معاون طرح و برنامه ستاد مدیریت محله شهر تهران بیان کرد:
اقدامات اجتماعی و مهندسی در شهر از هم جدا نیستند
نیره خادمی-خبرنگار
ساخت پل، اتوبان، روگذر، زیرگذر، یک سازه فلزی، مجتمع یا انجام هر گونه اقدام کالبدی به طور طبیعی بر سرنوشت مردم شهر تأثیرگذار است و شهرداری درباره عواقب آن مسئولیت دارد. بنابراین مسئولیتهای اجتماعی و قانونی شهرداریها چندان مرزبندی مشخصی ندارند و در هم تنیدهاند. به گفته نفیسه آزاد، جامعهشناس و معاون طرح و برنامه ستاد مدیریت محله شهر تهران، شاید قانون بالادستی نگفته باشد که مثلا شهرداری در حوزه سلامت یا آموزش دخالت داشته باشد ولی مصوبات شورا، آییننامهها و ابلاغیههایی که شهرداران مختلف در دورههای مختلف داشتهاند، در این باره وجود دارد. او معتقد است که «نداشتن رویکرد مشخص» و «نبود مدیریت یکپارچه شهری» در این سالها مانع موفقیت شهرداریها در اجرای مسئولیت اجتماعیشان شده است. «دستکم در ۳۰ سال اخیر استراتژی و نوع رویکرد به مسائل اجتماعیِ شهر نه تنها واضح نبوده که تا حد زیادی متکی به فرد بوده است. همین است که به نظر من بخش قابل اعتنایی از مشکلات اجتماعی که محلات تهران امروز با آن دستوپنجه نرم میکنند پیامد مداخلات کالبدی شهرداری در شهر بوده است. معاونت اجتماعی شهرداری، امروزه زیر مجموعههای
مختلفی دارد و هرکدام هم اقدامات اجتماعی را در حوزه خود انجام میدهند اما مدیریت شهری هنوز فاقد رویکردی یکپارچه است؛ مثلا شهرداری در گرمخانههایش به عده زیادی خدمات میدهد و کار سختی را هم در این زمینه انجام میدهد اما اگر بپرسید رویکرد شهرداری در قبال مسأله بیخانمانی یا اعتیاد در شهر چیست، پاسخ روشنی وجود ندارد.»
مسئولیت اجتماعی چه اهمیتی در شهرداریها دارد؟
شهرداری نهادی عمومی است. اساس نهاد عمومی کار در جهت خیر عمومی است، بنابراین من نمیتوانم بگویم «مسئولیت اجتماعی» در شهرداری چه اهمیتی دارد بلکه میتوانم بگویم اساس نهادی مثل شهرداری ایفاکردن مسئولیتی اجتماعی است. اداره امور شهر و تصمیمگیری در مورد کاربری زمین مهمترین وظایف و البته اختیار شهرداری است و مسئولیت اجتماعی این نهاد هم در این دو حوزه تعریف میشود؛ یعنی در این دو حوزه -که بسیار هم بزرگ و چندلایه هستند- مسئولیت اجتماعی دارد به این معنا که باید در جهت خیر عمومی حرکت کند. چیزی که من از این مسئولیت اجتماعی میفهمم این است که هر اقدام این نهاد باید تضمینکننده نفع همه گروههای اجتماعی ساکن در شهر و البته بیشتر گروههای اجتماعی به حاشیهرانده شده یا کسانی باشد که به جای منافع توسعه، مضرات توسعه شامل حالشان شده است. بنابراین مسئولیت اجتماعی امری بدیهی و در ذات سازمان و نهاد عمومی است.
با وجود بدیهیبودن مسئولیت اجتماعی اما گویا چندان تلاشی در این باره نشده است؛ مثلا در گذشته شهرداری با تراکمفروشی عملا مسئولیت اجتماعی خود را در برابر شهر کنار گذاشته یا درباره ساخت بزرگراهها و کالبد شهر کمتر به این مسأله اهمیت داده شده است. در حال حاضر شهرداری چه استراتژی در این باره دارد؟
اول اینکه باید بگویم این مسئولیت اجتماعی از دیدِ من بدیهی است در حالی که همین امروز هم در میان مدیران و سیاستگذاران شهری مخالفان جدی دارد. برداشت من از قانون بلدیه این است که شهرداری در زمینههای مختلف ملزم به حفاظت از گروههای ضعیف جامعه شده است.
اما واقعیت این است که قانون بالادستی شهرداری را بیشتر نهادی خدماتدهنده دیده است تا نهادی اجتماعی. اما در طول زمان مسئولیت اداره امور شهر خود به خود این نهاد عمومی را با مسائل اجتماعیِ متنوع کلانشهری روبهرو کرده است. بنابراین میبینیم که شهرداری هم در این سالها وظایف اجتماعی را به اقداماتش اضافه کرده اما همچنان رویکرد کالبدی یا مهندسی به نحوه عملکرد آن مسلط است؛ مثلا اگر قرار است مسأله ترافیک به واسطه احداث یک اتوبان برطرف شود، پیامدهای اجتماعی یا گروههای اجتماعی ذینفعِ متضرر یا منتفع از آن نادیده یا دست کم گرفته میشوند.
واقعیت این است که دست کم در ۳۰ سال اخیر استراتژی و نوع رویکرد به مسائل اجتماعیِ شهر، نه تنها واضح نبوده که تا حد زیادی متکی به فرد بوده است. همین است که به نظر من بخش قابل اعتنایی از مشکلات اجتماعی که محلات تهران امروز با آن دستوپنجه نرم میکنند پیامد مداخلات کالبدی شهرداری در شهر بوده است. معاونت اجتماعی شهرداری امروزه زیرمجموعههای مختلفی دارد و هر کدام هم اقدامات اجتماعی را در حوزه خود انجام میدهند اما مدیریت شهری هنوز فاقد رویکردی یکپارچه است؛ مثلا شهرداری در گرمخانههایش به عده زیادی خدمات میدهد و کار سختی را هم در این زمینه انجام میدهد اما اگر بپرسید رویکرد شهرداری در قبال مسأله بیخانمانی یا اعتیاد در شهر چیست، پاسخ روشنی وجود ندارد.
شهرداریها باید چه رویکردی در این باره داشته باشند تا در مسیر درست یا مناسبی قرار بگیرند؟
مسیر درست و غلط البته هیچ وقت آن قدر روشن و قطعی نیست ولی من معتقدم نهادی مثل شهرداری باید در حوزه اجتماعی رویکرد مشخصی داشته باشد که من- به عنوان ساکن شهر بزرگی مثل تهران- بتوانم آن را بفهمم و در درجه بعدی با آن مخالف یا موافق باشم. در غیاب یک رویکرد یکپارچه و اغتشاش مفهومی نهایتا گروههای پرقدرتی که دسترسی به منابع و سرمایه بیشتر و صدای بلندتری دارند، کار را به نفع خود پیش میبرند. رویکرد اجتماعیِ یکپارچه و روشن به شما اجازه میدهد که با وجود تنوع گروههای ذینفع، تصمیمی را بگیرید که ضامنِ خیر عمومی است وگرنه جریان پرنفوذتر شهر را با خود میبرد. ببینید هر مداخله کالبدی در شهر تضمینکننده منفعت گروهی از ساکنان است. وظیفه نهاد عمومی این است که سمت گروههای به حاشیه راندهشده و متضرر از توسعه شهری بایستد؛ چون بازار و صاحبان منابع در شهر که پیشبرندههای توسعه خارج از برنامه هستند، به این گروهها اهمیت نمیدهند. حالا اینکه شهرداری تهران چطور و با چه وسیلهای باید این جایگاه را به دست بیاورد و براساس آن عمل کند، بحث جداگانهای است. اقدامات اجتماعی و مهندسی در شهر از هم جدا نیستند؛ کالبد شهر سوژهای
اجتماعی و سیاسی است بنابراین هر مداخلهای در آن اجتماعی است. حتی اگر تصمیم به تغییر یک پل در محلهای بگیرید درواقع در شیوه زندگی و زیست مردم آن محله مداخله اجتماعی کوچکی انجام دادهاید؛ چه برسد که پیکر محلات شهر را با یک اتوبان از جنوب تا شمال از هم بگسلید.
مثال دقیقتر آن هم اقداماتی بود که بدون پیوست اجتماعی در این چند سال انجام شد.
بله! تهران کلکسیونی از این اتفاقات است؛ نواب، اتوبان امامعلی، طبقه دوم صدر و.... این مداخلات تا یک زمانی در خوشبینانهترین حالت اقداماتی فنی-تخصصی مثلا برای رفع معضل ترافیک یا نوسازی بافتهای فرسوده دانسته میشد بدون در نظر گرفتن اینکه زندگی اجتماعی شهر را دگرگون میکند. اقداماتی که گروهی را از محلات بیرون میاندازد، بافت محله را تکهپاره میکند، فضاهای بیدفاع بهوجود میآورد و دهها معضل دیگر. مسأله مهم در سازمانی مثل شهرداری جاانداختن این موضوع است که کار اجتماعی و مداخله اجتماعی پرکردن پرسشنامه و برگزاری مراسمهای مناسبتی و سمینار نیست هر کاری که در شهر انجام میشود مداخلهای اجتماعی است.
برای رسیدن به هر اقدامی ابتدا باید فضای گفتمانی درباره آن شکل بگیرد و البته فکر میکنم تا حدی این گفتمان در شهرداری تهران برای مسئولیت اجتماعی شکل گرفته است، حتی لایحههای مرتبط با آن هم در شورا تصویب شده است اما آیا این گفتمان درست شکل گرفته است؟
بله، مصوبات بسیاری در این باره وجود دارد اما همانطور که گفتم اغتشاش مفهومی دارند، با هم یکجا جمع نمیشوند و معلوم نیست چه رویکردی را پیش میبرند؛ شهر دوستدار سالمند، شهر دوستدار کودک یا مصوباتی درباره دستفروشی یا سازمانهای مردمنهاد. اینها هر کدام در نظم اداریِ مستقر مصوبههای پراکندهای هستند که در معاونتها یا سازمانهای زیرمجموعه شهرداری هر کس یک کاری با آنها میکند. ارزیابی این اقدامات بحث دیگری است اما اگر سوال این است که مجموعه آنها، نظمی گفتمانی را نمایندگی میکند باید بگویم؛ خیر. برای داشتن رویکردی پخته و درست باید گروههای اجتماعی مختلف را سر میز بیاورید. رویکرد یکپارچه اجتماعی به شهر این نیست که من به عنوان شهردار بگویم از فردا رویکرد این است و از فردا همان بشود، معجزهای در کار نیست. این مسیر باید طی سالها بحث با مشارکت گروههای اجتماعی پخته شود تا درنهایت به رویکردی واحد برسد. در حال حاضر در مسیر اداره شهر، اگر مشکلی پیش بیاید، بسته به افراد و موقعیتهای آنی، راهحلهایی برایشان در نظر گرفته میشود؛ برخی تبدیل به مصوبه شورا میشوند و برخی نمیشوند.
حوزه اجتماعی شهرداری امروز چطور عمل میکند؟
معاونت اجتماعی شهرداری و زیرمجموعههای آن اقدامات عملیاتی ریز و درشتی را در زمینههای مختلف اجتماعی انجام میدهند؛ سلامت، آموزش شهروندی، زنان، مدیریت محله، آسیبهای اجتماعی و... لیست بلندبالایی از اقدامات این ادارات در شهر وجود دارد. سازمان خدمات اجتماعی برای آسیبهای اجتماعی چند محور اصلی دارد ازجمله؛ گشتهای امداد، گرمخانهها و مددسراها. ستاد مدیریت محله فعالیتهای متنوعی در سراهای محله انجام میدهد ازجمله برگزاری دورههای آموزشی، خانههای کودک و کارآفرینی. خانههای سلامت در حوزه سلامت وظایف متفاوت و متعددی را انجام میدهند. بخش عمده پیگیری شاخصهای مناسبسازی شهر برای سالمندان و معلولان و شهر دوستدار کودک در معاونت اجتماعی انجام میشود. همه این اقدامات اما قربانی نبودِ همان رویکرد یکپارچه و عملکرد بهشدت بخشی شهرداری است و میخواهم ادعا کنم در بسیاری موارد خدماتش بهدرستی به دست مخاطب نمیرسد و در بسیاری از مداخلات کالبدیِ بزرگ، حوزه اجتماعی غایب است.
بنابراین مرزبندی مشخصی بین مسئولیت قانونی و اجتماعی شهرداریها وجود ندارد.
در هم تنیده هستند. شاید قانون بالادستی نگفته باشد که مثلا شهرداری در حوزه سلامت یا آموزش دخالت داشته باشد ولی مصوبات شورا، آییننامهها و ابلاغیههایی که شهرداران مختلف در دورههای مختلف داشتهاند، در این باره هست. قانون بالادستی اشارات کلی دارد که راه را برای ورود مصوبات شورای شهر باز میکند؛ به عنوان مثال در بند ۴ ماده ۵۵ قانون شهرداریها (مصوب ۱۳۳۴) شهرداری موظف به جلوگیری از گدایی و واداشتن گدایان به کار و توسعه آموزش عمومی شده است. یا در بند ۶ همان ماده موظف به تأسیس موسسات بهداشتی و تعاونی و فرهنگی مانند نوانخانه و پرورشگاه و اکابر و کودکستان و... یا در بند ۲۱ موظف به ساخت خانههای ارزانقیمت برای اشخاص بیبضاعت ساکن شهر شده است. همکاری در حفظ بهداشت یا حتی مشارکت در تلقیح واکسن و... در قانون هست، مهم برداشت امروز از نیازها و بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و کالبدی شهر تهران و مسئولیت شهرداری در قبال آنهاست.
فکر میکنم برای تمام این اقدامات لازم است تا مدیریت شهری از همراهی یا ظرفیت سایر دستگاههای حاکمیتی در شهر استفاده کند. آیا شهرداری در این باره موفق بوده است؟
مسأله بسیار مهمی که در این باره وجود دارد که در دوره آقای قالیباف هم بسیار به آن پرداخته شد، مسأله «مدیریت یکپارچه شهری» است. بیشتر از 20 نهاد برای اداره شهر تهران تصمیم میگیرند و اقداماتی را انجام میدهند، معلوم نیست چه کسی، رئیس چه کسی است. هر اقدامی بخواهید انجام دهید، باید تعدادی از نهادها را دور یک میز بنشانید؛ به عنوان مثال حل آلودگی هوا، ترافیک یا بافت فرسوده شهر در افکار عمومی وظیفه شهردار تهران است در حالی که او در بیشتر موارد اختیاراتی متناسب با چنین وظایفی ندارد. مسائل مرتبط با برق، لولهکشی آب، زمان کار مدارس و ادارات، سیاستگذاری برای گردشگری و بسیاری مسائل دیگر، هر کدام با یک دستگاه، اداره کل یا سازمان است. بنابراین هیچ کس قدرت همراهکردن دیگران را ندارد و هماهنگی برای دور میز نشاندن دستگاههای مختلف پیچیده و زمانبر است و بعضی وقتها حتی از یک جایی به بعد، راه برای این کار مسدود است.
دقیقا مثل اتفاقی که درباره کرونا و پیشنهاد اعضای شورا برای تعطیلی دو هفتهای تهران افتاد.
بله، چون اختیار شهر فقط دست شورا نیست و اتفاقا این ماجرا چون بحرانی فراگیر بود باعث روشنشدن این مسأله بزرگ در اداره تهران شد؛ اینکه تصمیمات کلیدی در شهر تهران نیاز به تأیید و تصویب نهادهای متعدد دارد.
مدیریت شهری در مورد همراهکردن دستگاهها برای گرفتن تصمیمات کلیدی چه کرده است؟
شهرداری در طول 20، 30 سال گذشته خدمات نسبتا خوبی به نهادهای مختلف دخیل در اداره امور شهر داده است تا هماهنگیهایی ایجاد شود اما اگر منظور رسیدن به «همکاری» برای اداره شهر است به نظرم به درستی شکل نگرفته است. شهرداری یا هر سازمان دیگری باید بداند چه ایدهای را پیش میبرد و چه همکاری از سازمانهای دیگر میخواهد تا دیگر دستگاهها را با خود همراه کند؛ مثلا اگر شهرداری بهدنبال ارایه آموزشهای شهروندی در مدارس است میتواند ضمن کمک به نوسازی مدارس، آموزشوپرورش را با خود برای ارایه این آموزشها در مدارس همراه کند. اگر به دنبال استفاده در جهت خدمات شهری عمومی در زمینهای وقفی است، باید اداره اوقاف را با خود همراه کند یا مسائل متنوع دیگر در شهر با نهادی متنوع متولی آنها. بیشتر نهادهای شهری متقاضی زمین، مجوزهای مختلف ساخت یا بهرهبرداری هستند اشکالی هم ندارد، به هر حال شهرداری متولی همین امور هم است اما مسأله اینجاست که در غیاب رویکرد کلان و یکپارچه اجتماعی، این واگذاریها و تعاملات نه تنها جزیرهای و منطقهای هستند بلکه ممکن است درمجموع نفعِ ساکنان شهر را تأمین نکنند.
درباره مشارکت سازمانهای مردمنهاد چطور؛ برای مأموریتهای فرهنگی و اجتماعی به آنان هماهنگی به وجود آمده است؟
به عقیده من «انجیاو»ها باید قدرت مطالبهگری داشته باشند، نهاد عمومی را وادار به حرکت در مسیر خیر عمومی و افکار عمومی را در ارتباط با مسائل شهری روشن کنند. در واقع از دید من شهرداری باید با آنها هماهنگ باشد اما متأسفانه هیچ تعامل روشنی بین شهرداری و سازمانهای مردمنهاد وجود ندارد. شهرداری میتواند با فراهمکردن فضا، واگذاری برخی اقدامات فرهنگی و اجتماعی و فراهمکردن امکانِ رصد فعالیتهای شهری «انجیاو»ها را در قدرت خود سهیم کند اما امروز این روابط مشخص نیست. این مسأله در برنامه سوم شهرداری محل بحثهای زیادی شد و در ماده 70 برنامه سوم، شهرداری تهران مکلف شد تعاملش با «انجیاو»ها و «سیبیاو»ها را شفاف و مشخص کند. تا جایی که میدانم هنوز در این باره سندی تنظیم نشده است و هر کسی کار خودش را میکند؛ در چنین شرایطی بعضی از «انجیاو»ها بیشتر از منابع در اختیار شهرداری برخوردار میشوند و بعضیها کاملا بیرون میمانند. محل مباحثهای که میتواند رویکرد نظری را در این باره بسازد کور و مسدود است. بیشترین مشکلی که در زمینه سمنها وجود دارد، عدم شکلگیری نهادهادی مردمی به عنوان مطالبهگر است. تضمین قانونی که بر
اساس آن شهرداری موظف به جلب مشارکت نهادهای مردمی باشد هم وجود ندارد.
مهمترین چالشها و فرصتهای مسئولیت اجتماعی شهرداری تهران چیست؟
اولین و مهمترین چالش همانطور که گفتم غیاب یک رویکرد اجتماعی یکپارچه به شهر است. چالش دیگر قانون بالادستی است که چه چیزی را به عنوان وظیفه نهاد مدیریت شهری تعیین کرده است؟ آیا برای آن، وظیفه اجتماعی متصور شده است یا نه؟ و چالش سوم مدیریت چندپاره شهری است، اینکه چطور نهادهای متنوع متولی اداره شهر میتوانند یک شکل از رویکرد اجتماعی را پیش ببرند. در دورههای مختلف تعابیر مختلفی از کمکهای شهرداری در حوزههای فرهنگی شده است چه در زمان قالیباف که به خانه موسیقی کمک شد یا مثلا در دوره حناچی که کمک میلیاردی شهرداری به جشنواره فیلم فجر حاشیهساز شد در حالی که کمک به حوزههای فرهنگی هم در واقع جزو مسئولیتهای اجتماعی و فرهنگی شهرداری است. من مدافع وظایف تسهیلگری شهرداری در رویدادهای اجتماعی و فرهنگی شهر هستم و ازجمله اینکه در حالت کلی شهرداری موظف است در فضای عمومی شهر، فضای مناسب برای تعاملات اجتماعی و فرهنگی در اختیار گروههای فرهنگی هنری یا رویدادهای مرتبط قرار دهد. در مورد کمکهایی که مثال زدید ولی باز مسأله بزرگ پاسخ به این سوال است که خب به کدام رویداد و در چه زمانی چه کمکی باید کرد؟ از چه گروههای حمایت
شود و این حمایتها چه نتایجی برای ساکنان در بردارند. وقتی سازوکار مشخص و رویکرد نظری در این باره وجود نداشته باشد و مأموریت شهرداری برای خودش و ساکنان شهر شفاف نباشد، یک بار مورد تحسین قرار میگیرد یک بار دیگر پیامدها و حاشیههای تصورنشدهای اتفاق میافتد. در صورتی که اگر اقدامات در راستای چشمانداز و مأموریتهای کلان باشد، تکلیف همه مشخص است.
ساخت پل، اتوبان، روگذر، زیرگذر، یک سازه فلزی، مجتمع یا انجام هر گونه اقدام کالبدی به طور طبیعی بر سرنوشت مردم شهر تأثیرگذار است و شهرداری درباره عواقب آن مسئولیت دارد. بنابراین مسئولیتهای اجتماعی و قانونی شهرداریها چندان مرزبندی مشخصی ندارند و در هم تنیدهاند. به گفته نفیسه آزاد، جامعهشناس و معاون طرح و برنامه ستاد مدیریت محله شهر تهران، شاید قانون بالادستی نگفته باشد که مثلا شهرداری در حوزه سلامت یا آموزش دخالت داشته باشد ولی مصوبات شورا، آییننامهها و ابلاغیههایی که شهرداران مختلف در دورههای مختلف داشتهاند، در این باره وجود دارد. او معتقد است که «نداشتن رویکرد مشخص» و «نبود مدیریت یکپارچه شهری» در این سالها مانع موفقیت شهرداریها در اجرای مسئولیت اجتماعیشان شده است. «دستکم در ۳۰ سال اخیر استراتژی و نوع رویکرد به مسائل اجتماعیِ شهر نه تنها واضح نبوده که تا حد زیادی متکی به فرد بوده است. همین است که به نظر من بخش قابل اعتنایی از مشکلات اجتماعی که محلات تهران امروز با آن دستوپنجه نرم میکنند پیامد مداخلات کالبدی شهرداری در شهر بوده است. معاونت اجتماعی شهرداری، امروزه زیر مجموعههای
مختلفی دارد و هرکدام هم اقدامات اجتماعی را در حوزه خود انجام میدهند اما مدیریت شهری هنوز فاقد رویکردی یکپارچه است؛ مثلا شهرداری در گرمخانههایش به عده زیادی خدمات میدهد و کار سختی را هم در این زمینه انجام میدهد اما اگر بپرسید رویکرد شهرداری در قبال مسأله بیخانمانی یا اعتیاد در شهر چیست، پاسخ روشنی وجود ندارد.»
مسئولیت اجتماعی چه اهمیتی در شهرداریها دارد؟
شهرداری نهادی عمومی است. اساس نهاد عمومی کار در جهت خیر عمومی است، بنابراین من نمیتوانم بگویم «مسئولیت اجتماعی» در شهرداری چه اهمیتی دارد بلکه میتوانم بگویم اساس نهادی مثل شهرداری ایفاکردن مسئولیتی اجتماعی است. اداره امور شهر و تصمیمگیری در مورد کاربری زمین مهمترین وظایف و البته اختیار شهرداری است و مسئولیت اجتماعی این نهاد هم در این دو حوزه تعریف میشود؛ یعنی در این دو حوزه -که بسیار هم بزرگ و چندلایه هستند- مسئولیت اجتماعی دارد به این معنا که باید در جهت خیر عمومی حرکت کند. چیزی که من از این مسئولیت اجتماعی میفهمم این است که هر اقدام این نهاد باید تضمینکننده نفع همه گروههای اجتماعی ساکن در شهر و البته بیشتر گروههای اجتماعی به حاشیهرانده شده یا کسانی باشد که به جای منافع توسعه، مضرات توسعه شامل حالشان شده است. بنابراین مسئولیت اجتماعی امری بدیهی و در ذات سازمان و نهاد عمومی است.
با وجود بدیهیبودن مسئولیت اجتماعی اما گویا چندان تلاشی در این باره نشده است؛ مثلا در گذشته شهرداری با تراکمفروشی عملا مسئولیت اجتماعی خود را در برابر شهر کنار گذاشته یا درباره ساخت بزرگراهها و کالبد شهر کمتر به این مسأله اهمیت داده شده است. در حال حاضر شهرداری چه استراتژی در این باره دارد؟
اول اینکه باید بگویم این مسئولیت اجتماعی از دیدِ من بدیهی است در حالی که همین امروز هم در میان مدیران و سیاستگذاران شهری مخالفان جدی دارد. برداشت من از قانون بلدیه این است که شهرداری در زمینههای مختلف ملزم به حفاظت از گروههای ضعیف جامعه شده است.
اما واقعیت این است که قانون بالادستی شهرداری را بیشتر نهادی خدماتدهنده دیده است تا نهادی اجتماعی. اما در طول زمان مسئولیت اداره امور شهر خود به خود این نهاد عمومی را با مسائل اجتماعیِ متنوع کلانشهری روبهرو کرده است. بنابراین میبینیم که شهرداری هم در این سالها وظایف اجتماعی را به اقداماتش اضافه کرده اما همچنان رویکرد کالبدی یا مهندسی به نحوه عملکرد آن مسلط است؛ مثلا اگر قرار است مسأله ترافیک به واسطه احداث یک اتوبان برطرف شود، پیامدهای اجتماعی یا گروههای اجتماعی ذینفعِ متضرر یا منتفع از آن نادیده یا دست کم گرفته میشوند.
واقعیت این است که دست کم در ۳۰ سال اخیر استراتژی و نوع رویکرد به مسائل اجتماعیِ شهر، نه تنها واضح نبوده که تا حد زیادی متکی به فرد بوده است. همین است که به نظر من بخش قابل اعتنایی از مشکلات اجتماعی که محلات تهران امروز با آن دستوپنجه نرم میکنند پیامد مداخلات کالبدی شهرداری در شهر بوده است. معاونت اجتماعی شهرداری امروزه زیرمجموعههای مختلفی دارد و هر کدام هم اقدامات اجتماعی را در حوزه خود انجام میدهند اما مدیریت شهری هنوز فاقد رویکردی یکپارچه است؛ مثلا شهرداری در گرمخانههایش به عده زیادی خدمات میدهد و کار سختی را هم در این زمینه انجام میدهد اما اگر بپرسید رویکرد شهرداری در قبال مسأله بیخانمانی یا اعتیاد در شهر چیست، پاسخ روشنی وجود ندارد.
شهرداریها باید چه رویکردی در این باره داشته باشند تا در مسیر درست یا مناسبی قرار بگیرند؟
مسیر درست و غلط البته هیچ وقت آن قدر روشن و قطعی نیست ولی من معتقدم نهادی مثل شهرداری باید در حوزه اجتماعی رویکرد مشخصی داشته باشد که من- به عنوان ساکن شهر بزرگی مثل تهران- بتوانم آن را بفهمم و در درجه بعدی با آن مخالف یا موافق باشم. در غیاب یک رویکرد یکپارچه و اغتشاش مفهومی نهایتا گروههای پرقدرتی که دسترسی به منابع و سرمایه بیشتر و صدای بلندتری دارند، کار را به نفع خود پیش میبرند. رویکرد اجتماعیِ یکپارچه و روشن به شما اجازه میدهد که با وجود تنوع گروههای ذینفع، تصمیمی را بگیرید که ضامنِ خیر عمومی است وگرنه جریان پرنفوذتر شهر را با خود میبرد. ببینید هر مداخله کالبدی در شهر تضمینکننده منفعت گروهی از ساکنان است. وظیفه نهاد عمومی این است که سمت گروههای به حاشیه راندهشده و متضرر از توسعه شهری بایستد؛ چون بازار و صاحبان منابع در شهر که پیشبرندههای توسعه خارج از برنامه هستند، به این گروهها اهمیت نمیدهند. حالا اینکه شهرداری تهران چطور و با چه وسیلهای باید این جایگاه را به دست بیاورد و براساس آن عمل کند، بحث جداگانهای است. اقدامات اجتماعی و مهندسی در شهر از هم جدا نیستند؛ کالبد شهر سوژهای
اجتماعی و سیاسی است بنابراین هر مداخلهای در آن اجتماعی است. حتی اگر تصمیم به تغییر یک پل در محلهای بگیرید درواقع در شیوه زندگی و زیست مردم آن محله مداخله اجتماعی کوچکی انجام دادهاید؛ چه برسد که پیکر محلات شهر را با یک اتوبان از جنوب تا شمال از هم بگسلید.
مثال دقیقتر آن هم اقداماتی بود که بدون پیوست اجتماعی در این چند سال انجام شد.
بله! تهران کلکسیونی از این اتفاقات است؛ نواب، اتوبان امامعلی، طبقه دوم صدر و.... این مداخلات تا یک زمانی در خوشبینانهترین حالت اقداماتی فنی-تخصصی مثلا برای رفع معضل ترافیک یا نوسازی بافتهای فرسوده دانسته میشد بدون در نظر گرفتن اینکه زندگی اجتماعی شهر را دگرگون میکند. اقداماتی که گروهی را از محلات بیرون میاندازد، بافت محله را تکهپاره میکند، فضاهای بیدفاع بهوجود میآورد و دهها معضل دیگر. مسأله مهم در سازمانی مثل شهرداری جاانداختن این موضوع است که کار اجتماعی و مداخله اجتماعی پرکردن پرسشنامه و برگزاری مراسمهای مناسبتی و سمینار نیست هر کاری که در شهر انجام میشود مداخلهای اجتماعی است.
برای رسیدن به هر اقدامی ابتدا باید فضای گفتمانی درباره آن شکل بگیرد و البته فکر میکنم تا حدی این گفتمان در شهرداری تهران برای مسئولیت اجتماعی شکل گرفته است، حتی لایحههای مرتبط با آن هم در شورا تصویب شده است اما آیا این گفتمان درست شکل گرفته است؟
بله، مصوبات بسیاری در این باره وجود دارد اما همانطور که گفتم اغتشاش مفهومی دارند، با هم یکجا جمع نمیشوند و معلوم نیست چه رویکردی را پیش میبرند؛ شهر دوستدار سالمند، شهر دوستدار کودک یا مصوباتی درباره دستفروشی یا سازمانهای مردمنهاد. اینها هر کدام در نظم اداریِ مستقر مصوبههای پراکندهای هستند که در معاونتها یا سازمانهای زیرمجموعه شهرداری هر کس یک کاری با آنها میکند. ارزیابی این اقدامات بحث دیگری است اما اگر سوال این است که مجموعه آنها، نظمی گفتمانی را نمایندگی میکند باید بگویم؛ خیر. برای داشتن رویکردی پخته و درست باید گروههای اجتماعی مختلف را سر میز بیاورید. رویکرد یکپارچه اجتماعی به شهر این نیست که من به عنوان شهردار بگویم از فردا رویکرد این است و از فردا همان بشود، معجزهای در کار نیست. این مسیر باید طی سالها بحث با مشارکت گروههای اجتماعی پخته شود تا درنهایت به رویکردی واحد برسد. در حال حاضر در مسیر اداره شهر، اگر مشکلی پیش بیاید، بسته به افراد و موقعیتهای آنی، راهحلهایی برایشان در نظر گرفته میشود؛ برخی تبدیل به مصوبه شورا میشوند و برخی نمیشوند.
حوزه اجتماعی شهرداری امروز چطور عمل میکند؟
معاونت اجتماعی شهرداری و زیرمجموعههای آن اقدامات عملیاتی ریز و درشتی را در زمینههای مختلف اجتماعی انجام میدهند؛ سلامت، آموزش شهروندی، زنان، مدیریت محله، آسیبهای اجتماعی و... لیست بلندبالایی از اقدامات این ادارات در شهر وجود دارد. سازمان خدمات اجتماعی برای آسیبهای اجتماعی چند محور اصلی دارد ازجمله؛ گشتهای امداد، گرمخانهها و مددسراها. ستاد مدیریت محله فعالیتهای متنوعی در سراهای محله انجام میدهد ازجمله برگزاری دورههای آموزشی، خانههای کودک و کارآفرینی. خانههای سلامت در حوزه سلامت وظایف متفاوت و متعددی را انجام میدهند. بخش عمده پیگیری شاخصهای مناسبسازی شهر برای سالمندان و معلولان و شهر دوستدار کودک در معاونت اجتماعی انجام میشود. همه این اقدامات اما قربانی نبودِ همان رویکرد یکپارچه و عملکرد بهشدت بخشی شهرداری است و میخواهم ادعا کنم در بسیاری موارد خدماتش بهدرستی به دست مخاطب نمیرسد و در بسیاری از مداخلات کالبدیِ بزرگ، حوزه اجتماعی غایب است.
بنابراین مرزبندی مشخصی بین مسئولیت قانونی و اجتماعی شهرداریها وجود ندارد.
در هم تنیده هستند. شاید قانون بالادستی نگفته باشد که مثلا شهرداری در حوزه سلامت یا آموزش دخالت داشته باشد ولی مصوبات شورا، آییننامهها و ابلاغیههایی که شهرداران مختلف در دورههای مختلف داشتهاند، در این باره هست. قانون بالادستی اشارات کلی دارد که راه را برای ورود مصوبات شورای شهر باز میکند؛ به عنوان مثال در بند ۴ ماده ۵۵ قانون شهرداریها (مصوب ۱۳۳۴) شهرداری موظف به جلوگیری از گدایی و واداشتن گدایان به کار و توسعه آموزش عمومی شده است. یا در بند ۶ همان ماده موظف به تأسیس موسسات بهداشتی و تعاونی و فرهنگی مانند نوانخانه و پرورشگاه و اکابر و کودکستان و... یا در بند ۲۱ موظف به ساخت خانههای ارزانقیمت برای اشخاص بیبضاعت ساکن شهر شده است. همکاری در حفظ بهداشت یا حتی مشارکت در تلقیح واکسن و... در قانون هست، مهم برداشت امروز از نیازها و بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و کالبدی شهر تهران و مسئولیت شهرداری در قبال آنهاست.
فکر میکنم برای تمام این اقدامات لازم است تا مدیریت شهری از همراهی یا ظرفیت سایر دستگاههای حاکمیتی در شهر استفاده کند. آیا شهرداری در این باره موفق بوده است؟
مسأله بسیار مهمی که در این باره وجود دارد که در دوره آقای قالیباف هم بسیار به آن پرداخته شد، مسأله «مدیریت یکپارچه شهری» است. بیشتر از 20 نهاد برای اداره شهر تهران تصمیم میگیرند و اقداماتی را انجام میدهند، معلوم نیست چه کسی، رئیس چه کسی است. هر اقدامی بخواهید انجام دهید، باید تعدادی از نهادها را دور یک میز بنشانید؛ به عنوان مثال حل آلودگی هوا، ترافیک یا بافت فرسوده شهر در افکار عمومی وظیفه شهردار تهران است در حالی که او در بیشتر موارد اختیاراتی متناسب با چنین وظایفی ندارد. مسائل مرتبط با برق، لولهکشی آب، زمان کار مدارس و ادارات، سیاستگذاری برای گردشگری و بسیاری مسائل دیگر، هر کدام با یک دستگاه، اداره کل یا سازمان است. بنابراین هیچ کس قدرت همراهکردن دیگران را ندارد و هماهنگی برای دور میز نشاندن دستگاههای مختلف پیچیده و زمانبر است و بعضی وقتها حتی از یک جایی به بعد، راه برای این کار مسدود است.
دقیقا مثل اتفاقی که درباره کرونا و پیشنهاد اعضای شورا برای تعطیلی دو هفتهای تهران افتاد.
بله، چون اختیار شهر فقط دست شورا نیست و اتفاقا این ماجرا چون بحرانی فراگیر بود باعث روشنشدن این مسأله بزرگ در اداره تهران شد؛ اینکه تصمیمات کلیدی در شهر تهران نیاز به تأیید و تصویب نهادهای متعدد دارد.
مدیریت شهری در مورد همراهکردن دستگاهها برای گرفتن تصمیمات کلیدی چه کرده است؟
شهرداری در طول 20، 30 سال گذشته خدمات نسبتا خوبی به نهادهای مختلف دخیل در اداره امور شهر داده است تا هماهنگیهایی ایجاد شود اما اگر منظور رسیدن به «همکاری» برای اداره شهر است به نظرم به درستی شکل نگرفته است. شهرداری یا هر سازمان دیگری باید بداند چه ایدهای را پیش میبرد و چه همکاری از سازمانهای دیگر میخواهد تا دیگر دستگاهها را با خود همراه کند؛ مثلا اگر شهرداری بهدنبال ارایه آموزشهای شهروندی در مدارس است میتواند ضمن کمک به نوسازی مدارس، آموزشوپرورش را با خود برای ارایه این آموزشها در مدارس همراه کند. اگر به دنبال استفاده در جهت خدمات شهری عمومی در زمینهای وقفی است، باید اداره اوقاف را با خود همراه کند یا مسائل متنوع دیگر در شهر با نهادی متنوع متولی آنها. بیشتر نهادهای شهری متقاضی زمین، مجوزهای مختلف ساخت یا بهرهبرداری هستند اشکالی هم ندارد، به هر حال شهرداری متولی همین امور هم است اما مسأله اینجاست که در غیاب رویکرد کلان و یکپارچه اجتماعی، این واگذاریها و تعاملات نه تنها جزیرهای و منطقهای هستند بلکه ممکن است درمجموع نفعِ ساکنان شهر را تأمین نکنند.
درباره مشارکت سازمانهای مردمنهاد چطور؛ برای مأموریتهای فرهنگی و اجتماعی به آنان هماهنگی به وجود آمده است؟
به عقیده من «انجیاو»ها باید قدرت مطالبهگری داشته باشند، نهاد عمومی را وادار به حرکت در مسیر خیر عمومی و افکار عمومی را در ارتباط با مسائل شهری روشن کنند. در واقع از دید من شهرداری باید با آنها هماهنگ باشد اما متأسفانه هیچ تعامل روشنی بین شهرداری و سازمانهای مردمنهاد وجود ندارد. شهرداری میتواند با فراهمکردن فضا، واگذاری برخی اقدامات فرهنگی و اجتماعی و فراهمکردن امکانِ رصد فعالیتهای شهری «انجیاو»ها را در قدرت خود سهیم کند اما امروز این روابط مشخص نیست. این مسأله در برنامه سوم شهرداری محل بحثهای زیادی شد و در ماده 70 برنامه سوم، شهرداری تهران مکلف شد تعاملش با «انجیاو»ها و «سیبیاو»ها را شفاف و مشخص کند. تا جایی که میدانم هنوز در این باره سندی تنظیم نشده است و هر کسی کار خودش را میکند؛ در چنین شرایطی بعضی از «انجیاو»ها بیشتر از منابع در اختیار شهرداری برخوردار میشوند و بعضیها کاملا بیرون میمانند. محل مباحثهای که میتواند رویکرد نظری را در این باره بسازد کور و مسدود است. بیشترین مشکلی که در زمینه سمنها وجود دارد، عدم شکلگیری نهادهادی مردمی به عنوان مطالبهگر است. تضمین قانونی که بر
اساس آن شهرداری موظف به جلب مشارکت نهادهای مردمی باشد هم وجود ندارد.
مهمترین چالشها و فرصتهای مسئولیت اجتماعی شهرداری تهران چیست؟
اولین و مهمترین چالش همانطور که گفتم غیاب یک رویکرد اجتماعی یکپارچه به شهر است. چالش دیگر قانون بالادستی است که چه چیزی را به عنوان وظیفه نهاد مدیریت شهری تعیین کرده است؟ آیا برای آن، وظیفه اجتماعی متصور شده است یا نه؟ و چالش سوم مدیریت چندپاره شهری است، اینکه چطور نهادهای متنوع متولی اداره شهر میتوانند یک شکل از رویکرد اجتماعی را پیش ببرند. در دورههای مختلف تعابیر مختلفی از کمکهای شهرداری در حوزههای فرهنگی شده است چه در زمان قالیباف که به خانه موسیقی کمک شد یا مثلا در دوره حناچی که کمک میلیاردی شهرداری به جشنواره فیلم فجر حاشیهساز شد در حالی که کمک به حوزههای فرهنگی هم در واقع جزو مسئولیتهای اجتماعی و فرهنگی شهرداری است. من مدافع وظایف تسهیلگری شهرداری در رویدادهای اجتماعی و فرهنگی شهر هستم و ازجمله اینکه در حالت کلی شهرداری موظف است در فضای عمومی شهر، فضای مناسب برای تعاملات اجتماعی و فرهنگی در اختیار گروههای فرهنگی هنری یا رویدادهای مرتبط قرار دهد. در مورد کمکهایی که مثال زدید ولی باز مسأله بزرگ پاسخ به این سوال است که خب به کدام رویداد و در چه زمانی چه کمکی باید کرد؟ از چه گروههای حمایت
شود و این حمایتها چه نتایجی برای ساکنان در بردارند. وقتی سازوکار مشخص و رویکرد نظری در این باره وجود نداشته باشد و مأموریت شهرداری برای خودش و ساکنان شهر شفاف نباشد، یک بار مورد تحسین قرار میگیرد یک بار دیگر پیامدها و حاشیههای تصورنشدهای اتفاق میافتد. در صورتی که اگر اقدامات در راستای چشمانداز و مأموریتهای کلان باشد، تکلیف همه مشخص است.