اگر مرگ داد است...
دکتر مرتضی نخستین . روانپزشک
كرونا! وقفهاى هراسناك در نظم جارى امور یا حاصل بحران زیستمحیطى یا برآیند نزاع استراتژیك بین چین، روسیه و آمریكا یا... .
بیایید لحظهاى همه آنچه گفتهاند و خواندهایم، درون پرانتز بگذاریم؛ چیزى كه باقى مىماند، تنهایى است و مواجههاى حساب نشده و غافلگیركننده با مرگ. چه پدران و مادرانى دیدم كه حتى فرزندان دوستداشتنىشان جرئت ملاقات با آنها را در بیمارستان و پس از آن نداشتند. تنهایى تخت بیمارستان و تنهایى دوره نقاهت و تنهایى «ولقد جئتمونا فرادى». آن برانگیختهشدن تنها، گویى حتى پیش از مرگ آغاز مىشود. صداى ناظرى در ذهنم مىپیچد: ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها؛ انگار میان این «موج سودا» و كرونا نسبتى وجود دارد. یادم مىآید كه همكار پزشكى پس از نبردی سههفتهاى با جان و تنى نزار از زیر ونتیلاتور نجات پیدا كرد و پس از چند روز به او خبر دادند كه زمان بسترىشدنش، مادر بهخاطر كووید از دنیا رفته است و ماه پیش دوست پزشك دیگرى كه او هم مادرش را از دست داده بود، در حالى كه اشك مىریخت، مىگفت غیر از من، از چه كسى مىتواند گرفته باشد؟ و دوست دیگرى كه خط اول درمان كرونا بود، مىگفت كلى در وصیتنامهاش تأكید كرده بود كه دوست دارد كجاها دفن شود؛ ولى وقتى بهخاطر كرونا بمیرى، حتى انتخاب مكان تدفینت هم به میل خودت نیست. بعد خودش را
آرام مىكرد كه «شرفالمكان بالمكین».
لشكر غم كه حمله مىكند، یاد این قصیده مىافتم كه اخیرا از زبان آقاى منوچهر صدوقى با آن لحن تأثیرگذارش شنیدم:
كن عن امورك معرضا / فكل الامور الى القضا
فلرُبّ امر متعب / لك فى عواقبه رضا
الله عوّدك الجمیل / فقس على ما قد مضى
چهبسا تنگىها و مضیقهها كه سپرى مىشوند و درنهایت به گشادگى مىانجامند
خداوند همیشه براى تو خوبى خواسته است
همانند گذشته كه سختىها نهایتا سپرى شدند...
در همین جنگ و گریز با خودم و مرگ و «موج سودا» بودم كه دخترى نوجوان با زنى میانسال وارد شدند. زن توضیح داد كه دختر همراهش، همكلاسى و دوست دخترش است و اكنون مدتى است در خانه آنها زندگى مىكند. روایت كوتاه بود و منقلبكننده. پدر چند هفته پیش مبتلا به كرونا مىشود و در خانه قرنطینه. مادر از او مراقبت مىكرد. چند روز بعد مادر هم مبتلا مىشود. روزهاى سخت و هولناكى بر فرزندان مىگذرد. تا اینكه چند روز قبل مادر از دنیا مىرود. به فاصله یك روز پس از مرگ مادر، پدر را هم از دست مىدهند. این خسران و اندوه را تمامى نیست.
با این همه در هیچ چارت و جدول و محاسبه هزینهاى به آن اشاره نمىشود. پیكر اقتصاد ما از كینه دشمنان و تمامیتخواهى مغرضان و سودجویى كاسبان لطمه دیده است؛ اما بعید است بشود راه میانهاى بین اقتصاد و انسان یافت. این رفتار كجدارومریز، تن و طاقت آدمیان را زودتر مىشكند. گفته شده اگر اقتصاد تعطیل شود و سختگیرى بهداشتى زمان كرونا تشدید، مىتواند خطر اعتراض به فقر و بیكارى را زیاد كند، اما آدمهاى تنهایى كه علقه و خانوادهشان را بهخاطر سیاستگذارى سهلگیرانه در فاصلهگذارى اجتماعى از دست دادهاند هم مستعد رفتارهاى پیشبینىنشدهاند و البته مردهها هم هیچوقت دیگر اعتراض نمیکنند.
كرونا! وقفهاى هراسناك در نظم جارى امور یا حاصل بحران زیستمحیطى یا برآیند نزاع استراتژیك بین چین، روسیه و آمریكا یا... .
بیایید لحظهاى همه آنچه گفتهاند و خواندهایم، درون پرانتز بگذاریم؛ چیزى كه باقى مىماند، تنهایى است و مواجههاى حساب نشده و غافلگیركننده با مرگ. چه پدران و مادرانى دیدم كه حتى فرزندان دوستداشتنىشان جرئت ملاقات با آنها را در بیمارستان و پس از آن نداشتند. تنهایى تخت بیمارستان و تنهایى دوره نقاهت و تنهایى «ولقد جئتمونا فرادى». آن برانگیختهشدن تنها، گویى حتى پیش از مرگ آغاز مىشود. صداى ناظرى در ذهنم مىپیچد: ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها؛ انگار میان این «موج سودا» و كرونا نسبتى وجود دارد. یادم مىآید كه همكار پزشكى پس از نبردی سههفتهاى با جان و تنى نزار از زیر ونتیلاتور نجات پیدا كرد و پس از چند روز به او خبر دادند كه زمان بسترىشدنش، مادر بهخاطر كووید از دنیا رفته است و ماه پیش دوست پزشك دیگرى كه او هم مادرش را از دست داده بود، در حالى كه اشك مىریخت، مىگفت غیر از من، از چه كسى مىتواند گرفته باشد؟ و دوست دیگرى كه خط اول درمان كرونا بود، مىگفت كلى در وصیتنامهاش تأكید كرده بود كه دوست دارد كجاها دفن شود؛ ولى وقتى بهخاطر كرونا بمیرى، حتى انتخاب مكان تدفینت هم به میل خودت نیست. بعد خودش را
آرام مىكرد كه «شرفالمكان بالمكین».
لشكر غم كه حمله مىكند، یاد این قصیده مىافتم كه اخیرا از زبان آقاى منوچهر صدوقى با آن لحن تأثیرگذارش شنیدم:
كن عن امورك معرضا / فكل الامور الى القضا
فلرُبّ امر متعب / لك فى عواقبه رضا
الله عوّدك الجمیل / فقس على ما قد مضى
چهبسا تنگىها و مضیقهها كه سپرى مىشوند و درنهایت به گشادگى مىانجامند
خداوند همیشه براى تو خوبى خواسته است
همانند گذشته كه سختىها نهایتا سپرى شدند...
در همین جنگ و گریز با خودم و مرگ و «موج سودا» بودم كه دخترى نوجوان با زنى میانسال وارد شدند. زن توضیح داد كه دختر همراهش، همكلاسى و دوست دخترش است و اكنون مدتى است در خانه آنها زندگى مىكند. روایت كوتاه بود و منقلبكننده. پدر چند هفته پیش مبتلا به كرونا مىشود و در خانه قرنطینه. مادر از او مراقبت مىكرد. چند روز بعد مادر هم مبتلا مىشود. روزهاى سخت و هولناكى بر فرزندان مىگذرد. تا اینكه چند روز قبل مادر از دنیا مىرود. به فاصله یك روز پس از مرگ مادر، پدر را هم از دست مىدهند. این خسران و اندوه را تمامى نیست.
با این همه در هیچ چارت و جدول و محاسبه هزینهاى به آن اشاره نمىشود. پیكر اقتصاد ما از كینه دشمنان و تمامیتخواهى مغرضان و سودجویى كاسبان لطمه دیده است؛ اما بعید است بشود راه میانهاى بین اقتصاد و انسان یافت. این رفتار كجدارومریز، تن و طاقت آدمیان را زودتر مىشكند. گفته شده اگر اقتصاد تعطیل شود و سختگیرى بهداشتى زمان كرونا تشدید، مىتواند خطر اعتراض به فقر و بیكارى را زیاد كند، اما آدمهاى تنهایى كه علقه و خانوادهشان را بهخاطر سیاستگذارى سهلگیرانه در فاصلهگذارى اجتماعى از دست دادهاند هم مستعد رفتارهاى پیشبینىنشدهاند و البته مردهها هم هیچوقت دیگر اعتراض نمیکنند.