«اصغر فرهادی» 17 اردیبهشت، به 49 سالگی گام میگذارد
روایتگر تیزهوش یک نسل
آرش خوشخو -روزنامهنگار و منتقد سینما
اصغر فرهادی دو ویژگی دارد که او را از همقطاران خود متمایز میکند؛ یکی کفایت حرفهای و سینماییاش و دیگری جایگاه اجتماعی او.
در بُعد سینمایی فرهادی با تکیه بر تحصیلات آکادمیک و تجربیات زودهنگام نمایشیاش، داستان گفتن، روایتکردن و شخصیتساختن را خیلی خوب بلد است. کمتر کارگردان و فیلمنامهنویسی داریم که در نوشتن و درستنوشتن و ساخت درام و شخصیت اینگونه مسلط باشد. او رموز روایت و شخصیتسازی را میداند. مهارتی نادر در سینمای ایران. فیلمنامهنویسی درجهیک است که میداند چگونه پیام را با معما و جاذبههای داستانی ترکیب کند و این بزرگترین برتری او بر خیل دنبالهروهایش است. همان فوت کوزهگریاش. اینکه پیام و اتمسفر واقعگرایانه فیلمهایش را با گرههای پیچیده و گاه مبالغهآمیز و معماگونه روایتی همراه کند. او کسی است که برای فیلمنامه کاندیدای اسکار شده است؛ نشانهای واضح از کفایت حرفهای فرهادی.
جدا از این مسئله، او وجه صنعتگریِ بسیار قدرتمندی دارد. دقیق و موشکاف و کمالگرا. هیچ عنصری را در فیلمهایش به امان خدا رها نمیکند. حتی در طراحی صحنه و طراحی لباس و صداگذاری. مسائل حیاتی مثل نور و بازیگری که جای خود دارند. این را در مستند پشت صحنه «جدایی نادر از سیمین» میتوان دید که حتی در ایجاد صدای شکستن بشقاب، خودش کنترل ماجرا را در دست دارد. همهچیز را به دقت کنترل میکند. از نقطه ابتدا تا انتها، پروژه را در دست دارد. جز خودش به هیچکس اعتماد صددرصد ندارد.
اما بخش بزرگی از اهمیت فیلمهای فرهادی ناشی از کارکردهای اجتماعی آنهاست. او همزمان با دگردیسی طبقه متوسط جامعه ایرانی در دهه هشتاد متوجه خصوصیات و شیوه خاص زیستن این طبقه اجتماعی میان ملزومات رسمی و حاکمیتی و علایق خاص طبقاتیشان شد. فرهادی طبقه متوسط را همچون یک موجود زنده و منعطف (خیلی منعطف) درک کرد و ترفندهای افراد این طبقه را برای ایجاد تعادل میان بیرون و درون خود. این طبقهای بود که از دوران سازندگی پا گرفته و در دهه هشتاد قوام یافته بود. و خب حالا میدانیم که آن موجود منعطف به اسم طبقه متوسط طی سالهای 88 به بعد به موجودی صلب و یکدست بدل شده است، اما هرچه هست فرهادی در دهه هشتاد قدرت و ضعف این طبقه عجیب و شیوه زیستشان را درک کرده بود. چهارشنبهسوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین نشانههای این درک تاریخی- اجتماعی فرهادی هستند. این فیلمها مثل قیصر در دهه چهل، گزارش در دهه پنجاه، هامون در دهه شصت و شوکران در دهه هفتاد همچون هواسنجهای جامعه ایرانی عمل میکنند. پیشروبودن فرهادی در درک شرایط زیستی طبقه متوسط، دنبالهروهایی برای او ایجاد کرد. یادمان باشد در دهه هفتاد ملودرامهای درجهیکی مثل سارا،
لیلا و شوکران ساخته شده بودند، اما آن فیلمها در «ساحتِ» اندیشه سازندگانشان کارکردهای متفاوت و پیچیدهتری داشتند. در سینمای فرهادی طبقه متوسط بهعنوان سوژه اصلی به میان آمد و هر فیلم فرهادی منطبق بر شرایط اجتماعی کشور کارکردی اعتراضی پیدا کرد. و بالطبع موجی پدید آورد با بیشمار فیلم مشابه مثل سعادتآباد، ملبورن، شکاف، برف روی کاجها و فیلمهای بسیار دیگر.
اما این روزها طبقه متوسط ویژگیهای رفتاری جدیدی پیدا کرده و به وضوح در پوزیشن تهاجمی قرار گرفته است. از آنسو بحرانهای اقتصادی اولویت نقشآفرینی طبقاتی را از طبقه متوسط گرفته و به طبقه فرودست اعطا کرده است. آثار فیلمسازانی چون سعید روستایی، هومن سیدی و محمد کارت، بر طبقه فرودست متمرکز شده و به فیلمهای پرتماشاگر سینمای ایران بدل شدهاند. در چنین اتمسفری در انتظار فیلم جدید فرهادی یعنی «قهرمان» هستم. میخواهم ببینم باز هم آن نقشآفرینی اجتماعی را خواهد داشت یا نه. دوست دارم بدانم فضای فیلم تازه فرهادی که بهزودی دیده خواهد شد، بر چه چیزی تمرکز دارد و آیا همچنان بر بستر طبقه متوسط استوار است یا خیر، یا به اقتضای شرایط روز به طبقه فرودست روی خواهد آورد؛ مثل فیلمهای اولیه فرهادی یعنی رقص در غبار و شهر زیبا.
اصغر فرهادی دو ویژگی دارد که او را از همقطاران خود متمایز میکند؛ یکی کفایت حرفهای و سینماییاش و دیگری جایگاه اجتماعی او.
در بُعد سینمایی فرهادی با تکیه بر تحصیلات آکادمیک و تجربیات زودهنگام نمایشیاش، داستان گفتن، روایتکردن و شخصیتساختن را خیلی خوب بلد است. کمتر کارگردان و فیلمنامهنویسی داریم که در نوشتن و درستنوشتن و ساخت درام و شخصیت اینگونه مسلط باشد. او رموز روایت و شخصیتسازی را میداند. مهارتی نادر در سینمای ایران. فیلمنامهنویسی درجهیک است که میداند چگونه پیام را با معما و جاذبههای داستانی ترکیب کند و این بزرگترین برتری او بر خیل دنبالهروهایش است. همان فوت کوزهگریاش. اینکه پیام و اتمسفر واقعگرایانه فیلمهایش را با گرههای پیچیده و گاه مبالغهآمیز و معماگونه روایتی همراه کند. او کسی است که برای فیلمنامه کاندیدای اسکار شده است؛ نشانهای واضح از کفایت حرفهای فرهادی.
جدا از این مسئله، او وجه صنعتگریِ بسیار قدرتمندی دارد. دقیق و موشکاف و کمالگرا. هیچ عنصری را در فیلمهایش به امان خدا رها نمیکند. حتی در طراحی صحنه و طراحی لباس و صداگذاری. مسائل حیاتی مثل نور و بازیگری که جای خود دارند. این را در مستند پشت صحنه «جدایی نادر از سیمین» میتوان دید که حتی در ایجاد صدای شکستن بشقاب، خودش کنترل ماجرا را در دست دارد. همهچیز را به دقت کنترل میکند. از نقطه ابتدا تا انتها، پروژه را در دست دارد. جز خودش به هیچکس اعتماد صددرصد ندارد.
اما بخش بزرگی از اهمیت فیلمهای فرهادی ناشی از کارکردهای اجتماعی آنهاست. او همزمان با دگردیسی طبقه متوسط جامعه ایرانی در دهه هشتاد متوجه خصوصیات و شیوه خاص زیستن این طبقه اجتماعی میان ملزومات رسمی و حاکمیتی و علایق خاص طبقاتیشان شد. فرهادی طبقه متوسط را همچون یک موجود زنده و منعطف (خیلی منعطف) درک کرد و ترفندهای افراد این طبقه را برای ایجاد تعادل میان بیرون و درون خود. این طبقهای بود که از دوران سازندگی پا گرفته و در دهه هشتاد قوام یافته بود. و خب حالا میدانیم که آن موجود منعطف به اسم طبقه متوسط طی سالهای 88 به بعد به موجودی صلب و یکدست بدل شده است، اما هرچه هست فرهادی در دهه هشتاد قدرت و ضعف این طبقه عجیب و شیوه زیستشان را درک کرده بود. چهارشنبهسوری، درباره الی و جدایی نادر از سیمین نشانههای این درک تاریخی- اجتماعی فرهادی هستند. این فیلمها مثل قیصر در دهه چهل، گزارش در دهه پنجاه، هامون در دهه شصت و شوکران در دهه هفتاد همچون هواسنجهای جامعه ایرانی عمل میکنند. پیشروبودن فرهادی در درک شرایط زیستی طبقه متوسط، دنبالهروهایی برای او ایجاد کرد. یادمان باشد در دهه هفتاد ملودرامهای درجهیکی مثل سارا،
لیلا و شوکران ساخته شده بودند، اما آن فیلمها در «ساحتِ» اندیشه سازندگانشان کارکردهای متفاوت و پیچیدهتری داشتند. در سینمای فرهادی طبقه متوسط بهعنوان سوژه اصلی به میان آمد و هر فیلم فرهادی منطبق بر شرایط اجتماعی کشور کارکردی اعتراضی پیدا کرد. و بالطبع موجی پدید آورد با بیشمار فیلم مشابه مثل سعادتآباد، ملبورن، شکاف، برف روی کاجها و فیلمهای بسیار دیگر.
اما این روزها طبقه متوسط ویژگیهای رفتاری جدیدی پیدا کرده و به وضوح در پوزیشن تهاجمی قرار گرفته است. از آنسو بحرانهای اقتصادی اولویت نقشآفرینی طبقاتی را از طبقه متوسط گرفته و به طبقه فرودست اعطا کرده است. آثار فیلمسازانی چون سعید روستایی، هومن سیدی و محمد کارت، بر طبقه فرودست متمرکز شده و به فیلمهای پرتماشاگر سینمای ایران بدل شدهاند. در چنین اتمسفری در انتظار فیلم جدید فرهادی یعنی «قهرمان» هستم. میخواهم ببینم باز هم آن نقشآفرینی اجتماعی را خواهد داشت یا نه. دوست دارم بدانم فضای فیلم تازه فرهادی که بهزودی دیده خواهد شد، بر چه چیزی تمرکز دارد و آیا همچنان بر بستر طبقه متوسط استوار است یا خیر، یا به اقتضای شرایط روز به طبقه فرودست روی خواهد آورد؛ مثل فیلمهای اولیه فرهادی یعنی رقص در غبار و شهر زیبا.