چهارگانه فصلها
شرق: «بدترین زمان ممکن بود. بدترین زمان ممکن بود. باز هم اتفاق افتاد. این نکته درباره همهچیز صدق میکند. آنها از هم فرومیپاشند؛ همیشه همینطور بوده است و همینطور خواهد بود. طبیعتشان اینطور است. بههرحال، آب، مرد بسیار پیری را با خود به ساحل آورده است. او شبیه به توپ فوتبال سوراخی است که شکافش دوخته شده است؛ از آن توپهای چرمی که صد سال پیش، مردم به آن شوت میزدند. دریا متلاطم بوده و پیراهن او را از پشتش درآورده است؛ کلمهها در سرش برهنهاند؛ مثل روزی که من متولد شدم». این آغاز رمانی است از آلی اسمیت با عنوان «خزان» که بهتازگی با ترجمه آرمین کاظمیان در نشر روزبهان منتشر شده است. آلی اسمیت نویسنده زن معاصر اسکاتلندی است که جایزههای متعددی به دست آورده و امروز نویسنده شناختهشدهای محسوب میشود. آنطور که مترجم کتاب در یادداشت ابتداییاش اشارده کرده، اسمیت آثار مختلفی منتشر کرده است که از میان آنها میتوان به یک کتاب مستندنگاری اجتماعی، هفت نمایشنامه، پنج مجموعه داستان و یازده رمان اشاره کرد. او در سال 2016، اولین کتاب از چهارگانه فصلها را منتشر کرد. این چهارگانه شامل چهار اثر مستقل است که جدا از هم
به چاپ رسیدهاند. «خزان» اولین کتاب این چهارگانه است که با موفقیت زیادی همراه بود و چند جایزه برای نویسندهاش به دست آورده است.
مترجم «خزان» در بخشی از یادداشتش درباره این رمان و ویژگیهایش نوشته است: «این کتاب، در قالب جریان سیالذهن روایت شده است و نباید در آن به دنبال روایتی سلیس و خطی بود. این جریان سیالذهنی، گاه از زنجیره فرمی و معنایی در سطح پاراگراف هم فراتر میرود و در سطرها و واژهها نیز مشاهده میشود. بیانِ چندصدایی کتاب، گاهی تشخیص فاعل گفتار را مشکل میکند. همچنین راوی کتاب، در کنار شخصیتها، گاه با لحنی محاورهای در موقعیت قرار میگیرد؛ گویی خودش هم مطمئن نیست که روایت قطعی باشد! ساختار ادبی و دستوری بیان، در بخشهای روایت رؤیاها -مانند خود رؤیا- از قیدوبند فارغ است. کتاب مانند کلاژی از خردهروایتهاست که در زمان، پس و پیش میشوند و توصیف موقعیتها، لحنها و حسها، گاه میزانسن فیلمنامه را به یاد میآورد».
آلی اسمیت نویسندهای است که در خانوادهای کارگری متولد شده و در زندگیاش کارهای مختلفی را مثل پیشخدمتی تجربه کرده است. او تحصیلاتش را در مقطع دکتری در رشته مدرنیسم آمریکایی و ایرلندی در دانشگاه کمبریج به دلیل بیماری نیمهکاره رها کرد و پس از آن به نویسندهای تماموقت بدل شد. آنطور که در کتاب هم اشاره شده و در خود رمان هم دیده میشود، او به بازی با واژهها و استفاده از آرایههای ادبی مشهور است و این ویژگیها در اغلب آثارش وجود دارد. در بخشی از فصل سوم «خزان» میخوانیم: «این یک داستان قدیمی و درعینحال آنقدر تازه است که هنوز هم دارد اتفاق میافتد؛ داستانی که همین حالا، دارد خودش را مینویسد، بیآگاهی از اینکه کجا و چطور به پایان خواهد رسید. پیرمردی روی تختخوابی در یک مؤسسه مراقبتی، به بالشی تکیه داده و در همان حالت به پشت خوابیده است. قلبش میزند و خون در بدنش جریان دارد. نفس را فرومیدهد و بعد بیرون میفرستد. خواب و بیدار است. او دیگر چیزی نیست جز باقیمانده یک برگ پارهپاره بر سطح جویباری جاری؛ رگبرگهایی سبز و تکهای از برگ روی آب و جریانی زنده. دنیل گلاک، درنهایت دارد از حواس پنجگانهاش برگ
میرویاند؛ زبانش برگ سبز پهنی است. برگها از گودی چشمانش رشد میکنند، برگها همچون پرندههایی آوازخوان (کلمه خیلی مناسبیه براش) از گوشهایش سر بیرون میآورند. برگها در همه حفرهها، بیرون از آنها و دور بدنش پیچکوار پیچیدهاند تا آنکه بالاخره همچون نقش برجستهای از شاخ و برگ، سر تا پا در پوششی از برگ پیچیده میشود».
همانطور که پیشتر هم اشاره شد، آلی اسمیت نویسندهای است که جوایز زیادی به دست آورده است و تنها نویسندهای است که چهار بار نامزد مرحله نهایی جایزه منبوکر شده است و حتی برخی او را از گزینههای نوبل ادبی هم دانستهاند. آنطورکه در بخشیهایی از کتاب که نقل شده هم قابل مشاهده است، اسمیت در رمانش روایت را در هم میشکند و پس و پیش میرود و برخی جملات یا کلمات را تکرار میکند. در بخشی دیگر از داستان میخوانیم: «ساختمان هنوز سرپاست؛ اما با چشماندازی رو به ویرانی. همه خانههای مشابهش، مثل دندانهای خراب از خیابان بیرون کشیده شدهاند. در را هل میدهد و آن را باز میکند. سالن ساختمان، تاریک و کاغذدیواریاش چرک و تیره شده است. اتاق جلویی خالی است؛ اثاثیهای ندارد و کفپوشهایش شکستهاند، انگار هرکسی اینجا زندگی کرده یا بیاجازه ساکن بوده، آنها را برای سوزاندن در شومینه از جا درآورده است...».
شرق: «بدترین زمان ممکن بود. بدترین زمان ممکن بود. باز هم اتفاق افتاد. این نکته درباره همهچیز صدق میکند. آنها از هم فرومیپاشند؛ همیشه همینطور بوده است و همینطور خواهد بود. طبیعتشان اینطور است. بههرحال، آب، مرد بسیار پیری را با خود به ساحل آورده است. او شبیه به توپ فوتبال سوراخی است که شکافش دوخته شده است؛ از آن توپهای چرمی که صد سال پیش، مردم به آن شوت میزدند. دریا متلاطم بوده و پیراهن او را از پشتش درآورده است؛ کلمهها در سرش برهنهاند؛ مثل روزی که من متولد شدم». این آغاز رمانی است از آلی اسمیت با عنوان «خزان» که بهتازگی با ترجمه آرمین کاظمیان در نشر روزبهان منتشر شده است. آلی اسمیت نویسنده زن معاصر اسکاتلندی است که جایزههای متعددی به دست آورده و امروز نویسنده شناختهشدهای محسوب میشود. آنطور که مترجم کتاب در یادداشت ابتداییاش اشارده کرده، اسمیت آثار مختلفی منتشر کرده است که از میان آنها میتوان به یک کتاب مستندنگاری اجتماعی، هفت نمایشنامه، پنج مجموعه داستان و یازده رمان اشاره کرد. او در سال 2016، اولین کتاب از چهارگانه فصلها را منتشر کرد. این چهارگانه شامل چهار اثر مستقل است که جدا از هم
به چاپ رسیدهاند. «خزان» اولین کتاب این چهارگانه است که با موفقیت زیادی همراه بود و چند جایزه برای نویسندهاش به دست آورده است.
مترجم «خزان» در بخشی از یادداشتش درباره این رمان و ویژگیهایش نوشته است: «این کتاب، در قالب جریان سیالذهن روایت شده است و نباید در آن به دنبال روایتی سلیس و خطی بود. این جریان سیالذهنی، گاه از زنجیره فرمی و معنایی در سطح پاراگراف هم فراتر میرود و در سطرها و واژهها نیز مشاهده میشود. بیانِ چندصدایی کتاب، گاهی تشخیص فاعل گفتار را مشکل میکند. همچنین راوی کتاب، در کنار شخصیتها، گاه با لحنی محاورهای در موقعیت قرار میگیرد؛ گویی خودش هم مطمئن نیست که روایت قطعی باشد! ساختار ادبی و دستوری بیان، در بخشهای روایت رؤیاها -مانند خود رؤیا- از قیدوبند فارغ است. کتاب مانند کلاژی از خردهروایتهاست که در زمان، پس و پیش میشوند و توصیف موقعیتها، لحنها و حسها، گاه میزانسن فیلمنامه را به یاد میآورد».
آلی اسمیت نویسندهای است که در خانوادهای کارگری متولد شده و در زندگیاش کارهای مختلفی را مثل پیشخدمتی تجربه کرده است. او تحصیلاتش را در مقطع دکتری در رشته مدرنیسم آمریکایی و ایرلندی در دانشگاه کمبریج به دلیل بیماری نیمهکاره رها کرد و پس از آن به نویسندهای تماموقت بدل شد. آنطور که در کتاب هم اشاره شده و در خود رمان هم دیده میشود، او به بازی با واژهها و استفاده از آرایههای ادبی مشهور است و این ویژگیها در اغلب آثارش وجود دارد. در بخشی از فصل سوم «خزان» میخوانیم: «این یک داستان قدیمی و درعینحال آنقدر تازه است که هنوز هم دارد اتفاق میافتد؛ داستانی که همین حالا، دارد خودش را مینویسد، بیآگاهی از اینکه کجا و چطور به پایان خواهد رسید. پیرمردی روی تختخوابی در یک مؤسسه مراقبتی، به بالشی تکیه داده و در همان حالت به پشت خوابیده است. قلبش میزند و خون در بدنش جریان دارد. نفس را فرومیدهد و بعد بیرون میفرستد. خواب و بیدار است. او دیگر چیزی نیست جز باقیمانده یک برگ پارهپاره بر سطح جویباری جاری؛ رگبرگهایی سبز و تکهای از برگ روی آب و جریانی زنده. دنیل گلاک، درنهایت دارد از حواس پنجگانهاش برگ
میرویاند؛ زبانش برگ سبز پهنی است. برگها از گودی چشمانش رشد میکنند، برگها همچون پرندههایی آوازخوان (کلمه خیلی مناسبیه براش) از گوشهایش سر بیرون میآورند. برگها در همه حفرهها، بیرون از آنها و دور بدنش پیچکوار پیچیدهاند تا آنکه بالاخره همچون نقش برجستهای از شاخ و برگ، سر تا پا در پوششی از برگ پیچیده میشود».
همانطور که پیشتر هم اشاره شد، آلی اسمیت نویسندهای است که جوایز زیادی به دست آورده است و تنها نویسندهای است که چهار بار نامزد مرحله نهایی جایزه منبوکر شده است و حتی برخی او را از گزینههای نوبل ادبی هم دانستهاند. آنطورکه در بخشیهایی از کتاب که نقل شده هم قابل مشاهده است، اسمیت در رمانش روایت را در هم میشکند و پس و پیش میرود و برخی جملات یا کلمات را تکرار میکند. در بخشی دیگر از داستان میخوانیم: «ساختمان هنوز سرپاست؛ اما با چشماندازی رو به ویرانی. همه خانههای مشابهش، مثل دندانهای خراب از خیابان بیرون کشیده شدهاند. در را هل میدهد و آن را باز میکند. سالن ساختمان، تاریک و کاغذدیواریاش چرک و تیره شده است. اتاق جلویی خالی است؛ اثاثیهای ندارد و کفپوشهایش شکستهاند، انگار هرکسی اینجا زندگی کرده یا بیاجازه ساکن بوده، آنها را برای سوزاندن در شومینه از جا درآورده است...».