|

ايبسن آشوب‌گراي

شرق: در تاريخ ادبيات نمايشي، هنريك ايبسن جايگاهي ويژه دارد و در ميان تمام نمايش‌نامه‌هايي كه او نوشته نيز «هدا گابلر» را مي‌توان خوش‌ساخت‌ترين اثرش دانست. ايبسن امروز به‌عنوان يكي از قله‌هاي كلاسيك نمايش‌نامه‌نويسي جهان به ‌شمار مي‌رود و بعد از شكسپير پرمخاطب‌ترين نمايش‌نامه‌نويس جهان محسوب مي‌شود و رد تأثير او در تئاتر و حتي ادبيات مدرن به‌روشني ديده مي‌شود.
اولين ترجمه‌‌هاي فارسي از آثار ايبسن به بيش از شش دهه پيش برمي‌گردد و از آن زمان تاكنون مترجمان مختلفي به سراغ ترجمه آثار او رفته‌اند. ايبسن نويسنده پركاري بوده و در طول دوره‌‌هاي مختلف نويسندگي‌اش نمايش‌نامه‌هاي متعددي نوشته و هنوز بخش مهمي از آثار او به فارسي ترجمه نشده‌اند. بهزاد قادري از سال‌ها پيش آثاري از ايبسن را به فارسي برگردانده بود و مي‌توان گفت در قالب يك پروژه به ترجمه آثار ايبسن مشغول بوده است. قادري مترجم، پژوهشگر و مدرس ادبيات نمايشي و تئاتر است كه تاكنون ترجمه‌ها و پژوهش‌هاي متعددي از او به چاپ رسيده؛ اما در ميان تمام آثاري كه در كارنامه او ديده مي‌شود، ايبسن نقشي كانوني داشته است. قادري اولين‌بار در دهه شصت «مرغابي وحشي» ايبسن را به فارسي برگرداند و بعد از آن نيز آثاري ديگر از او را ترجمه كرد. ترجمه‌هاي جديد قادري از ايبسن به همراه ويراست جديد ترجمه‌هاي پيشينش، در مجموعه‌اي كه در نشر بيدگل به آثار ايبسن اختصاص دارد، از سال نودوچهار و با انتشار «جن‌زدگان» آغاز شد و تا امروز اين آثار ايبسن در اين مجموعه به چاپ رسيده‌اند: «مرغابي وحشي» (به همراه يدالله آقاعباسي)، «روسمرسهولم»، «وقتي ما مردگان سر برداريم»، «آيلف كوچولو»، «جان گابريل بوركمان» و «دشمن مردم»، «استاد سولنس معمار»، «عروسك‌خانه» و «هدا گابلر».
«هدا گابلر» جدیدترين ترجمه قادري از ايبسن است كه در نشر بيدگل منتشر شده است. قادري در تمام ده اثري كه تاكنون در اين مجموعه منتشر كرده، مقدمه‌هايي مفصل نوشته و در آنها به وجوه مختلف هنري و فلسفي هر اثر، زمينه تاريخي‌اش، ارتباطات بينامتني آثار و... پرداخته و اين ويژگي سبب شده خود مقدمه‌ها به طور جداگانه حائز اهميت‌ باشند. در «هدا گابلر» نيز قادري مقدمه‌اي حدودا صد‌و‌شصت صفحه‌اي نوشته و در آن به طور دقيق به اين نمايش‌نامه پرداخته و همچنين درباره ترجمه آن نيز توضيحاتي داده است.
كار نوشتن «هدا گابلر» در سال 1890 به پايان مي‌رسد. قادري در مقدمه‌اش به اين نكته اشاره كرده كه نيمه دوم قرن نوزدهم دوران سربرداشتن آناكارنيناها، اما بوواري‌ها و بئاتريچه‌ها است و از‌اين‌رو مي‌توان «هدا گابلر» را نيز در كنار اين آثار قرار داد و آن را «ملال و افسردگي زني در زندگي يكنواخت مشتي انسان ميان‌مايه» دانست؛ اما قادري كمي بعد به اين نكته اشاره مي‌كند كه فروكاستن «هدا گابلر» به روان‌كاوي هدا باعث مي‌شود كه «كل اندام‌وار» اين اثر بي‌سرانجام بماند؛ چراكه در اين وضعيت چهره‌هاي ديگر و همچنين وجوه اجتماعي، تاريخي، فلسفي، اسطوره‌اي و نمادين نمايش‌نامه ديده نخواهد شد. قادري در بخشي از مقدمه نوشته: «زير‌متن نامه ايبسن به پروزر كه گزيده‌اي از آن را در آغاز اين گفتار آوردم، گوياي نوعي نگراني او براي ساده‌انگاشتن اين اثرش نيز هست؛ زيرا او اصرار دارد اين نمايش‌نامه با ديگر آثار رئاليستي‌اش تفاوت دارد و هدفش اين بوده كه اين چهره‌ها را در پس‌زمينه بعضي شرايط اجتماعي و نظريات غالب نقش بزند». پروزر مترجم آثار ايبسن به زبان فرانسه بوده است كه ايبسن در نامه‌اي به او درباره اين نمايش‌نامه‌اش توضيحاتي داده است. قادري تأكيد مي‌كند كه «هدا گابلر» قصه هدا نيست؛ بلكه داستان جنگ و جدال ميان «چندين نيرو و تمنا در روند فرگشتي تاريخ تمدن اروپاست».
او همچنين با اشاره به صحنه ابتدايي نمايش‌نامه مي‌نويسد: «در هدا گابلر ناچاريم نخست به صحنه‌اي خالي از آدم خيره شويم. خلأیی وهم‌انگيز، دالان و دهليزي گرداب‌گونه، دورن‌ريز، سربه‌مهر و رازناك پيش‌روي بيننده جان مي‌گيرد؛ اين فضايي است كه رفته‌رفته، ژاله‌هاي انديشه‌هاي گوناگون بايد به درون آن ببارد تا منشور هنر ايبسن، فضا را مطابق حضور پديده‌ها، جاندار يا بي‌جان، به رنگين‌كمان خيره‌كننده‌اي از زمان‌ها و بالطبع، شخصيت‌هاي چندتابعيتي، سفيراني از زمان‌هاي گوناگون تاريخ، تبديل كند. در اين نمايش‌نامه تاريخ نخست با زبان اشيا جلوه‌گري مي‌كند. پيش از دستور صحنه پرده يك، ايبسن توجه ما را به فضاي كلي نمايش‌نامه و معماري آن جلب مي‌كند: نمايش‌نامه در عمارت اعياني تسمان، در غرب كريستيانيا (اسلو) رخ مي‌دهد». قادري مي‌گويد كه بر‌اساس اشاراتي كه در متن آمده، مي‌توان گفت كه زمان واقعي رخداد نمايش‌نامه بايد بين دهه‌هاي پنج و شش قرن نوزدهم باشد؛ يعني «اوج جابه‌جايي طبقات اجتماعي با پس‌رفتن اشراف و روآمدن شهرنشينان در نتيجه بازگشت ارتجاع به اروپا در قالب بناپارتيسم» و از‌اين‌رو است كه ايبسن با دستور صحنه‌اي كه در آغاز اين پرده مي‌آورد، بر اين مرحله انتقال تاريخي و «استعاري»‌بودن اين عمارت تأكيد مي‌كند.
قادري در پايان مقدمه طولاني‌اش نكاتي هم درباره ترجمه «هدا گابلر» نوشته كه در بخشي از آن مي‌خوانيم: «در ترجمه هدا گابلر چگونه پا‌به‌پاي ايبسن پيش رفته‌ام؟ كدام ايبسن؟ آني كه سال 1888 نوشتن اين متن را آغاز كرد؟ يا آني كه اينك از فاصله 130 سال مي‌شناسيم؟ به جرئت مي‌توانم بگويم هر دو. اين يعني گذر از وادي ترجمه به معناي تجربه‌اي پديدار‌شناختي و حس‌انگيزانه و ورود به حوزه فكري درباره متن و عناصر فرامتني يا بينامتني آن. در اين مرحله، متن كلاسيك كه گفتم در خود نمي‌گنجد، جامه مي‌درد و باز هم مانند شاخ فراواني، هستي خودش را از آن زمان تا امروز جشن مي‌گيرد: وقتي هدا گابلر جامه‌دري مي‌كند، ايبسنِ صدوسي‌ساله مي‌شود! اينجاست كه مخاطب، از هر دو نوعش، خاص و عام يا دانشگاهي و... برايم معني پيدا مي‌كند: تجربه پديدار‌شناختي جايش را به تجربه ارتباطي كه بخشي از انسانيت مترجم است،‌ مي‌دهد. به‌همين‌دليل، گفتارم درباره آثار نمايش و نيز خود متوني كه ترجمه مي‌كنم، همه دغدغه‌هايم به‌عنوان مدرس، پژوهشگر، منتقد و مترجم را يكجا دارد. همان‌طور كه از گفتارم درباره هدا گابلر برمي‌آيد، در اين مرحله كوشيده‌ام هرچه بيشتر از پشت صحنه اين صورت فرهيخته آگاه شوم؛ پس تا‌جايي‌كه از دستم برمي‌آمد، نامه‌ها و يادداشت‌هاي ايبسن هنگام نوشتن اين اثر را خواندم و از آنِ خود كردم».

شرق: در تاريخ ادبيات نمايشي، هنريك ايبسن جايگاهي ويژه دارد و در ميان تمام نمايش‌نامه‌هايي كه او نوشته نيز «هدا گابلر» را مي‌توان خوش‌ساخت‌ترين اثرش دانست. ايبسن امروز به‌عنوان يكي از قله‌هاي كلاسيك نمايش‌نامه‌نويسي جهان به ‌شمار مي‌رود و بعد از شكسپير پرمخاطب‌ترين نمايش‌نامه‌نويس جهان محسوب مي‌شود و رد تأثير او در تئاتر و حتي ادبيات مدرن به‌روشني ديده مي‌شود.
اولين ترجمه‌‌هاي فارسي از آثار ايبسن به بيش از شش دهه پيش برمي‌گردد و از آن زمان تاكنون مترجمان مختلفي به سراغ ترجمه آثار او رفته‌اند. ايبسن نويسنده پركاري بوده و در طول دوره‌‌هاي مختلف نويسندگي‌اش نمايش‌نامه‌هاي متعددي نوشته و هنوز بخش مهمي از آثار او به فارسي ترجمه نشده‌اند. بهزاد قادري از سال‌ها پيش آثاري از ايبسن را به فارسي برگردانده بود و مي‌توان گفت در قالب يك پروژه به ترجمه آثار ايبسن مشغول بوده است. قادري مترجم، پژوهشگر و مدرس ادبيات نمايشي و تئاتر است كه تاكنون ترجمه‌ها و پژوهش‌هاي متعددي از او به چاپ رسيده؛ اما در ميان تمام آثاري كه در كارنامه او ديده مي‌شود، ايبسن نقشي كانوني داشته است. قادري اولين‌بار در دهه شصت «مرغابي وحشي» ايبسن را به فارسي برگرداند و بعد از آن نيز آثاري ديگر از او را ترجمه كرد. ترجمه‌هاي جديد قادري از ايبسن به همراه ويراست جديد ترجمه‌هاي پيشينش، در مجموعه‌اي كه در نشر بيدگل به آثار ايبسن اختصاص دارد، از سال نودوچهار و با انتشار «جن‌زدگان» آغاز شد و تا امروز اين آثار ايبسن در اين مجموعه به چاپ رسيده‌اند: «مرغابي وحشي» (به همراه يدالله آقاعباسي)، «روسمرسهولم»، «وقتي ما مردگان سر برداريم»، «آيلف كوچولو»، «جان گابريل بوركمان» و «دشمن مردم»، «استاد سولنس معمار»، «عروسك‌خانه» و «هدا گابلر».
«هدا گابلر» جدیدترين ترجمه قادري از ايبسن است كه در نشر بيدگل منتشر شده است. قادري در تمام ده اثري كه تاكنون در اين مجموعه منتشر كرده، مقدمه‌هايي مفصل نوشته و در آنها به وجوه مختلف هنري و فلسفي هر اثر، زمينه تاريخي‌اش، ارتباطات بينامتني آثار و... پرداخته و اين ويژگي سبب شده خود مقدمه‌ها به طور جداگانه حائز اهميت‌ باشند. در «هدا گابلر» نيز قادري مقدمه‌اي حدودا صد‌و‌شصت صفحه‌اي نوشته و در آن به طور دقيق به اين نمايش‌نامه پرداخته و همچنين درباره ترجمه آن نيز توضيحاتي داده است.
كار نوشتن «هدا گابلر» در سال 1890 به پايان مي‌رسد. قادري در مقدمه‌اش به اين نكته اشاره كرده كه نيمه دوم قرن نوزدهم دوران سربرداشتن آناكارنيناها، اما بوواري‌ها و بئاتريچه‌ها است و از‌اين‌رو مي‌توان «هدا گابلر» را نيز در كنار اين آثار قرار داد و آن را «ملال و افسردگي زني در زندگي يكنواخت مشتي انسان ميان‌مايه» دانست؛ اما قادري كمي بعد به اين نكته اشاره مي‌كند كه فروكاستن «هدا گابلر» به روان‌كاوي هدا باعث مي‌شود كه «كل اندام‌وار» اين اثر بي‌سرانجام بماند؛ چراكه در اين وضعيت چهره‌هاي ديگر و همچنين وجوه اجتماعي، تاريخي، فلسفي، اسطوره‌اي و نمادين نمايش‌نامه ديده نخواهد شد. قادري در بخشي از مقدمه نوشته: «زير‌متن نامه ايبسن به پروزر كه گزيده‌اي از آن را در آغاز اين گفتار آوردم، گوياي نوعي نگراني او براي ساده‌انگاشتن اين اثرش نيز هست؛ زيرا او اصرار دارد اين نمايش‌نامه با ديگر آثار رئاليستي‌اش تفاوت دارد و هدفش اين بوده كه اين چهره‌ها را در پس‌زمينه بعضي شرايط اجتماعي و نظريات غالب نقش بزند». پروزر مترجم آثار ايبسن به زبان فرانسه بوده است كه ايبسن در نامه‌اي به او درباره اين نمايش‌نامه‌اش توضيحاتي داده است. قادري تأكيد مي‌كند كه «هدا گابلر» قصه هدا نيست؛ بلكه داستان جنگ و جدال ميان «چندين نيرو و تمنا در روند فرگشتي تاريخ تمدن اروپاست».
او همچنين با اشاره به صحنه ابتدايي نمايش‌نامه مي‌نويسد: «در هدا گابلر ناچاريم نخست به صحنه‌اي خالي از آدم خيره شويم. خلأیی وهم‌انگيز، دالان و دهليزي گرداب‌گونه، دورن‌ريز، سربه‌مهر و رازناك پيش‌روي بيننده جان مي‌گيرد؛ اين فضايي است كه رفته‌رفته، ژاله‌هاي انديشه‌هاي گوناگون بايد به درون آن ببارد تا منشور هنر ايبسن، فضا را مطابق حضور پديده‌ها، جاندار يا بي‌جان، به رنگين‌كمان خيره‌كننده‌اي از زمان‌ها و بالطبع، شخصيت‌هاي چندتابعيتي، سفيراني از زمان‌هاي گوناگون تاريخ، تبديل كند. در اين نمايش‌نامه تاريخ نخست با زبان اشيا جلوه‌گري مي‌كند. پيش از دستور صحنه پرده يك، ايبسن توجه ما را به فضاي كلي نمايش‌نامه و معماري آن جلب مي‌كند: نمايش‌نامه در عمارت اعياني تسمان، در غرب كريستيانيا (اسلو) رخ مي‌دهد». قادري مي‌گويد كه بر‌اساس اشاراتي كه در متن آمده، مي‌توان گفت كه زمان واقعي رخداد نمايش‌نامه بايد بين دهه‌هاي پنج و شش قرن نوزدهم باشد؛ يعني «اوج جابه‌جايي طبقات اجتماعي با پس‌رفتن اشراف و روآمدن شهرنشينان در نتيجه بازگشت ارتجاع به اروپا در قالب بناپارتيسم» و از‌اين‌رو است كه ايبسن با دستور صحنه‌اي كه در آغاز اين پرده مي‌آورد، بر اين مرحله انتقال تاريخي و «استعاري»‌بودن اين عمارت تأكيد مي‌كند.
قادري در پايان مقدمه طولاني‌اش نكاتي هم درباره ترجمه «هدا گابلر» نوشته كه در بخشي از آن مي‌خوانيم: «در ترجمه هدا گابلر چگونه پا‌به‌پاي ايبسن پيش رفته‌ام؟ كدام ايبسن؟ آني كه سال 1888 نوشتن اين متن را آغاز كرد؟ يا آني كه اينك از فاصله 130 سال مي‌شناسيم؟ به جرئت مي‌توانم بگويم هر دو. اين يعني گذر از وادي ترجمه به معناي تجربه‌اي پديدار‌شناختي و حس‌انگيزانه و ورود به حوزه فكري درباره متن و عناصر فرامتني يا بينامتني آن. در اين مرحله، متن كلاسيك كه گفتم در خود نمي‌گنجد، جامه مي‌درد و باز هم مانند شاخ فراواني، هستي خودش را از آن زمان تا امروز جشن مي‌گيرد: وقتي هدا گابلر جامه‌دري مي‌كند، ايبسنِ صدوسي‌ساله مي‌شود! اينجاست كه مخاطب، از هر دو نوعش، خاص و عام يا دانشگاهي و... برايم معني پيدا مي‌كند: تجربه پديدار‌شناختي جايش را به تجربه ارتباطي كه بخشي از انسانيت مترجم است،‌ مي‌دهد. به‌همين‌دليل، گفتارم درباره آثار نمايش و نيز خود متوني كه ترجمه مي‌كنم، همه دغدغه‌هايم به‌عنوان مدرس، پژوهشگر، منتقد و مترجم را يكجا دارد. همان‌طور كه از گفتارم درباره هدا گابلر برمي‌آيد، در اين مرحله كوشيده‌ام هرچه بيشتر از پشت صحنه اين صورت فرهيخته آگاه شوم؛ پس تا‌جايي‌كه از دستم برمي‌آمد، نامه‌ها و يادداشت‌هاي ايبسن هنگام نوشتن اين اثر را خواندم و از آنِ خود كردم».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها