دومین خانه امن آتنا افتتاح شد
نشانی این خانه را کسی نمیداند
شهرزاد همتی
قرارمان جایی در خیابان جمهوری است و قرار است ساعت شش آنجا باشیم. پایین نشانی و لوکیشن نوشتهاند: (از حضور پرمهر شما تقاضا میشود جهت حفظ امنیت خانه سبز، از انتشار آدرس خودداری کنید. سپاس بیکران) درست در روزهایی که حتی از داشتن اولین خانه امن بهخاطر بالارفتن هزینه اجارهبها ناامید شده بودند، حالا قرار است دومین خانه امنشان در سکوت و با حضور محدود افراد افتتاح شود؛ خانه امن مؤسسه آتنا که به زنان قربانی خشونت خدمات میدهد و برای زندگی آنها را توانمند میکند.
قرار نیست هیچکس بهجز اهالی خانه، نشانی خانه امن را داشته باشد؛ خانهای که زنان و دختران قربانی خشونت در آن زندگی میکنند و حق ندارند آدرس آن را حتی به نزدیکترین افراد خانواده خود بدهند، تا آنجا مثل حریم خانه امن بماند.
در کمرکش یک کوچه بنبست، از پارکشدن وانت معروف و مشکی مؤسسه آتنا میشود فهمید که درست آمدهایم. راننده زن جوان و چادری است که وانت را پارک میکند و خرتوپرتها را از عقبش روی زمین میگذارد. همین وانت روز گذشتهاش تمام شهر را برای گرفتن گواهی پزشکیقانونی یکی از مددجوها اینطرف و آنطرف کرد. هروقت که به مدیر مؤسسه زنگ میزدیم تا بدانیم که کار به کجا کشید و توانستند گواهی پزشکیقانونی را بگیرند و وسیله نقلیه برای تردد نمیخواهند، با خنده میگفت: با وانتمونیم. نگران نباشید. حالا وانت آتنا، کمی خاک گرفته جلوی کوچهای قدیمی و دردار ایستاده. در کوچه، انگار خانه امن را امنتر میکند. انتهای کوچه یک باغچه سرسبز است و روبهرویش درهای خانه امن باز است و صدای خنده آدمها توی کوچه میآید. از دود اسفند و برو و بیا میشود فهمید برنامه هنوز شروع نشده. توی حیاط روبهروی دیوار آبی ایستادهاند، جوری که منظره پشتشان درخت پرتقال سبز و سرپا معلوم باشد و سلفی میگیرند. هرکس سرش به کاری گرم است و نیمساعت دیگر افتتاحیه آغاز میشود. حیاط و خانه قدیمی اما روبهراه و تروتمیز است. اهالی آتنا شبانهروز رنگش کردهاند. دیوارهای حیاط
آبی و نارنجی است و زهرا افتخارزاده، مدیریت مؤسسه آتنا، جلوی در ایستاده و با پرسنل حرف میزند. هر طبقه دو اتاق نسبتا بزرگ دارد که شبیه یک خانه چیده شده. گوشه یکی از اتاقها تلویزیونی قدیمی و میز آرایش گذاشتهاند و کفَش با فرشهای تمیز پوشیده شده. پنجرهها همه پرده دارند و فرشهای هر دو اتاق طبقه اول شبیه هم است. حالا که خانه امن اول مؤسسه آتنا بیش از گنجایشش اقدام به پذیرش مددجو کرده و خانوادههای زیادی در لیست انتظار هستند، این خانه میتواند امیدی باشد برای زنهای قربانی خشونت. اهالی آتنا فکرش را هم نمیکردند بتوانند چنین خانهای داشته باشند تا اینکه خیری که قرار است در این گزارش نامش فاش نشود، هزینه رهن این خانه را پرداخت کرد و آتنا صاحب خانهای جدید شد.
مدیر این مرکز زنی جوان به نام زهرا افتخارزاده است. او سال 85 دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران بود و همان روزها تصمیم میگیرد به منطقه خاکسفید تهران برود و با دوستانش به بچههایی که مدرسه میروند درس بدهند، اما این درسدادن تازه اول درگیری آنها بود. عدهای جوان که هیچ تجربهای در این زمینهها نداشتند، هر هفته به منطقه خاکسفید میرفتند و با خانوادهها در ارتباط بودند. از 85 تا 89 فعالیت غیررسمی داشتند. آنها از سازمان ملی جوانان برای مؤسسه نیکوکاری «سلام رحمان» مجوز گرفتند. بعد از مدتی آنها به این نتیجه میرسند که درگیر آسیبهایی شدهاند که دانشی درباره آن ندارند و برای همین باید اطلاعاتشان را زیاد کنند و همین میشود که افتخارزاده کنکور ارشد مددکاری میدهد و در دانشگاه علامه مددکاری میخواند. مؤسسه ارتقای کیفیت زندگی زنان آتنا سال 93 مجوز میگیرد و کمکم خانه امنش هم سال96 تشکیل میشود. کسانی که اغلب به آتنا مراجعه میکنند، خشونتدیده یا فاقد سرپناه هستند و با توجه به شرایطشان به خانه امن ارجاع داده میشوند. زنان زیادی در این سالها در خانه آتنا زندگی کردهاند. این افراد به خانه امن که میروند محل اسکانشان
است، صبحها فرزندانشان که محصل هستند به مدرسه یا دانشگاه میروند. خانمها که اینجا کار میکنند به سازمان میآیند. کسانی که بیرون از اینجا اشتغال دارند یا تازه درگیر مسائل حقوقی و اداریشان هستند، کارهایشان را انجام میدهند و عصر به خانه امن برمیگردند و اسکان دارند و مربیهایی که حضور دارند بر شرایط نظارت میکنند. اما قانون اصلی خانه امن این است که هیچکس حتی پدر و مادر کسی که در این خانه زندگی میکند، حق داشتن آدرس اینجا را ندارد. باید امنیت خانه امن حفظ شود و هرکسی که میخواهد به دیدن آنها بیاید میتواند به دفتر مؤسسه آتنا مراجعه کند. قرار نیست حریم امن این خانه آسیب ببیند. برای همین دعواهایی که در دفتر آتنا میشود، معمولا به خانه کشیده نمیشود. همسران این زنان گاهی برای دادوبیداد و آبروریزی به مؤسسه میآیند، اما فقط مؤسسه درگیر این دعوا میشود؛ خانه محل آرامش و زندگی زنهاست. آنجا هم خانواده زندگی میکند، با این تفاوت که سرپرست خانواده زنان رنجکشیده هستند و خبری از مردها نیست.
خانه جدید سهطبقه است و هرچند هنوز اسباب و اثاثیهاش کامل نیست، اما کمکم خانوادهها در آن مستقر میشوند. دیگر فرصتی برای صبرکردن تا تکمیلشدن خانه نیست. اهالی خانه مستقر میشوند و کمکم وسایل ضروری هم میرسد. آشپزخانه بزرگ که در طبقه دوم است، گاز و یخچال دارد، اما احتمالا برای جمعیتی که در این خانه ساکن میشوند کفاف ندهد. قرار است به کمک خیرین این خانه تکمیل شود. فرشها، دکوریها و پردهها هرکدام از یک نقطه رسیدهاند و بقیه وسایل هم به مرور آماده میشود.
ساعت از حدود شش بعدازظهر که میگذرد کمکم میهمانها پیدایشان میشود، جمع خودمانی است و تعداد به 15 نفر هم نمیرسد. بیشتر آنها که در این میهمانی خصوصی حاضر هستند، خود مددکارها و پرسنل آتنا هستند؛ به همراه یکی، دو نفر از خیران و خانواده مدیران آتنا. دور تا دور اتاق بزرگ طبقه دوم را صندلی چیدهاند و بعد از ورود میهمانها اسفند دود میکنند و بعد از پخش یک کلیپ زهرا افتخارزاده، مدیریت مؤسسه، توضیحاتی را ارائه میدهد. افتخارزاده میگوید: برای ما خیلی مهم است که امنیت این خانه حفظ شود. خیلی از کسانی که در این جمع حاضر هستند حتی نشانه خانه قدیمیتر ما را که حالا زنان آتنا آنجا زندگی میکنند، ندارند. گفتم شاید بد نباشد گزارشی از فعالیت آتنا به شما ارائه دهم. در طول این سالها زنان زیادی به ما مراجعه کردند که خشونتدیده هستند؛ افرادی که به دلایل متعدد سرپناه نداشتند و ما در طول این سالها به اشکال متعدد سعی میکردیم که آنها را مدیریت کنیم. در اوایل حتی این زنان را به خانه خودمان میبردیم که به مرور زمان متوجه شدیم این کار درست نیست. اما آن موقع خانه امنی وجود نداشت، حتی گاهی آنها را به خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی
تهران به عنوان میهمان میبردیم تا پانسیونهای مختلف و هزینه اسکانشان را پرداخت کردیم. به علت تعدد این مراجعات سال 96 تصمیم گرفتیم که جایی را به همین منظور تهیه کنیم و خیری پیدا شد و به کمک آن خانه امن اول ما ایجاد شد. این خانه به صورت سه طبقه مجزا و واحدهای مجزا با همه امکانات لازم در اختیار خانوادهها قرار داده شد. درحالحاضر 15 نفر که شامل هفت خانواده میشوند، در آن ساکناند، در این زمان ما احساس کردیم که این خانه امن ظرفیت بیشتری از حد خودش را تحمل میکند. غیر از این، ما مراجعات جدید داریم و 40 نفر در فهرست انتظار هستند و به همین دلیل فکر کردیم که اگر امکان داشته باشد جای جدیدی داشته باشیم خیلی امکان مهمی را تأمین کردهایم. افتخارزاده در ادامه افزود: ما میتوانیم افراد جدید را پذیرش کنیم و افراد را بر اساس شرایط دستهبندی کنیم. مثلا دستهبندی مشخصی قرار است که در این خانه باشد و اصرار ما برای زودتر افتتاحکردن این خانه برای آن بود که زمانی که زنان در این خانه مستقر شوند دیگر امکان رفتوآمد در آن ممکن نیست و میخواستیم زودتر آنها ساکن شوند، گرچه خانه هنوز تکمیل نشده، اما در همین مدت با زحمت شبانهروزی
همه ما به اینجا رسیده است و تکتک اسباب این خانه را اهالی اینجا مثل مورچهها، به دهان گرفتند و از نقاط مختلف در خانه امن جمع کردند. خدا را شکر به جایی رسیدیم که بعد از افتتاحیه چهار خانواده را که هشت نفرند، ساکن کنیم و اتاقهایشان را تکمیل کردیم. ما اصلا قصد نداریم که اینجا در هر اتاق یک خانواده داشته باشیم و همهچیز بستگی به شرایط خانواده دارد؛ مثلا اگر خانواده هیچ مشکلی ندارد، ممکن است بتوانیم یک اتاق بالا را در اختیارشان قرار دهیم که حریم خصوصی داشته باشند، اما آن افرادی که به دلایل مختلف نیازمند کسی هستند که به آنها نظارت شود، در کنار هم اسکان داده میشوند.
در خانه امن آتنا همیشه یک مددکار برای رتق و فتق امور در محل حاضر است و شبانهروزی به مددجویان خدمات ارائه میدهند. هرکدام از این زنانی که اینجا زندگی میکنند، قصه خودشان را دارند. مثل سمیرا و سمانه که پیشتر قصهشان را در «شرق» خواندهاید؛ دو دختر که مورد خشونت پدر واقع میشدند. حالا دختر کوچکتر، یعنی سمانه، بهصورت تماموقت در مؤسسه آتنا است و برای دیپلم گرفتن آماده میشود و چشمش که مشکل مادرزادی داشت، معالجه شده است و سمیرا، خواهر بزرگتر نیز از خدمات روانشناسی و روانکاوی این مؤسسه بهرهمند میشود و آنها منتظرند که دادگاه به شکایتشان رسیدگی کند.
حدود ساعت هشت وقت خداحافظی میشود، اهالی آتنا هنوز در اتاق نشستهاند و بحث میکنند، وقت رسیدن توی حیاط صدای خندههایشان تمام کوچه دردار انتهای کوچه بنبست را پر میکند، گربهای زیر سایه درخت پرتقال دراز کشیده و با منقل اسفند بازی میکند و صدای یکی از مددکارها از راهپله میآید که میگوید: «کاش پرتقالهای درخت مال خود خانمها بود که اینجا زندگی میکنند، صاحبخانه شرط کرده همهش مال خودشه» و کسی از روی پلهها داد میزند: «عوضش سایه درختش مال زناست، اونا زیر سایهاش و پای درخت غمهاشون رو پاک میکنند...».
قرارمان جایی در خیابان جمهوری است و قرار است ساعت شش آنجا باشیم. پایین نشانی و لوکیشن نوشتهاند: (از حضور پرمهر شما تقاضا میشود جهت حفظ امنیت خانه سبز، از انتشار آدرس خودداری کنید. سپاس بیکران) درست در روزهایی که حتی از داشتن اولین خانه امن بهخاطر بالارفتن هزینه اجارهبها ناامید شده بودند، حالا قرار است دومین خانه امنشان در سکوت و با حضور محدود افراد افتتاح شود؛ خانه امن مؤسسه آتنا که به زنان قربانی خشونت خدمات میدهد و برای زندگی آنها را توانمند میکند.
قرار نیست هیچکس بهجز اهالی خانه، نشانی خانه امن را داشته باشد؛ خانهای که زنان و دختران قربانی خشونت در آن زندگی میکنند و حق ندارند آدرس آن را حتی به نزدیکترین افراد خانواده خود بدهند، تا آنجا مثل حریم خانه امن بماند.
در کمرکش یک کوچه بنبست، از پارکشدن وانت معروف و مشکی مؤسسه آتنا میشود فهمید که درست آمدهایم. راننده زن جوان و چادری است که وانت را پارک میکند و خرتوپرتها را از عقبش روی زمین میگذارد. همین وانت روز گذشتهاش تمام شهر را برای گرفتن گواهی پزشکیقانونی یکی از مددجوها اینطرف و آنطرف کرد. هروقت که به مدیر مؤسسه زنگ میزدیم تا بدانیم که کار به کجا کشید و توانستند گواهی پزشکیقانونی را بگیرند و وسیله نقلیه برای تردد نمیخواهند، با خنده میگفت: با وانتمونیم. نگران نباشید. حالا وانت آتنا، کمی خاک گرفته جلوی کوچهای قدیمی و دردار ایستاده. در کوچه، انگار خانه امن را امنتر میکند. انتهای کوچه یک باغچه سرسبز است و روبهرویش درهای خانه امن باز است و صدای خنده آدمها توی کوچه میآید. از دود اسفند و برو و بیا میشود فهمید برنامه هنوز شروع نشده. توی حیاط روبهروی دیوار آبی ایستادهاند، جوری که منظره پشتشان درخت پرتقال سبز و سرپا معلوم باشد و سلفی میگیرند. هرکس سرش به کاری گرم است و نیمساعت دیگر افتتاحیه آغاز میشود. حیاط و خانه قدیمی اما روبهراه و تروتمیز است. اهالی آتنا شبانهروز رنگش کردهاند. دیوارهای حیاط
آبی و نارنجی است و زهرا افتخارزاده، مدیریت مؤسسه آتنا، جلوی در ایستاده و با پرسنل حرف میزند. هر طبقه دو اتاق نسبتا بزرگ دارد که شبیه یک خانه چیده شده. گوشه یکی از اتاقها تلویزیونی قدیمی و میز آرایش گذاشتهاند و کفَش با فرشهای تمیز پوشیده شده. پنجرهها همه پرده دارند و فرشهای هر دو اتاق طبقه اول شبیه هم است. حالا که خانه امن اول مؤسسه آتنا بیش از گنجایشش اقدام به پذیرش مددجو کرده و خانوادههای زیادی در لیست انتظار هستند، این خانه میتواند امیدی باشد برای زنهای قربانی خشونت. اهالی آتنا فکرش را هم نمیکردند بتوانند چنین خانهای داشته باشند تا اینکه خیری که قرار است در این گزارش نامش فاش نشود، هزینه رهن این خانه را پرداخت کرد و آتنا صاحب خانهای جدید شد.
مدیر این مرکز زنی جوان به نام زهرا افتخارزاده است. او سال 85 دانشجوی داروسازی دانشگاه تهران بود و همان روزها تصمیم میگیرد به منطقه خاکسفید تهران برود و با دوستانش به بچههایی که مدرسه میروند درس بدهند، اما این درسدادن تازه اول درگیری آنها بود. عدهای جوان که هیچ تجربهای در این زمینهها نداشتند، هر هفته به منطقه خاکسفید میرفتند و با خانوادهها در ارتباط بودند. از 85 تا 89 فعالیت غیررسمی داشتند. آنها از سازمان ملی جوانان برای مؤسسه نیکوکاری «سلام رحمان» مجوز گرفتند. بعد از مدتی آنها به این نتیجه میرسند که درگیر آسیبهایی شدهاند که دانشی درباره آن ندارند و برای همین باید اطلاعاتشان را زیاد کنند و همین میشود که افتخارزاده کنکور ارشد مددکاری میدهد و در دانشگاه علامه مددکاری میخواند. مؤسسه ارتقای کیفیت زندگی زنان آتنا سال 93 مجوز میگیرد و کمکم خانه امنش هم سال96 تشکیل میشود. کسانی که اغلب به آتنا مراجعه میکنند، خشونتدیده یا فاقد سرپناه هستند و با توجه به شرایطشان به خانه امن ارجاع داده میشوند. زنان زیادی در این سالها در خانه آتنا زندگی کردهاند. این افراد به خانه امن که میروند محل اسکانشان
است، صبحها فرزندانشان که محصل هستند به مدرسه یا دانشگاه میروند. خانمها که اینجا کار میکنند به سازمان میآیند. کسانی که بیرون از اینجا اشتغال دارند یا تازه درگیر مسائل حقوقی و اداریشان هستند، کارهایشان را انجام میدهند و عصر به خانه امن برمیگردند و اسکان دارند و مربیهایی که حضور دارند بر شرایط نظارت میکنند. اما قانون اصلی خانه امن این است که هیچکس حتی پدر و مادر کسی که در این خانه زندگی میکند، حق داشتن آدرس اینجا را ندارد. باید امنیت خانه امن حفظ شود و هرکسی که میخواهد به دیدن آنها بیاید میتواند به دفتر مؤسسه آتنا مراجعه کند. قرار نیست حریم امن این خانه آسیب ببیند. برای همین دعواهایی که در دفتر آتنا میشود، معمولا به خانه کشیده نمیشود. همسران این زنان گاهی برای دادوبیداد و آبروریزی به مؤسسه میآیند، اما فقط مؤسسه درگیر این دعوا میشود؛ خانه محل آرامش و زندگی زنهاست. آنجا هم خانواده زندگی میکند، با این تفاوت که سرپرست خانواده زنان رنجکشیده هستند و خبری از مردها نیست.
خانه جدید سهطبقه است و هرچند هنوز اسباب و اثاثیهاش کامل نیست، اما کمکم خانوادهها در آن مستقر میشوند. دیگر فرصتی برای صبرکردن تا تکمیلشدن خانه نیست. اهالی خانه مستقر میشوند و کمکم وسایل ضروری هم میرسد. آشپزخانه بزرگ که در طبقه دوم است، گاز و یخچال دارد، اما احتمالا برای جمعیتی که در این خانه ساکن میشوند کفاف ندهد. قرار است به کمک خیرین این خانه تکمیل شود. فرشها، دکوریها و پردهها هرکدام از یک نقطه رسیدهاند و بقیه وسایل هم به مرور آماده میشود.
ساعت از حدود شش بعدازظهر که میگذرد کمکم میهمانها پیدایشان میشود، جمع خودمانی است و تعداد به 15 نفر هم نمیرسد. بیشتر آنها که در این میهمانی خصوصی حاضر هستند، خود مددکارها و پرسنل آتنا هستند؛ به همراه یکی، دو نفر از خیران و خانواده مدیران آتنا. دور تا دور اتاق بزرگ طبقه دوم را صندلی چیدهاند و بعد از ورود میهمانها اسفند دود میکنند و بعد از پخش یک کلیپ زهرا افتخارزاده، مدیریت مؤسسه، توضیحاتی را ارائه میدهد. افتخارزاده میگوید: برای ما خیلی مهم است که امنیت این خانه حفظ شود. خیلی از کسانی که در این جمع حاضر هستند حتی نشانه خانه قدیمیتر ما را که حالا زنان آتنا آنجا زندگی میکنند، ندارند. گفتم شاید بد نباشد گزارشی از فعالیت آتنا به شما ارائه دهم. در طول این سالها زنان زیادی به ما مراجعه کردند که خشونتدیده هستند؛ افرادی که به دلایل متعدد سرپناه نداشتند و ما در طول این سالها به اشکال متعدد سعی میکردیم که آنها را مدیریت کنیم. در اوایل حتی این زنان را به خانه خودمان میبردیم که به مرور زمان متوجه شدیم این کار درست نیست. اما آن موقع خانه امنی وجود نداشت، حتی گاهی آنها را به خوابگاه دانشگاه علوم پزشکی
تهران به عنوان میهمان میبردیم تا پانسیونهای مختلف و هزینه اسکانشان را پرداخت کردیم. به علت تعدد این مراجعات سال 96 تصمیم گرفتیم که جایی را به همین منظور تهیه کنیم و خیری پیدا شد و به کمک آن خانه امن اول ما ایجاد شد. این خانه به صورت سه طبقه مجزا و واحدهای مجزا با همه امکانات لازم در اختیار خانوادهها قرار داده شد. درحالحاضر 15 نفر که شامل هفت خانواده میشوند، در آن ساکناند، در این زمان ما احساس کردیم که این خانه امن ظرفیت بیشتری از حد خودش را تحمل میکند. غیر از این، ما مراجعات جدید داریم و 40 نفر در فهرست انتظار هستند و به همین دلیل فکر کردیم که اگر امکان داشته باشد جای جدیدی داشته باشیم خیلی امکان مهمی را تأمین کردهایم. افتخارزاده در ادامه افزود: ما میتوانیم افراد جدید را پذیرش کنیم و افراد را بر اساس شرایط دستهبندی کنیم. مثلا دستهبندی مشخصی قرار است که در این خانه باشد و اصرار ما برای زودتر افتتاحکردن این خانه برای آن بود که زمانی که زنان در این خانه مستقر شوند دیگر امکان رفتوآمد در آن ممکن نیست و میخواستیم زودتر آنها ساکن شوند، گرچه خانه هنوز تکمیل نشده، اما در همین مدت با زحمت شبانهروزی
همه ما به اینجا رسیده است و تکتک اسباب این خانه را اهالی اینجا مثل مورچهها، به دهان گرفتند و از نقاط مختلف در خانه امن جمع کردند. خدا را شکر به جایی رسیدیم که بعد از افتتاحیه چهار خانواده را که هشت نفرند، ساکن کنیم و اتاقهایشان را تکمیل کردیم. ما اصلا قصد نداریم که اینجا در هر اتاق یک خانواده داشته باشیم و همهچیز بستگی به شرایط خانواده دارد؛ مثلا اگر خانواده هیچ مشکلی ندارد، ممکن است بتوانیم یک اتاق بالا را در اختیارشان قرار دهیم که حریم خصوصی داشته باشند، اما آن افرادی که به دلایل مختلف نیازمند کسی هستند که به آنها نظارت شود، در کنار هم اسکان داده میشوند.
در خانه امن آتنا همیشه یک مددکار برای رتق و فتق امور در محل حاضر است و شبانهروزی به مددجویان خدمات ارائه میدهند. هرکدام از این زنانی که اینجا زندگی میکنند، قصه خودشان را دارند. مثل سمیرا و سمانه که پیشتر قصهشان را در «شرق» خواندهاید؛ دو دختر که مورد خشونت پدر واقع میشدند. حالا دختر کوچکتر، یعنی سمانه، بهصورت تماموقت در مؤسسه آتنا است و برای دیپلم گرفتن آماده میشود و چشمش که مشکل مادرزادی داشت، معالجه شده است و سمیرا، خواهر بزرگتر نیز از خدمات روانشناسی و روانکاوی این مؤسسه بهرهمند میشود و آنها منتظرند که دادگاه به شکایتشان رسیدگی کند.
حدود ساعت هشت وقت خداحافظی میشود، اهالی آتنا هنوز در اتاق نشستهاند و بحث میکنند، وقت رسیدن توی حیاط صدای خندههایشان تمام کوچه دردار انتهای کوچه بنبست را پر میکند، گربهای زیر سایه درخت پرتقال دراز کشیده و با منقل اسفند بازی میکند و صدای یکی از مددکارها از راهپله میآید که میگوید: «کاش پرتقالهای درخت مال خود خانمها بود که اینجا زندگی میکنند، صاحبخانه شرط کرده همهش مال خودشه» و کسی از روی پلهها داد میزند: «عوضش سایه درختش مال زناست، اونا زیر سایهاش و پای درخت غمهاشون رو پاک میکنند...».