استراتژی مدیریتی؛ کسب موقعیت والاتر شرکتی
در گفتوگو با پویا فرهت، مدیرعامل شرکت سرمایهگذاری دارویی تأمین (تیپیکو) عنوان شد
گروه دارویی تأمین (تیپیکو) با حدود 46 هزار سهامدار حقیقی و بیش از 504 بانک، مؤسسه، صندوق و شرکت سرمایهگذاری که در آن سهام دارند؛ توانسته است در حوزه تولید مواد اولیه دارویی، بیش از 50 درصد تولیدات این بخش را در اختیار شرکتهای زیرمجموعه گروه خود درآورد. آنان در حوزه توزیع دارو هم بیش از 23 درصد سهم بازار را در اختیار دارند. اما در بخش بازرگانی فعالیت محدودی دارند. به عقیده پویا فرهت، مدیرعامل این گروه دارویی، گرچه حوزه بازرگانی میتواند محلی برای کسب سریع سود و استفاده بیشتر از امتیازات بهحساب آید، اما گروه دارویی تأمین، تمایلی برای ورود به این حوزهها و استفاده احتمالی از این امتیازات ندارد و نیازی هم به چنین دستاویزهایی در خود نمیبیند زیرا تیپیکو در جای خود مجموعهای توانا، قدرتمند و تعیینکننده است. او میگوید: شرکتهای مدل مجموعه ما، خصوصی/ دولتی (عمومی) نفع شخصی ندارند و قطعا از یکسری اصول تبعیت میکنند و هیچگاه موضوعات کیفی را فدای سودآوری و منفعت شخصی نکردهاند.
آقای دکتر داروهای ایرانی در مقایسه با داروهای وارداتی مشابه از نظر کیفیت در چه جایگاهی قرار دارند؟
برای فهم بهتر موضوع از اینجا شروع میکنم که وقتی دارویی برند برای اولین بار به بازار عرضه میشود، معیار کیفیت است و بقیه شرکتهای دارویی ژنریکساز، پس از گذشت دوره پتنت دارو از روی آن کپی میکنند؛ بنابراین امکان ندارد کسی ادعا کند که محصولی باکیفیتتر از داروی برند ساخته است. از طرفی، اثربخشی و عوارض هر دارو روی افراد مختلف متفاوت است؛ یک دارو ممکن است با بدن یک نفر سازگارتر باشد، ولی با بدن فردی دیگر سازگاری پیدا نکند یا حتی عوارضی ایجاد کند. بنابراین در مورد داروهای ژنریک، چه داخلی و چه خارجی، میزان تقاضا برای یک دارو در بازار لزوما نشاندهنده کیفیت بالاتر آن دارو نیست؛ ضمن آنکه ممکن است محصولی سهم خوبی از بازار داشته باشد ولی در مقایسه با داروی برند، کیفیت مناسبی نداشته باشد اما چون بازاریابی خوبی روی آن انجام شده توانسته باشد سهم قابل توجهی از بازار را به خود اختصاص دهد.
قبول دارید که بازاریابی در بازار دارو نقشی بسیار اثرگذار دارد؟
اتفاقا من کارم را در صنعت و در دوره دانشجویی، با مارکتینگ دارو شروع کردم. ما برای یکی از شرکتهای داخلی بازاریابی میکردیم که با وجود وجود چندین رقیب داخلی دیگر، همچنان حدود 90 درصد بازار را در اختیار دارد. ولی واقعا نمیتوان گفت کسب این سهم بازار، فقط بهدلیل کیفیت محصول است. زمانی که این شرکت، داروی خود را وارد بازار کرد تا چند سال رقیبی نداشت و همه پزشکان هم آن را میشناختند و برند شده بود. وقتی داروی یکی از شرکتهای داروسازی جواب خود را پس داده باشد، معمولا پزشکان داروی شرکتی دیگر را که بعدا وارد بازار شده تجویز نمیکنند؛ در حالی که ممکن است آن شرکت دیگر واقعا همین دارو را با کیفیتی بهتر ساخته باشد. یا برای مثال ممکن است پزشکی مشهور دارویی را تجویز کند و به واسطه شهرتش بقیه پزشکان هم در تجویزهای خود از این پزشک تبعیت کنند. بنابراین نتیجه میگیريم که مارکتینگ اصلا برای همین است که شما بتوانید به بهترین شکل محصولتان را عرضه کنید.
البته بسیاری از کارشناسان اقتصادی و حتی مسئولان در سطوح مختلف حاکمیتی و نه لزوما منتفعان بخش خصوصی، منتقد حضور شرکتهای دولتی و شبهدولتی در عرصههای مختلف اقتصادی و بهویژه تولیدی هستند. آنها معتقدند این شرکتها به دلیل آنکه مدام در معرض جابهجاییهای مدیریتی قرار دارند و نمیتوانند مشی و استراتژی بلندمدت خاصی را دنبال کنند، لاجرم آن کارایی لازم را ندارند. نظر شما در این باره چیست؟
اولا آفت مدیریت در بخشهای دولتی یا عمومی، همین تغییرات پیدرپی است؛ ثانیا تردیدی نیست که تلاش برای سرمایهگذاریهای جدید، حمایت و میداندادن به بخش خصوصی، نه فقط در حوزه دارو که در همه بخشهای اقتصادی میتواند مفید باشد. اما شرکتهای دولتی یا عمومی، قانونگذار یا رگولاتور نیستند که برای فعالیت سایر رقبا و بهویژه بخش خصوصی ایجاد محدودیت کنند. اتفاقا شرکتهای گروه اول، همواره با محدودیتهایی مواجهاند که بخش خصوصی هرگز با آن مواجههای ندارد؛ مثلا در بحث قیمتگذاری، بخش خصوصی همیشه توانسته برای محصولات خود، قیمتهایی بهمراتب بالاتر بگیرد یا در زمینه دریافت مطالبات هم، بخش خصوصی پیشروتر از شرکتهای دارویی عمومی بوده است! هر بیمارستانی که مطالبات آنها را تسویه نکند، آنها قادرند از فروش کالا به آن مجموعه خودداری کنند. تولید هر دارویی که برای ایشان صرفه اقتصادی ندارد، از سبد محصولاتشان بیرون میرود، بنابراین تولید این نوع داروها هم بر عهده بخش عمومی قرار میگیرد تا بازار دارو دچار کمبود دارو نشود و... . در یک داوری منصفانه به مجموعههای عمومی نگاه کنیم که هرگز نمیتوانند وارد چنین موضوعاتی شوند و قرار هم
نیست بشوند زیرا تکلیفهایی بهمراتب سنگینتر بر دوش دارند و در مناسبات، بهعنوان حامی رفتار میکنند. اینجا رسما وجه تأمین داروی مورد نیاز جامعه بر سوددهی آن غالب است. علاوه بر این، ما نمیتوانیم به مدیران مجموعه تضمینی بدهیم که مثلا تا پنج سال آینده در این پست خواهی بود، پس یک استراتژی بلندمدت تعریف و روی آن کار کن و... . بگذارید یک مثال بزنم؛ ما در سال گذشته مجبور بودیم دارویی را تولید کنیم که یک بیلیستر آن قرص مثلا 200 تومان میشد؛ یعنی هر قرص عددي 20 تومان! شما باورتان میشود که ما قرصی در ایران تولید کنیم که در این شرایط ارزش پول ملی، قیمتش فقط 20 تومان باشد؟! یعنی هر دانه قرص، قیمتش از یک شکلات یا حتی نخود و لوبیا کمتر باشد؟ بخش خصوصی میگوید؛ من چرا باید این محصول را تولید کنم؟ اگر این سؤال همهگیر شود و بخش عمومی هم پا پس بکشد، پس چه کسی کمبودهای بازار را تأمین خواهد کرد؟ از آن طرف هم نگاه کنیم؛ بخش دولتی و عمومی در حال حاضر تقریبا از بازار بازرگانی دارو حذف شدهاند و در بین شرکتهای بزرگ واردکننده داروی کشور، هیچکدام، دولتی یا عمومی نیستند، در حالی که در این بخش در کوتاهمدت میتوان به سود
مناسبی دست یافت. بنابراین بگذارید نتیجه بگیریم که فرق بین شرکتهای خصوصی و عمومی در کجاهاست و اتفاقا از منظر سودآوری، بخش خصوصی فرصتهایی بسیار بیشتر در اختیار دارد.
اما سود و زیان شما، سود و زیان بیمهشدگان شماست! یعنی آن هزینه اضافه که امروز به شما وارد میشود در واقع از جیب بیمهگذاران شما برداشت میشود!
بله قطعا کار میکنیم که کسب درآمد کنیم و سود این عملیات را به 40 میلیون نفر بیمهشده برسانیم. باید تلاش کنیم وقتی این پیک جمعیتی به سن بازنشستگی رسید، مشکل پرداخت ماهانه بازنشستگیشان را نداشته باشیم. ولی یکسری مسئولیت اجتماعی هم داریم. هیچوقت نخواهیم گفت که محصولی را به دلیل عدم صرفه اقتصادی تولید نمیکنیم که کمبود ایجاد شود و بعد مجبور شوند به من قیمت بدهند. یا از ماده اولیهای که به کیفیت آن مشکوک هستیم استفاده کنیم فقط برای اینکه زیان نبینیم.
اینکه میگویید «ما این کار را نمیکنیم»، این ارزشهای سازمانی چقدر ضمانت اجرائی دارد و چقدر قائم به فرد است؟
ارزشهای سازمانی تأمین اجتماعی به گونهای تعریف شده که عمل به آنها باعث جلوگیری از خطاهای خارج از عرف فردی و مدیریتی میشود. پس اصلا ارتباطی به من نوعی ندارد. علاوه بر این، استانداردهای تعریفشده توسط سازمان غذا و دارو برای همه شرکتهای دارویی یکسان است. همه شرکتهای تولید دارو باید درخصوص کیفیت محصولاتشان پاسخگو باشند. اما ما در تیپیکو هم کمیته کیفی داریم که مسئولان فنی و مدیران کیفی شرکتها، مرتب باید به این کمیته گزارش دهند و کسب تکلیف کنند.
آیا در شرایطی که ما مرتب با مشکلات پیدرپی اقتصادی و سیاسی مواجه هستیم استراتژی بلندمدت بهویژه برای شرکتهای عمومی معنایی دارد؟
راستش من اصلا اعتقادی به استراتژی طولانیمدت ندارم و همیشه هم از استراتژیهای کوتاهمدت استقبال کردهام؛ یعنی یکماهه، سهماهه، ششماهه و یکساله. همانطور که گفته شد ما در بستر اقتصادی ناپایدار از استراتژی بلندمدت استفاده نمیکنیم. مثلا ممکن است امروز ناگهان مشکلاتی تازه برایمان بهوجود بیاید که تا یک ماه پیش اصلا وجود خارجی نداشت. با این وصف، معتقدم با این محدودیتها که در بخش دولتی وجود دارد، عملکرد استخراجشده بهمراتب کاراتر از عملکرد برخی از شرکتهای خصوصی است. خدا را شکر که شرکتهای ما با تمام توان در حال تولید هستند و اساسا ظرفیت خالی هم ندارند.
سیاستهای شما برای توسعه تیپیکو چیست؟
اول باید دید که توسعه را در چه چیزی میبینیم. «توسعه» میتواند در افزایش تعداد محصول شرکتها، افزایش ظرفیت تولید یا افزایش تعداد شرکتها تعریف شود. منطق میگوید در مقطعی که قرار است برنامه توسعه را تنظیم کنیم، وضعیت شرکتها را در نظر بگیریم. تا سال 96 استراتژی تیپیکو این بود که سهم حداکثری از فروش داشته باشد؛ یعنی استراتژی فروشمحوری بود، گرچه این اتفاق نیفتاد ولی از جایی به بعد توانست سهم بازارش را ثابت نگاه دارد. در سال 96 سهم تیپیکو از کل بازار در شرکتهای بورسی 45 درصد بود، در حالی که سهم سود تیپیکو از کل بازار 21 درصد بود. در سال 97 سهم بازار تقریبا ثابت ماند؛ یعنی همان 45 درصد ولی سهم سودش از کل بازار 45 درصد شد. در سهماهه اول سال 98 سهم تیپیکو از بازار افزایش پیدا کرد و به 48 درصد رسید، در حالی که سهم سودش 51 درصد شد. درست است؛ استراتژی ما از فروشمحوری به سودمحوری تغییر یافت. برای من همیشه سود مهم است و کاری به فروش ندارم. فروش بیکیفیت هم انجام ندادم، نمیدهم و نخواهم داد. من حاضر نیستم فقط برای اینکه سهمی بیشتر از بازار را بگیرم، فروشم را طوری مدیریت کنم که فقط بگویم من اینقدر از بازار
را در اختیار دارم. خب که چه؟ فقط شرکتهایم را ضعیفتر کردهام؛ مدام ماده اولیه خریده، وام گرفته و هزینه مالیام را افزایش دادهام، که چه بشود؟ که داروی بیشتری بفروشم؟! نه! من داروهایم را درست میفروشم و سود بیشتری از آن کسب میکنم. وضعیت ما در سهماهه دوم سال از سهماهه اول سال 98 هم بهتر شده و قطعا در این چند ماه (شش ماه) به 56-55 درصد بازار خواهیم رسید.
شما چه اصلاحاتی را در روند مدیریت منابع تیپیکو ایجاد کردید؟
یکی از مشکلاتی که شرکتهای تیپیکو داشتند این بود که چند شرکت یک محصول مشابه را در پایپلاین خود داشتند که به دلیل تعدد محصولات پایپلاین، ورود به بازار به تعویق میافتاد و بدتر از آن شرکتها پس از ورود به بازار بیدلیل با هم رقابت میکردند! ما اینها را حذف کردیم. در حال حاضر نهایتا دو شرکت میتوانند روی یک محصول کار کنند و این کار به شرکت یا شرکتهایی سپرده شده که در آن دسته درمانی قویتر و معتبرترند (یکی در قلب و عروق، یکی در اعصاب و...). یک پایپلاین طلایی هم برای هر شرکت ایجاد کردیم که هلدینگ آن را رصد میکند. همین مسئله موجب شد بخش زیادي از هدررفت منابع کنترل شود.
به نظر شما در چه شرایطی میتوان شرکتهای شبهدولتی را واگذار کرد؟
فرض کنیم میخواهیم هلدینگهای دارویی که در حال حاضر چیزی حدود 40 درصد مارکت کشور را در اختیار دارند واگذار کنیم! این کار چگونه باید انجام شود؟ برای این واگذاریها برنامه خاصی در نظر داریم؟ چه کسی میخواهد این شرکتها را بخرد؟ چه کسی حاضر است سرمایه خودش را در صنعتی به کار ببندد که در شرایط فعلی سودآوری متناسب با سرمایه ندارد؟ شرکتهایی در صنعت داریم که چندساله قرار است واگذار شوند! مگر شدند؟ چرا نشد؟ ما حق نداریم شرکتها را نابود کنیم چون این شرکتها سرمایه ملی هستند. اگر قرار است واگذاری انجام شود باید به گونهای باشد که نه سهامداران فعلی این شرکتها آسیب ببینند و نه بخش خصوصی خریدار.
برخی کارشناسان در حوزه دارو هم معتقدند فرقی نمیکند شرکت دارویی دولتی باشد یا خصوصی. مهم این است که شرکتها بتوانند در یک بستر سالم و شفاف فعالیت کنند؛ شرکت دولتی اگر به سود برسد، حاصل این سود را هم بیمهگذار تأمین اجتماعی خواهد برد و هم مردمی که آن دارو را استفاده میکنند. پس آنچه مهم است نحوه سیاستگذاری و حمایت از این صنعت است. حال حمایت واقعی از صنعت که بتواند آن را توسعه دهد از نظر شما چیست؟
مهمترین مورد این است که قوانین و بخشنامهها پایدار باشند و شرکتها براساس آن الزامات بدانند که تکلیفشان چیست و چگونه باید کار کنند. فقط یک سال گذشته را مرور کنید؛ متوجه عرایض بنده خواهید شد. این تغییرات لحظهای فعالیت شرکتها را با مشکل مواجه میکند.
مسئله دیگر این است که آیا واقعا محدودیت در واردات ماده اولیه که اجرا میشود به نفع شرکتهای تولیدکننده داروهای ساختهشده است؟ آیا سیاستگذار میتواند این اطمینان را بدهد که چند ماه دیگر ما با کمبود در بازار مواجه نخواهیم شد؟
موضوعی دیگر که امیدوارم اصلاح شود این است که ما برخی اقلام موردنیازمان را با ارز آزاد یا ارز نیمایی تهیه میکنیم اما کالایمان براساس ارز دولتی قیمتگذاری میشود و هزینههای این اقلام در قیمت دیده نمیشود.
گروه دارویی تأمین (تیپیکو) با حدود 46 هزار سهامدار حقیقی و بیش از 504 بانک، مؤسسه، صندوق و شرکت سرمایهگذاری که در آن سهام دارند؛ توانسته است در حوزه تولید مواد اولیه دارویی، بیش از 50 درصد تولیدات این بخش را در اختیار شرکتهای زیرمجموعه گروه خود درآورد. آنان در حوزه توزیع دارو هم بیش از 23 درصد سهم بازار را در اختیار دارند. اما در بخش بازرگانی فعالیت محدودی دارند. به عقیده پویا فرهت، مدیرعامل این گروه دارویی، گرچه حوزه بازرگانی میتواند محلی برای کسب سریع سود و استفاده بیشتر از امتیازات بهحساب آید، اما گروه دارویی تأمین، تمایلی برای ورود به این حوزهها و استفاده احتمالی از این امتیازات ندارد و نیازی هم به چنین دستاویزهایی در خود نمیبیند زیرا تیپیکو در جای خود مجموعهای توانا، قدرتمند و تعیینکننده است. او میگوید: شرکتهای مدل مجموعه ما، خصوصی/ دولتی (عمومی) نفع شخصی ندارند و قطعا از یکسری اصول تبعیت میکنند و هیچگاه موضوعات کیفی را فدای سودآوری و منفعت شخصی نکردهاند.
آقای دکتر داروهای ایرانی در مقایسه با داروهای وارداتی مشابه از نظر کیفیت در چه جایگاهی قرار دارند؟
برای فهم بهتر موضوع از اینجا شروع میکنم که وقتی دارویی برند برای اولین بار به بازار عرضه میشود، معیار کیفیت است و بقیه شرکتهای دارویی ژنریکساز، پس از گذشت دوره پتنت دارو از روی آن کپی میکنند؛ بنابراین امکان ندارد کسی ادعا کند که محصولی باکیفیتتر از داروی برند ساخته است. از طرفی، اثربخشی و عوارض هر دارو روی افراد مختلف متفاوت است؛ یک دارو ممکن است با بدن یک نفر سازگارتر باشد، ولی با بدن فردی دیگر سازگاری پیدا نکند یا حتی عوارضی ایجاد کند. بنابراین در مورد داروهای ژنریک، چه داخلی و چه خارجی، میزان تقاضا برای یک دارو در بازار لزوما نشاندهنده کیفیت بالاتر آن دارو نیست؛ ضمن آنکه ممکن است محصولی سهم خوبی از بازار داشته باشد ولی در مقایسه با داروی برند، کیفیت مناسبی نداشته باشد اما چون بازاریابی خوبی روی آن انجام شده توانسته باشد سهم قابل توجهی از بازار را به خود اختصاص دهد.
قبول دارید که بازاریابی در بازار دارو نقشی بسیار اثرگذار دارد؟
اتفاقا من کارم را در صنعت و در دوره دانشجویی، با مارکتینگ دارو شروع کردم. ما برای یکی از شرکتهای داخلی بازاریابی میکردیم که با وجود وجود چندین رقیب داخلی دیگر، همچنان حدود 90 درصد بازار را در اختیار دارد. ولی واقعا نمیتوان گفت کسب این سهم بازار، فقط بهدلیل کیفیت محصول است. زمانی که این شرکت، داروی خود را وارد بازار کرد تا چند سال رقیبی نداشت و همه پزشکان هم آن را میشناختند و برند شده بود. وقتی داروی یکی از شرکتهای داروسازی جواب خود را پس داده باشد، معمولا پزشکان داروی شرکتی دیگر را که بعدا وارد بازار شده تجویز نمیکنند؛ در حالی که ممکن است آن شرکت دیگر واقعا همین دارو را با کیفیتی بهتر ساخته باشد. یا برای مثال ممکن است پزشکی مشهور دارویی را تجویز کند و به واسطه شهرتش بقیه پزشکان هم در تجویزهای خود از این پزشک تبعیت کنند. بنابراین نتیجه میگیريم که مارکتینگ اصلا برای همین است که شما بتوانید به بهترین شکل محصولتان را عرضه کنید.
البته بسیاری از کارشناسان اقتصادی و حتی مسئولان در سطوح مختلف حاکمیتی و نه لزوما منتفعان بخش خصوصی، منتقد حضور شرکتهای دولتی و شبهدولتی در عرصههای مختلف اقتصادی و بهویژه تولیدی هستند. آنها معتقدند این شرکتها به دلیل آنکه مدام در معرض جابهجاییهای مدیریتی قرار دارند و نمیتوانند مشی و استراتژی بلندمدت خاصی را دنبال کنند، لاجرم آن کارایی لازم را ندارند. نظر شما در این باره چیست؟
اولا آفت مدیریت در بخشهای دولتی یا عمومی، همین تغییرات پیدرپی است؛ ثانیا تردیدی نیست که تلاش برای سرمایهگذاریهای جدید، حمایت و میداندادن به بخش خصوصی، نه فقط در حوزه دارو که در همه بخشهای اقتصادی میتواند مفید باشد. اما شرکتهای دولتی یا عمومی، قانونگذار یا رگولاتور نیستند که برای فعالیت سایر رقبا و بهویژه بخش خصوصی ایجاد محدودیت کنند. اتفاقا شرکتهای گروه اول، همواره با محدودیتهایی مواجهاند که بخش خصوصی هرگز با آن مواجههای ندارد؛ مثلا در بحث قیمتگذاری، بخش خصوصی همیشه توانسته برای محصولات خود، قیمتهایی بهمراتب بالاتر بگیرد یا در زمینه دریافت مطالبات هم، بخش خصوصی پیشروتر از شرکتهای دارویی عمومی بوده است! هر بیمارستانی که مطالبات آنها را تسویه نکند، آنها قادرند از فروش کالا به آن مجموعه خودداری کنند. تولید هر دارویی که برای ایشان صرفه اقتصادی ندارد، از سبد محصولاتشان بیرون میرود، بنابراین تولید این نوع داروها هم بر عهده بخش عمومی قرار میگیرد تا بازار دارو دچار کمبود دارو نشود و... . در یک داوری منصفانه به مجموعههای عمومی نگاه کنیم که هرگز نمیتوانند وارد چنین موضوعاتی شوند و قرار هم
نیست بشوند زیرا تکلیفهایی بهمراتب سنگینتر بر دوش دارند و در مناسبات، بهعنوان حامی رفتار میکنند. اینجا رسما وجه تأمین داروی مورد نیاز جامعه بر سوددهی آن غالب است. علاوه بر این، ما نمیتوانیم به مدیران مجموعه تضمینی بدهیم که مثلا تا پنج سال آینده در این پست خواهی بود، پس یک استراتژی بلندمدت تعریف و روی آن کار کن و... . بگذارید یک مثال بزنم؛ ما در سال گذشته مجبور بودیم دارویی را تولید کنیم که یک بیلیستر آن قرص مثلا 200 تومان میشد؛ یعنی هر قرص عددي 20 تومان! شما باورتان میشود که ما قرصی در ایران تولید کنیم که در این شرایط ارزش پول ملی، قیمتش فقط 20 تومان باشد؟! یعنی هر دانه قرص، قیمتش از یک شکلات یا حتی نخود و لوبیا کمتر باشد؟ بخش خصوصی میگوید؛ من چرا باید این محصول را تولید کنم؟ اگر این سؤال همهگیر شود و بخش عمومی هم پا پس بکشد، پس چه کسی کمبودهای بازار را تأمین خواهد کرد؟ از آن طرف هم نگاه کنیم؛ بخش دولتی و عمومی در حال حاضر تقریبا از بازار بازرگانی دارو حذف شدهاند و در بین شرکتهای بزرگ واردکننده داروی کشور، هیچکدام، دولتی یا عمومی نیستند، در حالی که در این بخش در کوتاهمدت میتوان به سود
مناسبی دست یافت. بنابراین بگذارید نتیجه بگیریم که فرق بین شرکتهای خصوصی و عمومی در کجاهاست و اتفاقا از منظر سودآوری، بخش خصوصی فرصتهایی بسیار بیشتر در اختیار دارد.
اما سود و زیان شما، سود و زیان بیمهشدگان شماست! یعنی آن هزینه اضافه که امروز به شما وارد میشود در واقع از جیب بیمهگذاران شما برداشت میشود!
بله قطعا کار میکنیم که کسب درآمد کنیم و سود این عملیات را به 40 میلیون نفر بیمهشده برسانیم. باید تلاش کنیم وقتی این پیک جمعیتی به سن بازنشستگی رسید، مشکل پرداخت ماهانه بازنشستگیشان را نداشته باشیم. ولی یکسری مسئولیت اجتماعی هم داریم. هیچوقت نخواهیم گفت که محصولی را به دلیل عدم صرفه اقتصادی تولید نمیکنیم که کمبود ایجاد شود و بعد مجبور شوند به من قیمت بدهند. یا از ماده اولیهای که به کیفیت آن مشکوک هستیم استفاده کنیم فقط برای اینکه زیان نبینیم.
اینکه میگویید «ما این کار را نمیکنیم»، این ارزشهای سازمانی چقدر ضمانت اجرائی دارد و چقدر قائم به فرد است؟
ارزشهای سازمانی تأمین اجتماعی به گونهای تعریف شده که عمل به آنها باعث جلوگیری از خطاهای خارج از عرف فردی و مدیریتی میشود. پس اصلا ارتباطی به من نوعی ندارد. علاوه بر این، استانداردهای تعریفشده توسط سازمان غذا و دارو برای همه شرکتهای دارویی یکسان است. همه شرکتهای تولید دارو باید درخصوص کیفیت محصولاتشان پاسخگو باشند. اما ما در تیپیکو هم کمیته کیفی داریم که مسئولان فنی و مدیران کیفی شرکتها، مرتب باید به این کمیته گزارش دهند و کسب تکلیف کنند.
آیا در شرایطی که ما مرتب با مشکلات پیدرپی اقتصادی و سیاسی مواجه هستیم استراتژی بلندمدت بهویژه برای شرکتهای عمومی معنایی دارد؟
راستش من اصلا اعتقادی به استراتژی طولانیمدت ندارم و همیشه هم از استراتژیهای کوتاهمدت استقبال کردهام؛ یعنی یکماهه، سهماهه، ششماهه و یکساله. همانطور که گفته شد ما در بستر اقتصادی ناپایدار از استراتژی بلندمدت استفاده نمیکنیم. مثلا ممکن است امروز ناگهان مشکلاتی تازه برایمان بهوجود بیاید که تا یک ماه پیش اصلا وجود خارجی نداشت. با این وصف، معتقدم با این محدودیتها که در بخش دولتی وجود دارد، عملکرد استخراجشده بهمراتب کاراتر از عملکرد برخی از شرکتهای خصوصی است. خدا را شکر که شرکتهای ما با تمام توان در حال تولید هستند و اساسا ظرفیت خالی هم ندارند.
سیاستهای شما برای توسعه تیپیکو چیست؟
اول باید دید که توسعه را در چه چیزی میبینیم. «توسعه» میتواند در افزایش تعداد محصول شرکتها، افزایش ظرفیت تولید یا افزایش تعداد شرکتها تعریف شود. منطق میگوید در مقطعی که قرار است برنامه توسعه را تنظیم کنیم، وضعیت شرکتها را در نظر بگیریم. تا سال 96 استراتژی تیپیکو این بود که سهم حداکثری از فروش داشته باشد؛ یعنی استراتژی فروشمحوری بود، گرچه این اتفاق نیفتاد ولی از جایی به بعد توانست سهم بازارش را ثابت نگاه دارد. در سال 96 سهم تیپیکو از کل بازار در شرکتهای بورسی 45 درصد بود، در حالی که سهم سود تیپیکو از کل بازار 21 درصد بود. در سال 97 سهم بازار تقریبا ثابت ماند؛ یعنی همان 45 درصد ولی سهم سودش از کل بازار 45 درصد شد. در سهماهه اول سال 98 سهم تیپیکو از بازار افزایش پیدا کرد و به 48 درصد رسید، در حالی که سهم سودش 51 درصد شد. درست است؛ استراتژی ما از فروشمحوری به سودمحوری تغییر یافت. برای من همیشه سود مهم است و کاری به فروش ندارم. فروش بیکیفیت هم انجام ندادم، نمیدهم و نخواهم داد. من حاضر نیستم فقط برای اینکه سهمی بیشتر از بازار را بگیرم، فروشم را طوری مدیریت کنم که فقط بگویم من اینقدر از بازار
را در اختیار دارم. خب که چه؟ فقط شرکتهایم را ضعیفتر کردهام؛ مدام ماده اولیه خریده، وام گرفته و هزینه مالیام را افزایش دادهام، که چه بشود؟ که داروی بیشتری بفروشم؟! نه! من داروهایم را درست میفروشم و سود بیشتری از آن کسب میکنم. وضعیت ما در سهماهه دوم سال از سهماهه اول سال 98 هم بهتر شده و قطعا در این چند ماه (شش ماه) به 56-55 درصد بازار خواهیم رسید.
شما چه اصلاحاتی را در روند مدیریت منابع تیپیکو ایجاد کردید؟
یکی از مشکلاتی که شرکتهای تیپیکو داشتند این بود که چند شرکت یک محصول مشابه را در پایپلاین خود داشتند که به دلیل تعدد محصولات پایپلاین، ورود به بازار به تعویق میافتاد و بدتر از آن شرکتها پس از ورود به بازار بیدلیل با هم رقابت میکردند! ما اینها را حذف کردیم. در حال حاضر نهایتا دو شرکت میتوانند روی یک محصول کار کنند و این کار به شرکت یا شرکتهایی سپرده شده که در آن دسته درمانی قویتر و معتبرترند (یکی در قلب و عروق، یکی در اعصاب و...). یک پایپلاین طلایی هم برای هر شرکت ایجاد کردیم که هلدینگ آن را رصد میکند. همین مسئله موجب شد بخش زیادي از هدررفت منابع کنترل شود.
به نظر شما در چه شرایطی میتوان شرکتهای شبهدولتی را واگذار کرد؟
فرض کنیم میخواهیم هلدینگهای دارویی که در حال حاضر چیزی حدود 40 درصد مارکت کشور را در اختیار دارند واگذار کنیم! این کار چگونه باید انجام شود؟ برای این واگذاریها برنامه خاصی در نظر داریم؟ چه کسی میخواهد این شرکتها را بخرد؟ چه کسی حاضر است سرمایه خودش را در صنعتی به کار ببندد که در شرایط فعلی سودآوری متناسب با سرمایه ندارد؟ شرکتهایی در صنعت داریم که چندساله قرار است واگذار شوند! مگر شدند؟ چرا نشد؟ ما حق نداریم شرکتها را نابود کنیم چون این شرکتها سرمایه ملی هستند. اگر قرار است واگذاری انجام شود باید به گونهای باشد که نه سهامداران فعلی این شرکتها آسیب ببینند و نه بخش خصوصی خریدار.
برخی کارشناسان در حوزه دارو هم معتقدند فرقی نمیکند شرکت دارویی دولتی باشد یا خصوصی. مهم این است که شرکتها بتوانند در یک بستر سالم و شفاف فعالیت کنند؛ شرکت دولتی اگر به سود برسد، حاصل این سود را هم بیمهگذار تأمین اجتماعی خواهد برد و هم مردمی که آن دارو را استفاده میکنند. پس آنچه مهم است نحوه سیاستگذاری و حمایت از این صنعت است. حال حمایت واقعی از صنعت که بتواند آن را توسعه دهد از نظر شما چیست؟
مهمترین مورد این است که قوانین و بخشنامهها پایدار باشند و شرکتها براساس آن الزامات بدانند که تکلیفشان چیست و چگونه باید کار کنند. فقط یک سال گذشته را مرور کنید؛ متوجه عرایض بنده خواهید شد. این تغییرات لحظهای فعالیت شرکتها را با مشکل مواجه میکند.
مسئله دیگر این است که آیا واقعا محدودیت در واردات ماده اولیه که اجرا میشود به نفع شرکتهای تولیدکننده داروهای ساختهشده است؟ آیا سیاستگذار میتواند این اطمینان را بدهد که چند ماه دیگر ما با کمبود در بازار مواجه نخواهیم شد؟
موضوعی دیگر که امیدوارم اصلاح شود این است که ما برخی اقلام موردنیازمان را با ارز آزاد یا ارز نیمایی تهیه میکنیم اما کالایمان براساس ارز دولتی قیمتگذاری میشود و هزینههای این اقلام در قیمت دیده نمیشود.