|

طلای سیاه، چه تأثیری بر فرهنگ و هنر ایران گذاشت؟

در خدمت و خیانت نفت

پژمان موسوی-دبیر ضمیمه «شنبه‌های شرق»

داستان جلد این شماره، یک تاریخِ ۱۱۳ ساله دارد؛ سال‌هایی عجیب و سخت، مملو از خوف و رجا و سرشار از شکست و پیروزی. راستش را بخواهید یک دلیل عمده تمام تحولات این ۱۱۳ سال، همین مایع سیاه و بدبویی است که مثل بختک روی ما چنبره زده و حالاحالاها خیال جداشدن از ما و به حال خود گذاشتن ما را ندارد.
۶ مه ۱۹۰۸ میلادی یعنی ۵ خرداد ۱۲۸۷ شمسی، درست ۱۱۳ سال پیش در چنین روزهایی، گروه حفاری «کنسرسیوم دارسی» که کم‌کم داشت از اکتشاف نفت در جنوب ایران ناامید می‌شد و بودجه‌ای برای ادامه کار نداشت، ناگهان در عمق ۳۶۷ متری زمین، در نقطه‌ای که اکنون در شهر مسجدسلیمان قرار دارد، مته حفاری‌اش، آخرین لایه را شکافت و با اصابت چاه به مخزن، نفت خام با فشار زیاد فوران کرد.
همین اکتشاف و نفت‌دار کردنِ ایران، سرآغاز سلسله‌تحولاتی در ایران شد که وضعیت کشور را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد. مهم‌ترین تحولات البته که در حوزه سیاسی و اقتصادی پدیدار شدند و سلسله‌ای از رخدادهای متفاوت و البته متناقض را در جغرافیایی به نام ایران پدید آوردند که کم و بیش می‌دانید و می‌دانیم که نفت چه بر سر ما آورد. حوزه مغفول‌تر اما در عین حال مهم‌تر بر سرنوشت اهالی فرهنگ و هنر، تأثیری است که «نفت» در این حوزه مهم و مؤثر بر جریان فکر و فرهنگ در طول یک‌صد سال اخیر به‌ویژه نیم‌قرنِ پایانی آن داشت. نفتی که ناگهان از سال‌های دهه ۴۰ و حتی قبل از آن، کشور را ثروتمند کرد و موجی از سرمایه‌گذاری برای ساخت زیرساخت‌ها و توجهی روزافزون به مدرن‌کردنِ کشور در حوزه‌های فرهنگی و هنری را در کانون توجهات قرار داد.
واقعیت این است که در بررسی این موضوع، می‌شود دو گونه نگاه و بررسی کرد؛ یک نگاه به صورت مطلق بر این باور است که فرهنگ و هنر ایران به‌ویژه حوزه ادبیات و نشر، سینما و تئاتر و هنرهای تجسمی، هر چه دارد از نفت دارد، از نفت که نه، از ثروتی که نفت با خود به همراه آورد و منجر به رونق این حوزه‌ها در سپهر کلانِ فرهنگ و هنر معاصر ایران شد.
نگاه دیگر، نفت را عامل رخوت، سستی و بی‌برنامگی‌ای می‌داند که در تمام این سال‌ها بر سر ما آورده است. این نگاه بر این باور است که نفت و ثروت عظیم ناشی از آن، تنها موفق شد پایه‌های قدرت حاکم را در طول این صد سال در حوزه فرهنگ و هنر محکم کند و اتفاقا این جریان مستقل فرهنگ و هنر بود که بازنده اصلی دخالت نفت در این حوزه بود. اینان بر این باورند که اگر نفت نبود، جریان مستقل فرهنگ و هنر خیلی راحت‌تر راه خود را پیدا می‌کرد و استوارتر می‌توانست روی شانه‌های خود بایستد. همین ثروت عظیم ناشی از نفت بود که این قدرت را به دولت‌های حاکم بر ایران داد تا همان‌گونه که خود می‌خواهند پول نفت‌شان را در حوزه فرهنگ و هنر سرمایه‌گذاری کنند و جریان مستقل را خیلی ساده به عقب برانند.
البته که هر دوی این نگاه‌ها سویه‌هایی از حقیقت را در خود پنهان دارند، اما چه کنیم که دیگر دوران یک‌جانبه‌نگری گذشته و دیگر نه «باید» و نه «می‌توان» به تاریخ یک‌سویه نگاه کرد. شاید از همین‌روست که می‌توان نفت را هم عامل خدمت و هم عامل خیانت به فرهنگ و هنر مستقل ایران دانست. اگر نفت نبود خیلی از تحولات هنر معاصر ایران در حوزه‌هایی چون سینما، ادبیات، نشر، تئاتر و هنرهای تجسمی صورت نمی‌گرفت و اساسا فرهنگ و هنر محدود به ذهن و زبان برخی روشنفکران و اهالی فرهنگ و ادب می‌ماند و فرصتی برای عمومی‌شدن و آمدن به بطن جامعه پیدا نمی‌کرد. همین پول نفت بود که سرمایه‌گذاری در حوزه‌های زیرساختی فرهنگ و هنر را سبب شد و این فرصت را به نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان معاصر ایران داد تا آثارشان را با افکار عمومی جامعه ایرانی در میان بگذارند و برای فرهنگ و هنر، مخاطب و بازار پیدا کنند. از آن سوی ماجرا هم همین پولِ نفت بود که به بسیاری از دولت‌ها و سیاست‌گذارانش اجازه داد که هر بلایی می‌خواهند بر سرِ این حوزه بیاورند و عملا آن را از درون تهی کنند.
هر چه بود، ما اکنون اینجا ایستاده‌ایم، در ایرانِ ۱۴۰۰، با همه تأثیراتی که نفت بر سرنوشت فرهنگ و هنر کشور ما گذاشته است. خوب است به همین مناسبت، یک‌بارِ دیگر به عقب برگردیم و این سال‌ها را با خود مرور کنیم. شاید نکته تازه‌ای به چشممان خورد. ما هم در این شماره کمی درباره این موضوع با شما صحبت کرده‌ایم.
صفحات ۸ و ۹ را بخوانید...

داستان جلد این شماره، یک تاریخِ ۱۱۳ ساله دارد؛ سال‌هایی عجیب و سخت، مملو از خوف و رجا و سرشار از شکست و پیروزی. راستش را بخواهید یک دلیل عمده تمام تحولات این ۱۱۳ سال، همین مایع سیاه و بدبویی است که مثل بختک روی ما چنبره زده و حالاحالاها خیال جداشدن از ما و به حال خود گذاشتن ما را ندارد.
۶ مه ۱۹۰۸ میلادی یعنی ۵ خرداد ۱۲۸۷ شمسی، درست ۱۱۳ سال پیش در چنین روزهایی، گروه حفاری «کنسرسیوم دارسی» که کم‌کم داشت از اکتشاف نفت در جنوب ایران ناامید می‌شد و بودجه‌ای برای ادامه کار نداشت، ناگهان در عمق ۳۶۷ متری زمین، در نقطه‌ای که اکنون در شهر مسجدسلیمان قرار دارد، مته حفاری‌اش، آخرین لایه را شکافت و با اصابت چاه به مخزن، نفت خام با فشار زیاد فوران کرد.
همین اکتشاف و نفت‌دار کردنِ ایران، سرآغاز سلسله‌تحولاتی در ایران شد که وضعیت کشور را به قبل و بعد از خود تقسیم کرد. مهم‌ترین تحولات البته که در حوزه سیاسی و اقتصادی پدیدار شدند و سلسله‌ای از رخدادهای متفاوت و البته متناقض را در جغرافیایی به نام ایران پدید آوردند که کم و بیش می‌دانید و می‌دانیم که نفت چه بر سر ما آورد. حوزه مغفول‌تر اما در عین حال مهم‌تر بر سرنوشت اهالی فرهنگ و هنر، تأثیری است که «نفت» در این حوزه مهم و مؤثر بر جریان فکر و فرهنگ در طول یک‌صد سال اخیر به‌ویژه نیم‌قرنِ پایانی آن داشت. نفتی که ناگهان از سال‌های دهه ۴۰ و حتی قبل از آن، کشور را ثروتمند کرد و موجی از سرمایه‌گذاری برای ساخت زیرساخت‌ها و توجهی روزافزون به مدرن‌کردنِ کشور در حوزه‌های فرهنگی و هنری را در کانون توجهات قرار داد.
واقعیت این است که در بررسی این موضوع، می‌شود دو گونه نگاه و بررسی کرد؛ یک نگاه به صورت مطلق بر این باور است که فرهنگ و هنر ایران به‌ویژه حوزه ادبیات و نشر، سینما و تئاتر و هنرهای تجسمی، هر چه دارد از نفت دارد، از نفت که نه، از ثروتی که نفت با خود به همراه آورد و منجر به رونق این حوزه‌ها در سپهر کلانِ فرهنگ و هنر معاصر ایران شد.
نگاه دیگر، نفت را عامل رخوت، سستی و بی‌برنامگی‌ای می‌داند که در تمام این سال‌ها بر سر ما آورده است. این نگاه بر این باور است که نفت و ثروت عظیم ناشی از آن، تنها موفق شد پایه‌های قدرت حاکم را در طول این صد سال در حوزه فرهنگ و هنر محکم کند و اتفاقا این جریان مستقل فرهنگ و هنر بود که بازنده اصلی دخالت نفت در این حوزه بود. اینان بر این باورند که اگر نفت نبود، جریان مستقل فرهنگ و هنر خیلی راحت‌تر راه خود را پیدا می‌کرد و استوارتر می‌توانست روی شانه‌های خود بایستد. همین ثروت عظیم ناشی از نفت بود که این قدرت را به دولت‌های حاکم بر ایران داد تا همان‌گونه که خود می‌خواهند پول نفت‌شان را در حوزه فرهنگ و هنر سرمایه‌گذاری کنند و جریان مستقل را خیلی ساده به عقب برانند.
البته که هر دوی این نگاه‌ها سویه‌هایی از حقیقت را در خود پنهان دارند، اما چه کنیم که دیگر دوران یک‌جانبه‌نگری گذشته و دیگر نه «باید» و نه «می‌توان» به تاریخ یک‌سویه نگاه کرد. شاید از همین‌روست که می‌توان نفت را هم عامل خدمت و هم عامل خیانت به فرهنگ و هنر مستقل ایران دانست. اگر نفت نبود خیلی از تحولات هنر معاصر ایران در حوزه‌هایی چون سینما، ادبیات، نشر، تئاتر و هنرهای تجسمی صورت نمی‌گرفت و اساسا فرهنگ و هنر محدود به ذهن و زبان برخی روشنفکران و اهالی فرهنگ و ادب می‌ماند و فرصتی برای عمومی‌شدن و آمدن به بطن جامعه پیدا نمی‌کرد. همین پول نفت بود که سرمایه‌گذاری در حوزه‌های زیرساختی فرهنگ و هنر را سبب شد و این فرصت را به نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان معاصر ایران داد تا آثارشان را با افکار عمومی جامعه ایرانی در میان بگذارند و برای فرهنگ و هنر، مخاطب و بازار پیدا کنند. از آن سوی ماجرا هم همین پولِ نفت بود که به بسیاری از دولت‌ها و سیاست‌گذارانش اجازه داد که هر بلایی می‌خواهند بر سرِ این حوزه بیاورند و عملا آن را از درون تهی کنند.
هر چه بود، ما اکنون اینجا ایستاده‌ایم، در ایرانِ ۱۴۰۰، با همه تأثیراتی که نفت بر سرنوشت فرهنگ و هنر کشور ما گذاشته است. خوب است به همین مناسبت، یک‌بارِ دیگر به عقب برگردیم و این سال‌ها را با خود مرور کنیم. شاید نکته تازه‌ای به چشممان خورد. ما هم در این شماره کمی درباره این موضوع با شما صحبت کرده‌ایم.
صفحات ۸ و ۹ را بخوانید...

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها