|

صور اسرافیل و سنت‌گراییِ بازتابی

کشور ایران در دهه‌ اول قرن بیستم میلادی شاهد حوادثی بود که در دستگاه واژگانی تاریخ‌نگاری رسمی ایرانیان به «انقلاب مشروطیت» شهرت دارد. این حوادث از سال 1284 ش (1905م) شروع شد و به صدور «فرمان مشروطیت» از طرف شاه مستقر، مظفرالدین‌شاه، تشکیل «مجلس» با تصور نقش پارلمان، مخالفت شاه جدید، محمدعلی شاه، انحلال مجلس، سرکوب و قتل مدافعان و معاندان و درنهایت نشر مجموعه‌ای از نشریات گاهی با عنوان «روزنامه» ختم شد. تاریخ‌نگاری رسمی ایرانی دوران فترت بین سرنگونی سلسله قاجار و برآمدن سلسله پهلوی یا مرگ مظفرالدین‌شاه و جانشینی محمدعلی شاه و به دنبال او احمدشاه قاجار بین سال‌های 1285 تا 1299 شمسی (1906 تا 1920م) یا فرجه بین شهریور 1320 تا رخدادهای امرداد 1332 (1941-1953)، رفتن رضاشاه و تخت‌نشینی محمدرضاشاه را دوران «آزادی» تفسیر می‌کند. در این دوره‌ها، کمر دستگاه حکومت در اثر حوادث نامترقبه خم می‌شود و دستگاه سرکوب کارکرد اصلی خود را از دست می‌دهد و دستگاه دیوانی در انجام وظایف خود سست می‌شود. این وضعیت دست‌کم از دوره صفویه تاکنون همواره در زمان جابه‌جایی یک سلسله به جای سلسله‌ای دیگر یا شاهی به جای شاهی دیگر مشاهده‌ شده است؛ لیکن تاریخ‌نویسی رسمی حساب قرن بیستم میلادی را از حساب دوران قبل جدا می‌کند و ارتباط حوادث و استمرار وقایع را نادیده می‌گیرد. یکی از پیامدهای سستی دستگاه دیوانی، فرصت تنفس برای مخالفان با انگیزه‌های گوناگون است؛ و یکی از پیامدهای این دوران تنفس در قرن بیستم، انتشار مجموعه‌ای نشریه با عناوین گوناگون ازجمله «روزنامه» است که در دو دوره فترت قرن بیستم، پس از انقلاب مشروطه و برکناری رضاشاه به‌وفور منتشر شدند.

یکی از این روزنامه‌ها «صور اسرافیل» است، نامی که به «نفخه صور» با مضمون «فریاد» و «بیداری» اشاره دارد که 18 بار در قرآن به آن اشاره‌ شده است. این روزنامه با این نام، نشانی از انقلاب فرانسه نیز دارد. سرلوحه (لوگوی) روزنامه تصویری از فرشته‌ای است که پارچه‌ای با عنوان «حریت، مساوات، اخوت» در دست دارد که همان شعار «آزادی، برابری و برادری» انقلاب فرانسه است. ناشران روزنامه با این نام و آن سرلوحه، همان خط‌مشی را دنبال می‌کنند که یوسف‌خان مستشارالدوله در کتاب «یک کلمه» و میرزا ملکم‌خان در «روزنامه قانون»، به‌خصوص شماره 26 دنبال می‌کردند، اینکه عصر مدرن تعارضی با اسلام ندارد. آثار این خط‌مشی تقریبا در تمام نشریات این عصر مانند «ترقی»، «بیداری»، «آدمیت»، «اتحاد»، «مساوات»، «ندای وطن» و «روح‌القدس» دیده می‌شود. این عمل به دلایل گوناگون انجام می‌گرفت؛ رفع اتهام «کافر»، «بابی» و «بهایی»بودن، مقابله با ترس دربار و اشراف، اعتقاد قلبی به این ادعا و دلایل دیگر. آنچه مسلم است علت اصلی، ترس از حوزه عمومی جامعه ایرانی بود. یکی از خصوصیات مشترک این نشریات فقدان تفکر و انباشت شعار بدون شعور است که ناشی از پراگماتیسم و عمل‌گرایی مفرط این افراد ضمن گرایش‌های شدید می‌شود که نشان آن به‌مراتب در روزنامه روح‌القدس بیشتر از صور اسرافیل دیده می‌شود. هرگونه بحث نظری یا تفکر درباری، چونی و چرایی اصلاحات آنها را در مسیر تعمق درباره تعارض بنیادی عصر مدرن با مبانی دین اسلام هدایت می‌کرد و آنها ناچار می‌شدند از نیروی اجتماعی اصلیِ هرگونه تحول در ایران، صرف‌نظر کنند و این به معنای افتادن در «دست‌انداز تفکر بود که اگرچه در درازمدت راهگشا بود، ولی در کوتاه‌مدت چشم‌انداز پیروزی را تیره می‌کرد». این همان وضعیتی است که من در کتاب «سنت‌گرایی بازتابی» (آگاه، 1397) درصدد تبیین آن بودم و مجلدهای بعدی با این مضمون هستم: در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه تعارض اصلی بین مدرنیته و سنت نیست، بلکه تعارض بین سنت و بازتاب سنت به خود یعنی «سنت بازتابی» است.

کشور ایران در دهه‌ اول قرن بیستم میلادی شاهد حوادثی بود که در دستگاه واژگانی تاریخ‌نگاری رسمی ایرانیان به «انقلاب مشروطیت» شهرت دارد. این حوادث از سال 1284 ش (1905م) شروع شد و به صدور «فرمان مشروطیت» از طرف شاه مستقر، مظفرالدین‌شاه، تشکیل «مجلس» با تصور نقش پارلمان، مخالفت شاه جدید، محمدعلی شاه، انحلال مجلس، سرکوب و قتل مدافعان و معاندان و درنهایت نشر مجموعه‌ای از نشریات گاهی با عنوان «روزنامه» ختم شد. تاریخ‌نگاری رسمی ایرانی دوران فترت بین سرنگونی سلسله قاجار و برآمدن سلسله پهلوی یا مرگ مظفرالدین‌شاه و جانشینی محمدعلی شاه و به دنبال او احمدشاه قاجار بین سال‌های 1285 تا 1299 شمسی (1906 تا 1920م) یا فرجه بین شهریور 1320 تا رخدادهای امرداد 1332 (1941-1953)، رفتن رضاشاه و تخت‌نشینی محمدرضاشاه را دوران «آزادی» تفسیر می‌کند. در این دوره‌ها، کمر دستگاه حکومت در اثر حوادث نامترقبه خم می‌شود و دستگاه سرکوب کارکرد اصلی خود را از دست می‌دهد و دستگاه دیوانی در انجام وظایف خود سست می‌شود. این وضعیت دست‌کم از دوره صفویه تاکنون همواره در زمان جابه‌جایی یک سلسله به جای سلسله‌ای دیگر یا شاهی به جای شاهی دیگر مشاهده‌ شده است؛ لیکن تاریخ‌نویسی رسمی حساب قرن بیستم میلادی را از حساب دوران قبل جدا می‌کند و ارتباط حوادث و استمرار وقایع را نادیده می‌گیرد. یکی از پیامدهای سستی دستگاه دیوانی، فرصت تنفس برای مخالفان با انگیزه‌های گوناگون است؛ و یکی از پیامدهای این دوران تنفس در قرن بیستم، انتشار مجموعه‌ای نشریه با عناوین گوناگون ازجمله «روزنامه» است که در دو دوره فترت قرن بیستم، پس از انقلاب مشروطه و برکناری رضاشاه به‌وفور منتشر شدند.

یکی از این روزنامه‌ها «صور اسرافیل» است، نامی که به «نفخه صور» با مضمون «فریاد» و «بیداری» اشاره دارد که 18 بار در قرآن به آن اشاره‌ شده است. این روزنامه با این نام، نشانی از انقلاب فرانسه نیز دارد. سرلوحه (لوگوی) روزنامه تصویری از فرشته‌ای است که پارچه‌ای با عنوان «حریت، مساوات، اخوت» در دست دارد که همان شعار «آزادی، برابری و برادری» انقلاب فرانسه است. ناشران روزنامه با این نام و آن سرلوحه، همان خط‌مشی را دنبال می‌کنند که یوسف‌خان مستشارالدوله در کتاب «یک کلمه» و میرزا ملکم‌خان در «روزنامه قانون»، به‌خصوص شماره 26 دنبال می‌کردند، اینکه عصر مدرن تعارضی با اسلام ندارد. آثار این خط‌مشی تقریبا در تمام نشریات این عصر مانند «ترقی»، «بیداری»، «آدمیت»، «اتحاد»، «مساوات»، «ندای وطن» و «روح‌القدس» دیده می‌شود. این عمل به دلایل گوناگون انجام می‌گرفت؛ رفع اتهام «کافر»، «بابی» و «بهایی»بودن، مقابله با ترس دربار و اشراف، اعتقاد قلبی به این ادعا و دلایل دیگر. آنچه مسلم است علت اصلی، ترس از حوزه عمومی جامعه ایرانی بود. یکی از خصوصیات مشترک این نشریات فقدان تفکر و انباشت شعار بدون شعور است که ناشی از پراگماتیسم و عمل‌گرایی مفرط این افراد ضمن گرایش‌های شدید می‌شود که نشان آن به‌مراتب در روزنامه روح‌القدس بیشتر از صور اسرافیل دیده می‌شود. هرگونه بحث نظری یا تفکر درباری، چونی و چرایی اصلاحات آنها را در مسیر تعمق درباره تعارض بنیادی عصر مدرن با مبانی دین اسلام هدایت می‌کرد و آنها ناچار می‌شدند از نیروی اجتماعی اصلیِ هرگونه تحول در ایران، صرف‌نظر کنند و این به معنای افتادن در «دست‌انداز تفکر بود که اگرچه در درازمدت راهگشا بود، ولی در کوتاه‌مدت چشم‌انداز پیروزی را تیره می‌کرد». این همان وضعیتی است که من در کتاب «سنت‌گرایی بازتابی» (آگاه، 1397) درصدد تبیین آن بودم و مجلدهای بعدی با این مضمون هستم: در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه تعارض اصلی بین مدرنیته و سنت نیست، بلکه تعارض بین سنت و بازتاب سنت به خود یعنی «سنت بازتابی» است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها