دموکراسی چینی
رهبران حزب کمونیست چین بعد از موفقیت چشمگیر در توسعه اقتصادی این کشور در چند دهه گذشته، اکنون نوسازی و دموکراتیکسازی را اهداف چین برای هزاره جدید اعلام و ابراز اطمینان کردهاند که چین به رهبری حزب کمونیست تا میانه قرن بیستویکم به اهداف خود در این زمینه خواهد رسید. کتاب «دولت و جامعه در گذار چین به دموکراسی» که بهتازگی با ترجمه پرویز علوی و از سوی انتشارات اختران منتشر شده، تلاش میکند امکان و نحوه این روند دموکراتیکسازی را در چین توضیح دهد. به زعم نویسنده تحلیل فرایند دموکراتیکشدن چین باید از تأکید صرف بر فضاى سیاسى که بر وجود دولتى قوى و جامعهاى ضعیف مبتنى است، فراتر رود و بهتر است عوامل خاصى که این وضعیت را ایجاد کردهاند نیز مطالعه شوند. تنها در صورتی مىتوان گفت که آیا این گذار به رهبرى و هدایت حزب از بالا صورت خواهد گرفت یا توسط نیروهاى اجتماعى از پایین، که علل و عواملی که تسلط دولت بر جامعه را در چین ایجاد و تسهیل کردهاند روشن شود. همچنین لازم است از دیدگاههاى چینى در زمینه گذار چین به دموکراسى اطلاع حاصل شود، زیرا این دیدگاهها به روشنشدن موضوع مورد نظر کمک مىکنند. از اینرو ضرورى است عوامل تعیینکننده تسلط دولت بر جامعه در چین و تأثیر این عوامل بر گذار چین به دموکراسى توضیح داده شوند. همچنین توضیح آن دسته از دیدگاههاى چینى که به درک و فهم از تحول چین به دموکراسى یارى مىرسانند، ضرورت دارد. بدون این بررسىهاى ضرورى، توضیح حرکت چین بهسوى دموکراسى کامل نخواهد بود. نویسنده بهمنظور درک بهتر اساس گذار به دموکراسى، سه علت وجود دولت نیرومند و جامعه ضعیف در چین را به تفصیل بررسى مىکند. این سه عامل عبارتاند از: سنت کنفوسیوسى، میراث نهادسازى لنینی و الزام توسعه اقتصادى. از این سه برای توضیح علل قدرتمندى دولت و ضعف سه گروه نقشآفرین در جامعه چین استفاده خواهد شد. این سه گروه عبارتند از: اپوزیسیون سیاسى، مردم (بهاضافه روشنفکران)، طبقات سرمایهگذار. درباره هر یک از این بازیگران دولتی و اجتماعی بهترتیب در فصلهای دوم تا پنجم بحث شده است. نویسنده در هر فصل چهار فرضیه را در مورد یکی از بازیگران عمده بررسی میکند. فصل ششم را به احتمال گذار از بالا به پایین به ابتکار و هدایت رهبری حزب کمونیست اختصاص داده است و سرانجام، در فصل هفتم، نتیجهگیری کتاب، با توجه به میزان تحولات دموکراتیک در چین در قرن بیستویکم صورت میگیرد. فصل اول درباره پیکربندی دولت و جامعه و فرضیهها، منابع و روشهای مورد استفاده در کتاب است. موضوع فصل دوم دولت حزبی و قدرتمندی آن است که با آوردن مثالی از رابطه نزدیک و تنگاتنگ رهبری چین در دوران پس از مائو با دستگاه اداری-اجرائی مطالعه شده است. در فصل سوم اپوزیسیون سیاسی بررسی میشود و مشکلات و دشواریهای این اپوزیسیون در ساختن رهبری جایگزین برای پیشبرد دموکراسی در چین شرح داده میشود. فصل چهارم به بررسی دیدگاه عامه مردم و روشنفکران میپردازد. بحث را با مطالعه ذهنیت متفاوت و بیتفاوتی سیاسی اکثریت تودههای مردم آغاز میکند که در فرهنگ کنفوسیوسی، سطح پایین تحصیلات و شورشهای سیاسی بیشمار تودهای در دوران مائو ریشه دارد. فصل پنجم به طبقه سرمایهگذار و بخش خصوصی نوپدید چین اختصاص یافته است. در این بخش درباره نگرش سرمایهگذاران به رویدادهای میدان تیانآنمن بحث میشود تا نشان داده شود که ذهنیت این طبقه مبتنی بر اطاعت و تمکین است و به مسائل سیاسی اعتنایی ندارد. احتمال گذار دموکراتیک به ابتکار و رهبری حزب کمونیست چین در فصل ششم کتاب بحث و بررسی میشود. در این زمینه، تحولات سیاسی ناشی از اصلاحات صورتگرفته طی سالهای اخیر و نگاه رهبران حزبی چین را به دموکراسی و حکومت قانون مطالعه کرده و نشان میدهد که تغییرات سیاسی چین در سالهای اخیر حاکی از آن است که آزادسازی سیاسی در چین آغاز شده و احتمالا به دموکراتیکشدن روابط منجر خواهد شد، حال آنکه رسیدن به دستاوردهای مهم دموکراتیک ممکن است مدتی طول بکشد. اما تأثیر متقابل اصلاحات اقتصادی و سیاسی بر هم موجب شده است که رهبری پس از دوران شیائوپینگ به طرف جهتگیری دموکراتیک سوق پیدا کند. در فصل هفتم تحول دموکراتیک چین در قرن بیستویکم با توجه به دورنمای پیشروی چینیها بحث میشود. این عوامل برای توضیح خوشبینی نخبگان دیوانسالار و روشنفکران چین در زمینه توسعه دموکراتیک آتی چین به کار گرفته میشود. در آخر، نویسنده فصل هفتم را با این نتیجهگیری به پایان میرساند که حرکت چین بهسوی دموکراسی، سفری سخت، درازمدت و نفسگیر است. احتمالا چین شاهد سلطه تکحزبی و گذار به دموکراسی تحت هدایت و رهبری حزب کمونیست خواهد بود. این گذار مشروط، ناقص و تدریجی است و لزوما با دموکراسی لیبرال غربی همانندی و شباهتی نخواهد داشت.
رهبران حزب کمونیست چین بعد از موفقیت چشمگیر در توسعه اقتصادی این کشور در چند دهه گذشته، اکنون نوسازی و دموکراتیکسازی را اهداف چین برای هزاره جدید اعلام و ابراز اطمینان کردهاند که چین به رهبری حزب کمونیست تا میانه قرن بیستویکم به اهداف خود در این زمینه خواهد رسید. کتاب «دولت و جامعه در گذار چین به دموکراسی» که بهتازگی با ترجمه پرویز علوی و از سوی انتشارات اختران منتشر شده، تلاش میکند امکان و نحوه این روند دموکراتیکسازی را در چین توضیح دهد. به زعم نویسنده تحلیل فرایند دموکراتیکشدن چین باید از تأکید صرف بر فضاى سیاسى که بر وجود دولتى قوى و جامعهاى ضعیف مبتنى است، فراتر رود و بهتر است عوامل خاصى که این وضعیت را ایجاد کردهاند نیز مطالعه شوند. تنها در صورتی مىتوان گفت که آیا این گذار به رهبرى و هدایت حزب از بالا صورت خواهد گرفت یا توسط نیروهاى اجتماعى از پایین، که علل و عواملی که تسلط دولت بر جامعه را در چین ایجاد و تسهیل کردهاند روشن شود. همچنین لازم است از دیدگاههاى چینى در زمینه گذار چین به دموکراسى اطلاع حاصل شود، زیرا این دیدگاهها به روشنشدن موضوع مورد نظر کمک مىکنند. از اینرو ضرورى است عوامل تعیینکننده تسلط دولت بر جامعه در چین و تأثیر این عوامل بر گذار چین به دموکراسى توضیح داده شوند. همچنین توضیح آن دسته از دیدگاههاى چینى که به درک و فهم از تحول چین به دموکراسى یارى مىرسانند، ضرورت دارد. بدون این بررسىهاى ضرورى، توضیح حرکت چین بهسوى دموکراسى کامل نخواهد بود. نویسنده بهمنظور درک بهتر اساس گذار به دموکراسى، سه علت وجود دولت نیرومند و جامعه ضعیف در چین را به تفصیل بررسى مىکند. این سه عامل عبارتاند از: سنت کنفوسیوسى، میراث نهادسازى لنینی و الزام توسعه اقتصادى. از این سه برای توضیح علل قدرتمندى دولت و ضعف سه گروه نقشآفرین در جامعه چین استفاده خواهد شد. این سه گروه عبارتند از: اپوزیسیون سیاسى، مردم (بهاضافه روشنفکران)، طبقات سرمایهگذار. درباره هر یک از این بازیگران دولتی و اجتماعی بهترتیب در فصلهای دوم تا پنجم بحث شده است. نویسنده در هر فصل چهار فرضیه را در مورد یکی از بازیگران عمده بررسی میکند. فصل ششم را به احتمال گذار از بالا به پایین به ابتکار و هدایت رهبری حزب کمونیست اختصاص داده است و سرانجام، در فصل هفتم، نتیجهگیری کتاب، با توجه به میزان تحولات دموکراتیک در چین در قرن بیستویکم صورت میگیرد. فصل اول درباره پیکربندی دولت و جامعه و فرضیهها، منابع و روشهای مورد استفاده در کتاب است. موضوع فصل دوم دولت حزبی و قدرتمندی آن است که با آوردن مثالی از رابطه نزدیک و تنگاتنگ رهبری چین در دوران پس از مائو با دستگاه اداری-اجرائی مطالعه شده است. در فصل سوم اپوزیسیون سیاسی بررسی میشود و مشکلات و دشواریهای این اپوزیسیون در ساختن رهبری جایگزین برای پیشبرد دموکراسی در چین شرح داده میشود. فصل چهارم به بررسی دیدگاه عامه مردم و روشنفکران میپردازد. بحث را با مطالعه ذهنیت متفاوت و بیتفاوتی سیاسی اکثریت تودههای مردم آغاز میکند که در فرهنگ کنفوسیوسی، سطح پایین تحصیلات و شورشهای سیاسی بیشمار تودهای در دوران مائو ریشه دارد. فصل پنجم به طبقه سرمایهگذار و بخش خصوصی نوپدید چین اختصاص یافته است. در این بخش درباره نگرش سرمایهگذاران به رویدادهای میدان تیانآنمن بحث میشود تا نشان داده شود که ذهنیت این طبقه مبتنی بر اطاعت و تمکین است و به مسائل سیاسی اعتنایی ندارد. احتمال گذار دموکراتیک به ابتکار و رهبری حزب کمونیست چین در فصل ششم کتاب بحث و بررسی میشود. در این زمینه، تحولات سیاسی ناشی از اصلاحات صورتگرفته طی سالهای اخیر و نگاه رهبران حزبی چین را به دموکراسی و حکومت قانون مطالعه کرده و نشان میدهد که تغییرات سیاسی چین در سالهای اخیر حاکی از آن است که آزادسازی سیاسی در چین آغاز شده و احتمالا به دموکراتیکشدن روابط منجر خواهد شد، حال آنکه رسیدن به دستاوردهای مهم دموکراتیک ممکن است مدتی طول بکشد. اما تأثیر متقابل اصلاحات اقتصادی و سیاسی بر هم موجب شده است که رهبری پس از دوران شیائوپینگ به طرف جهتگیری دموکراتیک سوق پیدا کند. در فصل هفتم تحول دموکراتیک چین در قرن بیستویکم با توجه به دورنمای پیشروی چینیها بحث میشود. این عوامل برای توضیح خوشبینی نخبگان دیوانسالار و روشنفکران چین در زمینه توسعه دموکراتیک آتی چین به کار گرفته میشود. در آخر، نویسنده فصل هفتم را با این نتیجهگیری به پایان میرساند که حرکت چین بهسوی دموکراسی، سفری سخت، درازمدت و نفسگیر است. احتمالا چین شاهد سلطه تکحزبی و گذار به دموکراسی تحت هدایت و رهبری حزب کمونیست خواهد بود. این گذار مشروط، ناقص و تدریجی است و لزوما با دموکراسی لیبرال غربی همانندی و شباهتی نخواهد داشت.