نظاممند و به گمان من چهبسا حتی به نوشتههای فضای مجازی هم بپردازیم تا بتوانیم به فهمِ فهم دست پیدا کنیم. بخش نخست کتاب بیشتر بر برهانپردازی و واگویی نمونههایی در این راستا پافشاری دارد و به دریافتی دیگر از کار برگرداندن (ترجمه) نوشتهها اشاره کرده است. او کارکرد برگرداندن (ترجمه) نوشتهها از زبانی به زبان دیگر را چارچوببندی دوباره مقولههایی از آن خودمان یا از قومهایی دیگر بهگونهای که به فراسوی محیطهایی که از آنها برخاسته و از آنها معنا گرفتهاند، راه ببرند، میداند. از این دیدگاه دریافت (ادراک) ما از خود، از دیگران یا از خودمان در میان دیگران از چند خاستگاه اثر میپذیرند. این خاستگاهها همانا افزون بر چارچوبهای فرهنگی خودمان، برگرفته از چارچوبهای واگوکننده (توصیفی) مردمشناسان، جامعهشناسان، منتقدان و تاریخپژوهان هم هستند. ما بر پایه بازخورد (نگرش)مان به آدمها و کارها و چیزها در اکنون و در اینجا و همچنین بازخورد (نگرش) دیگران در جاهایی دیگر و با زندگیهایی ناهمانند با زیستن ما، خود و دیگران را میشناسیم و به این دریافتها سروسامان میدهیم. بهویژه این تفسیر گیرتس که در 1983 نگاشته شده، در جهان دگرگونشده از فضای مجازی کنونی ارزشی دوچندان مییابد. چنین تفسیری از دانش و آگاهی ما گویای این است که گرایشها و باورهای ما چقدر و همهنگام به عاملهای گوناگونی وابسته است. افزون بر این چارچوبها باید فناوری نوین ارتباطی و اطلاعاتی در دهه کنونی را هم به عاملها افزود. در بخش میانی این نوشته به «عقل سلیم»، «هنر» و «فره (کاریزما)» بهمثابه نظامهای فرهنگی پرداخته شده است. با اینکه به باور بسیاری عقل سلیم پدیده فرهنگی بهشمار نمیآید، ولی گیرتس آن را، ادراک واقعیت ساده بهگونهای ساده و نظامی فرهنگی بازشناسی میکند. از این دیدگاه هنر هم درباره پدیدههای دسترسناپذیر (اثرها یا رویههای هنری ازمیانرفته گذشته) و هم پدیدههای در دسترس کنونی نظامی فرهنگی بهشمار میرود. نویسنده دو رویکرد به چگونگی اندیشیدن، شناخت و دانش (آگاهی و شناخت سازماندهیشده) را بازگو کرده: اندیشه در سر (روانشناختی/شخصی) و اندیشه در جهان (شناخت در بافت و تعامل گروهی در بستر تاریخ) را واگو و تفسیر خود را در این موضوع بازشناسی میکند. بخش آخر کتاب هم به بازشناسی مفهوم قانون، واقعیت، پیوند میان این دو و ناهمانندیهای بافتی و اجتماعی در میان کشورهای گوناگونی که او پژوهش مردمشناسی انجام داده، پرداخته شده است. او باور دارد که ما باید بیاموزیم که به خودمان چنان بنگریم که دیگران ما را نگاه میکنند تا شناخت ما از خود درستتر باشد. به سخن دیگر دیدن خودمان در میان دیگران، بهمثابه موردی بومی در میان موردهایی دیگر در جهانِ گسترده را از ما میخواهد. گرچه گیرتس بر دانش بومی و گوناگونی دریچههای شناخت پافشاری میکند ولی باور دارد ما به چیزی بیش از دانش بومی، به شیوهای برای گردآوری گزارشهای وابسته و روشنگرکردن گونههای گوناگون دانش و شناختهای یکدیگر نیاز داریم تا بتوانیم با واقعیتهای بزرگ روبهرو شویم و دوریگزینی نکنیم. «دانش محلی» نوشتهای است که ما را با این پرسشها وامیگذارد: چگونه از پس چالشپیداکردن خودمان از راهِ رفتن و زیستن در میان دیگرانی ناهمانند و گوناگون برمیآییم؟ اینهمه ناهمانندی و رودررویی بر شناخت ما از خودمان چه اثری میگذارد و از ما چه برجا میماند؟ اکنون که کسی دیگری را به حال خود وانمیگذارد و در آینده هم نخواهد گذاشت، آیا همه دارند به هم نزدیک میشوند یا نه، آدمها یا جامعهها/ قومها از یکدیگر دور میشوند؟ این پرسشها در جهان چندلایه ارتباطهای مجازی دوچندان برجسته هستند و باید پاسخی برای آنها یافت.