|

در گذار از زن‌بودگی

وقتی نابرابری‌ها انگیزه پیشروی زنان شد

نیلوفر -حامدی

بهار سال 91 بود. چند ماه از دوران کارآموزی‌ام می‌گذشت و حالا دیگر تحریریه برایم سر و شکلی جدید داشت. تشنه نوشتن بودم؛ اینکه بنویسم و فردا که روزنامه منتشر شد، همان باکس کوچک در گوشه و کنارهای صفحه را بخوانم؛ آن‌هم هزاران بار. روزنامه‌نگاری را با سرویس ورزشی شروع کرده بودم و باید آن‌قدر می‌نوشتم تا یاد می‌گرفتم.

یکی از همان روزهای نخست، در جست‌وجوی سوژه بودم که موضوعی توجهم را جلب کرد. ماجرا مربوط به حاشیه‌ای در یکی از تیم‌های رزمی زنان بود، سوژه اما از سوی دبیرم رد شد. آن روز فهمیدم که نوشتن از «ورزش زنان»، هیچ جایی در اولویت رسانه‌های ورزشی، مدیران و مخاطبانش ندارد. زنان ورزشکار تنها در شرایطی که مدال کسب می‌کردند به رسانه‌ها راه می‌یافتند. سهم کمی از کلمات و صفحات روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها داشتند و همیشه زیر سایه ورزش مردان، گم می‌شدند. با این حال، هروقت که فرصتی می‌شد سراغ ورزش زنان می‌رفتم. وقتی دوران کاری‌ام در آن رسانه به پایان رسید، بیشتر از قبل با ورزشکاران زن، زندگی حرفه‌ای، دغدغه‌ها و نداشته‌هایشان گره خوردم و هر روز بیشتر از آنها نوشتم.
بعد از چند سال اما ورزش زنان، روزگاری متفاوت پیدا کرد. بعد از سال‌ها بایکوت خبری، زنان ورزشکار یکی پس از دیگری و در رشته‌های مختلف، کلمه به کلمه و ستون به ستون رشد کردند. آن‌قدر که پاییز سال 97، وقتی مسابقات دوومیدانی داخل سالن آسیا به میزبانی تهران به پایان رسید، من، سرمست از دو مدال «سپیده توکلی»، ملی‌پوش رشته پنج‌گانه بودم که سردبیرم خبر داد گزارشم با تصویر سپیده روی جلد می‌رود. سر از پا نمی‌شناختم. قبل از آن، فوتسال و یا فوتبال زنان روی جلد روزنامه‌ها رفته بود، اما رشته مهجوری چون دوومیدانی و پرتره یک ورزشکار زن، تک و تنها روی جلد، فراتر از رؤیاهای من بود. فردای آن روز، سپیده، عکسی برایم فرستاد که جلد قاب‌شده همان شماره روزنامه را نشان می‌داد؛ هدیه‌ای از سمت پدرش. هدیه برای سپیده بود اما انگار آن هدیه را به من داده بودند. برای چند لحظه، تمام آن سال‌ها مقابل چشمانم رژه رفت. حتی سال‌های قبل از آن که من نوجوانی بیش نبودم و خبرنگاران قدیمی و پیشکسوت، برای نوشتن از هر کلمه ورزش زنان با تمام روزنامه می‌جنگیدند. جنگ برای به‌دست‌آوردن ستونی هرچند کوتاه برای زنان ورزشکار و حالا این زنان ورزشکار بودند که از جلد روزنامه برای همه ما دست تکان می‌دادند.
از آن روزها خیلی گذشته؛ من دیگر خبرنگار ورزشی نیستم و در سرویس اجتماعی و بیشتر درباره زنان می‌نویسم. از موضوعاتی چون زن‎‌کُشی، کودک‌همسری و آزار جنسی گرفته تا نابرابری‌های جنسیتی و حقوق زنان. اما هربار که خبری بد، روز و شبم را تلخ می‌کند و تا آستانه ناامیدی پیش می‌روم، به همین خاطره پناه می‌برم. تصویر سپیده، لبخند و مدالش را در ذهنم ترسیم می‌کنم و دوباره به خودم نهیب می‌زنم که جنگیدن، همیشه ارزشش را دارد. همزمان یاد بخشی از کتاب «آزادی زنان» هم می‌افتم. آنجا که «ایولین رید» نویسنده سوسیالیست و فمینیست آمریکایی می‌نویسد: «همیشه به زنان سهم کمتری واگذار کرده‌اند؛ یعنی کار بیشتر اما با مزد کمتر نسبت به مردان. اما همین واقعیت‌ها هم انگیزه‌ پیشروی و شکل‌گیری خواسته‌های جنبش آزادی زنان است. دیگر زمان آن گذشته که زنان خاموش و بیچاره به نابرابری‌ها، تبعیض‌ها و فروداشت‌هایی که جامعه به سبب زن‌بودن بر سر آنها آورده، تن دردهند».

بهار سال 91 بود. چند ماه از دوران کارآموزی‌ام می‌گذشت و حالا دیگر تحریریه برایم سر و شکلی جدید داشت. تشنه نوشتن بودم؛ اینکه بنویسم و فردا که روزنامه منتشر شد، همان باکس کوچک در گوشه و کنارهای صفحه را بخوانم؛ آن‌هم هزاران بار. روزنامه‌نگاری را با سرویس ورزشی شروع کرده بودم و باید آن‌قدر می‌نوشتم تا یاد می‌گرفتم.

یکی از همان روزهای نخست، در جست‌وجوی سوژه بودم که موضوعی توجهم را جلب کرد. ماجرا مربوط به حاشیه‌ای در یکی از تیم‌های رزمی زنان بود، سوژه اما از سوی دبیرم رد شد. آن روز فهمیدم که نوشتن از «ورزش زنان»، هیچ جایی در اولویت رسانه‌های ورزشی، مدیران و مخاطبانش ندارد. زنان ورزشکار تنها در شرایطی که مدال کسب می‌کردند به رسانه‌ها راه می‌یافتند. سهم کمی از کلمات و صفحات روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها داشتند و همیشه زیر سایه ورزش مردان، گم می‌شدند. با این حال، هروقت که فرصتی می‌شد سراغ ورزش زنان می‌رفتم. وقتی دوران کاری‌ام در آن رسانه به پایان رسید، بیشتر از قبل با ورزشکاران زن، زندگی حرفه‌ای، دغدغه‌ها و نداشته‌هایشان گره خوردم و هر روز بیشتر از آنها نوشتم.
بعد از چند سال اما ورزش زنان، روزگاری متفاوت پیدا کرد. بعد از سال‌ها بایکوت خبری، زنان ورزشکار یکی پس از دیگری و در رشته‌های مختلف، کلمه به کلمه و ستون به ستون رشد کردند. آن‌قدر که پاییز سال 97، وقتی مسابقات دوومیدانی داخل سالن آسیا به میزبانی تهران به پایان رسید، من، سرمست از دو مدال «سپیده توکلی»، ملی‌پوش رشته پنج‌گانه بودم که سردبیرم خبر داد گزارشم با تصویر سپیده روی جلد می‌رود. سر از پا نمی‌شناختم. قبل از آن، فوتسال و یا فوتبال زنان روی جلد روزنامه‌ها رفته بود، اما رشته مهجوری چون دوومیدانی و پرتره یک ورزشکار زن، تک و تنها روی جلد، فراتر از رؤیاهای من بود. فردای آن روز، سپیده، عکسی برایم فرستاد که جلد قاب‌شده همان شماره روزنامه را نشان می‌داد؛ هدیه‌ای از سمت پدرش. هدیه برای سپیده بود اما انگار آن هدیه را به من داده بودند. برای چند لحظه، تمام آن سال‌ها مقابل چشمانم رژه رفت. حتی سال‌های قبل از آن که من نوجوانی بیش نبودم و خبرنگاران قدیمی و پیشکسوت، برای نوشتن از هر کلمه ورزش زنان با تمام روزنامه می‌جنگیدند. جنگ برای به‌دست‌آوردن ستونی هرچند کوتاه برای زنان ورزشکار و حالا این زنان ورزشکار بودند که از جلد روزنامه برای همه ما دست تکان می‌دادند.
از آن روزها خیلی گذشته؛ من دیگر خبرنگار ورزشی نیستم و در سرویس اجتماعی و بیشتر درباره زنان می‌نویسم. از موضوعاتی چون زن‎‌کُشی، کودک‌همسری و آزار جنسی گرفته تا نابرابری‌های جنسیتی و حقوق زنان. اما هربار که خبری بد، روز و شبم را تلخ می‌کند و تا آستانه ناامیدی پیش می‌روم، به همین خاطره پناه می‌برم. تصویر سپیده، لبخند و مدالش را در ذهنم ترسیم می‌کنم و دوباره به خودم نهیب می‌زنم که جنگیدن، همیشه ارزشش را دارد. همزمان یاد بخشی از کتاب «آزادی زنان» هم می‌افتم. آنجا که «ایولین رید» نویسنده سوسیالیست و فمینیست آمریکایی می‌نویسد: «همیشه به زنان سهم کمتری واگذار کرده‌اند؛ یعنی کار بیشتر اما با مزد کمتر نسبت به مردان. اما همین واقعیت‌ها هم انگیزه‌ پیشروی و شکل‌گیری خواسته‌های جنبش آزادی زنان است. دیگر زمان آن گذشته که زنان خاموش و بیچاره به نابرابری‌ها، تبعیض‌ها و فروداشت‌هایی که جامعه به سبب زن‌بودن بر سر آنها آورده، تن دردهند».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها