|

وقتي گزينه ديگري نيست!

حسین حقگو- کارشناس اقتصادی

كمتر از دو ماه به انتخابات ریاست‌جمهوری و شوراها و میان‌دوره‌ای مجلس و مجلس خبرگان باقی مانده و مردم سرگردان‌اند. نه بین گزینه‌های مختلف و انتخاب بین خوب و بد یا خوب و خوب‌تر یا بد و بدتر یا...؛ سرگردان‌اند در اینكه چگونه در این فشار طاقت‌فرسای هزینه‌ها، شكم خود و خانواده‌شان را سیر و اجاره‌خانه سر ماه را تأمین کنند و البته جان‌شان را از شر ویروس كشنده كووید مصون دارند. جامعه سخت سرگردان است و نسبتی بین آنچه در آن انتخاب‌ها قرار است تعیین شود و زندگی واقعی خود احساس نمی‌كند. اگر چهار یا هشت یا 24 سال قبل در دوم خرداد، چنین نسبتی وجود داشت، امروز اما سرخورده از این انتخاب‌ها، سرگردان در پی نگه‌داشتن كلاه خود است از تندباد ناملایمات و سختی‌ها و انبوه فشارهای زندگی. چرا نباشد؟ با یك حساب دودو‌تا چهار‌تا، نتیجه انتخاب‌هایش، سبب افزایش ناتوانی در تأمین حداقل‌های معیشتی و شاید بی‌كاری و كاهش شدید ارزش دارایی‌ها و به حاشیه رانده‌شدنش بوده است؛ به گواهی آمار و ارقام دولتی و نرخ‌های تورم بانك مركزی و... این زخم‌ها، مرهمی و علاجی جز افزایش كارآمدی ساختار قدرت و سپس جلب اعتماد ازدست‌رفته همین مردم ندارد. كاری بسیار سخت و دشوار و شاید ناممكن.

چرا‌كه با وضعیتی مواجهیم كه هیچ‌گاه سابقه نداشته و برای اولین‌بار در تاریخ پس از انقلاب رخ نشان می‌دهد. نمایشی كه پرده‌ای از آن را در انتخابات سال گذشته مجلس و نزول 42 درصدی مشاركت شاهد بودیم. «اقتصاد» در این بادهای تند بنیان‌كن، بی‌شك در رتبه اول ناكارآمدی و مطالبه اجتماعی برای بهبود آن قرار دارد؛ همان‌گونه كه در هرم مازلو و در روایات و احادیث دینی بر اهمیت رفع نیازهای اساسی انسان تأكید شده و اینكه شكم گرسنه دین و ایمان ندارد و وقتی فقر از دری وارد می‌شود، ایمان از پنجره خارج می‌شود؛ اما راهكار به‌ نظر سهل و ممتنع است. اما می‌توان به‌ قول معروف پیه این ناكامی را به تن مالید و از آن فرصتی برای آینده ساخت. به این معنا كه همه جریان‌های سیاسی درون قدرت یا به‌اصطلاح ائتلاف گروه‌های مسلط بر سر كاندیدای مشتركی كه علی‌القاعده یك كاندیدای اصولگراست به تفاهم برسند و كابینه‌ای ائتلافی تشكیل دهند. سپس بر سر راهكار خروج از بن‌بست‌ها و گره‌های چند‌ده‌ساله توافق شود. به نوعی همان كاری كه چینی‌ها كردند، همان كشوری كه پیمان 25‌ساله را با آن امضا كرده‌اند و ظاهرا الگوی مورد توافق بخشی از جریان‌ها و جناح‌های درون قدرت است. در این كشور اصولی مانند «استخراج حقیقت از واقعیت»، «ثروت‌اندوزی كار مثبتی است»، «مهم نیست گربه سیاه یا سفید باشد، مهم آن است كه بتواند موش بگیرد» مورد توافق و تفاهم نخبگان قدرت و تا حدی مورد اجماع ملی قرار گرفت و راه افزایش كارآمدی و نوسازی ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و نیز بازسازی اعتماد دولت و مردم فراهم شد. در این مدل و گذر از وضعیت جامعه با «دسترسی محدود» به «دسترسی باز» آن‌چنان‌كه داگلاس نورث عنوان می‌كند، لازم است مناسبات نهادی جهت غیرشخصی‌شدن مبادله میان نخبگان قدرت توسعه یابد و دیگر آنكه اعضای ائتلاف مسلط گسترش مبادلات غیرشخصی را به نفع خود بدانند. به‌ عبارتی دامنه حاکمیت قانون و اعتماد به دولت افزایش یابد و از حیات دائمی سازمان‌های نخبگان قدرت پشتیبانی شود. (در سایه خشونت‌-داگلاس نورث) به‌ نظر راهی جز این وجود ندارد و خروج از این جزیره سرگردانی در شرایط ضعف جریان‌های سیاسی برای غلبه بر دیگری و افزایش شكاف دولت‌-ملت و تبدیل مشكلات اقتصادی به ابرچالش‌هایی كه سویه‌های اجتماعی و برهم‌زننده امنیت ملی در آنها بسیار بالاست و تصور آلترناتیو هم جز توهمی عمیق و برهم‌زننده ثبات و آرامش این سرزمین نیست. بهترین راهكار همین است؛ ائتلاف درون ساختار قدرت (ائتلاف گروه‌های مسلط) حول یك برنامه نوسازی و بازسازی ملی و تبدیل كشورمان به قدرتی منطقه‌ای و بلكه جهانی؛ چنان‌كه چندین دهه از قبل و بعد از انقلاب در رؤیای آن بوده‌ایم؛ رؤیایی كه توهم و تصوری كاذب نبوده و بر پتانسیل‌های عظیم و باورنكردنی این سرزمین ابتنا داشته است: منابع غنی انرژی، موقعیت فوق استراتژیك، سابقه و قدرت درخشان تمدنی، جمعیت جوان و بسیار تحصیل‌كرده و وجود زیرساخت‌های نسبتا مناسب و سابقه چند دهه تجربه صنعتی و... هنوز امید بسیاری هست و سرگردانی این مردم را راه علاجی؛ اگر بجنبیم و به خود آییم، اگر به خود آیند!

كمتر از دو ماه به انتخابات ریاست‌جمهوری و شوراها و میان‌دوره‌ای مجلس و مجلس خبرگان باقی مانده و مردم سرگردان‌اند. نه بین گزینه‌های مختلف و انتخاب بین خوب و بد یا خوب و خوب‌تر یا بد و بدتر یا...؛ سرگردان‌اند در اینكه چگونه در این فشار طاقت‌فرسای هزینه‌ها، شكم خود و خانواده‌شان را سیر و اجاره‌خانه سر ماه را تأمین کنند و البته جان‌شان را از شر ویروس كشنده كووید مصون دارند. جامعه سخت سرگردان است و نسبتی بین آنچه در آن انتخاب‌ها قرار است تعیین شود و زندگی واقعی خود احساس نمی‌كند. اگر چهار یا هشت یا 24 سال قبل در دوم خرداد، چنین نسبتی وجود داشت، امروز اما سرخورده از این انتخاب‌ها، سرگردان در پی نگه‌داشتن كلاه خود است از تندباد ناملایمات و سختی‌ها و انبوه فشارهای زندگی. چرا نباشد؟ با یك حساب دودو‌تا چهار‌تا، نتیجه انتخاب‌هایش، سبب افزایش ناتوانی در تأمین حداقل‌های معیشتی و شاید بی‌كاری و كاهش شدید ارزش دارایی‌ها و به حاشیه رانده‌شدنش بوده است؛ به گواهی آمار و ارقام دولتی و نرخ‌های تورم بانك مركزی و... این زخم‌ها، مرهمی و علاجی جز افزایش كارآمدی ساختار قدرت و سپس جلب اعتماد ازدست‌رفته همین مردم ندارد. كاری بسیار سخت و دشوار و شاید ناممكن.

چرا‌كه با وضعیتی مواجهیم كه هیچ‌گاه سابقه نداشته و برای اولین‌بار در تاریخ پس از انقلاب رخ نشان می‌دهد. نمایشی كه پرده‌ای از آن را در انتخابات سال گذشته مجلس و نزول 42 درصدی مشاركت شاهد بودیم. «اقتصاد» در این بادهای تند بنیان‌كن، بی‌شك در رتبه اول ناكارآمدی و مطالبه اجتماعی برای بهبود آن قرار دارد؛ همان‌گونه كه در هرم مازلو و در روایات و احادیث دینی بر اهمیت رفع نیازهای اساسی انسان تأكید شده و اینكه شكم گرسنه دین و ایمان ندارد و وقتی فقر از دری وارد می‌شود، ایمان از پنجره خارج می‌شود؛ اما راهكار به‌ نظر سهل و ممتنع است. اما می‌توان به‌ قول معروف پیه این ناكامی را به تن مالید و از آن فرصتی برای آینده ساخت. به این معنا كه همه جریان‌های سیاسی درون قدرت یا به‌اصطلاح ائتلاف گروه‌های مسلط بر سر كاندیدای مشتركی كه علی‌القاعده یك كاندیدای اصولگراست به تفاهم برسند و كابینه‌ای ائتلافی تشكیل دهند. سپس بر سر راهكار خروج از بن‌بست‌ها و گره‌های چند‌ده‌ساله توافق شود. به نوعی همان كاری كه چینی‌ها كردند، همان كشوری كه پیمان 25‌ساله را با آن امضا كرده‌اند و ظاهرا الگوی مورد توافق بخشی از جریان‌ها و جناح‌های درون قدرت است. در این كشور اصولی مانند «استخراج حقیقت از واقعیت»، «ثروت‌اندوزی كار مثبتی است»، «مهم نیست گربه سیاه یا سفید باشد، مهم آن است كه بتواند موش بگیرد» مورد توافق و تفاهم نخبگان قدرت و تا حدی مورد اجماع ملی قرار گرفت و راه افزایش كارآمدی و نوسازی ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و نیز بازسازی اعتماد دولت و مردم فراهم شد. در این مدل و گذر از وضعیت جامعه با «دسترسی محدود» به «دسترسی باز» آن‌چنان‌كه داگلاس نورث عنوان می‌كند، لازم است مناسبات نهادی جهت غیرشخصی‌شدن مبادله میان نخبگان قدرت توسعه یابد و دیگر آنكه اعضای ائتلاف مسلط گسترش مبادلات غیرشخصی را به نفع خود بدانند. به‌ عبارتی دامنه حاکمیت قانون و اعتماد به دولت افزایش یابد و از حیات دائمی سازمان‌های نخبگان قدرت پشتیبانی شود. (در سایه خشونت‌-داگلاس نورث) به‌ نظر راهی جز این وجود ندارد و خروج از این جزیره سرگردانی در شرایط ضعف جریان‌های سیاسی برای غلبه بر دیگری و افزایش شكاف دولت‌-ملت و تبدیل مشكلات اقتصادی به ابرچالش‌هایی كه سویه‌های اجتماعی و برهم‌زننده امنیت ملی در آنها بسیار بالاست و تصور آلترناتیو هم جز توهمی عمیق و برهم‌زننده ثبات و آرامش این سرزمین نیست. بهترین راهكار همین است؛ ائتلاف درون ساختار قدرت (ائتلاف گروه‌های مسلط) حول یك برنامه نوسازی و بازسازی ملی و تبدیل كشورمان به قدرتی منطقه‌ای و بلكه جهانی؛ چنان‌كه چندین دهه از قبل و بعد از انقلاب در رؤیای آن بوده‌ایم؛ رؤیایی كه توهم و تصوری كاذب نبوده و بر پتانسیل‌های عظیم و باورنكردنی این سرزمین ابتنا داشته است: منابع غنی انرژی، موقعیت فوق استراتژیك، سابقه و قدرت درخشان تمدنی، جمعیت جوان و بسیار تحصیل‌كرده و وجود زیرساخت‌های نسبتا مناسب و سابقه چند دهه تجربه صنعتی و... هنوز امید بسیاری هست و سرگردانی این مردم را راه علاجی؛ اگر بجنبیم و به خود آییم، اگر به خود آیند!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها