دونکیشوت انگلیسی
هنری فیلدینگ از مهمترین نویسندگان تاریخ ادبیات انگلستان و از چهرههای مهم ادبیات کلاسیک جهان است که اثر مهم او، «سرگذشت تام جونز»، از زمان انتشارش تا امروز همواره مورد توجه بوده است. فیلدینگ در سالهای ابتدایی قرن هجدهم متولد شد و نویسندگی را با نوشتن نمایشنامههایی شروع کرد که برخی از آنها توفیق زیادی هم به دست آوردند؛ بهویژه «تراژدی تامتام کبیر» که تا اعماق جامعه انگلستان آن دوران رسوخ کرده بود و از اعضای خاندان سلطنتی گرفته تا طبقات پایین جامعه اجرای آن را دیده بودند.
فیلدینگ زمانی که بهعنوان نمایشنامهنویس شناخته میشد، نوشتن رمان را هم آغاز کرد و در ابتدا بدون آنکه نامی از خود بیاورد، رمانی کوتاه منتشر کرد و سپس رمان «جوزف اندروز» را با نام خود منتشر کرد که در این رمان پاکدامنی دروغین را به استهزا گرفته است. این رمان بهتازگی با ترجمه فریده شبانفر در نشر شباهنگ منتشر شده است. رمان با این سطور آغاز میشود: «نکتهای قدیمی، اما حقیقی بر آن است که نمونههای واقعی تأثیری بس نیرومندتر از مفاهیم انتزاعی در ذهن برجای میگذارند. اگر این نکته در مورد نمونههای کراهتآور و سرزنشانگیز صدق کند، در مورد آنچه دوستداشتنی و ستایشانگیز است بسی صادقتر خواهد بود. در اینجا چشموهمچشمی بهگونهای بس مؤثرتر در ما عمل میکند و به حالتی مقاومتناپذیر ما را به تقلید وامیدارد. بدینترتیب یک انسان خوب سرمشقی پایدار برای همه آشنایانش خواهد بود و در آن محدوده کوچک فراتر از یک کتاب خوب کارساز خواهد گشت. لکن از آنجا که بهترین انسانها اغلب ناشناخته میمانند و در نتیجه نمیتوانند به طریقی گستردهتر سرمشق قرار گیرند، نویسنده فراخوانده میشود تا سرگذشتشان را در سرزمینهای دور پراکنده سازد و
تصاویری دلپذیر به آن دسته از مردمانی که اقبال شناخت قهرمانان اصلی را نداشتهاند عرضه دارد. بدینترتیب با پیوند این نمونههای ارزشمند با جهان است که نویسنده شاید بتواند خدمتی بایستهتر از شخصیتهایی که زندگیشان سرمشق واقع گشته است به بشریت انجام دهد».
فیلدینگ در عنوان کتاب، این داستان را «تاریخچه ماجراهای جوزف اندروز و دوست وی جناب ابراهام آدامز به تقلید از کار سروانتس مؤلف دنکیشوت» نامیده است. یان وات در توضیحاتی که در ابتدای ترجمه فارسی کتاب هم آمده، میگوید که قبل از هر چیز باید توجه کنیم که ابراهام آدامز نام دو شخصیت کتاب مقدس را بر خود دارد. همچنین در عنوان کتاب تأسی به سروانتس آشکارا اعلام شده و به اعتقاد یان وات این تأسی جوانب مختلفی دارد: کاملا پیداست که بهرغم اهمیتی که در عنوان کتاب به جوزف اندروز داده شده، پدر روحانی آدامز که فیلدینگ او را همتای دنکیشوت گرفته است، قهرمان اصلی کتاب میشود. در رمان فیلدینگ هم مثل دنکیشوت، «ملاقاتهای متعدد دو مسافر در جادهها و میخانهها، آینه تمامنمایی از قساوت، خودخواهی و سفاهت زمانه است. فیلدینگ با سرمشقگرفتن از سروانتس مجموعهای از محاورات هزلآمیز، داستانهای خارج از متن و اظهارنظرهای مستقیم را با بخشهای روایتی کتاب همراه میکند و بهاینترتیب فعالیتهای قهرمانان داستان را بر زمینه وسیعی از تاریخ، ادبیات و فلسفه باستان پیاده میسازد. مشابهتهای دیگری هم میان کار این دو نویسنده میبینیم اما تفاوتهای
مهمی هم میان آنها وجود دارد که برای خواننده در قرن حاضر البته چندان مهم نیست. فیالمثل ما میان جوزف اندروز و سانچو پانزا مشابهتی نمییابیم جز اینکه هر دو خدمتکارند و کمتر کسی از ما متوجه میشود که پدر روحانی آدامز برخلاف دنکیشوت دیوانه نیست و نیکی، دانش و ایثارگری مسیحایی او است که با همه پرداخت ناشیانه و ناپختهاش در مقدمه مؤلف مورد تأیید قاطع فیلدینگ قرار میگیرد». یان وات مقدمه فیلدینگ را در این رمان، نخستین و شاید مشهورترین نقد تاریخ رمان انگلستان دانسته که مضمون عمده آن پیوندزدن سنتهای ادبی گذشته به نیات خاص فیلدینگ در «جوزف اندروز» است. این رمان را پرجاذبهترین مدخل به جهان قرن هجدهم انگلستان نیز نامیدهاند. در بخشی دیگر از این کتاب میخوانیم: «کالسکه ششاسبه که لیدی بوبی بر آن سوار بود، به هنگام ورود به بخش کشیشنشین از همه مسافران دیگر پیشی گرفت. تا چشم بانو بر جوزف افتاد گونههایش به سرخی گرایید و بلافاصله یکسره رنگ باخت. او مغروق بهت و حیرت، کالسکه را تقریبا متوقف ساخته بود که درست بهموقع خود را جمعوجور کرد و به راه ادامه داد. در میان زنگ ناقوسها و غریو و کفزدن مردم بینوا وارد بخش شد.
مردمی که گرد آمده بودند تا بازگشت بانوی ارباب خود را پس از غیبتی طولانی نظارهگر باشند. غیبتی که طی آن اجارههایشان را به لندن حواله کرده بودند، بدون آنکه یک پشیز آن بین خودشان که هیچگونه رسیدگی به فقر مطلقشان نمیشد، خرج شده باشد».
هنری فیلدینگ از مهمترین نویسندگان تاریخ ادبیات انگلستان و از چهرههای مهم ادبیات کلاسیک جهان است که اثر مهم او، «سرگذشت تام جونز»، از زمان انتشارش تا امروز همواره مورد توجه بوده است. فیلدینگ در سالهای ابتدایی قرن هجدهم متولد شد و نویسندگی را با نوشتن نمایشنامههایی شروع کرد که برخی از آنها توفیق زیادی هم به دست آوردند؛ بهویژه «تراژدی تامتام کبیر» که تا اعماق جامعه انگلستان آن دوران رسوخ کرده بود و از اعضای خاندان سلطنتی گرفته تا طبقات پایین جامعه اجرای آن را دیده بودند.
فیلدینگ زمانی که بهعنوان نمایشنامهنویس شناخته میشد، نوشتن رمان را هم آغاز کرد و در ابتدا بدون آنکه نامی از خود بیاورد، رمانی کوتاه منتشر کرد و سپس رمان «جوزف اندروز» را با نام خود منتشر کرد که در این رمان پاکدامنی دروغین را به استهزا گرفته است. این رمان بهتازگی با ترجمه فریده شبانفر در نشر شباهنگ منتشر شده است. رمان با این سطور آغاز میشود: «نکتهای قدیمی، اما حقیقی بر آن است که نمونههای واقعی تأثیری بس نیرومندتر از مفاهیم انتزاعی در ذهن برجای میگذارند. اگر این نکته در مورد نمونههای کراهتآور و سرزنشانگیز صدق کند، در مورد آنچه دوستداشتنی و ستایشانگیز است بسی صادقتر خواهد بود. در اینجا چشموهمچشمی بهگونهای بس مؤثرتر در ما عمل میکند و به حالتی مقاومتناپذیر ما را به تقلید وامیدارد. بدینترتیب یک انسان خوب سرمشقی پایدار برای همه آشنایانش خواهد بود و در آن محدوده کوچک فراتر از یک کتاب خوب کارساز خواهد گشت. لکن از آنجا که بهترین انسانها اغلب ناشناخته میمانند و در نتیجه نمیتوانند به طریقی گستردهتر سرمشق قرار گیرند، نویسنده فراخوانده میشود تا سرگذشتشان را در سرزمینهای دور پراکنده سازد و
تصاویری دلپذیر به آن دسته از مردمانی که اقبال شناخت قهرمانان اصلی را نداشتهاند عرضه دارد. بدینترتیب با پیوند این نمونههای ارزشمند با جهان است که نویسنده شاید بتواند خدمتی بایستهتر از شخصیتهایی که زندگیشان سرمشق واقع گشته است به بشریت انجام دهد».
فیلدینگ در عنوان کتاب، این داستان را «تاریخچه ماجراهای جوزف اندروز و دوست وی جناب ابراهام آدامز به تقلید از کار سروانتس مؤلف دنکیشوت» نامیده است. یان وات در توضیحاتی که در ابتدای ترجمه فارسی کتاب هم آمده، میگوید که قبل از هر چیز باید توجه کنیم که ابراهام آدامز نام دو شخصیت کتاب مقدس را بر خود دارد. همچنین در عنوان کتاب تأسی به سروانتس آشکارا اعلام شده و به اعتقاد یان وات این تأسی جوانب مختلفی دارد: کاملا پیداست که بهرغم اهمیتی که در عنوان کتاب به جوزف اندروز داده شده، پدر روحانی آدامز که فیلدینگ او را همتای دنکیشوت گرفته است، قهرمان اصلی کتاب میشود. در رمان فیلدینگ هم مثل دنکیشوت، «ملاقاتهای متعدد دو مسافر در جادهها و میخانهها، آینه تمامنمایی از قساوت، خودخواهی و سفاهت زمانه است. فیلدینگ با سرمشقگرفتن از سروانتس مجموعهای از محاورات هزلآمیز، داستانهای خارج از متن و اظهارنظرهای مستقیم را با بخشهای روایتی کتاب همراه میکند و بهاینترتیب فعالیتهای قهرمانان داستان را بر زمینه وسیعی از تاریخ، ادبیات و فلسفه باستان پیاده میسازد. مشابهتهای دیگری هم میان کار این دو نویسنده میبینیم اما تفاوتهای
مهمی هم میان آنها وجود دارد که برای خواننده در قرن حاضر البته چندان مهم نیست. فیالمثل ما میان جوزف اندروز و سانچو پانزا مشابهتی نمییابیم جز اینکه هر دو خدمتکارند و کمتر کسی از ما متوجه میشود که پدر روحانی آدامز برخلاف دنکیشوت دیوانه نیست و نیکی، دانش و ایثارگری مسیحایی او است که با همه پرداخت ناشیانه و ناپختهاش در مقدمه مؤلف مورد تأیید قاطع فیلدینگ قرار میگیرد». یان وات مقدمه فیلدینگ را در این رمان، نخستین و شاید مشهورترین نقد تاریخ رمان انگلستان دانسته که مضمون عمده آن پیوندزدن سنتهای ادبی گذشته به نیات خاص فیلدینگ در «جوزف اندروز» است. این رمان را پرجاذبهترین مدخل به جهان قرن هجدهم انگلستان نیز نامیدهاند. در بخشی دیگر از این کتاب میخوانیم: «کالسکه ششاسبه که لیدی بوبی بر آن سوار بود، به هنگام ورود به بخش کشیشنشین از همه مسافران دیگر پیشی گرفت. تا چشم بانو بر جوزف افتاد گونههایش به سرخی گرایید و بلافاصله یکسره رنگ باخت. او مغروق بهت و حیرت، کالسکه را تقریبا متوقف ساخته بود که درست بهموقع خود را جمعوجور کرد و به راه ادامه داد. در میان زنگ ناقوسها و غریو و کفزدن مردم بینوا وارد بخش شد.
مردمی که گرد آمده بودند تا بازگشت بانوی ارباب خود را پس از غیبتی طولانی نظارهگر باشند. غیبتی که طی آن اجارههایشان را به لندن حواله کرده بودند، بدون آنکه یک پشیز آن بین خودشان که هیچگونه رسیدگی به فقر مطلقشان نمیشد، خرج شده باشد».