|

نگاهی به منظومه «رقص بر گسل» سروده علی ضامن‌داریا

بر شانه‌های تاریخ و افسانه

فرشید فرهمندنیا

مجموعه ‌شعر «رقص بر گسل و چند شعر دیگر» سروده علی ضامن‌داریا، کتابی است که اخیرا در سری مجموعه‌ شعرهای نشر سیب سرخ منتشر شده است. این کتاب مشتمل بر منظومه‌ای تحت‌عنوان «رقص بر گسل» (با حجمی در حدود چهل‌‌و‌پنج صفحه) و تعدادی اشعار کوتاه است که بعد از منظومه قرار گرفته‌اند. در این یادداشت صرفا به بررسی و تحلیل منظومه «رقص بر گسل» می‌پردازیم.
منظومه «رقص بر گسل» شعری بلند، منسجم و ساخت‌مند است که با به‌کارگیری خلاقانه عناصر و امکانات شاعرانه به‌خوبی توانسته است تمامی خصوصیات یک منظومه مدرن را به ‌نمایش بگذارد. اما این خصلت‌های مدرن که در یک منظومه معاصر می‌توان سراغ گرفت و نشان داد، از چه سنخی هستند؟ ابتدا بایستی توجه داشت که عموما اصطلاح منظومه به اشعار بلند و چندبخشی اطلاق می‌شود که غالبا به‌روایت تاریخی، اسطوره‌ای، حماسی و تغزلی جهان پیرامون و رخدادهایش معطوف می‌شوند و ازاین‌جهت عنصر روایت در آنها نقش پررنگی دارد. روایت، موتور محرکه اغلب منظومه‌هاست و بار اصلی شعر بر دوش روایت‌پردازی شاعرانه‌ای است که با حفظ پیوستگی و انسجام در محور عمودی شعر، در سرتاسر منظومه پی گرفته می‌شود. بنابراین منظومه‌ها را می‌توان براساس شیوه روایت و نحوه تکوین و تکامل وجه روایی آن‌ها مورد بررسی و دسته‌بندی قرار داد.
اما مهم‌ترین نکته‌ای که در تشخیص تمایز و افتراق میان منظومه‌های مدرن و منظومه‌های کلاسیک می‌توان برشمرد، این است که در منظومه‌های کلاسیک، روایت بیرون از شعر ساخته و پرداخته شده و نهایتا از بیرون به شعر تزریق می‌شود. برای مثال قصه‌ای عاشقانه یا رخدادی حماسی یا اساطیر قومی از قبل به‌صورت شفاهی و سینه‌‌به‌‌سینه و یا حتی به‌‌صورت نثر وجود داشته و سپس شاعر منظومه‌سرا آن را به‌‌صورت شعر و یا حتی نظم در آورده است. از این سنخ منظومه‌ها در تاریخ ادبیات ایران و جهان بسیار داریم: از منظومه‌های شاعران بزرگی چون نظامی و جامی و فخرالدین اسعدگرگانی گرفته تا منظومه‌های ماندگار چاوسر و جان میلتون و دیگران.
ولی در منظومه‌های مدرن، روایت در درون خود شعر شکل می‌گیرد، پیش می‌رود و در جریان تکوین سخن شاعرانه نضج گرفته و پرورش پیدا می‌کند و سرانجام همزمان با پایان‌بندی منظومه به ‌شکل تکامل‌یافته خود می‌رسد. هیچ قصه یا روایتی به‌صورت مستقیم و سرراست و بلاواسطه از بیرون، به آن تزریق یا تحمیل نمی‌شود بلکه شعر، خود بستری برای تکوین و تکامل روایت خاص و شخصی شاعر می‌شود؛ اگرچه از امکان رفت‌‌و‌برگشت‌های متعدد به جهان پیرامون و سایر متون ادبی و تاریخی و اسطوره‌ای هم چه در قالب روابط بینامتنی و چه صنایع ادبی از قبیل تلمیح استفاده می‌شود. چنین خصوصیت و پیکره‌بندی را در منظومه‌های مدرنی چون: «سنگ آفتاب» اکتاویو پاز، «بلندی‌های ماچوپیچو» از نرودا، و از نمونه‌های موفق شعر فارسی در منظومه‌های نیما یوشیج، «صدای پای آب» سهراب سپهری، شعر بلند «اسماعیل» رضا براهنی و منظومه‌های محمد مختاری و محمدعلی سپانلو شاهد هستیم. با این تعریف، منظومه «رقص بر گسل» منظومه‌ای مدرن به‌حساب می‌آید که علاوه‌بر انطباق با تعاریف و ویژگی‌های فوق‌الذکر، شاکله مدرن خود را با پُررنگ‌کردن حضور فردیت شاعر به‌مثابه سوژه/ فاعل شناسا و تن‌دادن او به سیر و سلوکی اکتشافی و ماخولیایی در قلمروی تاریخ، فرهنگ و اسطوره تقویت می‌نماید: «برای جستن از آتش/ آب را احضار می‌کنم/ فواره می‌شود آب/ با پسزمینه‌ی آبی آسمان» (صفحه12)
در منظومه «رقص بر گسل» عناصر و دستمایه‌های به‌کار گرفته‌شده از قبیل: رؤیا، خیال، عشق، مبارزه، ناخودآگاه جمعی، حسرت و نوستالژی و غیره، هیچ‌کدام ایستا و راکد نیستند و مدام در معرض بازاندیشی، پیشروی و نوشدن هستند. این‌ها مجموعه‌ مفاهیم و تأملاتی هستند که بر مدارهایی با فواصل مختلف اما متحدالمرکز، کاملا منظومه‌وار حول مرکزیتی که همان روایت اصلی شعر است، می‌چرخند و به گردش درمی‌آیند و ماحصل کار این است که با شعر بلند پویا و منسجمی مواجه می‌شویم که اگرچه قابلیت تأویل‌پذیری بالایی ندارد اما از توانش حسی بسیار زیاد، شدت عاطفی قابل‌توجه و قدرت تصویرپردازی عمیقی برخوردار است. شاعر در استراتژی روایی خود هرجا که با غلبه شور و فوران جذبه خاطرات و دریافت‌های شاعرانه مواجه شده، ناخودآگاه به دامن جریان سیال ذهن در روایت‌پردازی درافتاده و به ‌نظر می‌رسد که هم‌چون نگره‌های سوررئالیستی نسبت به شعر، به نگارش خودکار و تقریر ناخودآگاه تن داده است. در تکمیل اشاره‌مان به عنصر تصویرپردازی در منظومه «رقص بر گسل»، لازم است اشاره شود که یکی از نقاط‌قوت این شعر، استفاده هوشمندانه از تکنیکی است که می‌توان آن را بهره‌گیری از تدوین‌های سینمایی خواند. منظومه مورد بحث متشکل از سکانس‌های سینمایی متعدد و پی‌در‌پی است که شاعر به‌ شیوه‌ای مشابه با تدوین سینمایی آن‌ها را به یکدیگر متصل می‌کند و ارتباط میان آن‌ها را به‌ گونه‌ای برقرار می‌کند که هیچ‌گاه احساس فاصله یا گسست بین این بخش‌ها حس نشود.
یکی از روش‌های مورد استفاده در ایجاد پیوند و اتصال میان سکانس‌های مختلف شعر، بهره‌گیری از تداعی آزاد واژه‌هاست. به این صورت که هر سکانس با واژه‌ای (برای مثال: دیوار، پل، پرنده) به‌پایان می‌رسد و بلافاصله از آنجا که این واژه در ذهن شاعر تصویر یا رخداد دیگری را تداعی می‌کند، سکانس بعدی با محوریت همان واژه، مجددا آغاز می‌شود و با انرژی تازه‌ای پیش می‌رود. درواقع آن واژه در حکم لولایی عمل می‌کند که دو سکانس قبل و بعد را به یکدیگر پیوند می‌دهد و این مکانیزم تا جایی پیش می‌رود که به سکانس پایانی منظومه می‌رسیم که چیزی نیست جز بازگشتی دوباره به همان تصویر ابتدایی منظومه و بسته‌شدن حلقه روایتی مدور که در گردشی سیصدوشصت درجه در عالم اسطوره و خیال و طبیعت، به نقطه اول بازمی‌گردد.

مجموعه ‌شعر «رقص بر گسل و چند شعر دیگر» سروده علی ضامن‌داریا، کتابی است که اخیرا در سری مجموعه‌ شعرهای نشر سیب سرخ منتشر شده است. این کتاب مشتمل بر منظومه‌ای تحت‌عنوان «رقص بر گسل» (با حجمی در حدود چهل‌‌و‌پنج صفحه) و تعدادی اشعار کوتاه است که بعد از منظومه قرار گرفته‌اند. در این یادداشت صرفا به بررسی و تحلیل منظومه «رقص بر گسل» می‌پردازیم.
منظومه «رقص بر گسل» شعری بلند، منسجم و ساخت‌مند است که با به‌کارگیری خلاقانه عناصر و امکانات شاعرانه به‌خوبی توانسته است تمامی خصوصیات یک منظومه مدرن را به ‌نمایش بگذارد. اما این خصلت‌های مدرن که در یک منظومه معاصر می‌توان سراغ گرفت و نشان داد، از چه سنخی هستند؟ ابتدا بایستی توجه داشت که عموما اصطلاح منظومه به اشعار بلند و چندبخشی اطلاق می‌شود که غالبا به‌روایت تاریخی، اسطوره‌ای، حماسی و تغزلی جهان پیرامون و رخدادهایش معطوف می‌شوند و ازاین‌جهت عنصر روایت در آنها نقش پررنگی دارد. روایت، موتور محرکه اغلب منظومه‌هاست و بار اصلی شعر بر دوش روایت‌پردازی شاعرانه‌ای است که با حفظ پیوستگی و انسجام در محور عمودی شعر، در سرتاسر منظومه پی گرفته می‌شود. بنابراین منظومه‌ها را می‌توان براساس شیوه روایت و نحوه تکوین و تکامل وجه روایی آن‌ها مورد بررسی و دسته‌بندی قرار داد.
اما مهم‌ترین نکته‌ای که در تشخیص تمایز و افتراق میان منظومه‌های مدرن و منظومه‌های کلاسیک می‌توان برشمرد، این است که در منظومه‌های کلاسیک، روایت بیرون از شعر ساخته و پرداخته شده و نهایتا از بیرون به شعر تزریق می‌شود. برای مثال قصه‌ای عاشقانه یا رخدادی حماسی یا اساطیر قومی از قبل به‌صورت شفاهی و سینه‌‌به‌‌سینه و یا حتی به‌‌صورت نثر وجود داشته و سپس شاعر منظومه‌سرا آن را به‌‌صورت شعر و یا حتی نظم در آورده است. از این سنخ منظومه‌ها در تاریخ ادبیات ایران و جهان بسیار داریم: از منظومه‌های شاعران بزرگی چون نظامی و جامی و فخرالدین اسعدگرگانی گرفته تا منظومه‌های ماندگار چاوسر و جان میلتون و دیگران.
ولی در منظومه‌های مدرن، روایت در درون خود شعر شکل می‌گیرد، پیش می‌رود و در جریان تکوین سخن شاعرانه نضج گرفته و پرورش پیدا می‌کند و سرانجام همزمان با پایان‌بندی منظومه به ‌شکل تکامل‌یافته خود می‌رسد. هیچ قصه یا روایتی به‌صورت مستقیم و سرراست و بلاواسطه از بیرون، به آن تزریق یا تحمیل نمی‌شود بلکه شعر، خود بستری برای تکوین و تکامل روایت خاص و شخصی شاعر می‌شود؛ اگرچه از امکان رفت‌‌و‌برگشت‌های متعدد به جهان پیرامون و سایر متون ادبی و تاریخی و اسطوره‌ای هم چه در قالب روابط بینامتنی و چه صنایع ادبی از قبیل تلمیح استفاده می‌شود. چنین خصوصیت و پیکره‌بندی را در منظومه‌های مدرنی چون: «سنگ آفتاب» اکتاویو پاز، «بلندی‌های ماچوپیچو» از نرودا، و از نمونه‌های موفق شعر فارسی در منظومه‌های نیما یوشیج، «صدای پای آب» سهراب سپهری، شعر بلند «اسماعیل» رضا براهنی و منظومه‌های محمد مختاری و محمدعلی سپانلو شاهد هستیم. با این تعریف، منظومه «رقص بر گسل» منظومه‌ای مدرن به‌حساب می‌آید که علاوه‌بر انطباق با تعاریف و ویژگی‌های فوق‌الذکر، شاکله مدرن خود را با پُررنگ‌کردن حضور فردیت شاعر به‌مثابه سوژه/ فاعل شناسا و تن‌دادن او به سیر و سلوکی اکتشافی و ماخولیایی در قلمروی تاریخ، فرهنگ و اسطوره تقویت می‌نماید: «برای جستن از آتش/ آب را احضار می‌کنم/ فواره می‌شود آب/ با پسزمینه‌ی آبی آسمان» (صفحه12)
در منظومه «رقص بر گسل» عناصر و دستمایه‌های به‌کار گرفته‌شده از قبیل: رؤیا، خیال، عشق، مبارزه، ناخودآگاه جمعی، حسرت و نوستالژی و غیره، هیچ‌کدام ایستا و راکد نیستند و مدام در معرض بازاندیشی، پیشروی و نوشدن هستند. این‌ها مجموعه‌ مفاهیم و تأملاتی هستند که بر مدارهایی با فواصل مختلف اما متحدالمرکز، کاملا منظومه‌وار حول مرکزیتی که همان روایت اصلی شعر است، می‌چرخند و به گردش درمی‌آیند و ماحصل کار این است که با شعر بلند پویا و منسجمی مواجه می‌شویم که اگرچه قابلیت تأویل‌پذیری بالایی ندارد اما از توانش حسی بسیار زیاد، شدت عاطفی قابل‌توجه و قدرت تصویرپردازی عمیقی برخوردار است. شاعر در استراتژی روایی خود هرجا که با غلبه شور و فوران جذبه خاطرات و دریافت‌های شاعرانه مواجه شده، ناخودآگاه به دامن جریان سیال ذهن در روایت‌پردازی درافتاده و به ‌نظر می‌رسد که هم‌چون نگره‌های سوررئالیستی نسبت به شعر، به نگارش خودکار و تقریر ناخودآگاه تن داده است. در تکمیل اشاره‌مان به عنصر تصویرپردازی در منظومه «رقص بر گسل»، لازم است اشاره شود که یکی از نقاط‌قوت این شعر، استفاده هوشمندانه از تکنیکی است که می‌توان آن را بهره‌گیری از تدوین‌های سینمایی خواند. منظومه مورد بحث متشکل از سکانس‌های سینمایی متعدد و پی‌در‌پی است که شاعر به‌ شیوه‌ای مشابه با تدوین سینمایی آن‌ها را به یکدیگر متصل می‌کند و ارتباط میان آن‌ها را به‌ گونه‌ای برقرار می‌کند که هیچ‌گاه احساس فاصله یا گسست بین این بخش‌ها حس نشود.
یکی از روش‌های مورد استفاده در ایجاد پیوند و اتصال میان سکانس‌های مختلف شعر، بهره‌گیری از تداعی آزاد واژه‌هاست. به این صورت که هر سکانس با واژه‌ای (برای مثال: دیوار، پل، پرنده) به‌پایان می‌رسد و بلافاصله از آنجا که این واژه در ذهن شاعر تصویر یا رخداد دیگری را تداعی می‌کند، سکانس بعدی با محوریت همان واژه، مجددا آغاز می‌شود و با انرژی تازه‌ای پیش می‌رود. درواقع آن واژه در حکم لولایی عمل می‌کند که دو سکانس قبل و بعد را به یکدیگر پیوند می‌دهد و این مکانیزم تا جایی پیش می‌رود که به سکانس پایانی منظومه می‌رسیم که چیزی نیست جز بازگشتی دوباره به همان تصویر ابتدایی منظومه و بسته‌شدن حلقه روایتی مدور که در گردشی سیصدوشصت درجه در عالم اسطوره و خیال و طبیعت، به نقطه اول بازمی‌گردد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها