|

به شوق زادروز «مصطفی ملکیان» که دوازدهم خرداد است

صد مشعله افروخته گردد به چراغی*

محمد -صادقی

مصطفی ملکیان (زاده‌ 12 خرداد 1335)، فیلسوف و روشنفکر وارسته روزگار ما، کار روشنفکری را تقریر حقیقت و تقلیل مرارت می‌داند. تقریر حقیقت، به معنای بیان حقیقت‌‌هایی که روشنفکر از راه مطالعه و پژوهش، و همچنین کشف شخصی به آنها دست یافته، و تقلیل مرارت، به معنای کوشش برای کاستن از درد و رنج‌های شهروندان. خود نیز، قبل و بیش از هر چیزی، حقیقت‌طلب است، و صادقانه و خالصانه برای کاستن از درد و رنج شهروندان می‌کوشد. او که جهانی از نیکی و مهر و صفاست، در این سال‌ها با طرح موضوع‌هایی مانند معنای زندگی، زندگی اصیل، هنر زندگی، زندگی آرمانی (به معنای زندگی خوب و خوش و ارزشمند) و... از سویی غیبت آنچه باید در یک نظام تعلیم و تربیت سودمند وجود داشته باشد را به دقت نشان داده و از سوی دیگر، برای رسیدن به زندگی بهتر و رفع نقص‌ها و ضعف‌ها، با آموزش‌های نیک‌خواهانه‌اش همواره یار و راهنمای ما بوده که این از خدمات بزرگ او به فرهنگ ماست. از ویژگی‌های ستودنی کار روشنفکری او می‌توان به پرهیز از ابهام و ایهام و پیچیدگی در سخن‌گفتن و نوشتن اشاره کرد که شوربختانه در سخن‌ها و نوشته‌های روشنفکران ما بیداد می‌کند. او ساده و عمیق سخن می‌گوید و می‌نویسد، و همواره با تقسیم‌بندی‌های دقیقی که هنگام ارائه مطالب انجام می‌دهد، منسجم و دقیق سخن می‌گوید و می‌نویسد. همچنین با تشخیص مسائل از شبه‌مسائل، به سراغ ریشه‌های مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی ما می‌رود و بر عقلانیت و معنویت و به‌ویژه اخلاق بسیار تکیه دارد. اما در این مقاله کوتاه قصد دارم به یک نکته بپردازم که به نظرم همچنان نیازمند توضیح و دقت است.
هنگامی که درباره بهسازی فردی و اجتماعی، از عقلانیت، معنویت و اخلاق سخن به میان می‌آید، برخی آشفته می‌شوند و گاهی واکنش‌های تند و خشم‌آلودی هم نشان می‌دهند و طرح چنین موضوع‌هایی را نشانه وادادگی و ناآگاهی و یا خارج از کار روشنفکری می‌دانند. واقعیت این است که در فضاهای روشنفکری ایران، نگاه سیاسی، و باور به اینکه ریشه اصلی مشکلات ما در سیاست (و سپس در اقتصاد) است، همواره غلبه داشته و دارد. اکنون دو پرسش به ذهن می‌رسد. نخست اینکه، اگر مقصود از کار روشنفکری، کاری بر اساس حقیقت‌طلبی، آزادی‌خواهی و عدالت‌خواهی باشد (که هست) تکیه بر عقلانیت، معنویت و اخلاق چه تناقضی با کار روشنفکری دارد؟ دوم اینکه، آیا تکیه بر این موضوع‌ها، فرد و جامعه را از وضعیتی بهتر دور می‌کند یا با نگرش‌های مسلط در جامعه روشنفکری ایران همخوانی ندارد؟
ملکیان در مقاله‌ای با نام «عیب و هنر روشنفکری» می‌کوشد مرز میان روشنفکری با دیگر فعالیت‌های اجتماعی یعنی فعالیت‌های دانشمندان، پژوهشگران، استادهای دانشگاه، سیاست‌مداران و فعالان سیاسی و فن‌سالاران را مشخص کند. او در ابتدا می‌گوید که همه کارهای ارادی انسان در سه دسته (1. شغل و حرفه 2. علقه‌پردازی 3. رایگان‌بخشی) جای می‌گیرند، و روشنفکری، نه شغل و حرفه است، و نه علقه‌پردازی. شغل و حرفه به معنای کارهایی که انسان برای کسب درآمد و برخورداری از استقلال مالی انجام می‌دهد، و علقه‌پردازی به معنای کارهایی که برای برآوردن خواسته‌ها و یا نیازهای خود شخص انجام می‌گیرند که خودگزینانه هستند. او روشنفکری را نوعی از رایگان‌بخشی و اخلاقی‌زیستن می‌داند که به اصلاح ساحت درونی، یعنی اصلاح فرهنگ یکایک شهروندان جامعه می‌پردازد. رایگان‌بخشی به معنای کارهایی که برای برآوردن خواسته‌ها یا نیازهای موجودات دیگر، و نه خود شخص، انجام می‌پذیرند و دیگرگزینانه هستند. برای نمونه کسی که بدون در نظر داشتن سودی برای خود، به فقیری کمک مالی می‌کند یا به یاری مظلومی می‌رود یا به حیوان تشنه‌ای آب می‌دهد، در حال رایگان‌بخشی است. به تعبیر ملکیان، کمک به هم‌نوعان هم می‌تواند به دو شکل انجام پذیرد: یکی تغییر و اصلاح محیط بیرونی آنان، و دیگری، تغییر و اصلاح ساحت درونی‌ آنها. اگر شخصی جاده مناسبی در روستایی احداث کند که به تغییری در محیط طبیعی بینجامد، یا اگر در تنظیمات و مقررات نهادهایی مانند خانواده، اقتصاد، حقوق و سیاست، دگرگونی و بهبودی پدید بیاورد که به کاهش درد و رنج و آزار انسان‌ها بینجامد، و اگر مقصود شخص هم از این اقدام‌های اصلاحی فقط و فقط سودرسانی به شهروندان باشد، و نه رسیدن به سودی برای خود، این را رایگان‌بخشی می‌گوییم.
به نظر ملکیان، بخش بزرگی از درد و رنج و آسیبی که بر انسان‌ها وارد می‌شود، برآمده از باورهای کاذب یا احساسات و عواطف نابجا یا خواسته‌های نامعقول خود آنهاست و البته هرچند کار کسانی که برای اصلاح بیرونی و فضای اجتماعی می‌کوشند را خطا نمی‌داند، ولی بر این باور است که حتی با اصلاح تمام‌عیار محیط بیرونی نیز بار انسان‌ها به منزل نمی‌رسد؛ زیرا انسان فقط سیلی‌خورده اوضاع و احوال بیرونی نیست بلکه وضع و حال درونی خودش نیز او را خاکسترنشین کرده است. به نظر او، برای رفع فلاکت و گرفتاری از زندگی بشر هم محیط بیرونی و هم ساحت درونی نیازمند اصلاح است و اصلاح ساحت درونی بر عهده روشنفکر است. ازاین‌رو می‌نویسد: «روشنفکر چون بسیاری از باورها، احساسات و عواطف، و خواسته‌های مردم را نادرست و محتاج حک و اصلاح و جرح و تعدیل می‌داند، درواقع داور مردم است، نه نماینده و سخنگوی مردم. خطای خطرخیزی است اگر بپنداریم که مشکلات و مصائب مردم هیچ ربطی به فرهنگ یکایک خودشان ندارد و فقط معلول اوضاع و احوال بیرونی است و روشنفکر، سخنگو، نماینده، و وکیل‌مدافع مردم است و می‌خواهد و می‌کوشد تا داد مردم را از کسانی که مسبب اوضاع و احوال بیرونی آنان بوده‌اند بستاند. نمی‌خواهم بگویم که هیچ نهاد یا شخصی سبب‌ساز فلاکت و ادبار مردم و بی‌سامان و پریشان‌کردن اوضاع و احوال بیرونی‌شان نیست. حاشا و کلا. چنین گفته‌ای به معنای انکار واقعیات مسلم است. سخنم بر سر این است که روشنفکر کار اخلاقی‌ای می‌کند در جهت رفع عوامل درونی‌ای که موجب فلاکت و ادبار مردم شده‌اند. رفع عوامل بیرونی فلاکت و ادبار نیز، مقتضی فعالیت‌هایی است که دیگران مانند فن‌سالاران، فعالان سیاسی، اقتصاددانان، و حقوق‌دانان، چه به حکم شغل/حرفه‌شان و چه به انگیزه اخلاقی، بر عهده می‌گیرند یا باید بگیرند».
به تعبیر دقیقِ زنده‌یاد دکتر مصطفی رحیمی نیز، کار روشنفکری «تغییر در مغزها و اندیشه‌ها» است، و نه پرداختن به کارهای هیجانی و شورشی. رحیمی در کتاب «آزادی و فرهنگ» می‌گوید: «كار روشنفكر یک كار فرهنگی است كه آثارش در درازمدت معلوم می‌شود و ممكن است اثر كوتاه‌مدت نداشته باشد، به عبارت دیگر كار روشنفكران از كار سیاست‌پیشگان جداست. سیاست‌پیشگان می‌خواهند هرچه زودتر به قدرت برسند و حكومت را به دست گیرند و این لزوماً چیز بدی نیست. اما هدف روشنفكر به هیچ‌وجه این نیست كه به قدرت برسد و حكومت را به دست گیرد. وظیفه روشنفكر بیداركردن مردم است».
به باور ملکیان، روشنفکر برای بیدارکردن مردم باید به آن بخش از پریشانی‌های مردم بپردازد که مقصر آن خودشان هستند، نه اینکه مدام در ستایشِ ویژگی‌های کمرنگ یا غایبِ آنها سخن بگوید که گویی از بد روزگار دچار بیداد و گرفتاری شده‌اند. به باور او، روشنفکر باید ناقد فرهنگ مردم باشد «نه اینکه باورها، احساسات و عواطف، و خواسته‌های مردم را تصویب کند» و همچنین، نسبت به نادانی، سوء‌مدیریت و فساد اهالی قدرت که به سبب فریبکاری آنها به آگاهی مردم نرسیده، حساس باشد و مردم را آگاه سازد...».
سخن آخر اینکه ملکیان، با هوشیاری و عشق فراوان در جایگاه روشنفکری اصیل، آهسته و پیوسته کار می‌کند، و با آگاه‌سازی مردم امکان بیشتری برای بهسازی فردی و اجتماعی ما و رسیدن به روزهای بهتر پدید می‌آورَد. خدمات فرهنگی او در روزگار ما، و در تاریخ روشنفکری ما، بی‌نظیر و درخشان است، هرچند این حقیقت در کوتاه‌مدت چنانکه باید فهم نشود! وجود نازنینش پایدار باد.
*سعدی

مصطفی ملکیان (زاده‌ 12 خرداد 1335)، فیلسوف و روشنفکر وارسته روزگار ما، کار روشنفکری را تقریر حقیقت و تقلیل مرارت می‌داند. تقریر حقیقت، به معنای بیان حقیقت‌‌هایی که روشنفکر از راه مطالعه و پژوهش، و همچنین کشف شخصی به آنها دست یافته، و تقلیل مرارت، به معنای کوشش برای کاستن از درد و رنج‌های شهروندان. خود نیز، قبل و بیش از هر چیزی، حقیقت‌طلب است، و صادقانه و خالصانه برای کاستن از درد و رنج شهروندان می‌کوشد. او که جهانی از نیکی و مهر و صفاست، در این سال‌ها با طرح موضوع‌هایی مانند معنای زندگی، زندگی اصیل، هنر زندگی، زندگی آرمانی (به معنای زندگی خوب و خوش و ارزشمند) و... از سویی غیبت آنچه باید در یک نظام تعلیم و تربیت سودمند وجود داشته باشد را به دقت نشان داده و از سوی دیگر، برای رسیدن به زندگی بهتر و رفع نقص‌ها و ضعف‌ها، با آموزش‌های نیک‌خواهانه‌اش همواره یار و راهنمای ما بوده که این از خدمات بزرگ او به فرهنگ ماست. از ویژگی‌های ستودنی کار روشنفکری او می‌توان به پرهیز از ابهام و ایهام و پیچیدگی در سخن‌گفتن و نوشتن اشاره کرد که شوربختانه در سخن‌ها و نوشته‌های روشنفکران ما بیداد می‌کند. او ساده و عمیق سخن می‌گوید و می‌نویسد، و همواره با تقسیم‌بندی‌های دقیقی که هنگام ارائه مطالب انجام می‌دهد، منسجم و دقیق سخن می‌گوید و می‌نویسد. همچنین با تشخیص مسائل از شبه‌مسائل، به سراغ ریشه‌های مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی ما می‌رود و بر عقلانیت و معنویت و به‌ویژه اخلاق بسیار تکیه دارد. اما در این مقاله کوتاه قصد دارم به یک نکته بپردازم که به نظرم همچنان نیازمند توضیح و دقت است.
هنگامی که درباره بهسازی فردی و اجتماعی، از عقلانیت، معنویت و اخلاق سخن به میان می‌آید، برخی آشفته می‌شوند و گاهی واکنش‌های تند و خشم‌آلودی هم نشان می‌دهند و طرح چنین موضوع‌هایی را نشانه وادادگی و ناآگاهی و یا خارج از کار روشنفکری می‌دانند. واقعیت این است که در فضاهای روشنفکری ایران، نگاه سیاسی، و باور به اینکه ریشه اصلی مشکلات ما در سیاست (و سپس در اقتصاد) است، همواره غلبه داشته و دارد. اکنون دو پرسش به ذهن می‌رسد. نخست اینکه، اگر مقصود از کار روشنفکری، کاری بر اساس حقیقت‌طلبی، آزادی‌خواهی و عدالت‌خواهی باشد (که هست) تکیه بر عقلانیت، معنویت و اخلاق چه تناقضی با کار روشنفکری دارد؟ دوم اینکه، آیا تکیه بر این موضوع‌ها، فرد و جامعه را از وضعیتی بهتر دور می‌کند یا با نگرش‌های مسلط در جامعه روشنفکری ایران همخوانی ندارد؟
ملکیان در مقاله‌ای با نام «عیب و هنر روشنفکری» می‌کوشد مرز میان روشنفکری با دیگر فعالیت‌های اجتماعی یعنی فعالیت‌های دانشمندان، پژوهشگران، استادهای دانشگاه، سیاست‌مداران و فعالان سیاسی و فن‌سالاران را مشخص کند. او در ابتدا می‌گوید که همه کارهای ارادی انسان در سه دسته (1. شغل و حرفه 2. علقه‌پردازی 3. رایگان‌بخشی) جای می‌گیرند، و روشنفکری، نه شغل و حرفه است، و نه علقه‌پردازی. شغل و حرفه به معنای کارهایی که انسان برای کسب درآمد و برخورداری از استقلال مالی انجام می‌دهد، و علقه‌پردازی به معنای کارهایی که برای برآوردن خواسته‌ها و یا نیازهای خود شخص انجام می‌گیرند که خودگزینانه هستند. او روشنفکری را نوعی از رایگان‌بخشی و اخلاقی‌زیستن می‌داند که به اصلاح ساحت درونی، یعنی اصلاح فرهنگ یکایک شهروندان جامعه می‌پردازد. رایگان‌بخشی به معنای کارهایی که برای برآوردن خواسته‌ها یا نیازهای موجودات دیگر، و نه خود شخص، انجام می‌پذیرند و دیگرگزینانه هستند. برای نمونه کسی که بدون در نظر داشتن سودی برای خود، به فقیری کمک مالی می‌کند یا به یاری مظلومی می‌رود یا به حیوان تشنه‌ای آب می‌دهد، در حال رایگان‌بخشی است. به تعبیر ملکیان، کمک به هم‌نوعان هم می‌تواند به دو شکل انجام پذیرد: یکی تغییر و اصلاح محیط بیرونی آنان، و دیگری، تغییر و اصلاح ساحت درونی‌ آنها. اگر شخصی جاده مناسبی در روستایی احداث کند که به تغییری در محیط طبیعی بینجامد، یا اگر در تنظیمات و مقررات نهادهایی مانند خانواده، اقتصاد، حقوق و سیاست، دگرگونی و بهبودی پدید بیاورد که به کاهش درد و رنج و آزار انسان‌ها بینجامد، و اگر مقصود شخص هم از این اقدام‌های اصلاحی فقط و فقط سودرسانی به شهروندان باشد، و نه رسیدن به سودی برای خود، این را رایگان‌بخشی می‌گوییم.
به نظر ملکیان، بخش بزرگی از درد و رنج و آسیبی که بر انسان‌ها وارد می‌شود، برآمده از باورهای کاذب یا احساسات و عواطف نابجا یا خواسته‌های نامعقول خود آنهاست و البته هرچند کار کسانی که برای اصلاح بیرونی و فضای اجتماعی می‌کوشند را خطا نمی‌داند، ولی بر این باور است که حتی با اصلاح تمام‌عیار محیط بیرونی نیز بار انسان‌ها به منزل نمی‌رسد؛ زیرا انسان فقط سیلی‌خورده اوضاع و احوال بیرونی نیست بلکه وضع و حال درونی خودش نیز او را خاکسترنشین کرده است. به نظر او، برای رفع فلاکت و گرفتاری از زندگی بشر هم محیط بیرونی و هم ساحت درونی نیازمند اصلاح است و اصلاح ساحت درونی بر عهده روشنفکر است. ازاین‌رو می‌نویسد: «روشنفکر چون بسیاری از باورها، احساسات و عواطف، و خواسته‌های مردم را نادرست و محتاج حک و اصلاح و جرح و تعدیل می‌داند، درواقع داور مردم است، نه نماینده و سخنگوی مردم. خطای خطرخیزی است اگر بپنداریم که مشکلات و مصائب مردم هیچ ربطی به فرهنگ یکایک خودشان ندارد و فقط معلول اوضاع و احوال بیرونی است و روشنفکر، سخنگو، نماینده، و وکیل‌مدافع مردم است و می‌خواهد و می‌کوشد تا داد مردم را از کسانی که مسبب اوضاع و احوال بیرونی آنان بوده‌اند بستاند. نمی‌خواهم بگویم که هیچ نهاد یا شخصی سبب‌ساز فلاکت و ادبار مردم و بی‌سامان و پریشان‌کردن اوضاع و احوال بیرونی‌شان نیست. حاشا و کلا. چنین گفته‌ای به معنای انکار واقعیات مسلم است. سخنم بر سر این است که روشنفکر کار اخلاقی‌ای می‌کند در جهت رفع عوامل درونی‌ای که موجب فلاکت و ادبار مردم شده‌اند. رفع عوامل بیرونی فلاکت و ادبار نیز، مقتضی فعالیت‌هایی است که دیگران مانند فن‌سالاران، فعالان سیاسی، اقتصاددانان، و حقوق‌دانان، چه به حکم شغل/حرفه‌شان و چه به انگیزه اخلاقی، بر عهده می‌گیرند یا باید بگیرند».
به تعبیر دقیقِ زنده‌یاد دکتر مصطفی رحیمی نیز، کار روشنفکری «تغییر در مغزها و اندیشه‌ها» است، و نه پرداختن به کارهای هیجانی و شورشی. رحیمی در کتاب «آزادی و فرهنگ» می‌گوید: «كار روشنفكر یک كار فرهنگی است كه آثارش در درازمدت معلوم می‌شود و ممكن است اثر كوتاه‌مدت نداشته باشد، به عبارت دیگر كار روشنفكران از كار سیاست‌پیشگان جداست. سیاست‌پیشگان می‌خواهند هرچه زودتر به قدرت برسند و حكومت را به دست گیرند و این لزوماً چیز بدی نیست. اما هدف روشنفكر به هیچ‌وجه این نیست كه به قدرت برسد و حكومت را به دست گیرد. وظیفه روشنفكر بیداركردن مردم است».
به باور ملکیان، روشنفکر برای بیدارکردن مردم باید به آن بخش از پریشانی‌های مردم بپردازد که مقصر آن خودشان هستند، نه اینکه مدام در ستایشِ ویژگی‌های کمرنگ یا غایبِ آنها سخن بگوید که گویی از بد روزگار دچار بیداد و گرفتاری شده‌اند. به باور او، روشنفکر باید ناقد فرهنگ مردم باشد «نه اینکه باورها، احساسات و عواطف، و خواسته‌های مردم را تصویب کند» و همچنین، نسبت به نادانی، سوء‌مدیریت و فساد اهالی قدرت که به سبب فریبکاری آنها به آگاهی مردم نرسیده، حساس باشد و مردم را آگاه سازد...».
سخن آخر اینکه ملکیان، با هوشیاری و عشق فراوان در جایگاه روشنفکری اصیل، آهسته و پیوسته کار می‌کند، و با آگاه‌سازی مردم امکان بیشتری برای بهسازی فردی و اجتماعی ما و رسیدن به روزهای بهتر پدید می‌آورَد. خدمات فرهنگی او در روزگار ما، و در تاریخ روشنفکری ما، بی‌نظیر و درخشان است، هرچند این حقیقت در کوتاه‌مدت چنانکه باید فهم نشود! وجود نازنینش پایدار باد.
*سعدی

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها