|

ما ملت غم‌های ریشه‌داریم

در ستایش «خنده»

پژمان موسوی-دبیر ضمیمه «شنبه‌های شرق»

ما ملت غم‌های ریشه‌داریم، جماعت غصه‌خوردن برای ترک دیوار، مردمانی با خطوط منحنی رو به پایین. گاهی بعد از خنده زیاد اسفند دود می‌کنیم و همیشه‌ منتظر آن خبر هولناکیم. ما سال‌هاست که فراموش کرده‌ایم بخندیم و تبدیل شده‌ایم به پاسبان‌های وفادار غم‌های کهن. اما باید از خنده گفت. باید از آن نوشت. در ستایشِ بودنش. باید دعوتش کرد؛ مخصوصا حالا که در آستانه روزی هستیم به گستره جهان: روز جهانیِ خنده. واقعیت این است که ریشه نام‌گذاری روزی به نام «روز جهانی خنده» را باید فراموش کرد؛ چراکه آنچه مهم است نه «ریشه» این نام‌گذاری، که «کارکرد» آن است؛ کارکردی که سال‌هاست فراموش‌مان شده و هر چه در اطراف‌مان می‌گذرد، در تثبیتِ «غم» و ردِ «شادی» است. سال‌ها قبل که «مادان کاتاری» قصد داشت از رهگذرِ نام‌گذاری روزی به نام «خنده»، صلح را در جهان برقرار کند، پیش خودش فکر می‌کرد که خنده نه‌فقط یک رفتار فردی، که دقیقا یک کنشِ جمعی است؛ از همین رو هم بود که صراحتا می‌گفت: «وقتی شما می‌خندید، تغییر می‌کنید و وقتی تغییر می‌کنید تمام جهان اطراف شما تغییر می‌کند». بیست و اندی سال از نام‌گذاری این روز در تقویم جهانی گذشته است و ما همچنان با «مسئله‌ای به نام خنده» مشکل داریم؛ این «ما» هم نه‌فقط ناظر بر دولت و سیاست‌های رسمی، که دقیقا ناظر بر رفتار و جهت‌گیریِ فرد‌فرد خود ماست؛ مایی که هنوز هم خیلی‌هایمان خنده و شادی را نه نشانه‌ای از «خرد» و «فرهیختگی» که نمادی از «ابتذال» و «سبُک‌سری» می‌دانیم؛ انگار که این مردم باید چونان تاریخِ غم‌بار خود، همواره و همیشه با غم سر کنند و غم همراه همیشگی زندگی آنها باشد. اینها، نمی‌دانند که شادی و خنده، خود بزرگ‌ترین «مبارزه» علیه روزمرگی و تمام نیروهایی است که مردم را غم‌زده و خموده و درگیر در رخوتی فراگیر می‌خواهد. اینها، نمی‌دانند که شادی و خنده، نه به معنای چشم‌بستن بر واقعیات و تلخی‌ها، که کوشش برای تحمل‌پذیرتر کردنِ جهان در کنار تلاش برای تغییر سازوکارهای ناعادلانه و یکسونگرانه آن است. خندیدن و شادی، دقیقا مخالف نگاهی است که مردم را «سر در لاک خود» و «سرشار از غم و محنت» می‌خواهد و شادی را دقیقا نقطه مقابل «تثبیت و تداوم وضع موجود» می‌بیند. درست است که شادی و خنده در گستره‌ای به نام جهان می‌تواند به‌مثابه کنش باشد، اما همین شادی و خنده در جغرافیایی به نام ایران که در تمام طول تاریخ نقطه تلاقی و برخورد بوده است، معنایی دیگرگونه و کارکردی مهم‌تر و قابل تأمل‌تر دارد. مردم ایران از پسِ این همه جنگ و حمله و چپاول، اساسا فرصتی برای خنده و شادی نداشته و همین تاریخِ غم‌بار هم هست که موسیقی سنتی ما را با غم همنشین و با سوز و گدازی تاریخی همراه کرده است. همین هم هست که خنده و شادی در جغرافیایی به نام ایران، نه امری فانتزی که دقیقا پاسخ به یک نیازِ ملی است؛ نیازی برگرفته از تاریخ و گره‌خورده با سرنوشت ملتی به نام ملت ایران.

ما ملت غم‌های ریشه‌داریم، جماعت غصه‌خوردن برای ترک دیوار، مردمانی با خطوط منحنی رو به پایین. گاهی بعد از خنده زیاد اسفند دود می‌کنیم و همیشه‌ منتظر آن خبر هولناکیم. ما سال‌هاست که فراموش کرده‌ایم بخندیم و تبدیل شده‌ایم به پاسبان‌های وفادار غم‌های کهن. اما باید از خنده گفت. باید از آن نوشت. در ستایشِ بودنش. باید دعوتش کرد؛ مخصوصا حالا که در آستانه روزی هستیم به گستره جهان: روز جهانیِ خنده. واقعیت این است که ریشه نام‌گذاری روزی به نام «روز جهانی خنده» را باید فراموش کرد؛ چراکه آنچه مهم است نه «ریشه» این نام‌گذاری، که «کارکرد» آن است؛ کارکردی که سال‌هاست فراموش‌مان شده و هر چه در اطراف‌مان می‌گذرد، در تثبیتِ «غم» و ردِ «شادی» است. سال‌ها قبل که «مادان کاتاری» قصد داشت از رهگذرِ نام‌گذاری روزی به نام «خنده»، صلح را در جهان برقرار کند، پیش خودش فکر می‌کرد که خنده نه‌فقط یک رفتار فردی، که دقیقا یک کنشِ جمعی است؛ از همین رو هم بود که صراحتا می‌گفت: «وقتی شما می‌خندید، تغییر می‌کنید و وقتی تغییر می‌کنید تمام جهان اطراف شما تغییر می‌کند». بیست و اندی سال از نام‌گذاری این روز در تقویم جهانی گذشته است و ما همچنان با «مسئله‌ای به نام خنده» مشکل داریم؛ این «ما» هم نه‌فقط ناظر بر دولت و سیاست‌های رسمی، که دقیقا ناظر بر رفتار و جهت‌گیریِ فرد‌فرد خود ماست؛ مایی که هنوز هم خیلی‌هایمان خنده و شادی را نه نشانه‌ای از «خرد» و «فرهیختگی» که نمادی از «ابتذال» و «سبُک‌سری» می‌دانیم؛ انگار که این مردم باید چونان تاریخِ غم‌بار خود، همواره و همیشه با غم سر کنند و غم همراه همیشگی زندگی آنها باشد. اینها، نمی‌دانند که شادی و خنده، خود بزرگ‌ترین «مبارزه» علیه روزمرگی و تمام نیروهایی است که مردم را غم‌زده و خموده و درگیر در رخوتی فراگیر می‌خواهد. اینها، نمی‌دانند که شادی و خنده، نه به معنای چشم‌بستن بر واقعیات و تلخی‌ها، که کوشش برای تحمل‌پذیرتر کردنِ جهان در کنار تلاش برای تغییر سازوکارهای ناعادلانه و یکسونگرانه آن است. خندیدن و شادی، دقیقا مخالف نگاهی است که مردم را «سر در لاک خود» و «سرشار از غم و محنت» می‌خواهد و شادی را دقیقا نقطه مقابل «تثبیت و تداوم وضع موجود» می‌بیند. درست است که شادی و خنده در گستره‌ای به نام جهان می‌تواند به‌مثابه کنش باشد، اما همین شادی و خنده در جغرافیایی به نام ایران که در تمام طول تاریخ نقطه تلاقی و برخورد بوده است، معنایی دیگرگونه و کارکردی مهم‌تر و قابل تأمل‌تر دارد. مردم ایران از پسِ این همه جنگ و حمله و چپاول، اساسا فرصتی برای خنده و شادی نداشته و همین تاریخِ غم‌بار هم هست که موسیقی سنتی ما را با غم همنشین و با سوز و گدازی تاریخی همراه کرده است. همین هم هست که خنده و شادی در جغرافیایی به نام ایران، نه امری فانتزی که دقیقا پاسخ به یک نیازِ ملی است؛ نیازی برگرفته از تاریخ و گره‌خورده با سرنوشت ملتی به نام ملت ایران.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها