|

منشور المپیک یا کسب مدال

غلامحسین شعبانی.کارشناس ورزش و رسانه

می‌گویند دشوارترین کارها تعریف جامع و مانع است. به همین دلیل فیلسوفی چون ویتگنشتاین وقتی می‌خواهد درباره ورزش سخن بگوید، متوسل به اصطلاح شباهت خانوادگی می‌شود. به این مفهوم که در پس کثرت‌هایی که می‌بینیم نوعی وحدت و شباهت نیز رؤیت می‌کنیم. اکنون پرسش این است که چه تعریفی از المپیک و اهدافش داریم. اینجا نیز ممکن است با تعاریف و تفاسیر مختلفی روبه‌رو شویم پس به ناچار از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین استفاده می‌کنیم. زمینه اصلی و نقطه اشتراک این تعریف‌ها دو نکته است: 1. کسب مدال 2. میدان دوستی‌ها، صلح، گفت‌وگو و تبادل فرهنگ‌ها، رفع تبعیض‌ها و جوانمردی و... . نقطه اختلاف اما از جایی آغاز می‌شود که حالا کدام‌یک از این دو اصل و کدام‌یک فرع و تابع دیگری است. در واقع سخن بر سر این است که ذات المپیک چیست و آنچه ضروری این ذات است و عارض بر آن می‌شود، کدام است. راستی چه تفاوتی میان مسابقات المپیک و دیگر میدان‌های ورزشی است؟ آیا المپیک فقط برگزاری یک دوره مسابقه مانند دیگر مسابقات جهانی است با این تفاوت که رشته‌ها و کشورهای بیشتری در آن شرکت می‌کنند یا آنکه تفاوت المپیک با دیگر مسابقات ذاتی است و در معنا و مفهوم با سایر بازی‌ها تفاوت دارد. المپیک دارای منشور است اما در دیگر مسابقات این منشور را سراغ نداریم (اما اینکه مدیران ارشد کمیته بین‌المللی المپیک خود این منشور را رعایت می‌کنند یا نه بحث دیگری را طلب می‌کند). نتیجه آنکه اگر می‌خواهیم المپیکی فکر کنیم باید به آرمان‌های آن بیش از هر چیز بیندیشیم. ما در المپیک با سهمیه‌ای به نام کارت مجوز (وایلدکارت) مواجه هستیم که به کشورهایی که نتوانسته‌اند سهمیه بگیرند تعلق می‌گیرد. اگر واقعا فقط قصد رقابت برای کسب مدال بود چرا باید چنین کاری صورت می‌گرفت و کشوری که توان کسب سهمیه نداشته این‌گونه وارد بازی‌ها شود! این روشن است که هدف اصلی فقط کسب مدال نیست بلکه سهیم‌کردن همه جهان در این مراسم بزرگ است. نکته دیگر آنکه اگر کشوری حتی اگر در ورزش قوی‌ترین هم باشد اما به آرمان‌های المپیک وفادار نباشد از سوی کميته بین‌المللی تعلیق می‌شود و نمی‌تواند در مسابقات شرکت کند؛ چراکه حفظ آرمان‌ها مهم‌تر از کسب مدال و حضور کشورها و ورزشکاران مدال‌آور است. بنابراین باید گفت المپیک آرمانی دارد که به هیچ وجه بر سر آن سازش نمی‌کند و محکم بر سر آن می‌ایستد. چنان‌که می‌بینیم حتی بعد از گذشت هشت سال از المپیک لندن وقتی به این نتیجه می‌رسد که ورزشکاری به آن آرمان‌ها وفادار نبوده و به جای شیوه جوانمردی مبارزه دست به دوپینگ برده، مدال او را پس گرفته و به قهرمان ایرانی می‌دهد.

که این البته به معنای کم‌اهمیتی کسب مدال نیست. کسب مدال و قهرمانی خود نکته بسیار مهمی است چنان‌که می‌بینیم سرود یک کشور را برای قهرمانی به صدا در می‌آورند و پرچم کشورها را برای رفتن بر سکو بالا مي‌برند. اما چرا برای آرمان‌های المپیک به کسی چیزی نمی‌دهند؟ آیا این به معنی بی‌اهمیتی موضوع است؟ باید گفت بالعکس؛ به دلیل اهمیت و بدیهی‌بودن این اهداف از سوی تمام شرکت‌کنندگان است. در واقع برای برگزارکنندگان این امر مستتر است که حاضران در میدان منشور المپیک را پذیرفته‌اند و نوعی قرارداد در این میدان وجود دارد.
حال باید پرسید که در ورزش ما چه نگاهی حاکم است و دست‌اندرکاران امور چه چیزی را اصل و فرع می‌دانند. سوگمندانه باید گفت با وجود تمام شعارهای فرهنگی و گفتن اينكه اخلاق پهلوانی مهم‌تر از قهرمانی است، نگاه حاکم بر ورزش ما سال‌هاست که نگاه نتیجه‌گرا و کسب مدال بوده است. گفتمان حاکم بر ورزش ما گفتمانی نتیجه‌گرا و پول‌محور شده و کمتر مروت و جوانمردی و خوشحال‌کردن این ملت مظلوم که از هر طرف تیغ بلا بر سر آن می‌بارد، در آن مطرح است. مردم با پیروزی‌ها و قهرمانی‌ها شادی می‌کنند و این درسی است پسندیده اما چرا فضایی ایجاد نمی‌کنیم که این احساس غرور فقط در بردها خلاصه نشود بلکه ورزش علاوه بر اينكه ابزاری برای نشان‌دادن فرهنگ غنی جوانمردی و مروت ما که ریشه تمدنی دارد، لذت‌آفرین هم باشد. در این صورت حتی هنگام شکست نیز می‌توانیم سربلند باشیم و بازنده‌ای باافتخار چراکه فرهنگ پربار خود را عیان کرده‌ایم. خوشبختانه در دوره جدید کمیته ملی المپیک، بعد از آنکه شخصیت‌هایی از حوزه‌های مختلف سکان‌دار کمیته ملی المپیک بودند، فردی بر مسند ریاست نشست که از چهرهای فرهنگی دغدغه‌مند در این حوزه است. در این مدت دکتر صالحی‌امیری اقدام به راه‌اندازی پروژه تاریخ شفاهی ورزش ایران کرده‌اند که از نیازهای ضروری و جدی ورزش ما بوده است. بسیاری خاطرات باارزش بوده که در سینه‌ها پنهان مانده و با رفتن صاحبانش آن خاطرات هم که می‌تواند راهگشای نسل جوان باشد، از بین می‌رود. اگر پروژه تاریخ شفاهی به‌خوبی به سرانجام برسد بی‌تردید از کارهای ماندگار ورزش خواهد شد.
نکته دیگر بحث موزه ورزش بود که سال‌ها از آن سخن گفته می‌شد اما هیچ‌گاه جامه عمل نپوشید. این‌بار با همتی که دکتر صالحی‌امیری به خرج دادند، موزه ورزش افتتاح شد. قطعا این موزه تا رسیدن به ایدئال‌ها فاصله دارد اما مهم راه‌اندازی آن بود که ایشان با پشتکار خود آن را پیگیری کردند. امروز هر کسی به کمیته ملی المپیک می‌آید حتما از موزه هم بازدید می‌کند و چیزهای جدیدی می‌بیند و مثلا با دیدن قسمت تختی چهره دیگری از او روشن می‌شود، جدی‌گرفتن کمیسیون‌های تخصصی خصوصا در حوزه‌های فرهنگی نیز از اقدامات قابل توجه این دوره بوده که اسباب آشنایی اهالی فرهنگ با ورزش و مشکلات آن شده تا آنها برای ارتقای فرهنگ ورزش آستین بالا بزنند.
نکات دیگری هم وجود دارد که به دلیل طولانی‌شدن کلام، دامن سخن رها کرده و فقط امیدوارم همه دل‌نگرانان فرهنگ در ورزش از این موقعیت به‌دست‌آمده حداکثر بهره را ببرند و ورزشی‌های ما بیشتر با فرهنگ و فرهنگی‌های ما بیشتر با ورزش آشنا شوند و در اتحاد میان این دو که در فضای کمیته ملی المپیک پیدا شده شاهد رشد و حرکت ورزش در راستای آرمان‌های المپیک باشیم.

می‌گویند دشوارترین کارها تعریف جامع و مانع است. به همین دلیل فیلسوفی چون ویتگنشتاین وقتی می‌خواهد درباره ورزش سخن بگوید، متوسل به اصطلاح شباهت خانوادگی می‌شود. به این مفهوم که در پس کثرت‌هایی که می‌بینیم نوعی وحدت و شباهت نیز رؤیت می‌کنیم. اکنون پرسش این است که چه تعریفی از المپیک و اهدافش داریم. اینجا نیز ممکن است با تعاریف و تفاسیر مختلفی روبه‌رو شویم پس به ناچار از شباهت خانوادگی ویتگنشتاین استفاده می‌کنیم. زمینه اصلی و نقطه اشتراک این تعریف‌ها دو نکته است: 1. کسب مدال 2. میدان دوستی‌ها، صلح، گفت‌وگو و تبادل فرهنگ‌ها، رفع تبعیض‌ها و جوانمردی و... . نقطه اختلاف اما از جایی آغاز می‌شود که حالا کدام‌یک از این دو اصل و کدام‌یک فرع و تابع دیگری است. در واقع سخن بر سر این است که ذات المپیک چیست و آنچه ضروری این ذات است و عارض بر آن می‌شود، کدام است. راستی چه تفاوتی میان مسابقات المپیک و دیگر میدان‌های ورزشی است؟ آیا المپیک فقط برگزاری یک دوره مسابقه مانند دیگر مسابقات جهانی است با این تفاوت که رشته‌ها و کشورهای بیشتری در آن شرکت می‌کنند یا آنکه تفاوت المپیک با دیگر مسابقات ذاتی است و در معنا و مفهوم با سایر بازی‌ها تفاوت دارد. المپیک دارای منشور است اما در دیگر مسابقات این منشور را سراغ نداریم (اما اینکه مدیران ارشد کمیته بین‌المللی المپیک خود این منشور را رعایت می‌کنند یا نه بحث دیگری را طلب می‌کند). نتیجه آنکه اگر می‌خواهیم المپیکی فکر کنیم باید به آرمان‌های آن بیش از هر چیز بیندیشیم. ما در المپیک با سهمیه‌ای به نام کارت مجوز (وایلدکارت) مواجه هستیم که به کشورهایی که نتوانسته‌اند سهمیه بگیرند تعلق می‌گیرد. اگر واقعا فقط قصد رقابت برای کسب مدال بود چرا باید چنین کاری صورت می‌گرفت و کشوری که توان کسب سهمیه نداشته این‌گونه وارد بازی‌ها شود! این روشن است که هدف اصلی فقط کسب مدال نیست بلکه سهیم‌کردن همه جهان در این مراسم بزرگ است. نکته دیگر آنکه اگر کشوری حتی اگر در ورزش قوی‌ترین هم باشد اما به آرمان‌های المپیک وفادار نباشد از سوی کميته بین‌المللی تعلیق می‌شود و نمی‌تواند در مسابقات شرکت کند؛ چراکه حفظ آرمان‌ها مهم‌تر از کسب مدال و حضور کشورها و ورزشکاران مدال‌آور است. بنابراین باید گفت المپیک آرمانی دارد که به هیچ وجه بر سر آن سازش نمی‌کند و محکم بر سر آن می‌ایستد. چنان‌که می‌بینیم حتی بعد از گذشت هشت سال از المپیک لندن وقتی به این نتیجه می‌رسد که ورزشکاری به آن آرمان‌ها وفادار نبوده و به جای شیوه جوانمردی مبارزه دست به دوپینگ برده، مدال او را پس گرفته و به قهرمان ایرانی می‌دهد.

که این البته به معنای کم‌اهمیتی کسب مدال نیست. کسب مدال و قهرمانی خود نکته بسیار مهمی است چنان‌که می‌بینیم سرود یک کشور را برای قهرمانی به صدا در می‌آورند و پرچم کشورها را برای رفتن بر سکو بالا مي‌برند. اما چرا برای آرمان‌های المپیک به کسی چیزی نمی‌دهند؟ آیا این به معنی بی‌اهمیتی موضوع است؟ باید گفت بالعکس؛ به دلیل اهمیت و بدیهی‌بودن این اهداف از سوی تمام شرکت‌کنندگان است. در واقع برای برگزارکنندگان این امر مستتر است که حاضران در میدان منشور المپیک را پذیرفته‌اند و نوعی قرارداد در این میدان وجود دارد.
حال باید پرسید که در ورزش ما چه نگاهی حاکم است و دست‌اندرکاران امور چه چیزی را اصل و فرع می‌دانند. سوگمندانه باید گفت با وجود تمام شعارهای فرهنگی و گفتن اينكه اخلاق پهلوانی مهم‌تر از قهرمانی است، نگاه حاکم بر ورزش ما سال‌هاست که نگاه نتیجه‌گرا و کسب مدال بوده است. گفتمان حاکم بر ورزش ما گفتمانی نتیجه‌گرا و پول‌محور شده و کمتر مروت و جوانمردی و خوشحال‌کردن این ملت مظلوم که از هر طرف تیغ بلا بر سر آن می‌بارد، در آن مطرح است. مردم با پیروزی‌ها و قهرمانی‌ها شادی می‌کنند و این درسی است پسندیده اما چرا فضایی ایجاد نمی‌کنیم که این احساس غرور فقط در بردها خلاصه نشود بلکه ورزش علاوه بر اينكه ابزاری برای نشان‌دادن فرهنگ غنی جوانمردی و مروت ما که ریشه تمدنی دارد، لذت‌آفرین هم باشد. در این صورت حتی هنگام شکست نیز می‌توانیم سربلند باشیم و بازنده‌ای باافتخار چراکه فرهنگ پربار خود را عیان کرده‌ایم. خوشبختانه در دوره جدید کمیته ملی المپیک، بعد از آنکه شخصیت‌هایی از حوزه‌های مختلف سکان‌دار کمیته ملی المپیک بودند، فردی بر مسند ریاست نشست که از چهرهای فرهنگی دغدغه‌مند در این حوزه است. در این مدت دکتر صالحی‌امیری اقدام به راه‌اندازی پروژه تاریخ شفاهی ورزش ایران کرده‌اند که از نیازهای ضروری و جدی ورزش ما بوده است. بسیاری خاطرات باارزش بوده که در سینه‌ها پنهان مانده و با رفتن صاحبانش آن خاطرات هم که می‌تواند راهگشای نسل جوان باشد، از بین می‌رود. اگر پروژه تاریخ شفاهی به‌خوبی به سرانجام برسد بی‌تردید از کارهای ماندگار ورزش خواهد شد.
نکته دیگر بحث موزه ورزش بود که سال‌ها از آن سخن گفته می‌شد اما هیچ‌گاه جامه عمل نپوشید. این‌بار با همتی که دکتر صالحی‌امیری به خرج دادند، موزه ورزش افتتاح شد. قطعا این موزه تا رسیدن به ایدئال‌ها فاصله دارد اما مهم راه‌اندازی آن بود که ایشان با پشتکار خود آن را پیگیری کردند. امروز هر کسی به کمیته ملی المپیک می‌آید حتما از موزه هم بازدید می‌کند و چیزهای جدیدی می‌بیند و مثلا با دیدن قسمت تختی چهره دیگری از او روشن می‌شود، جدی‌گرفتن کمیسیون‌های تخصصی خصوصا در حوزه‌های فرهنگی نیز از اقدامات قابل توجه این دوره بوده که اسباب آشنایی اهالی فرهنگ با ورزش و مشکلات آن شده تا آنها برای ارتقای فرهنگ ورزش آستین بالا بزنند.
نکات دیگری هم وجود دارد که به دلیل طولانی‌شدن کلام، دامن سخن رها کرده و فقط امیدوارم همه دل‌نگرانان فرهنگ در ورزش از این موقعیت به‌دست‌آمده حداکثر بهره را ببرند و ورزشی‌های ما بیشتر با فرهنگ و فرهنگی‌های ما بیشتر با ورزش آشنا شوند و در اتحاد میان این دو که در فضای کمیته ملی المپیک پیدا شده شاهد رشد و حرکت ورزش در راستای آرمان‌های المپیک باشیم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها