در سالروز کشف نفت در ایران، «شرق» نقش نفت در حیات فرهنگی ایران را بررسی میکند
در خدمت نفت
حامد داراب
نفت خیلی چیزها را تغییر داد، مهمترین آن، سرنوشت تاریخی ملت ایران را، کشانیدنِ جانِ قدیم وطن بر دکلهای «بریتیشپترونیوم» و انداختنش بر ورطه تجدد و صنعتی که بنا بوده است مردم را نجات دهد از فقر و تنگدستی و چرخهای کشورِ عقبافتاده را به چرخش درآورد. آنچه قریب به پنجاه سال پیش، داشت در مسیر تحقق آن سرنوشت پرفرازوفرود میافتاد، که داستانش چیز دیگر شد و تقدیرش، آنچه اکنون به تماشا نشستهایم.
اما در این میان، ادبیات، بهخصوص ادبیات داستانی ایران، در هیاهوی آنچه با نفت وارد کشورِ تشنه نوگرایی و ثروت میشد، از تکنولوژیها گرفته تا آدمهایی که با نفت به ایران آمدند، و با خود فرهنگهای جدید آوردند و بسیاری موارد دیگر، جانی تازه یافت، چنانکه مکتبی را در جنوب ایران ایجاد کرد که نویسندگان و شاعرانش بیش از همه، زندگی مهندسان، کارگران و فرهنگ نفت و ثروت و امکانات برآمده از آن و فقر و استثمار را البته نظاره کرده و در آثار خود انعکاس دادند.
از سویی دیگر و مهمتر از همه، نزدیک به نیمقرن بعد از میسرشدن نفت در «مسجد سلیمان» و بیشتر در دوران پهلوی دوم، نویسندگان، هنرمندان و مترجمانی که پیش از آن، کار فرهنگی درآمدی آنچنان برایشان مهیا نمیکرد، طی یک سیاستگذاری برآمده از «شرکت ملی نفت ایران»، فرصت و البته سرمایه برای کار فرهنگ و نویسندگی و درآمدزایی از آن کار پیدا کردند. آنچه حاصلش نوشتن، فیلمساختن و در کل تولید آثاری بود که برخی از آنها هنوز هم آثاری مرجع به حساب میآیند.
مجمع نویسندگان
در روزگاری که صنعت نفت ایران را انگلیسها مدیریت میکردند، طی سیاستی که در حوزه فرهنگی برای شناساندن نفت و موهبتهای آن به جامعه ایرانی اتخاذ کرده بودند، تعدادی نویسنده، مترجم و شاعر را در روابط عمومی شرکت نفت «ایران انگلیس» استخدام میکنند، تا از آنها هم برای هدف اولیه و هم برای برطرفکردن نیازهای فرهنگی مهندسان و کارگران صنعت نفت استفاده کنند. از جمله مهمترین مواردی که این افراد برای آن شرکت انجام میدادند، ترجمه فیلم و انتشار نشریه بود. اما سیاست انگلیسی با هوشمندی نویسندگان، تنها به همینها ختم نشد؛ درخواست بودجههای متعدد برای ساخت فیلم، نوشتن کتاب و البته وجود حقوقهای ثابت و چشمگیر، جریان فرهنگی را هر روز فربهتر کرد. تا آنجا که بیست و یک تن از نامدارترین نویسندگانی که امروز میشناسیم، همه روزگاری در شرکت نفت ایران مشغول به کار فرهنگی بودهاند.
چهرههایی چون ابراهیم گلستان، که خود البته عامل ورود بسیاری از نویسندگان و هنرمندان به شرکت نفت بود، تا آنجا که نویسندگان جامانده از گروهی که او وارد شرکت ملی نفت کرد، بعدها برای تخریبش او را «ابراهیم نفتی» خطاب کردند. مستندهای چون «تپههای مارلیک»، «گنجینههای گوهر»، «موج، مرجان، خارا» که همه حاصل سالهای حضور گلستان در شرکت نفت است، هنوز از منابع دقیق و مهم در موضوع خودشان به حساب میآیند (موضوع اولی: کاوش و یافتههای باستانشناسی در منطقه مارلیک. دومی: جواهرات سلطنتی ایران. سومی: گسترش فضای نفتی ایران). همچنین است حضور تأثیرگذار نجف دریابندری، که بعدها چاپخانههای کوچک و سپس همفکری با انتشارات فرانکلین را رقم زد تا بهترین ترجمهها از بهترین آثار ادبی جهان را ارائه دهد، تا غلامحسین ساعدی، محمدعلی موحد، حسن كامشاد، اسماعیل فصیح، نجف دریابندری، عزتالله فولادوند، پروین دولتآبادی، مسعود برزین، ابولقاسم حالت، و بسیاری دیگر.
در این میان نباید نام و کار شاعران و نویسندگانی که مدتی کوتاه حتی در شرکت نفت بودند نیز از قلم بیفتد، مثلا فروغ فرخزاد، او فیلم «یک آتش» را برای شرکت نفت میسازد و یا حتی سهراب سپهری با جانِ برآمده از طبیعتش هشت ماه در شرکت نفت به کار مشغول میشود. بهگمانم بخشی از زندگینامه خودنوشت حسن کامشاد (او سالهایی طولانی مدیر عالیرتبه شرکت نفت بوده است) در دو جلد با عنوان «حدیث نفس» روایت صادق و بسیار مهمی است از آنچه نسل نویسندگان شرکت نفت، به اتفاق رسانیدند.
نفت از واقعگرایی تا پسااستعمار
واقعیت آن است که صنعت نفت با تمام دوگانگیهایی که در جامعه ایران ایجاد کرد، به واسطه عدم سیاستهای کلان دقیق و برنامهریزی بلندمدت از روز نخست، اگر برای هر چیز بد بود؛ اما به کمک فرهنگ و ادبیات ایران آمد. جلوههای این یاری بزرگ را از اواسط دهه چهل تا اواسط دهه پنجاه میتوان به جدی یافت. نفت، مهمترین عامل محرک در شکلدادن ایران مدرن، و ایجاد مدرنیته، همانکه در سالهای نخست، استثمار کارگری را در بدترین نوع سرمایهدارانهاش ایجاد کرد، هر کاری نکرده باشد؛ ادبیاتِ دستبه دهانِ ایران را برای مدتی، فربه و توانمند ساخته است. تا آنجا که بیگمان میتوانم مدعی باشم که در اغلب داستانها و رمانهای واقعگرایانه و آثار پسااستعماری ادبیات ما نفت، نقش نخست را حال چه مثبت یا منفی ایفا میکند.
نکته بسیار مهم در این مسئله، یعنی نقش اولی که نفت برای سالها در ادبیات داستانی ایران ایفا میکند، خارج از مثبت یا منفی بودن، آن چیزی است که میتوانیم بهعنوان تزریق موضوعی تازه برای ادبیات عنوانش کنیم. در شرایطی که ادبیات ایران پس از صادق هدایت، یعنی پس از نسل نخست نویسندگان مدرن فارسی، سخنی برای گفتن ندارد و موضوع دندانگیری برای نوشتن، نفت با همه مصایبش، کفگیرِ به ته دیگ خورده داستان ایرانی را جانی تازه میبخشد. از همین روست، همانطور که نوشتیم، نفت در همه آثار رئالیسم سوسیالیستی و بعد از آن داستان پسااستعماری ایران، موضوع اصلی است. گستره وسیع و چشمگیری از صادق چوبک تا به امروز، محمدرضا صفدری.
داستان ادامه دارد
نویسنده ایرانی امروز هم نفت را موضوع مهم داستانهایش میداند، در میان همه موضوعاتی که آدمهای ایرانی در جامعه معاصر بهعنوان پیشنهاد برای یک نویسنده جای میگذارند، هنوز نفت، موضوعی است که تمام نشده. شاید بیراه نباشد اینکه بگویم اساسا نفت اکنون بدل به نوعی هویت در ادبیات داستانی ما شده است، و این خود در روند شناختنامه نفت در ایران، میتواند جنبه مهمی از نکات مثبت آن باشد. جنوب با دریا، ماهی، درخت نخل و پالایشگاه. اکنون تصویری آشنا با آدمهایی جدید است.
همین امروز نگاه به نویسندگان جدید برآمده از جنوب بهخصوص چهرههایی که از زادگاه نفت یعنی مسجد سلیمان برآمدهاند، هم آنها که پدرانشان به خاطر فرصتهای نفت، دشوار کوچنشینی را رها کردند و زندگیشان شد جوری دیگر؛ خود نمایانگر ادامه جریان نفت در ادبیات داستانی معاصر است. چهرههایی چون فتحالله بینیاز، محمد بهارلو، اصغر عبدالهی، نسیم خاکسار و بسیاری دیگر.
اما باید گفت هرچند عصر نوشتن داستانهای نفتی به انتها رسیده است، اما هنوز داستان نفت ادامه دارد.
نفت خیلی چیزها را تغییر داد، مهمترین آن، سرنوشت تاریخی ملت ایران را، کشانیدنِ جانِ قدیم وطن بر دکلهای «بریتیشپترونیوم» و انداختنش بر ورطه تجدد و صنعتی که بنا بوده است مردم را نجات دهد از فقر و تنگدستی و چرخهای کشورِ عقبافتاده را به چرخش درآورد. آنچه قریب به پنجاه سال پیش، داشت در مسیر تحقق آن سرنوشت پرفرازوفرود میافتاد، که داستانش چیز دیگر شد و تقدیرش، آنچه اکنون به تماشا نشستهایم.
اما در این میان، ادبیات، بهخصوص ادبیات داستانی ایران، در هیاهوی آنچه با نفت وارد کشورِ تشنه نوگرایی و ثروت میشد، از تکنولوژیها گرفته تا آدمهایی که با نفت به ایران آمدند، و با خود فرهنگهای جدید آوردند و بسیاری موارد دیگر، جانی تازه یافت، چنانکه مکتبی را در جنوب ایران ایجاد کرد که نویسندگان و شاعرانش بیش از همه، زندگی مهندسان، کارگران و فرهنگ نفت و ثروت و امکانات برآمده از آن و فقر و استثمار را البته نظاره کرده و در آثار خود انعکاس دادند.
از سویی دیگر و مهمتر از همه، نزدیک به نیمقرن بعد از میسرشدن نفت در «مسجد سلیمان» و بیشتر در دوران پهلوی دوم، نویسندگان، هنرمندان و مترجمانی که پیش از آن، کار فرهنگی درآمدی آنچنان برایشان مهیا نمیکرد، طی یک سیاستگذاری برآمده از «شرکت ملی نفت ایران»، فرصت و البته سرمایه برای کار فرهنگ و نویسندگی و درآمدزایی از آن کار پیدا کردند. آنچه حاصلش نوشتن، فیلمساختن و در کل تولید آثاری بود که برخی از آنها هنوز هم آثاری مرجع به حساب میآیند.
مجمع نویسندگان
در روزگاری که صنعت نفت ایران را انگلیسها مدیریت میکردند، طی سیاستی که در حوزه فرهنگی برای شناساندن نفت و موهبتهای آن به جامعه ایرانی اتخاذ کرده بودند، تعدادی نویسنده، مترجم و شاعر را در روابط عمومی شرکت نفت «ایران انگلیس» استخدام میکنند، تا از آنها هم برای هدف اولیه و هم برای برطرفکردن نیازهای فرهنگی مهندسان و کارگران صنعت نفت استفاده کنند. از جمله مهمترین مواردی که این افراد برای آن شرکت انجام میدادند، ترجمه فیلم و انتشار نشریه بود. اما سیاست انگلیسی با هوشمندی نویسندگان، تنها به همینها ختم نشد؛ درخواست بودجههای متعدد برای ساخت فیلم، نوشتن کتاب و البته وجود حقوقهای ثابت و چشمگیر، جریان فرهنگی را هر روز فربهتر کرد. تا آنجا که بیست و یک تن از نامدارترین نویسندگانی که امروز میشناسیم، همه روزگاری در شرکت نفت ایران مشغول به کار فرهنگی بودهاند.
چهرههایی چون ابراهیم گلستان، که خود البته عامل ورود بسیاری از نویسندگان و هنرمندان به شرکت نفت بود، تا آنجا که نویسندگان جامانده از گروهی که او وارد شرکت ملی نفت کرد، بعدها برای تخریبش او را «ابراهیم نفتی» خطاب کردند. مستندهای چون «تپههای مارلیک»، «گنجینههای گوهر»، «موج، مرجان، خارا» که همه حاصل سالهای حضور گلستان در شرکت نفت است، هنوز از منابع دقیق و مهم در موضوع خودشان به حساب میآیند (موضوع اولی: کاوش و یافتههای باستانشناسی در منطقه مارلیک. دومی: جواهرات سلطنتی ایران. سومی: گسترش فضای نفتی ایران). همچنین است حضور تأثیرگذار نجف دریابندری، که بعدها چاپخانههای کوچک و سپس همفکری با انتشارات فرانکلین را رقم زد تا بهترین ترجمهها از بهترین آثار ادبی جهان را ارائه دهد، تا غلامحسین ساعدی، محمدعلی موحد، حسن كامشاد، اسماعیل فصیح، نجف دریابندری، عزتالله فولادوند، پروین دولتآبادی، مسعود برزین، ابولقاسم حالت، و بسیاری دیگر.
در این میان نباید نام و کار شاعران و نویسندگانی که مدتی کوتاه حتی در شرکت نفت بودند نیز از قلم بیفتد، مثلا فروغ فرخزاد، او فیلم «یک آتش» را برای شرکت نفت میسازد و یا حتی سهراب سپهری با جانِ برآمده از طبیعتش هشت ماه در شرکت نفت به کار مشغول میشود. بهگمانم بخشی از زندگینامه خودنوشت حسن کامشاد (او سالهایی طولانی مدیر عالیرتبه شرکت نفت بوده است) در دو جلد با عنوان «حدیث نفس» روایت صادق و بسیار مهمی است از آنچه نسل نویسندگان شرکت نفت، به اتفاق رسانیدند.
نفت از واقعگرایی تا پسااستعمار
واقعیت آن است که صنعت نفت با تمام دوگانگیهایی که در جامعه ایران ایجاد کرد، به واسطه عدم سیاستهای کلان دقیق و برنامهریزی بلندمدت از روز نخست، اگر برای هر چیز بد بود؛ اما به کمک فرهنگ و ادبیات ایران آمد. جلوههای این یاری بزرگ را از اواسط دهه چهل تا اواسط دهه پنجاه میتوان به جدی یافت. نفت، مهمترین عامل محرک در شکلدادن ایران مدرن، و ایجاد مدرنیته، همانکه در سالهای نخست، استثمار کارگری را در بدترین نوع سرمایهدارانهاش ایجاد کرد، هر کاری نکرده باشد؛ ادبیاتِ دستبه دهانِ ایران را برای مدتی، فربه و توانمند ساخته است. تا آنجا که بیگمان میتوانم مدعی باشم که در اغلب داستانها و رمانهای واقعگرایانه و آثار پسااستعماری ادبیات ما نفت، نقش نخست را حال چه مثبت یا منفی ایفا میکند.
نکته بسیار مهم در این مسئله، یعنی نقش اولی که نفت برای سالها در ادبیات داستانی ایران ایفا میکند، خارج از مثبت یا منفی بودن، آن چیزی است که میتوانیم بهعنوان تزریق موضوعی تازه برای ادبیات عنوانش کنیم. در شرایطی که ادبیات ایران پس از صادق هدایت، یعنی پس از نسل نخست نویسندگان مدرن فارسی، سخنی برای گفتن ندارد و موضوع دندانگیری برای نوشتن، نفت با همه مصایبش، کفگیرِ به ته دیگ خورده داستان ایرانی را جانی تازه میبخشد. از همین روست، همانطور که نوشتیم، نفت در همه آثار رئالیسم سوسیالیستی و بعد از آن داستان پسااستعماری ایران، موضوع اصلی است. گستره وسیع و چشمگیری از صادق چوبک تا به امروز، محمدرضا صفدری.
داستان ادامه دارد
نویسنده ایرانی امروز هم نفت را موضوع مهم داستانهایش میداند، در میان همه موضوعاتی که آدمهای ایرانی در جامعه معاصر بهعنوان پیشنهاد برای یک نویسنده جای میگذارند، هنوز نفت، موضوعی است که تمام نشده. شاید بیراه نباشد اینکه بگویم اساسا نفت اکنون بدل به نوعی هویت در ادبیات داستانی ما شده است، و این خود در روند شناختنامه نفت در ایران، میتواند جنبه مهمی از نکات مثبت آن باشد. جنوب با دریا، ماهی، درخت نخل و پالایشگاه. اکنون تصویری آشنا با آدمهایی جدید است.
همین امروز نگاه به نویسندگان جدید برآمده از جنوب بهخصوص چهرههایی که از زادگاه نفت یعنی مسجد سلیمان برآمدهاند، هم آنها که پدرانشان به خاطر فرصتهای نفت، دشوار کوچنشینی را رها کردند و زندگیشان شد جوری دیگر؛ خود نمایانگر ادامه جریان نفت در ادبیات داستانی معاصر است. چهرههایی چون فتحالله بینیاز، محمد بهارلو، اصغر عبدالهی، نسیم خاکسار و بسیاری دیگر.
اما باید گفت هرچند عصر نوشتن داستانهای نفتی به انتها رسیده است، اما هنوز داستان نفت ادامه دارد.