تئاتر شهر تهران: جامهای نوین و پربها یا پیرایشی بر جامه دیگران
علی کیافر*
در آذرماه امسال، علی سردار افخمی، معماری که نام او برای آشنایان با چشمانداز معماری معاصر ایران، بهویژه بناهای دهههای 40 و 50 خورشیدی، کم و بیش شناختهشده است درگذشت. در یادآوری او نام چند بنا از مجموعه ساختمانهایی که او طراحی و اجرا کرده بود - بیش از همه تئاتر شهر و مجلس شورای اسلامی و در گستره کمتری پروژه دانشگاه صنعتی اصفهان - در گفتوگوها و نوشتههای گوناگون مطرح شدند. از این میان بنای تئاتر شهر که از آن با اشاراتی چون «یکی از نمادهای مهم شهر تهران»، «هویت شهر تهران»، و حتی «هیچ بنای دیگری در تهران در حد تئاتر شهر بر سر زبانها نیست»، «ساختمان مدور زیبایی که با معماری جذابش به یکی از مکانهای دیدنی شهر تبدیل شده است»، «نماد تئاتر ایران» و ساختمانی که «نه تنها به عنوان نماد شهر بلکه به عنوان بخشی از هویت و ماهیت مردمانش از آنها یاد میشود» گستردهترین پوشش را به خود گرفت. علی سردار افخمی دانشآموخته معماری در دانشکده هنرهای زیبای پاریس (بوزار) بود که پس از دریافت مدرک دکترا در سال ۱۳۴۲ به ایران بازگشت و پس از مدتی که در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تدریس کرد، به گفته خود او پس از برکناری پدر همسرش احمد فرهاد از ریاست دانشگاه تهران به علت سختگیری هوشنگ سیحون رئیس وقت دانشکده هنرهای زیبا از تدریس دست کشید و به فعالیت در دفتر معماری خود مشغول شد. در اینجا و آنجا گفته شده است که او خود را از معدود معماران برجسته ایران میدانست که حتی با وجود آموزش غربی و دانش معماری جدید در اروپا به «معماری ایرانی» پرداخته است و «یک نوع سبک و روش را برای هر اقلیم و آب و هوا مناسب نمیداند». او خود همچنین بیان میکرد که «هر فرهنگی معماری خود را طلب میکند». کسانی درباره علی سردار افخمی گفتهاند که او «نابغه معماری ایران» بود؛ افرادی نیز اعتقاد دارند که «وی معماری زمینهگراست و نهایتا معماری اصیلی را ارائه میدهند. یعنی عوامل مشترک تأثیرگذاری را میتوان در کالبد کارها و طرحهایشان یافت که نشان از این موضوع دارد؛ در واقع معماری او اگر در تهران باشد ماهیت این شهر و اگر در جای دیگری باشد به مسائل اقلیم و پیشینه تاریخی منطقه دیگر توجه دارد و عملا با مکان پروژه سنخیت دارد. بدون شک این نوع نگاه ریشه در اصالت آموزش خانوادگی و آموزشهای فرهنگی او دارد».این دیدگاه از سوی دیگرانی نیز تأیید شده است: «تمام هنر و دغدغههای زوج سردار افخمی و لیلا فرهاد همسر ایشان که نیز مهندس معمار است این بود که روزی برسد که وقتی در هر کجای ایران راه میرویم از معماری ایرانی یاد کنیم، معماری ایرانی ببینیم و از آنچه گذشتگان ما از معماری ایرانی به یادگار گذاشتهاند، الهام بگیریم». این نوشته سر آن دارد که در دو بخش، با اشاره کوتاهی به نقش زندهیاد علی سردارافخمی در معماری مدرن ایران، به جنبههایی از بنای تئاتر شهر تهران، بهویژه اصالت در فکر و طرح آن و نیز در بیان و تعریف معماری ایرانی در آن بپردازد و دیدگاه دیگری را در میان بگذارد. بیشک سه بنای یادشده که توسط سردارافخمی و دفتر معماری او طراحی شدند جایگاهی بهیادماندنی در صحنه معماری ایران داشتهاند، اما نه او و نه طرحهای معماری او را نباید برترینها دانست. هرکدام در کنار قابلیتها و تأثیرشان در معماری نیمقرن گذشته، زوایای دیگری نیز داشتهاند که در بررسی بیطرف باید در نظر داشت. به عنوان نمونه، ساختمان تئاتر شهر در سال ۱۳۴۶ طراحی و پس از ساخت، در بهمن ۱۳۵۱ افتتاح شد. طراحی این پروژه مستقیما از طرف دفتر مخصوص فرح پهلوی به علی سردارافخمی محول شد. این ارتباط شخصی سردارافخمی با ملکه ایران بهواسطه همسر او و در نتیجه دریافت امتیاز طرح تئاتر شهر کمتر مورد توجه صاحبنظران قرار گرفته است و بیشتر بر هنرمندی و تواناییهای او در مقام یک معمار تأکید شده است. بهطور مثال درباره ارجاع طراحی و ساخت بنای تئاتر شهر به علی سردارافخمی بیان شده است: «در آن زمان علاقه داشتند که تهران یک ساختمان تئاتر داشته باشد و از آنجا که آقای سردارافخمی فرد خوشنام و خوشفکری بود، کار را به ایشان سپردند». با احترام به دارندگان چنین نظریاتی، بدون مطرحکردن تواناییهای علی سردارافخمی در معماری و با نگاهی غیرسیاسی، به باور من باید در یک نگرش پژوهشی واقعیتها را از دید دور نداشت و عوامل شکلدهنده یک اتفاق را فراموش نکرد یا کم بها داد. در این مورد خاص، چگونگی بخشیدن طراحی بنایی که قرار بود نقش مهمی در کالبد معماری پایتخت ایفا کند و نقشی نمادین حتی در سطح کشور داشته باشد، بدون مسابقهای در سطح ملی- اگر نه بینالمللی چنانچه در مورد پارهای از بناهای ملی ایران انجام شد- به معماری که در آن زمان کارنامهای چندان درخشان و پرسابقه نداشت، نمیتوان بیارتباط با رابطههای شخصی او و بخشش درباری دانست. نکته دیگر طرح مدّور این بناست. سردارافخمی خود درباره دلیل انتخاب یک ساختمان دایرهایشکل برای ساختمان تئاتر شهر گفته بود «موقعیت محلی که به من برای احداث این طرح دادند طوری بود که به نظرم میرسید بهترین ایده این است که دایرهای باشد تا از هر طرف دیده شود. نمیخواستم ساختمانی باشد که فقط یک نما داشته باشد و بعد پشتش هرچه بشود جا داد. به عکس، در ذهنم بود که این سازه، یک نما نداشته باشد و تمام اطرافش نما باشد». در مورد ستونهای بنا که به تعبیر کسانی «شبیه خیمه به نظر میرسد» گفته بود: «این ستونها هیچ شباهتی به هیچ چیز ندارد... این تصور از قبل در ذهنم نبود که طرح نهایی شبیه خیمه یا فرم بهخصوص دیگری باشد. این ساختمان شبیه هیچ چیزی نیست» و همچنین نگاه او به معماری ایرانی، استفاده از آجر در معماری، اینکه «تئاتر شهر مختص فکر خود ایشان بود» و اینکه سردارافخمی در طراحی این بنا از «برج طغرل و معماری ایلخانی و ستونهای قرینه تخت جمشید الهام گرفت». در تمامی این گفتهها میتوان دقت کرد و آنها را یک به یک نقد کرد. بهطور مثال: آیا طرح بنای تئاتر شهر «کاملا زاییده ذهن معمار» و برداشت او از معماری تاریخی ایران است؟ آیا بهکارگیری «کاشیکاریها با الگوی ایرانی» نشانگر معماری ایرانی است؟ آیا بنایی که عمدتا تنها رونمای آن تزئیناتی با رنگ و جنس چشمآشنای ایرانیان است، میتوان «معماری ایرانی» دانست؟ اینان بخشی از نکاتی هستند که در بخش دوم این نوشته به آنها پرداخته خواهد شد.
*معمار، شهرساز، پژوهشگر و استاد دانشگاه، آمریکا
در آذرماه امسال، علی سردار افخمی، معماری که نام او برای آشنایان با چشمانداز معماری معاصر ایران، بهویژه بناهای دهههای 40 و 50 خورشیدی، کم و بیش شناختهشده است درگذشت. در یادآوری او نام چند بنا از مجموعه ساختمانهایی که او طراحی و اجرا کرده بود - بیش از همه تئاتر شهر و مجلس شورای اسلامی و در گستره کمتری پروژه دانشگاه صنعتی اصفهان - در گفتوگوها و نوشتههای گوناگون مطرح شدند. از این میان بنای تئاتر شهر که از آن با اشاراتی چون «یکی از نمادهای مهم شهر تهران»، «هویت شهر تهران»، و حتی «هیچ بنای دیگری در تهران در حد تئاتر شهر بر سر زبانها نیست»، «ساختمان مدور زیبایی که با معماری جذابش به یکی از مکانهای دیدنی شهر تبدیل شده است»، «نماد تئاتر ایران» و ساختمانی که «نه تنها به عنوان نماد شهر بلکه به عنوان بخشی از هویت و ماهیت مردمانش از آنها یاد میشود» گستردهترین پوشش را به خود گرفت. علی سردار افخمی دانشآموخته معماری در دانشکده هنرهای زیبای پاریس (بوزار) بود که پس از دریافت مدرک دکترا در سال ۱۳۴۲ به ایران بازگشت و پس از مدتی که در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تدریس کرد، به گفته خود او پس از برکناری پدر همسرش احمد فرهاد از ریاست دانشگاه تهران به علت سختگیری هوشنگ سیحون رئیس وقت دانشکده هنرهای زیبا از تدریس دست کشید و به فعالیت در دفتر معماری خود مشغول شد. در اینجا و آنجا گفته شده است که او خود را از معدود معماران برجسته ایران میدانست که حتی با وجود آموزش غربی و دانش معماری جدید در اروپا به «معماری ایرانی» پرداخته است و «یک نوع سبک و روش را برای هر اقلیم و آب و هوا مناسب نمیداند». او خود همچنین بیان میکرد که «هر فرهنگی معماری خود را طلب میکند». کسانی درباره علی سردار افخمی گفتهاند که او «نابغه معماری ایران» بود؛ افرادی نیز اعتقاد دارند که «وی معماری زمینهگراست و نهایتا معماری اصیلی را ارائه میدهند. یعنی عوامل مشترک تأثیرگذاری را میتوان در کالبد کارها و طرحهایشان یافت که نشان از این موضوع دارد؛ در واقع معماری او اگر در تهران باشد ماهیت این شهر و اگر در جای دیگری باشد به مسائل اقلیم و پیشینه تاریخی منطقه دیگر توجه دارد و عملا با مکان پروژه سنخیت دارد. بدون شک این نوع نگاه ریشه در اصالت آموزش خانوادگی و آموزشهای فرهنگی او دارد».این دیدگاه از سوی دیگرانی نیز تأیید شده است: «تمام هنر و دغدغههای زوج سردار افخمی و لیلا فرهاد همسر ایشان که نیز مهندس معمار است این بود که روزی برسد که وقتی در هر کجای ایران راه میرویم از معماری ایرانی یاد کنیم، معماری ایرانی ببینیم و از آنچه گذشتگان ما از معماری ایرانی به یادگار گذاشتهاند، الهام بگیریم». این نوشته سر آن دارد که در دو بخش، با اشاره کوتاهی به نقش زندهیاد علی سردارافخمی در معماری مدرن ایران، به جنبههایی از بنای تئاتر شهر تهران، بهویژه اصالت در فکر و طرح آن و نیز در بیان و تعریف معماری ایرانی در آن بپردازد و دیدگاه دیگری را در میان بگذارد. بیشک سه بنای یادشده که توسط سردارافخمی و دفتر معماری او طراحی شدند جایگاهی بهیادماندنی در صحنه معماری ایران داشتهاند، اما نه او و نه طرحهای معماری او را نباید برترینها دانست. هرکدام در کنار قابلیتها و تأثیرشان در معماری نیمقرن گذشته، زوایای دیگری نیز داشتهاند که در بررسی بیطرف باید در نظر داشت. به عنوان نمونه، ساختمان تئاتر شهر در سال ۱۳۴۶ طراحی و پس از ساخت، در بهمن ۱۳۵۱ افتتاح شد. طراحی این پروژه مستقیما از طرف دفتر مخصوص فرح پهلوی به علی سردارافخمی محول شد. این ارتباط شخصی سردارافخمی با ملکه ایران بهواسطه همسر او و در نتیجه دریافت امتیاز طرح تئاتر شهر کمتر مورد توجه صاحبنظران قرار گرفته است و بیشتر بر هنرمندی و تواناییهای او در مقام یک معمار تأکید شده است. بهطور مثال درباره ارجاع طراحی و ساخت بنای تئاتر شهر به علی سردارافخمی بیان شده است: «در آن زمان علاقه داشتند که تهران یک ساختمان تئاتر داشته باشد و از آنجا که آقای سردارافخمی فرد خوشنام و خوشفکری بود، کار را به ایشان سپردند». با احترام به دارندگان چنین نظریاتی، بدون مطرحکردن تواناییهای علی سردارافخمی در معماری و با نگاهی غیرسیاسی، به باور من باید در یک نگرش پژوهشی واقعیتها را از دید دور نداشت و عوامل شکلدهنده یک اتفاق را فراموش نکرد یا کم بها داد. در این مورد خاص، چگونگی بخشیدن طراحی بنایی که قرار بود نقش مهمی در کالبد معماری پایتخت ایفا کند و نقشی نمادین حتی در سطح کشور داشته باشد، بدون مسابقهای در سطح ملی- اگر نه بینالمللی چنانچه در مورد پارهای از بناهای ملی ایران انجام شد- به معماری که در آن زمان کارنامهای چندان درخشان و پرسابقه نداشت، نمیتوان بیارتباط با رابطههای شخصی او و بخشش درباری دانست. نکته دیگر طرح مدّور این بناست. سردارافخمی خود درباره دلیل انتخاب یک ساختمان دایرهایشکل برای ساختمان تئاتر شهر گفته بود «موقعیت محلی که به من برای احداث این طرح دادند طوری بود که به نظرم میرسید بهترین ایده این است که دایرهای باشد تا از هر طرف دیده شود. نمیخواستم ساختمانی باشد که فقط یک نما داشته باشد و بعد پشتش هرچه بشود جا داد. به عکس، در ذهنم بود که این سازه، یک نما نداشته باشد و تمام اطرافش نما باشد». در مورد ستونهای بنا که به تعبیر کسانی «شبیه خیمه به نظر میرسد» گفته بود: «این ستونها هیچ شباهتی به هیچ چیز ندارد... این تصور از قبل در ذهنم نبود که طرح نهایی شبیه خیمه یا فرم بهخصوص دیگری باشد. این ساختمان شبیه هیچ چیزی نیست» و همچنین نگاه او به معماری ایرانی، استفاده از آجر در معماری، اینکه «تئاتر شهر مختص فکر خود ایشان بود» و اینکه سردارافخمی در طراحی این بنا از «برج طغرل و معماری ایلخانی و ستونهای قرینه تخت جمشید الهام گرفت». در تمامی این گفتهها میتوان دقت کرد و آنها را یک به یک نقد کرد. بهطور مثال: آیا طرح بنای تئاتر شهر «کاملا زاییده ذهن معمار» و برداشت او از معماری تاریخی ایران است؟ آیا بهکارگیری «کاشیکاریها با الگوی ایرانی» نشانگر معماری ایرانی است؟ آیا بنایی که عمدتا تنها رونمای آن تزئیناتی با رنگ و جنس چشمآشنای ایرانیان است، میتوان «معماری ایرانی» دانست؟ اینان بخشی از نکاتی هستند که در بخش دوم این نوشته به آنها پرداخته خواهد شد.
*معمار، شهرساز، پژوهشگر و استاد دانشگاه، آمریکا