|

زندگی ذهنی و جرائم عینی

علی رحیمی . دبیر گروه حوادث

«زندگی ذهنی»، نوعی حیات مجازی یا خیالی است که اگرچه به اندازه زندگی واقعی و عینی جدی گرفته نمی‌شود و حتی برخی درصدد انکار یا سرکوب آن هستند، اما هرگز نمی‌توان آن را به‌طورکامل نادیده گرفت. هر فردی در طول حیات، هر دو نوع زندگی را توأمان تجربه می‌کند. زندگی ذهنی، دنیایی کاملا انحصاری و عاری از قواعد و قوانین واقعی و مفاهیم قراردادی است و هر شخصی، این فرصت را دارد که خارج از سن، مکان زیست، جامعه، جایگاه و طبقه اقتصادی و فرهنگی و...، در دنیای ذهنی به شخصیتی متفاوت تبدیل شود. همان‌گونه که واقعیت‌های عینی می‌تواند در ذهنیت‌سازی نقش داشته باشد، زندگی ذهنی و الگوهای شکل‌گرفته در آن نیز می‌تواند بر زندگی واقعی و رفتارها و فعل‌های انسان اثرگذار باشد. از نگاه روان‌شناسی، هرچه دو دنیای ذهنی و عینی بیشتر به‌هم نزدیک باشند، فرد از سلامت بیشتری برخوردار است، اما گاه میان این دو، ورطه‌ای عمیق وجود دارد و به همین سبب، ممکن است رفتار فرد در دنیای واقعی، نامطلوب و هنجارشکنانه جلوه کند. برخی افراد دچار «جهت‌گیری دوگانه» هستند؛ به این معنی که دو دنیای آنها کاملا متفاوت است، اما درعین‌حال، واقعیت‌های عینی را می‌پذیرند و هرگز به پیروی از الگوهای ذهنی، دست به رفتاری فردی یا اجتماعی نمی‌زنند، اما عده‌ای دیگر، دو زندگی را با هم ادغام و رفتارهایشان را براساس جایگاه ذهنی‌ تنظیم می‌کنند.
در چنین شرایطی است که بسیاری از ناهنجاری‌ها و جرائم رخ می‌دهد. اکثر جرائم برنامه‌ریزی‌شده پیش از آنکه فعلیت یابد، در دنیای ذهنی، شکل می‌گیرد. این گروه از مجرمان در زندگی ذهنی دارای امکانات و موقعیتی هستند که زندگی واقعی آنها را متأثر می‌کند. امکانات فرضی به نیازی واقعی تبدیل می‌شود، اما فرد در دنیای واقعی وسیله لازم برای رسیدن به هدف موردنظر را ندارد و تلاش‌هایش برای برخورداری از جایگاه مطلوب، بی‌ثمر می‌ماند، در چنین شرایطی به فکر چاره‌جویی می‌افتد و راه را در ابداع روشی نوین برای رسیدن به خواسته‌اش می‌یابد. این روش نوین، مطابق با قانون نیست. در واقع نیازهای ساخته‌شده در دنیای درونی، چنان بر زندگی واقعی فرد تأثیر می‌گذارد که او قوانین و قراردادهای رایج و الزامی را نفی می‌کند و هر عملی را برای رسیدن به خواسته‌اش مجاز می‌داند. چنین فردی بیش از آنکه خود را ملزم به رعایت هنجارهای اجتماعی بداند، مقید به پیروی از الگوهای ذهنی‌اش می‌پندارد و به همین سبب با طرح و برنامه، دست به ارتکاب جرم می‌زند. شکاف طبقاتی به‌عنوان معضلی اجتماعی، می‌تواند زندگی ذهنی طبقه کمتربرخوردار را تحت تأثیر قرار دهد. رژه خودروهای لوکس در خیابان‌ها، ساختمان‌های مجلل، عرضه امکانات رفاهی خاص و... می‌تواند افراد قشر پایین‌تر را دچار «خطای شناختی» کند. خطای شناختی یکی از دلایلی است که بر فاصله میان دو زندگی افراد می‌افزاید. «تعمیم»، مهم‌ترین «خطای شناختی» است به این معنی که فرد نمونه‌های معدودی را که مشاهده می‌کند، به کل جامعه تعمیم می‌دهد و چنین تصور می‌کند همگان از سطح رفاهی بسیار بالایی برخوردار هستند و فقط اوست که محروم مانده و جامعه حقش را پایمال کرده است. در چنین شرایطی، ارتکاب جرائم مختلف با انگیزه‌های مالی یا انتقام‌جویانه، دور از انتظار نیست. به همین دلیل باید «شکاف طبقاتی» را جدی‌تر بررسی کرد و به فکر چاره‌ بود.

«زندگی ذهنی»، نوعی حیات مجازی یا خیالی است که اگرچه به اندازه زندگی واقعی و عینی جدی گرفته نمی‌شود و حتی برخی درصدد انکار یا سرکوب آن هستند، اما هرگز نمی‌توان آن را به‌طورکامل نادیده گرفت. هر فردی در طول حیات، هر دو نوع زندگی را توأمان تجربه می‌کند. زندگی ذهنی، دنیایی کاملا انحصاری و عاری از قواعد و قوانین واقعی و مفاهیم قراردادی است و هر شخصی، این فرصت را دارد که خارج از سن، مکان زیست، جامعه، جایگاه و طبقه اقتصادی و فرهنگی و...، در دنیای ذهنی به شخصیتی متفاوت تبدیل شود. همان‌گونه که واقعیت‌های عینی می‌تواند در ذهنیت‌سازی نقش داشته باشد، زندگی ذهنی و الگوهای شکل‌گرفته در آن نیز می‌تواند بر زندگی واقعی و رفتارها و فعل‌های انسان اثرگذار باشد. از نگاه روان‌شناسی، هرچه دو دنیای ذهنی و عینی بیشتر به‌هم نزدیک باشند، فرد از سلامت بیشتری برخوردار است، اما گاه میان این دو، ورطه‌ای عمیق وجود دارد و به همین سبب، ممکن است رفتار فرد در دنیای واقعی، نامطلوب و هنجارشکنانه جلوه کند. برخی افراد دچار «جهت‌گیری دوگانه» هستند؛ به این معنی که دو دنیای آنها کاملا متفاوت است، اما درعین‌حال، واقعیت‌های عینی را می‌پذیرند و هرگز به پیروی از الگوهای ذهنی، دست به رفتاری فردی یا اجتماعی نمی‌زنند، اما عده‌ای دیگر، دو زندگی را با هم ادغام و رفتارهایشان را براساس جایگاه ذهنی‌ تنظیم می‌کنند.
در چنین شرایطی است که بسیاری از ناهنجاری‌ها و جرائم رخ می‌دهد. اکثر جرائم برنامه‌ریزی‌شده پیش از آنکه فعلیت یابد، در دنیای ذهنی، شکل می‌گیرد. این گروه از مجرمان در زندگی ذهنی دارای امکانات و موقعیتی هستند که زندگی واقعی آنها را متأثر می‌کند. امکانات فرضی به نیازی واقعی تبدیل می‌شود، اما فرد در دنیای واقعی وسیله لازم برای رسیدن به هدف موردنظر را ندارد و تلاش‌هایش برای برخورداری از جایگاه مطلوب، بی‌ثمر می‌ماند، در چنین شرایطی به فکر چاره‌جویی می‌افتد و راه را در ابداع روشی نوین برای رسیدن به خواسته‌اش می‌یابد. این روش نوین، مطابق با قانون نیست. در واقع نیازهای ساخته‌شده در دنیای درونی، چنان بر زندگی واقعی فرد تأثیر می‌گذارد که او قوانین و قراردادهای رایج و الزامی را نفی می‌کند و هر عملی را برای رسیدن به خواسته‌اش مجاز می‌داند. چنین فردی بیش از آنکه خود را ملزم به رعایت هنجارهای اجتماعی بداند، مقید به پیروی از الگوهای ذهنی‌اش می‌پندارد و به همین سبب با طرح و برنامه، دست به ارتکاب جرم می‌زند. شکاف طبقاتی به‌عنوان معضلی اجتماعی، می‌تواند زندگی ذهنی طبقه کمتربرخوردار را تحت تأثیر قرار دهد. رژه خودروهای لوکس در خیابان‌ها، ساختمان‌های مجلل، عرضه امکانات رفاهی خاص و... می‌تواند افراد قشر پایین‌تر را دچار «خطای شناختی» کند. خطای شناختی یکی از دلایلی است که بر فاصله میان دو زندگی افراد می‌افزاید. «تعمیم»، مهم‌ترین «خطای شناختی» است به این معنی که فرد نمونه‌های معدودی را که مشاهده می‌کند، به کل جامعه تعمیم می‌دهد و چنین تصور می‌کند همگان از سطح رفاهی بسیار بالایی برخوردار هستند و فقط اوست که محروم مانده و جامعه حقش را پایمال کرده است. در چنین شرایطی، ارتکاب جرائم مختلف با انگیزه‌های مالی یا انتقام‌جویانه، دور از انتظار نیست. به همین دلیل باید «شکاف طبقاتی» را جدی‌تر بررسی کرد و به فکر چاره‌ بود.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها