استمرار پایداری مردمی
احمد مسجدجامعی-عضو شورای شهر تهران
ایران یک کل است که وقتی آن را ذیل عناوینی قرار میدهیم گفته میشود معماری ایرانی، هنر ایرانی، شهرسازی ایرانی، تمدن ایرانی. اما ایران بزرگتر از همه این اجزاست. در گزارشهای رسمی تاریخی دورهها را به نام سلسلهها ثبت و ضبط کردهاند مثلا گفتهاند دوره پهلوی، دوره قاجار، دوره صفویه اما ایران از این عناوین هم بزرگتر است؛ یعنی حتی زمانی که دولت مرکزی نبوده، ایران بوده است مثلا همزمان با سالهای حکومت اشغالگر مغول یا دوره ایلخانان یا حتی جنگ جهانی اول که ایران درگیر بیماریهای خطرناک و قحطیهای گسترده شد و به واقع دولتی وجود نداشت. پلیس جنوب نیروی نظامی انگلیس در مهمترین قسمتهای ایران مستقر شد و در واقع حافظ منافع بریتانیا در بخش بزرگی از ایران بود و روسها هم که بارها در خطه شمال ایران نیرو پیاده کردند و حتی دولت عثمانی تا نزدیکیهای قزوین پیش رفت.
اگر مثال امروزی بزنیم، از مدرسهای در نزدیک میدان شوش در تهران میگویم که در مهر 1320 افتتاح شد؛ یعنی در اوج بیدولتی و اشغال ایران به وسیله قوای متفقین در جنگ جهانی دوم.
این استمرار پایداری ایرانی از کجاست، بیش از آنکه ریشه در دولتها داشته باشد، وابسته به مردمانی است که در این سرزمین زندگی میکنند.
به یک نمونه دیگر اشاره کنم؛ ایران در سرزمینی خشک و نیمهخشک قرار گرفته، از این رو ساکنان آن شیوههایی را برای غلبه بر محدودیتها و مشکلات اندیشیدهاند، نه برای غلبه بر طبیعت بلکه همراه با طبیعت برای کاهش مشکلات معیشت. قنات راهکار دسترسی به آب در این جغرافیاست اما تفاوت آن با چاه عمیق در همین همراستایی با طبیعت است. میدانیم که سفرههای زیرزمینی آب در حال پایینرفتن است. زمانی در همین تهران با حفر یک چاه معمولی به آب میرسیدیم؛ اما هر چه تعداد چاههای عمیق بیشتر شد دسترسی به آب شیرین و گوارا کمتر شد.
کار قنات تنها آبرسانی نبود بلکه مدیریت هوای خنک با کمک بادگیرها و آبانبارها انجام میشد و هر سه اینها به واسطه نگرش و دانشی معمارانه میسر بود. قطر دیوارها و مصالح به کارگرفته در آن باعث مدیریت گرما و سرمای هوا میشد. معماری طاقیشکل خود زمینهساز جابهجایی بیشتر هوا بود که قدیمیترین آن بخشی از طاق کسری در تیسفون دیروز و بغداد امروز است که گدار فرانسوی آن را دستمایه ساخت سَردَرِ موزه ایران باستان قرار داد. گرمای کرسی در زمستان و سایه دیوارهای بلند کاهگلی در تابستان مایه پناه مردمان از گزند سرما و گرما میشد. طراحی کوچهها به شکلی بود که ارزش سایه از بین نرود.
همه اینها بر اساس رفتارهای مردممدار شکل یافته بود و محور این کارها فهم مشترک مردم از زندگی و شرایط طبیعی بود که نسل به نسل و سینه به سینه انتقال مییافت و قدرت تحمل ناملایمات محیطی و غیر محیطی را فراهم میکرد.
در این نوع تابآوری مشارکت انسان با انسان و هماهنگی انسان با طبیعت رکن اساسی است. طراحی مسیلها به شکلی بود که سیل موجب تخریب هیچ پلی نمیشد. پلهای تاریخی ایران تا زمانی زیستهاند که در مسیل آنها تصرفی نشده بود. گفته میشود در سیلهای اخیر آنچه تخریب شد پلهای جدید بود یا پلهایی که در مسیل آنها تصرف شده بود یا رودخانههایی که با دستاندازی انسانها بخشی از خانههایشان از میان رفته بود.
ایران کشور پرنعمتی بوده و هست که مردمانش فهم و توانایی استفاده از این موقعیت را داشتهاند و از آن بهره میبردند. کفش چرمی مردان نمکی از قرون پیشین تفاوت چندانی با کفشهای تولیدی امروزی ندارد و نشان از صنعت چرم و دوختودوز و برش در آن روزگاران میدهد.
حال دیگر از آن شهرها خبری نیست؛ قناتها جای خود را به چاههای عمیق دادهاند، معماریهای پیشین فراموش شدهاند، شهرها ابعاد گستردهای یافتهاند، جمعیت متراکم شده، دولتها که زمانی جز در نگهداری و حراست از مرزها و امنیت شهرها کاری نداشتهاند، همه کاره شده و مردم را به حاشیه راندهاند. در ایران با درآمدهای وسیع نفتی دولتهای اقتدارگرا تقویت شدند که خود را بینیاز از مردم میدانستند. دولتها بدون حضور آنها تصمیم میگرفتند. نتیجه این فرآیند چیست؟ ازجمله کاهش تابآوری است، راهحل کدام است؟ بازگشت به مردم، چگونه؟
گزارشی از مطالعات اجتماعی جایکا درباره میزان آسیبپذیری و تابآوری شهر تهران در دست است. این مطالعه ابعاد مختلفی دارد که من تنها به یک وجه آن میپردازم.
بر اساس این گزارش اگر زلزلهای با قدرت 6 ریشتر و بیشتر در یکی از گسلهای شمالی یا جنوبی تهران اتفاق بیفتد، غیر از تلفات زیاد امکان امدادرسانی از بیرون دست کم تا سه روز مقدور نیست؛ زیرا که زیرساختهای ارتباطی در چنین حالتی به طور گسترده تخریب میشود، از این گزارش بگذریم تجربه همین زلزله اخیر با قدرت زیر 5 ریشتر در تهران نشان داد که عملا حتی اگر زیرساختهای ارتباطی آسیب نبینند، هرگونه جابهجایی به دلیل استقرار انبوه جمعیت در بزرگراهها، خیابانها و میدانها مختل میشود. در چنین شرایطی عملا امکان امدادرسانی فراگیر و از بیرون وجود ندارد تنها جایگزین آن امداد محلهای و از درون است.
این درون کجاست؟ آنچه به آن محله میگوییم؛ به واقع مردم هر محله خود باید به کمک همدیگر بشتابند و چشم امید، دست کم در کوتاهمدت، به دیگران نداشته باشند.
مدیریت شهری در چنین شرایطی به تنهایی قادر به ایفای هیچ نقشی نیست. اگر این را بپذیریم، توانمندسازی محلات و ساکنان امری یکباره و دفعی و هیجانی نیست بلکه این انتقال قدرت و تجربه کمکم و در طول زمان صورت میپذیرد. حالا اگر این ظرفیتها ایجاد نشده باشد این مردم نه تنها آسیب بیشتر میبینند بلکه از ایفای نقش باز میمانند. این همان تابآوری اجتماعی است.
در شهری به گستردگی تهران با بیش ار 350 محله و 8 میلیون جمعیت و با این تنوع فرهنگی-اجتماعی یک رویکرد یا یک نهاد و سازمان به تنهایی امکان عمل موثر ندارد؛ مگر آنکه در شبکه ارتباطی متقابل و گستردهای جای خود را تعریف کند و از نهادی تصمیمگیر به نهادی تسهیلگر و زمینهساز تغییر کارکرد دهد و به شکلگیری و تقویت نهادها وسازمانهای محلی همت گمارد؛ زیرا که تابآوری بدون حضور و مشارکت موثر مردم شعاری بیش نیست.
این رویکرد بر بعضی از پیشفرضها و ارزشها مبتنی است که مهمترین وجه آن آموزش اجتماعی با گرایش محلهمحوری است. در چنین حالتی راهبرد یا راهکار با توجه به واقعیتهای محله اتخاذ میشود و نقشهای اصلی در تصمیمگیری به نهادهای محلهای و محلی واگذار میشود.
به هر حال در گذشته، این نقش مردم بود که به افزایش تابآوری منجر شد و امروز با بازگشت به همین اصل امکان بالابردن تابآوری وجود دارد.
ایران یک کل است که وقتی آن را ذیل عناوینی قرار میدهیم گفته میشود معماری ایرانی، هنر ایرانی، شهرسازی ایرانی، تمدن ایرانی. اما ایران بزرگتر از همه این اجزاست. در گزارشهای رسمی تاریخی دورهها را به نام سلسلهها ثبت و ضبط کردهاند مثلا گفتهاند دوره پهلوی، دوره قاجار، دوره صفویه اما ایران از این عناوین هم بزرگتر است؛ یعنی حتی زمانی که دولت مرکزی نبوده، ایران بوده است مثلا همزمان با سالهای حکومت اشغالگر مغول یا دوره ایلخانان یا حتی جنگ جهانی اول که ایران درگیر بیماریهای خطرناک و قحطیهای گسترده شد و به واقع دولتی وجود نداشت. پلیس جنوب نیروی نظامی انگلیس در مهمترین قسمتهای ایران مستقر شد و در واقع حافظ منافع بریتانیا در بخش بزرگی از ایران بود و روسها هم که بارها در خطه شمال ایران نیرو پیاده کردند و حتی دولت عثمانی تا نزدیکیهای قزوین پیش رفت.
اگر مثال امروزی بزنیم، از مدرسهای در نزدیک میدان شوش در تهران میگویم که در مهر 1320 افتتاح شد؛ یعنی در اوج بیدولتی و اشغال ایران به وسیله قوای متفقین در جنگ جهانی دوم.
این استمرار پایداری ایرانی از کجاست، بیش از آنکه ریشه در دولتها داشته باشد، وابسته به مردمانی است که در این سرزمین زندگی میکنند.
به یک نمونه دیگر اشاره کنم؛ ایران در سرزمینی خشک و نیمهخشک قرار گرفته، از این رو ساکنان آن شیوههایی را برای غلبه بر محدودیتها و مشکلات اندیشیدهاند، نه برای غلبه بر طبیعت بلکه همراه با طبیعت برای کاهش مشکلات معیشت. قنات راهکار دسترسی به آب در این جغرافیاست اما تفاوت آن با چاه عمیق در همین همراستایی با طبیعت است. میدانیم که سفرههای زیرزمینی آب در حال پایینرفتن است. زمانی در همین تهران با حفر یک چاه معمولی به آب میرسیدیم؛ اما هر چه تعداد چاههای عمیق بیشتر شد دسترسی به آب شیرین و گوارا کمتر شد.
کار قنات تنها آبرسانی نبود بلکه مدیریت هوای خنک با کمک بادگیرها و آبانبارها انجام میشد و هر سه اینها به واسطه نگرش و دانشی معمارانه میسر بود. قطر دیوارها و مصالح به کارگرفته در آن باعث مدیریت گرما و سرمای هوا میشد. معماری طاقیشکل خود زمینهساز جابهجایی بیشتر هوا بود که قدیمیترین آن بخشی از طاق کسری در تیسفون دیروز و بغداد امروز است که گدار فرانسوی آن را دستمایه ساخت سَردَرِ موزه ایران باستان قرار داد. گرمای کرسی در زمستان و سایه دیوارهای بلند کاهگلی در تابستان مایه پناه مردمان از گزند سرما و گرما میشد. طراحی کوچهها به شکلی بود که ارزش سایه از بین نرود.
همه اینها بر اساس رفتارهای مردممدار شکل یافته بود و محور این کارها فهم مشترک مردم از زندگی و شرایط طبیعی بود که نسل به نسل و سینه به سینه انتقال مییافت و قدرت تحمل ناملایمات محیطی و غیر محیطی را فراهم میکرد.
در این نوع تابآوری مشارکت انسان با انسان و هماهنگی انسان با طبیعت رکن اساسی است. طراحی مسیلها به شکلی بود که سیل موجب تخریب هیچ پلی نمیشد. پلهای تاریخی ایران تا زمانی زیستهاند که در مسیل آنها تصرفی نشده بود. گفته میشود در سیلهای اخیر آنچه تخریب شد پلهای جدید بود یا پلهایی که در مسیل آنها تصرف شده بود یا رودخانههایی که با دستاندازی انسانها بخشی از خانههایشان از میان رفته بود.
ایران کشور پرنعمتی بوده و هست که مردمانش فهم و توانایی استفاده از این موقعیت را داشتهاند و از آن بهره میبردند. کفش چرمی مردان نمکی از قرون پیشین تفاوت چندانی با کفشهای تولیدی امروزی ندارد و نشان از صنعت چرم و دوختودوز و برش در آن روزگاران میدهد.
حال دیگر از آن شهرها خبری نیست؛ قناتها جای خود را به چاههای عمیق دادهاند، معماریهای پیشین فراموش شدهاند، شهرها ابعاد گستردهای یافتهاند، جمعیت متراکم شده، دولتها که زمانی جز در نگهداری و حراست از مرزها و امنیت شهرها کاری نداشتهاند، همه کاره شده و مردم را به حاشیه راندهاند. در ایران با درآمدهای وسیع نفتی دولتهای اقتدارگرا تقویت شدند که خود را بینیاز از مردم میدانستند. دولتها بدون حضور آنها تصمیم میگرفتند. نتیجه این فرآیند چیست؟ ازجمله کاهش تابآوری است، راهحل کدام است؟ بازگشت به مردم، چگونه؟
گزارشی از مطالعات اجتماعی جایکا درباره میزان آسیبپذیری و تابآوری شهر تهران در دست است. این مطالعه ابعاد مختلفی دارد که من تنها به یک وجه آن میپردازم.
بر اساس این گزارش اگر زلزلهای با قدرت 6 ریشتر و بیشتر در یکی از گسلهای شمالی یا جنوبی تهران اتفاق بیفتد، غیر از تلفات زیاد امکان امدادرسانی از بیرون دست کم تا سه روز مقدور نیست؛ زیرا که زیرساختهای ارتباطی در چنین حالتی به طور گسترده تخریب میشود، از این گزارش بگذریم تجربه همین زلزله اخیر با قدرت زیر 5 ریشتر در تهران نشان داد که عملا حتی اگر زیرساختهای ارتباطی آسیب نبینند، هرگونه جابهجایی به دلیل استقرار انبوه جمعیت در بزرگراهها، خیابانها و میدانها مختل میشود. در چنین شرایطی عملا امکان امدادرسانی فراگیر و از بیرون وجود ندارد تنها جایگزین آن امداد محلهای و از درون است.
این درون کجاست؟ آنچه به آن محله میگوییم؛ به واقع مردم هر محله خود باید به کمک همدیگر بشتابند و چشم امید، دست کم در کوتاهمدت، به دیگران نداشته باشند.
مدیریت شهری در چنین شرایطی به تنهایی قادر به ایفای هیچ نقشی نیست. اگر این را بپذیریم، توانمندسازی محلات و ساکنان امری یکباره و دفعی و هیجانی نیست بلکه این انتقال قدرت و تجربه کمکم و در طول زمان صورت میپذیرد. حالا اگر این ظرفیتها ایجاد نشده باشد این مردم نه تنها آسیب بیشتر میبینند بلکه از ایفای نقش باز میمانند. این همان تابآوری اجتماعی است.
در شهری به گستردگی تهران با بیش ار 350 محله و 8 میلیون جمعیت و با این تنوع فرهنگی-اجتماعی یک رویکرد یا یک نهاد و سازمان به تنهایی امکان عمل موثر ندارد؛ مگر آنکه در شبکه ارتباطی متقابل و گستردهای جای خود را تعریف کند و از نهادی تصمیمگیر به نهادی تسهیلگر و زمینهساز تغییر کارکرد دهد و به شکلگیری و تقویت نهادها وسازمانهای محلی همت گمارد؛ زیرا که تابآوری بدون حضور و مشارکت موثر مردم شعاری بیش نیست.
این رویکرد بر بعضی از پیشفرضها و ارزشها مبتنی است که مهمترین وجه آن آموزش اجتماعی با گرایش محلهمحوری است. در چنین حالتی راهبرد یا راهکار با توجه به واقعیتهای محله اتخاذ میشود و نقشهای اصلی در تصمیمگیری به نهادهای محلهای و محلی واگذار میشود.
به هر حال در گذشته، این نقش مردم بود که به افزایش تابآوری منجر شد و امروز با بازگشت به همین اصل امکان بالابردن تابآوری وجود دارد.