اثبات پذیر و درعینحال ابطالپذیر
فرضیههای دانشورزی چه شرایطی باید داشته باشند؟
محمدرضا توكلىصابرى. نويسنده و مترجم كتابهاي پزشكي و علمي
1- باید در مورد جهان مادى باشد: دانشورزى به مطالعه و بررسى پدیدههایى مىپردازد كه از قوانین طبیعت پیروى مىكنند. به این ترتیب دانشورزى نمىتواند خدایان هندى یا یونانى را اثبات یا نفى كند. البته دانشورزان بهطور شخصى ممكن است به همه اینها اعتقاد داشته باشند، اما نكته مهم این است كه آنها را در پژوهشهاى خود دخالت نمىدهند. اگر هم دخالت دهند روش دانشورزانه تنها معیارى است كه مىتواند درستى یا خطاى آنها را نشان دهد. دانشورزان با پیشفرضها و فرضیههاى مختلفى براى كشف جهان به آزمایشگاههاى خود مىروند، اما مشاهده و آزمایش است كه این فرضیهها و پیشفرضها را پذیرفته یا نابود مىكند. «گالیله»، «ایزاك نیوتن»، «جورج كوویه» و بسیارى از پیشاگامان دانشورزى مسیحیان بسیار مؤمنى بودند كه سعى داشتند صحت مطالب كتاب انجیل را اثبات كنند. «جیوردانو برونو» كه خود كشیش بود، به خاطر نظریاتش در مورد كیهان و ستارهشناسى كه مخالف با تعالیم مسیحیت بود، متهم به كفر شد و در آتش سوزانده شد. «گالیله» به خاطر اینكه مىگفت زمین مىچرخد كه برخلاف تعالیم كلیسا بود، محاكمه و خانهنشین شد. منشأ فرضیههاى دانشورزى مىتواند از هرجایى بیاید؛ از یك متن مذهبى، از یك متن ادبى، یك اسطوره، سنتهاى فرهنگى و حتى رؤیا. فقط مشاهده و آزمایش است كه درستى و صحت این فرضیهها را تعیین مىكند. «آگوست ككوله»، شیمیدان آلمانى، مىدید تعداد اتمهاى كربن و هیدروژن در ساختمان بنزن كه یك ماده آلى شیمیایى است، با ساختمان هیدروكربورها جور درنمىآید. او مدتها دراینباره فكر مىكرد تا اینكه در خواب دید كه مارى دمش را گاز گرفته است. به فكرش رسید كه ساختمان بنزن باید حلقوى باشد. نتایج آزمایشهاى تجربى نشان داد ساختمان بنزن حلقوى است. به این ترتیب تركیبات آلى حلقوى در جهان شناخته و ساخته شدند.
2- دانشورزى فقط به مطالعه و بررسى پدیدههاى قابل تكرار مىپردازد: پدیدهاى كه فقط یك بار تكرار شده و اثرى از خود به جاى نگذارده است، قابل مطالعه دانشورزانه نیست. یعنى پدیدههاى مورد مطالعه باید قابل تكرار و دائمى باشند، مگر آنكه مدارك و شواهدى به جاى گذارده باشند؛ مانند برخورد اختروارهاى كه 65 میلیون سال پیش از این به زمین برخورد كرد و باعث انقراض دایناسورها شد.
3- پدیدهها باید قابل اندازهگیرى باشند: موضوع مورد مطالعه دانشورزان باید قابل تشخیص و اندازهگیرى باشند. پدیدهاى كه وجودش را نتوان به شیوه دانشورزانه ثابت كرده و اندازهگیرى كرد، خارج از دانشورزى قرار مىگیرد.
4- فرضیههاى دانشورزان باید ابطالپذیر باشند: یعنى اگر اشتباه بودند، بتوان غلطبودن آنها را نشان داد. اگر اشتباهبودن یك فرضیه را نتوان به تصور آورد، آن فرضیه دانشورزانه نیست. فرضیهها و نظریههای شبهدانشورزان ابطالپذیر نیست. آنچه دانشورزى را با شبهدانشورزى متفاوت مىكند، همین ابطالپذیرى دانشورزى است. به عبارت دیگر هم دانشورزى و هم شبهدانشورزى اثباتپذیرند؛ یعنى اگر درست باشند مىتوان درستبودن آنها را نشان داد. اما فقط دانشورزى است كه ابطالپذیر است؛ یعنى اگر نادرست باشد، مىتوان نادرستبودن آن را نشان داد. نظریههاى «اینشتین» ابطالپذیر است؛ یعنى اگر اشتباه بود، نادرستبودن همه آنها را مىتوان نشان داد. به همین جهت «اینشتین» گفته است: «هیچ مقدار آزمایش هرگز نمىتواند (نظریات) مرا ثابت كند، فقط یك آزمایش مىتواند آنها را رد كند». نظریههاى «فروید» در مورد خشم، شادى و سعادت همه ابطالناپذیرند؛ هر دلیلى بر رد و ابطال آنها بیاورید، «فروید» یا پیروان او به نحوى آن را توجیه مىكنند. «اینشتین» پیشبینى كرد كه نور ستارگان در میدان جاذبه خم مىشود. مىتوان با مشاهده و تجربه امكان اشتباهبودن این نظریه را به
تصور آورد و آن وقتى است كه نور در میدان جاذبه خم نشود؛ یعنى نظریه او ابطالپذیر است. در واقع این امر انجام شده است. در سال ١٩١٩ «سرآرتور ادینگتون»، فیزیكدان انگلیسى، نشان داد نظریه «اینشتین» درست است؛ زیرا هنگام كسوف كامل نور ستارگان در مجاورت خورشید خم شدند. اگر خم نمىشدند، نظریه او رد مىشد. تا پیش از مشاهده خمشدن نور ستارگان مشخص بود كه نظریه «اینشتین» ابطالپذیر است؛ زیرا خمشدن یا خمنشدن نور ستارگان در مجاورت خورشید را مىشد به تصور درآورد. اگر نور خم نمىشد، «اینشتین» مىباید نظریهاش را تصحیح یا نظریه دیگرى را در این مورد ابراز مىكرد. «فروید» هیچگاه نیازى به این كار نداشت. او مىتوانست براى مشاهداتى كه با نظریه او توافق نداشت، توضیحى ارائه دهد. فقط دانشورزى است كه مىتواند ما را از فقر، گرسنگى، بیمارى، تسلط بیگانگان و خرافات نجات دهد. دانشورزى ابتدا به تعبیر طبیعت پرداخته و از طریق آن به تغییر طبیعت مىپردازد. دانشورزى با تغییر طبیعت نشان میدهد كه تعبیرش از طبیعت تا چه اندازه درست بوده و واقعیت دارد. به همین دلیل است كه در چند صد سال گذشته دانشورزى بسیارى از مسائل مربوط به فلسفه و متافیزیك
را از آنها جدا كرده، در حیطه كنترل خود گرفته و سپس آنها را حل كرده است. دانشورزى مسئله مسطحبودن یا كروىبودن زمین، مسئله ثابت یا متحركبودن زمین، ساختمان ماده، ماهیت نور، جاذبه، توارث و هزاران مسئله دیگر را كه قرنها جزء مسائل مهم فلسفه و متافیزیك بوده و فلاسفه به «بحث و جدال» درباره آن مشغول بودند، حل كرده و از حیطه بحث و جدل آنها خارج كرده است. مسائل بىشمار دیگرى را نیز در آینده حل خواهد كرد. در حالى كه مسائل عمده فلسفه عموما هنوز همان مسائل چند هزار سال پیش است، به اضافه مسائلى كه علم و تكنولوژى براى آنها ایجاد كرده است؛ فقط شكل و نحوه بحث درباره آن مسائل تغییر پیداكرده است. دانشورزى همیشه ناقد خویش بوده و تنها معرفتى است كه در درون خود بر این عقیده است كه دانشورزان بزرگ گذشته مصون از خطا نیستند و كار آنها را همیشه به محك نقد مىگذارد. این خودپیرایى دانشورزى، پیوسته خطاهاى آن را تصحیح مىكند و از همین جهت با شبهدانشورزى تفاوت مىكند. درحالىكه شبهدانشورزى این سیستم خودپیرایى از خطا را ندارد و همیشه خطاهاى خود را توجیه و تفسیر مىكند. دانشورزى با انقلاب دانشورزانه در حدود 400 سال پیش از این شروع شد.
تا پیش از آن، معرفت بشرى مجموعهاى از اطلاعات بود كه صحت و كذب آنها با استدلالهاى عقلانى و منطقى پذیرفته یا رد مىشد. دانشورزى مشاهده و آزمایش نظاممند و كنترلشده را به فرضیهسازى اضافه كرد و به این ترتیب موفق به انقلاب علمى شد. روش دانشورزانه منجر به انقلاب علمى و صنعتى شد و حرفه جدیدى را به حرفههاى دیگر بشرى افزود و آن حرفه دانشورزى بود. به علت اعتبار و اهمیتى كه دانشورزى در جوامع بشرى پیدا كرد، افراد زیادى به این حرفه روى آوردند كه دانشورز نامیده مىشدند؛ بهطورى كه 80 تا 90 درصد همه دانشورزانى كه تاكنون در جهان زیستهاند، هماكنون زندهاند.
1- باید در مورد جهان مادى باشد: دانشورزى به مطالعه و بررسى پدیدههایى مىپردازد كه از قوانین طبیعت پیروى مىكنند. به این ترتیب دانشورزى نمىتواند خدایان هندى یا یونانى را اثبات یا نفى كند. البته دانشورزان بهطور شخصى ممكن است به همه اینها اعتقاد داشته باشند، اما نكته مهم این است كه آنها را در پژوهشهاى خود دخالت نمىدهند. اگر هم دخالت دهند روش دانشورزانه تنها معیارى است كه مىتواند درستى یا خطاى آنها را نشان دهد. دانشورزان با پیشفرضها و فرضیههاى مختلفى براى كشف جهان به آزمایشگاههاى خود مىروند، اما مشاهده و آزمایش است كه این فرضیهها و پیشفرضها را پذیرفته یا نابود مىكند. «گالیله»، «ایزاك نیوتن»، «جورج كوویه» و بسیارى از پیشاگامان دانشورزى مسیحیان بسیار مؤمنى بودند كه سعى داشتند صحت مطالب كتاب انجیل را اثبات كنند. «جیوردانو برونو» كه خود كشیش بود، به خاطر نظریاتش در مورد كیهان و ستارهشناسى كه مخالف با تعالیم مسیحیت بود، متهم به كفر شد و در آتش سوزانده شد. «گالیله» به خاطر اینكه مىگفت زمین مىچرخد كه برخلاف تعالیم كلیسا بود، محاكمه و خانهنشین شد. منشأ فرضیههاى دانشورزى مىتواند از هرجایى بیاید؛ از یك متن مذهبى، از یك متن ادبى، یك اسطوره، سنتهاى فرهنگى و حتى رؤیا. فقط مشاهده و آزمایش است كه درستى و صحت این فرضیهها را تعیین مىكند. «آگوست ككوله»، شیمیدان آلمانى، مىدید تعداد اتمهاى كربن و هیدروژن در ساختمان بنزن كه یك ماده آلى شیمیایى است، با ساختمان هیدروكربورها جور درنمىآید. او مدتها دراینباره فكر مىكرد تا اینكه در خواب دید كه مارى دمش را گاز گرفته است. به فكرش رسید كه ساختمان بنزن باید حلقوى باشد. نتایج آزمایشهاى تجربى نشان داد ساختمان بنزن حلقوى است. به این ترتیب تركیبات آلى حلقوى در جهان شناخته و ساخته شدند.
2- دانشورزى فقط به مطالعه و بررسى پدیدههاى قابل تكرار مىپردازد: پدیدهاى كه فقط یك بار تكرار شده و اثرى از خود به جاى نگذارده است، قابل مطالعه دانشورزانه نیست. یعنى پدیدههاى مورد مطالعه باید قابل تكرار و دائمى باشند، مگر آنكه مدارك و شواهدى به جاى گذارده باشند؛ مانند برخورد اختروارهاى كه 65 میلیون سال پیش از این به زمین برخورد كرد و باعث انقراض دایناسورها شد.
3- پدیدهها باید قابل اندازهگیرى باشند: موضوع مورد مطالعه دانشورزان باید قابل تشخیص و اندازهگیرى باشند. پدیدهاى كه وجودش را نتوان به شیوه دانشورزانه ثابت كرده و اندازهگیرى كرد، خارج از دانشورزى قرار مىگیرد.
4- فرضیههاى دانشورزان باید ابطالپذیر باشند: یعنى اگر اشتباه بودند، بتوان غلطبودن آنها را نشان داد. اگر اشتباهبودن یك فرضیه را نتوان به تصور آورد، آن فرضیه دانشورزانه نیست. فرضیهها و نظریههای شبهدانشورزان ابطالپذیر نیست. آنچه دانشورزى را با شبهدانشورزى متفاوت مىكند، همین ابطالپذیرى دانشورزى است. به عبارت دیگر هم دانشورزى و هم شبهدانشورزى اثباتپذیرند؛ یعنى اگر درست باشند مىتوان درستبودن آنها را نشان داد. اما فقط دانشورزى است كه ابطالپذیر است؛ یعنى اگر نادرست باشد، مىتوان نادرستبودن آن را نشان داد. نظریههاى «اینشتین» ابطالپذیر است؛ یعنى اگر اشتباه بود، نادرستبودن همه آنها را مىتوان نشان داد. به همین جهت «اینشتین» گفته است: «هیچ مقدار آزمایش هرگز نمىتواند (نظریات) مرا ثابت كند، فقط یك آزمایش مىتواند آنها را رد كند». نظریههاى «فروید» در مورد خشم، شادى و سعادت همه ابطالناپذیرند؛ هر دلیلى بر رد و ابطال آنها بیاورید، «فروید» یا پیروان او به نحوى آن را توجیه مىكنند. «اینشتین» پیشبینى كرد كه نور ستارگان در میدان جاذبه خم مىشود. مىتوان با مشاهده و تجربه امكان اشتباهبودن این نظریه را به
تصور آورد و آن وقتى است كه نور در میدان جاذبه خم نشود؛ یعنى نظریه او ابطالپذیر است. در واقع این امر انجام شده است. در سال ١٩١٩ «سرآرتور ادینگتون»، فیزیكدان انگلیسى، نشان داد نظریه «اینشتین» درست است؛ زیرا هنگام كسوف كامل نور ستارگان در مجاورت خورشید خم شدند. اگر خم نمىشدند، نظریه او رد مىشد. تا پیش از مشاهده خمشدن نور ستارگان مشخص بود كه نظریه «اینشتین» ابطالپذیر است؛ زیرا خمشدن یا خمنشدن نور ستارگان در مجاورت خورشید را مىشد به تصور درآورد. اگر نور خم نمىشد، «اینشتین» مىباید نظریهاش را تصحیح یا نظریه دیگرى را در این مورد ابراز مىكرد. «فروید» هیچگاه نیازى به این كار نداشت. او مىتوانست براى مشاهداتى كه با نظریه او توافق نداشت، توضیحى ارائه دهد. فقط دانشورزى است كه مىتواند ما را از فقر، گرسنگى، بیمارى، تسلط بیگانگان و خرافات نجات دهد. دانشورزى ابتدا به تعبیر طبیعت پرداخته و از طریق آن به تغییر طبیعت مىپردازد. دانشورزى با تغییر طبیعت نشان میدهد كه تعبیرش از طبیعت تا چه اندازه درست بوده و واقعیت دارد. به همین دلیل است كه در چند صد سال گذشته دانشورزى بسیارى از مسائل مربوط به فلسفه و متافیزیك
را از آنها جدا كرده، در حیطه كنترل خود گرفته و سپس آنها را حل كرده است. دانشورزى مسئله مسطحبودن یا كروىبودن زمین، مسئله ثابت یا متحركبودن زمین، ساختمان ماده، ماهیت نور، جاذبه، توارث و هزاران مسئله دیگر را كه قرنها جزء مسائل مهم فلسفه و متافیزیك بوده و فلاسفه به «بحث و جدال» درباره آن مشغول بودند، حل كرده و از حیطه بحث و جدل آنها خارج كرده است. مسائل بىشمار دیگرى را نیز در آینده حل خواهد كرد. در حالى كه مسائل عمده فلسفه عموما هنوز همان مسائل چند هزار سال پیش است، به اضافه مسائلى كه علم و تكنولوژى براى آنها ایجاد كرده است؛ فقط شكل و نحوه بحث درباره آن مسائل تغییر پیداكرده است. دانشورزى همیشه ناقد خویش بوده و تنها معرفتى است كه در درون خود بر این عقیده است كه دانشورزان بزرگ گذشته مصون از خطا نیستند و كار آنها را همیشه به محك نقد مىگذارد. این خودپیرایى دانشورزى، پیوسته خطاهاى آن را تصحیح مىكند و از همین جهت با شبهدانشورزى تفاوت مىكند. درحالىكه شبهدانشورزى این سیستم خودپیرایى از خطا را ندارد و همیشه خطاهاى خود را توجیه و تفسیر مىكند. دانشورزى با انقلاب دانشورزانه در حدود 400 سال پیش از این شروع شد.
تا پیش از آن، معرفت بشرى مجموعهاى از اطلاعات بود كه صحت و كذب آنها با استدلالهاى عقلانى و منطقى پذیرفته یا رد مىشد. دانشورزى مشاهده و آزمایش نظاممند و كنترلشده را به فرضیهسازى اضافه كرد و به این ترتیب موفق به انقلاب علمى شد. روش دانشورزانه منجر به انقلاب علمى و صنعتى شد و حرفه جدیدى را به حرفههاى دیگر بشرى افزود و آن حرفه دانشورزى بود. به علت اعتبار و اهمیتى كه دانشورزى در جوامع بشرى پیدا كرد، افراد زیادى به این حرفه روى آوردند كه دانشورز نامیده مىشدند؛ بهطورى كه 80 تا 90 درصد همه دانشورزانى كه تاكنون در جهان زیستهاند، هماكنون زندهاند.