نگاهی به جایگاه نفت در سینما
مشعلِ ماه روی تپههای شب
تارا استادآقا
از جنوب تا شمال بر پهنه زخمخورده خاک این سرزمین طلایی کشتزارها، مخملین سبزپوش مراتع و فصول هزاررنگ غنوده در بادهای موسمی و باران و برف، بر فراز گنجهای پنهان مدفون در خاک، خاک پذیرنده، بخشاینده و نجاتبخش، رنجی تاریک، بیمهابا از دل خاک سخی میجوشد و عصیان میکند که گواه حرمانی ممتد بر پیشانی مردمان غبارآلودِ هزاران ساله ایرانزمین است. نفت، این شیار کفآلودِ حریص بر بستر «موج و مرجان و خارا»ی ابراهیم گلستان، فیلمی که به سفارش شرکت نفت و با همراهی کارگردان انگلیسی، آلن پندری در خاک خارک ساخته شد، از مهمترین آثار سینمایی پیش از انقلاب در عرصه پرداخت به این گنج ملی است که در ادوار مختلفِ تاریخ ایرانزمین، توانسته است رنج استخراج، پالایش و توزیع و مصرف آن را در هاله تصاویری فرمال، زجرکشیده و مشقتبار در زیر آفتاب سوزان جنوب با بوی داغ سرب و زمین تفتان چغر به تصویر بکشد. و درد را درد سرکش بیپیر را، در میان کارگران بومی این دیار، آدمهایی که در پرداخت تصاویری منسجم، قوی و سرشار از رأفت و رحمت، دستمایه برگردان شخصیتهایی آشنا و صمیمی میشوند، اهلی کند.
با غور در سیستم فیلمسازی مستند پیش از انقلاب، مشخصا متمرکز بر دهههای سی و چهل، بر پایه ورود، تأثیر و تداوم نفت در سینمای ایران، به آثاری سفارشی از سینمای مستند بر میخوریم که اغلب زیر عنوان شرکت فیلمسازی بریتانیاییِ بیریتیش پترولیوم با عنوان اختصاری (bp)، آثاری واقعی درباره چگونگی زیست در شهرهای نفتخیز جنوبی ایرانزمین، همچون آبادان، خارک و مسجدسلیمان تهیه شده و بیشتر متمرکز بر نوع زیست و استثمار انگلیسها است. تأثیرگذاری نفت در سینمای ایران به شکل غیرمستقیم از اواخر دهه چهل در ایران رونق میگیرد. در دهه چهل، سینمای تجاری مربوط به فیلمفارسی، فیلمی مانند گاو را تولید میکند و سینمای شهیدثالث در دهه پنجاه محصول تزریق بودجه به وزارت فرهنگ و هنر و رادیو تلویزیون است که در اواخر دهه چهل شکل میگیرد. در کنار این دو ارگان، بخش خصوصی نیز فعال است. بعد از ملیشدن نفت، دورهای شکافخورده و تهی در سینمای ایران به وجود میآید که با خلأ و رکود همراه است و فرایند تولید فیلم متوقف میشود و بعد از آن سینما به دو بخش سینمای داستانی عمدتا ملودرام و سینمای مستند تقسیم میشود.
در بخش سینمای مستند با آثاری مواجهیم که مهمترینشان مستندهای اصل چهار (1335-1337) محصول سازمان فیلمبرداری دانشگاه سیراکیوز است که اغلب توسط فیلمسازان نسل اول تهیه و کارگردانی شدهاند. همینطور آثاری همچون آبادان و کران تا کران (ساخته موفق منوچهر طیاب)، رگهای سیاه و زندگی نفت (فرخ غفاری)، سرزمین طلای سیاه محصول (و.ف.ه)، لولهکشی دوم به جزیره خارک (اسماعیل کوشان)، مبارزه با آتش در اهواز (ابولقاسم رضائی) و موج و مرجان و خارا و یک آتش (ابراهیم گلستان). بعد از انقلاب این روند دچار وقفه میشود و تا سال 62 دولت آنطور که باید دخالتی در تولیدات سینمایی ندارد و بیشترین کارکردش اعمال ممیزی است. از سال 62 به بعد، دولت، اختیار تام تولیدات را به دست میگیرد و این اختیار تنها به لحاظ سیاسی یا فرهنگی اعمال نمیشود. دولت از طریق فروش نفت، به پشتوانه ایدهای که شهید بهشتی و فخرالدین انوار آن را نهادینه میکنند، حتی در شرایط سخت جنگی نیز اقدام به تولید فیلم میکند و عمده وسایل فیلمسازی اعم از نگاتیو، پوزتیو و دوربین را تماموکمال در اختیار فیلمسازها قرار میدهد. بخشهای خصوصی در این میان با اعمال تحریم و درجهبندیهای
(ج) تنها به اکرانهای محدود در تهران و بیشتر در شهرستانها روی میآورند. در طول این سالها شاید اگر بودجه نفت، حضور مستقیم در تولیدات نداشته باشد، دولت هم وارد مناسبات تهیه و تولید فیلم با فیلمسازها نمیشود. بعد از آن تا سالهای 72-73 بودجه نفت در سینمای ایران به شکل غیرمستقیم تأثیرگذار است و بعد از سال 76 با روی کار آمدن سیفالله داد، بخش خصوصی به شکلی فعال و جدی شروع به کار میکند و تأثیرگذاری بودجه دولتی حاصل از درآمد نفتی کاهش مییابد. بودجه دولتی تغییر مسیر میدهد و وارد تلویزیون میشود و شرکتهای فیلمسازی همچون سیمافیلم رونق میگیرند. اکثر آثار فاخر تلویزیونی که به شکل سریالهای مذهبی یا تلهفیلمها با هزینههای کلان از دوره محمود احمدینژاد تولید میشوند، تولیداتی مانند پروژه محمد رسولالله به میانجی تفکرات ایدئولوژیک و ملی، تماما محصول مستقیم درآمد نفتی است. در پایان قدرت سانسوری که بهویژه در دهه شصت در اختیار دولت قرار گرفت با اتکا بر قدرتی که از فروش نفت عایدش شد، صرفا به خاطر محدود کردن بخش خصوصی بود؛ قدرتی که بر سایر بخشها اعمال شد.
از جنوب تا شمال بر پهنه زخمخورده خاک این سرزمین طلایی کشتزارها، مخملین سبزپوش مراتع و فصول هزاررنگ غنوده در بادهای موسمی و باران و برف، بر فراز گنجهای پنهان مدفون در خاک، خاک پذیرنده، بخشاینده و نجاتبخش، رنجی تاریک، بیمهابا از دل خاک سخی میجوشد و عصیان میکند که گواه حرمانی ممتد بر پیشانی مردمان غبارآلودِ هزاران ساله ایرانزمین است. نفت، این شیار کفآلودِ حریص بر بستر «موج و مرجان و خارا»ی ابراهیم گلستان، فیلمی که به سفارش شرکت نفت و با همراهی کارگردان انگلیسی، آلن پندری در خاک خارک ساخته شد، از مهمترین آثار سینمایی پیش از انقلاب در عرصه پرداخت به این گنج ملی است که در ادوار مختلفِ تاریخ ایرانزمین، توانسته است رنج استخراج، پالایش و توزیع و مصرف آن را در هاله تصاویری فرمال، زجرکشیده و مشقتبار در زیر آفتاب سوزان جنوب با بوی داغ سرب و زمین تفتان چغر به تصویر بکشد. و درد را درد سرکش بیپیر را، در میان کارگران بومی این دیار، آدمهایی که در پرداخت تصاویری منسجم، قوی و سرشار از رأفت و رحمت، دستمایه برگردان شخصیتهایی آشنا و صمیمی میشوند، اهلی کند.
با غور در سیستم فیلمسازی مستند پیش از انقلاب، مشخصا متمرکز بر دهههای سی و چهل، بر پایه ورود، تأثیر و تداوم نفت در سینمای ایران، به آثاری سفارشی از سینمای مستند بر میخوریم که اغلب زیر عنوان شرکت فیلمسازی بریتانیاییِ بیریتیش پترولیوم با عنوان اختصاری (bp)، آثاری واقعی درباره چگونگی زیست در شهرهای نفتخیز جنوبی ایرانزمین، همچون آبادان، خارک و مسجدسلیمان تهیه شده و بیشتر متمرکز بر نوع زیست و استثمار انگلیسها است. تأثیرگذاری نفت در سینمای ایران به شکل غیرمستقیم از اواخر دهه چهل در ایران رونق میگیرد. در دهه چهل، سینمای تجاری مربوط به فیلمفارسی، فیلمی مانند گاو را تولید میکند و سینمای شهیدثالث در دهه پنجاه محصول تزریق بودجه به وزارت فرهنگ و هنر و رادیو تلویزیون است که در اواخر دهه چهل شکل میگیرد. در کنار این دو ارگان، بخش خصوصی نیز فعال است. بعد از ملیشدن نفت، دورهای شکافخورده و تهی در سینمای ایران به وجود میآید که با خلأ و رکود همراه است و فرایند تولید فیلم متوقف میشود و بعد از آن سینما به دو بخش سینمای داستانی عمدتا ملودرام و سینمای مستند تقسیم میشود.
در بخش سینمای مستند با آثاری مواجهیم که مهمترینشان مستندهای اصل چهار (1335-1337) محصول سازمان فیلمبرداری دانشگاه سیراکیوز است که اغلب توسط فیلمسازان نسل اول تهیه و کارگردانی شدهاند. همینطور آثاری همچون آبادان و کران تا کران (ساخته موفق منوچهر طیاب)، رگهای سیاه و زندگی نفت (فرخ غفاری)، سرزمین طلای سیاه محصول (و.ف.ه)، لولهکشی دوم به جزیره خارک (اسماعیل کوشان)، مبارزه با آتش در اهواز (ابولقاسم رضائی) و موج و مرجان و خارا و یک آتش (ابراهیم گلستان). بعد از انقلاب این روند دچار وقفه میشود و تا سال 62 دولت آنطور که باید دخالتی در تولیدات سینمایی ندارد و بیشترین کارکردش اعمال ممیزی است. از سال 62 به بعد، دولت، اختیار تام تولیدات را به دست میگیرد و این اختیار تنها به لحاظ سیاسی یا فرهنگی اعمال نمیشود. دولت از طریق فروش نفت، به پشتوانه ایدهای که شهید بهشتی و فخرالدین انوار آن را نهادینه میکنند، حتی در شرایط سخت جنگی نیز اقدام به تولید فیلم میکند و عمده وسایل فیلمسازی اعم از نگاتیو، پوزتیو و دوربین را تماموکمال در اختیار فیلمسازها قرار میدهد. بخشهای خصوصی در این میان با اعمال تحریم و درجهبندیهای
(ج) تنها به اکرانهای محدود در تهران و بیشتر در شهرستانها روی میآورند. در طول این سالها شاید اگر بودجه نفت، حضور مستقیم در تولیدات نداشته باشد، دولت هم وارد مناسبات تهیه و تولید فیلم با فیلمسازها نمیشود. بعد از آن تا سالهای 72-73 بودجه نفت در سینمای ایران به شکل غیرمستقیم تأثیرگذار است و بعد از سال 76 با روی کار آمدن سیفالله داد، بخش خصوصی به شکلی فعال و جدی شروع به کار میکند و تأثیرگذاری بودجه دولتی حاصل از درآمد نفتی کاهش مییابد. بودجه دولتی تغییر مسیر میدهد و وارد تلویزیون میشود و شرکتهای فیلمسازی همچون سیمافیلم رونق میگیرند. اکثر آثار فاخر تلویزیونی که به شکل سریالهای مذهبی یا تلهفیلمها با هزینههای کلان از دوره محمود احمدینژاد تولید میشوند، تولیداتی مانند پروژه محمد رسولالله به میانجی تفکرات ایدئولوژیک و ملی، تماما محصول مستقیم درآمد نفتی است. در پایان قدرت سانسوری که بهویژه در دهه شصت در اختیار دولت قرار گرفت با اتکا بر قدرتی که از فروش نفت عایدش شد، صرفا به خاطر محدود کردن بخش خصوصی بود؛ قدرتی که بر سایر بخشها اعمال شد.