|

پیکره ماروسی

گلبرگ برزین

در سال ۳۱ پیش از میلاد، بنا به روایات افسانه‌ای، مارک آنتونی و کلئوپاترا در سواحل آکتیوم یونان دچار بحران بزرگی می‌شوند. آنها در نبرد آکتیوم شکست می‌خورند، زیرا چسبک ماهیان مانع حرکت کشتی آنها شده‌اند! این افسانه شامل مثلث غریبی است از امپراتوری‌های روم و مصر و یونان. و یونان، همچون ایران، در طول قرن‌ها و هزاره‌ها دستخوش تغییرات بسیار شده، اما بی‌تردید به ریشه‌های خود وفادار مانده است. ما سوای پیشینه‌های کهن، در کتاب‌ها، یونان را با نیکوس کازانتزاکیس می‌شناسیم. او یک‌تنه کشورش و آداب و رسوم سرزمینش را به جهانیان شناساند و تنها با یک «زوربا» نمادی بدون مرگ برای یونان به وجود آورد. کتاب «زوربای یونانی» اندکی پس از جنگ جهانی دوم انتشار یافت، اما در سال‌های پیش از شروع جنگ، یونان برای مدتی میزبان بسیاری از شعرا و نویسندگان جهان بود و در همان سال‌ها «نسل دهه ۳۰» نیز شکل گرفت؛ نسل گروهی از هنرمندان و روشنفکران یونانی. یونان در این حال و هوا بود که هنری میلر به دعوت لاورنس دارل، نویسنده و شاعر انگلیسی به آنجا سفر کرد. لاورنس دارل، برادر بزرگ جرالد دارل است که کتاب پرماجرای «خانواده من و بقیه حیوانات» را نوشته و هنری میلر طی دوران اقامتش در کورفو، در همان «خانه سفید»ی که جرالد دارل ماجراهایش را نقل می‌کند، اقامت می‌گزیند. هرچند تجربه میلر چندان شباهتی به آنچه دارل برای ما می‌گوید ندارد، اما به همان اندازه ناب و خالص است. میلر در کتاب «پیکره ماروسی» خاطراتش را از سفر ۹ ماهه به یونان نقل می‌کند. او با نثر سحرآمیزش از مناظری که با آن روبه‌رو می‌شود پرشور می‌گوید، و همان‌گونه که از دیدن شهر بتای به گریه می‌افتد، خواننده را با توصیفات رنگ‌رنگ و جزء‌جزء و واقعی‌اش میخکوب می‌کند. او شیفته یونانیان شده و به زبان می‌آورد که عاشق آنهاست. عاشق تک‌تک‌شان که توانسته‌اند «ابعاد حقیقی انسان» را به او بنمایانند: «خوبی، بزرگواری، نیکوکاری». حتی نام کتاب لقبی است که او به شاعر یونانی، جورج کاتسیمبالیس، که در این دوران با او از آتن و کورفو به کنوسوس و دلفی سفر می‌کند، داده است. کتاب او مملو از نور است. شاید این روشنایی، حس برآمده از زمینی باشد که هنوز زیر آلودگی و تغییرات آب و هوایی، زیباتر و پرنورتر بود. دنیایی که هنوز با جنایاتی که بعدتر با آن روبه‌رو شد، آشنا نبود. و حتی در آن زمان میلر بر زندگی ساده تأکید می‌ورزد و معتقد است انسان خوشبخت آن کسی است که به کمترین قانع است و بدون نیاز مادی در مکان پرنوری چون یونان همه زشتی‌ها نابود می‌شود. میلر با تفکرات عرفانی‌گونه‌اش ما را به یونانی می‌برد که شاید دیگر وجود ندارد، اما بی‌گمان هنوز لابه‌لای سیل گردشگران، جوهر آنچه او تجربه کرد، در این سرزمین باقی است.

در سال ۳۱ پیش از میلاد، بنا به روایات افسانه‌ای، مارک آنتونی و کلئوپاترا در سواحل آکتیوم یونان دچار بحران بزرگی می‌شوند. آنها در نبرد آکتیوم شکست می‌خورند، زیرا چسبک ماهیان مانع حرکت کشتی آنها شده‌اند! این افسانه شامل مثلث غریبی است از امپراتوری‌های روم و مصر و یونان. و یونان، همچون ایران، در طول قرن‌ها و هزاره‌ها دستخوش تغییرات بسیار شده، اما بی‌تردید به ریشه‌های خود وفادار مانده است. ما سوای پیشینه‌های کهن، در کتاب‌ها، یونان را با نیکوس کازانتزاکیس می‌شناسیم. او یک‌تنه کشورش و آداب و رسوم سرزمینش را به جهانیان شناساند و تنها با یک «زوربا» نمادی بدون مرگ برای یونان به وجود آورد. کتاب «زوربای یونانی» اندکی پس از جنگ جهانی دوم انتشار یافت، اما در سال‌های پیش از شروع جنگ، یونان برای مدتی میزبان بسیاری از شعرا و نویسندگان جهان بود و در همان سال‌ها «نسل دهه ۳۰» نیز شکل گرفت؛ نسل گروهی از هنرمندان و روشنفکران یونانی. یونان در این حال و هوا بود که هنری میلر به دعوت لاورنس دارل، نویسنده و شاعر انگلیسی به آنجا سفر کرد. لاورنس دارل، برادر بزرگ جرالد دارل است که کتاب پرماجرای «خانواده من و بقیه حیوانات» را نوشته و هنری میلر طی دوران اقامتش در کورفو، در همان «خانه سفید»ی که جرالد دارل ماجراهایش را نقل می‌کند، اقامت می‌گزیند. هرچند تجربه میلر چندان شباهتی به آنچه دارل برای ما می‌گوید ندارد، اما به همان اندازه ناب و خالص است. میلر در کتاب «پیکره ماروسی» خاطراتش را از سفر ۹ ماهه به یونان نقل می‌کند. او با نثر سحرآمیزش از مناظری که با آن روبه‌رو می‌شود پرشور می‌گوید، و همان‌گونه که از دیدن شهر بتای به گریه می‌افتد، خواننده را با توصیفات رنگ‌رنگ و جزء‌جزء و واقعی‌اش میخکوب می‌کند. او شیفته یونانیان شده و به زبان می‌آورد که عاشق آنهاست. عاشق تک‌تک‌شان که توانسته‌اند «ابعاد حقیقی انسان» را به او بنمایانند: «خوبی، بزرگواری، نیکوکاری». حتی نام کتاب لقبی است که او به شاعر یونانی، جورج کاتسیمبالیس، که در این دوران با او از آتن و کورفو به کنوسوس و دلفی سفر می‌کند، داده است. کتاب او مملو از نور است. شاید این روشنایی، حس برآمده از زمینی باشد که هنوز زیر آلودگی و تغییرات آب و هوایی، زیباتر و پرنورتر بود. دنیایی که هنوز با جنایاتی که بعدتر با آن روبه‌رو شد، آشنا نبود. و حتی در آن زمان میلر بر زندگی ساده تأکید می‌ورزد و معتقد است انسان خوشبخت آن کسی است که به کمترین قانع است و بدون نیاز مادی در مکان پرنوری چون یونان همه زشتی‌ها نابود می‌شود. میلر با تفکرات عرفانی‌گونه‌اش ما را به یونانی می‌برد که شاید دیگر وجود ندارد، اما بی‌گمان هنوز لابه‌لای سیل گردشگران، جوهر آنچه او تجربه کرد، در این سرزمین باقی است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها