از ایدئولوژی تا اتوپیا
پل ریکور از فیلسوفان و ادیبان برجسته فرانسوی قرن بیستم است که هر سال کتابهای مختلفی درباره او به زبانهای گوناگون منتشر میشود. او با ترکیب شرحهای پدیدارشناختی و تفاسیر هرمنوتیک شناخته میشود. با نگاهی به گذشته فکری او درمییابیم در یک دوره نسبتا طولانی هیچ شهرتی نداشت و بهتدریج در اواخر دهه ۱۹۶۰ شناخته شد. ریکور در کنار هایدگر و گادامر یکی از سه متفکر بزرگ هرمنوتیک در قرن بیستم است. كتاب «درسگفتارهای ایدئولوژی و اتوپیا» كه متن هجده درسگفتاری است که پل ریکور در پاییز 1975 در دانشگاه شیکاگو بیان کرده، بهتازگی به قلم مهدی فیضی و به همت نشر مركز به فارسی ترجمه و منتشر شده است. جرج اچ. تیلور متن این درسگفتارها را گردآوری كرده و مقدمه مفصلی نیز بر این کتاب نوشته است که توضیحی بر تمام فصول و درسگفتارهاست. از نظر تیلور آنچه از ریکور برای ما به جا مانده، تحلیل گسترده پیامدهای رویکرد هرمنوتیکی او به نظریه اجتماعی و سیاسی است و انتشار مجلد حاضر، در راه پاسخ به این نیاز گام برمیدارد. ریکور در این درسگفتارها نخستین تحلیل مفصل خود را از کارل مانهایم، ماکس وبر و کلیفورد گیرتز عرضه میکند و بحثهای پیشینش را درباره
نظریه ایدئولوژی نزد لوئی آلتوسر و یورگن هابرماس بسط میدهد. مواجهه ریکور با مارکس که موضوع پنج درس از هجده درس كتاب پیشرو است، اهمیت ویژهای دارد. ریکور سه متفکر قرن نوزدهم یعنی مارکس، فروید و نیچه را سه «استاد بزرگ تردید» مینامید و درحالیکه به خاطر تأویلش از فروید مشهور است، مجلد حاضر نخستین تحلیل نظاممند او را از مارکس نشان میدهد. ریکور از ایدئولوژی و اتوپیا نه بهعنوان پدیده بلکه بیشتر بهعنوان مفهوم بحث میکند. مثلا، ریکور بیان میکند که به این موضوع علاقهای ندارد که آیا مارکس از حیث تاریخی درباره نقش صنعت در آغاز سرمایهداری درست میگوید یا نه. تمرکز او بر ساختار شناختشناسانه اثر مارکس است. وبر نیز بیشتر به خاطر چارچوب مفهومی كه در آثار خود به كار میگیرد، بررسی میشود تا به خاطر محتوای جامعهشناسانهاش. موضوع اغلب درسگفتارهای این مجلد ایدئولوژی است و اتوپیا فقط موضوع سه درسگفتار پایانی است؛ ولی در دیگر درسگفتارها نیز مطرح میشود. ریکور تحلیلش از ایدئولوژی را با بحث از مارکس آغاز میکند. مفهوم ایدئولوژی مارکس الگوی غالب در غرب بوده و الگویی است که دیگر اندیشمندان درباره آن بحث کرده و به آن
پاسخ دادهاند. برای ریکور مسئله ایدئولوژی در نهایت نه انتخابی میان دروغین و راستین بلکه تأملی بر رابطه میان بازنمایی و پراکسیس است. تحریف وقتی توصیف راستین ایدئولوژی است که تصورها ادعای خودآیینی میکنند؛ ولی مفهوم ایدئولوژی به طور بنیادیتری براساس تصور صرف بودنش توصیف میشود؛ بنابراین تحریف یکی از سطوح درون این الگوست و نه چنانکه مارکس فکر میکند، الگویی برای ایدئولوژی. درسگفتار مربوط به مانهایم پس از درسگفتارهای آلتوسر میآید و آنجا ریکور نشان میدهد که مانهایم چگونه ناسازه تضاد میان ایدئولوژی و علم را فاش میکند. درسگفتارهای بعدی این طرح پیشنهادی هابرماس را بررسی میکنند که یک علم غیرپوزیتویستی میتواند احیا شود، اگر فقط بر یک علاقه انسانی عملی مبتنی شود. ریکور میخواهد الگوی علّی فروساختار و فراساختار را کاملا رد کند. ریکور سپس به تحلیل ماکس وبر میپردازد و جای الگوی علّی برآمده از مارکسیسم ارتدکس را به الگوی انگیزشی وبر میدهد. مارکسیسم تأکید میکند که ایدههای حاکم بر یک عصر ایدههای طبقه حاکم هستند؛ ولی ریکور ادعا میکند که این تحکم را نمیتوان بهمثابه یک رابطه علّی میان نیروهای اقتصادی و ایدهها
فهم کرد؛ بلکه فقط میتوان بهمثابه یک رابطه انگیزشی فهمید. اینجا ایدئولوژی به آنچه از نظر ریکور سطح دومش است، نائل میشود و از کارکرد بهعنوان تحریف میرسد به کارکرد بهعنوان مشروعیتبخشی. ریکور میگوید مسئله مشروعیت در زندگی اجتماعی نازدودنی است؛ زیرا هیچ نظام اجتماعیای تنها با زور کار نمیکند. ریکور سپس درباره هابرماس بحث میکند. هابرماس درونمایههای حاضر در چهرههای قبلی را از آنِ خود کرده و آنها را دگرگون میکند و بحث ریکور درباره او زمینه را برای بحث درباره گیرتز و مفهوم اتوپیا پیشبینی و فراهم میکند. هابرماس بهویژه به این دلیل مهم است که مفهوم پراکسیس را در جهتی که ریکور بهشدت توصیه میکند، به كار میبرد. ریکور هابرماس را به خاطر پرورش یک علم انتقادی تحسین میکند و بااینحال درباره جداسازی علوم اجتماعی انتقادی از علوم هرمنوتیکی با او مخالف است. ریکور در سه درسگفتار پایانی توجهش را معطوف موضوع اتوپیا میکند؛ آن هم بر پایه تحلیل ایدئولوژی که قبلا انجام شده است. در هریک از درسگفتارهای اتوپیا بر یک چهره متفاوت (مانهایم، سن سیمون و فوریه) تمرکز میکند؛ ولی درسگفتارها یک درونمایه مشترک را حفظ
میکنند. ریکور تحلیلش را با تأمل در اینکه چرا نسبت میان ایدئولوژی و اتوپیا معمولا کاوش نمیشود، شروع میکند و تأکید میکند که در اندیشه مارکسیستی تمایزگذاری میان این دو کمکم ناپدید میشود.
پل ریکور از فیلسوفان و ادیبان برجسته فرانسوی قرن بیستم است که هر سال کتابهای مختلفی درباره او به زبانهای گوناگون منتشر میشود. او با ترکیب شرحهای پدیدارشناختی و تفاسیر هرمنوتیک شناخته میشود. با نگاهی به گذشته فکری او درمییابیم در یک دوره نسبتا طولانی هیچ شهرتی نداشت و بهتدریج در اواخر دهه ۱۹۶۰ شناخته شد. ریکور در کنار هایدگر و گادامر یکی از سه متفکر بزرگ هرمنوتیک در قرن بیستم است. كتاب «درسگفتارهای ایدئولوژی و اتوپیا» كه متن هجده درسگفتاری است که پل ریکور در پاییز 1975 در دانشگاه شیکاگو بیان کرده، بهتازگی به قلم مهدی فیضی و به همت نشر مركز به فارسی ترجمه و منتشر شده است. جرج اچ. تیلور متن این درسگفتارها را گردآوری كرده و مقدمه مفصلی نیز بر این کتاب نوشته است که توضیحی بر تمام فصول و درسگفتارهاست. از نظر تیلور آنچه از ریکور برای ما به جا مانده، تحلیل گسترده پیامدهای رویکرد هرمنوتیکی او به نظریه اجتماعی و سیاسی است و انتشار مجلد حاضر، در راه پاسخ به این نیاز گام برمیدارد. ریکور در این درسگفتارها نخستین تحلیل مفصل خود را از کارل مانهایم، ماکس وبر و کلیفورد گیرتز عرضه میکند و بحثهای پیشینش را درباره
نظریه ایدئولوژی نزد لوئی آلتوسر و یورگن هابرماس بسط میدهد. مواجهه ریکور با مارکس که موضوع پنج درس از هجده درس كتاب پیشرو است، اهمیت ویژهای دارد. ریکور سه متفکر قرن نوزدهم یعنی مارکس، فروید و نیچه را سه «استاد بزرگ تردید» مینامید و درحالیکه به خاطر تأویلش از فروید مشهور است، مجلد حاضر نخستین تحلیل نظاممند او را از مارکس نشان میدهد. ریکور از ایدئولوژی و اتوپیا نه بهعنوان پدیده بلکه بیشتر بهعنوان مفهوم بحث میکند. مثلا، ریکور بیان میکند که به این موضوع علاقهای ندارد که آیا مارکس از حیث تاریخی درباره نقش صنعت در آغاز سرمایهداری درست میگوید یا نه. تمرکز او بر ساختار شناختشناسانه اثر مارکس است. وبر نیز بیشتر به خاطر چارچوب مفهومی كه در آثار خود به كار میگیرد، بررسی میشود تا به خاطر محتوای جامعهشناسانهاش. موضوع اغلب درسگفتارهای این مجلد ایدئولوژی است و اتوپیا فقط موضوع سه درسگفتار پایانی است؛ ولی در دیگر درسگفتارها نیز مطرح میشود. ریکور تحلیلش از ایدئولوژی را با بحث از مارکس آغاز میکند. مفهوم ایدئولوژی مارکس الگوی غالب در غرب بوده و الگویی است که دیگر اندیشمندان درباره آن بحث کرده و به آن
پاسخ دادهاند. برای ریکور مسئله ایدئولوژی در نهایت نه انتخابی میان دروغین و راستین بلکه تأملی بر رابطه میان بازنمایی و پراکسیس است. تحریف وقتی توصیف راستین ایدئولوژی است که تصورها ادعای خودآیینی میکنند؛ ولی مفهوم ایدئولوژی به طور بنیادیتری براساس تصور صرف بودنش توصیف میشود؛ بنابراین تحریف یکی از سطوح درون این الگوست و نه چنانکه مارکس فکر میکند، الگویی برای ایدئولوژی. درسگفتار مربوط به مانهایم پس از درسگفتارهای آلتوسر میآید و آنجا ریکور نشان میدهد که مانهایم چگونه ناسازه تضاد میان ایدئولوژی و علم را فاش میکند. درسگفتارهای بعدی این طرح پیشنهادی هابرماس را بررسی میکنند که یک علم غیرپوزیتویستی میتواند احیا شود، اگر فقط بر یک علاقه انسانی عملی مبتنی شود. ریکور میخواهد الگوی علّی فروساختار و فراساختار را کاملا رد کند. ریکور سپس به تحلیل ماکس وبر میپردازد و جای الگوی علّی برآمده از مارکسیسم ارتدکس را به الگوی انگیزشی وبر میدهد. مارکسیسم تأکید میکند که ایدههای حاکم بر یک عصر ایدههای طبقه حاکم هستند؛ ولی ریکور ادعا میکند که این تحکم را نمیتوان بهمثابه یک رابطه علّی میان نیروهای اقتصادی و ایدهها
فهم کرد؛ بلکه فقط میتوان بهمثابه یک رابطه انگیزشی فهمید. اینجا ایدئولوژی به آنچه از نظر ریکور سطح دومش است، نائل میشود و از کارکرد بهعنوان تحریف میرسد به کارکرد بهعنوان مشروعیتبخشی. ریکور میگوید مسئله مشروعیت در زندگی اجتماعی نازدودنی است؛ زیرا هیچ نظام اجتماعیای تنها با زور کار نمیکند. ریکور سپس درباره هابرماس بحث میکند. هابرماس درونمایههای حاضر در چهرههای قبلی را از آنِ خود کرده و آنها را دگرگون میکند و بحث ریکور درباره او زمینه را برای بحث درباره گیرتز و مفهوم اتوپیا پیشبینی و فراهم میکند. هابرماس بهویژه به این دلیل مهم است که مفهوم پراکسیس را در جهتی که ریکور بهشدت توصیه میکند، به كار میبرد. ریکور هابرماس را به خاطر پرورش یک علم انتقادی تحسین میکند و بااینحال درباره جداسازی علوم اجتماعی انتقادی از علوم هرمنوتیکی با او مخالف است. ریکور در سه درسگفتار پایانی توجهش را معطوف موضوع اتوپیا میکند؛ آن هم بر پایه تحلیل ایدئولوژی که قبلا انجام شده است. در هریک از درسگفتارهای اتوپیا بر یک چهره متفاوت (مانهایم، سن سیمون و فوریه) تمرکز میکند؛ ولی درسگفتارها یک درونمایه مشترک را حفظ
میکنند. ریکور تحلیلش را با تأمل در اینکه چرا نسبت میان ایدئولوژی و اتوپیا معمولا کاوش نمیشود، شروع میکند و تأکید میکند که در اندیشه مارکسیستی تمایزگذاری میان این دو کمکم ناپدید میشود.