اقتصاد، سیاست و توسعه علوی
ناصر ذاكری . کارشناس اقتصادی

بیشترین حجم اطلاعات درباره دوران حكومت چهارسالو هفتماهه امام علی (ع) كه در اختیار مردم و حتی بسیاری از نخبگان قرار گرفته است، اطلاعات مربوط به سه جنگ مهم آن ایام و تبعات سیاسی و اجتماعی آنها است. به بیان دیگر، تدابیر جنگی، حیلههای دشمنان، میزان همراهی یاران و عامه مردم و... خیلی بیشتر از كارنامه آن جناب در سایر امور كشورداری و حكومت مورد توجه قرار گرفته است؛ اما بیتردید تأمل در شیوه حكومت ایشان میتواند بسیار آموزنده باشد. طبعا منظور این نیست كه با مرور تحولات اقتصادی در اقتصاد ساده آن زمان میتوان نظریات اقتصادی منطبق با نیاز امروز آفرید، بلكه بحث بر سر نظام ارزشی و اولویتبندیهایی است كه هر حكومت مدعی خدمت به مردم و مصمم به پیشبردن جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت باید به آن توجه كند. در عرصه اقتصاد شاهبیت سیاستهای امام (ع) شامل دو سرفصل مهم است: فسادستیزی و فقرزدایی. امام (ع) در شرایطی زمام امور كشور را در دست گرفت كه در سایه حاكمیت مناسبات رانتی ثروتهای گزاف ایجاد شده بود و امتیازات آنچنانی در اختیار خواص بود. تأكید امام بر بازپسگرفتن حقوق جامعه از خواص برخوردار و حسابكشی از ثروتهای بیحساب و نیز برقراری سیستم نظارتی دقیق بر عملكرد كارگزاران حكومت اولین قدم در میدان مبارزه با فساد بود. در حوزه فقرزدایی هم شواهدی از تلاش حكومت برای تأمین حداقل امكانات برای شهروندان و رفع فقر از سیمای جامعه وجود دارد، این تلاش به روایت امام احمد حنبل در كتاب فضائل حداقل در سطح كلانشهر كوفه به نتیجه رسید. امام در این عرصه به این بسنده نكرد كه كارگزاران حكومت مأمور به حمایت از اقشار محروم شوند، بلكه خود نیز در سطح جامعه به جستوجوی افراد نیازمند همت گماشت كه مبادا بعضی از افراد نیازمند كمك از دید كارگزاران حكومت پنهان بمانند و برای رفع فقرشان چارهاندیشی نشود. هرچند كارشكنی دشمنان و جنگافروزان اجازه نداد برنامه حكومت امام در عرصه اقتصاد به بهترین نحو اجرا شده و دستاوردهای آن برای جامعه عیان شود، اما در عرصه سیاست و توسعه سیاسی بهعنوان یكی از شروط لازم توسعه اقتصادی، امام به اصلاح رابطه مردم با حكومت و شخص حاكم همت گماشت.
همزمان با دوران شکلگیری حکومت نبوی در شهر مدینه، در دو امپراتوری بزرگ آن دوران یعنی ایران و روم که متمدنترین بخش جهان را در بر میگرفتند، مردم رعیت حاکمان بودند و سهمی از قدرت سیاسی جامعه را در اختیار نداشتند. پیامبر اکرم (ص) در مدینه نظمی نوین بنا نهاد که در آن حاکم نه ارباب و صاحب اختیار جامعه؛ بلکه کارگزار اعضای آن بود. در سالهای بعد از رحلت پیامبر ختمیمرتبت نظام حکومتی بهتدریج از آن فضای معنوی فاصله گرفت؛ بهگونهایکه در اواسط چهارمین دهه از شکلگیری جامعه نبوی، بار دیگر مناسبات رانتی در جامعه ظاهر شده و رابطه مردم و حاکمان مجددا به فضای استبداد رایج در جهان آن روز نزدیک شده بود. امام با دراختیارگرفتن زمام امور جامعه، بلافاصله به اصلاح رابطه مردم و حاکم پرداخت. از دید امام مردم بنا نبود بندگان حکومت و تابع محض دستورات شخص حاکم باشند. بنا نبود حاکم فقط فرمان بدهد و شهروندان بیچونوچرا تسلیم مطامع او باشند. در همان آغاز امام از مردمان فلان کلانشهر میخواهد به سخنان او گوش فرا دهند و اگر منطق و استدلال او را پذیرفتند، با او همراهی کنند. او حتی برای شهروندان تا این اندازه حق پرسش قائل است که در میدان جنگ هم از پاسخدادن به شبهات آنان رویگردان نیست. امام قدرت سیاسی را تابع توان نظامی لشکریان خود نمیداند و حاضر نیست با زور اسلحه در جامعه حکومت کند. مردم باید او را بخواهند. رأی مردم باید با او باشد. امام حاکمان را ملزم به پاسخگو بودن در مقابل مردم میداند. از دید او جامعه آرمانی جامعهای است که در آن ضعیفترین فرد بتواند رودرروی قویترین فرد یا همان حاکم ایستاده و بدون لکنت زبان حقش را مطالبه کند. در جامعه مدنظر او حاکم در مقام شاکی هیچ امتیازی نسبت به دیگر اعضای جامعه ندارد و قاضی حق ندارد نسبت به حاکم چه بهعنوان شاکی چه بهعنوان متشاکی احترامی بیش از دیگران بگذارد. مورخان گفتهاند سالها بعد از شهادت امام (ع)، معاویه در مجلسی زبان به انتقاد از ایشان گشود که رفتار علیبن ابیطالب باعث «پرروشدن» رعیت شده است. آری امام رابطه مردم با حاکم و حکومت را آنچنان تعریف کرد که مردم بتوانند گستاخانه از حاکمان انتقاد کنند و توقع پاسخ داشته باشند. او به مردم یاد داده بود که آنان بردگان و بندگان حاکمان نیستند؛ بلکه حاکمان باید مطیع اراده جمهور مردمان باشند. از این منظر حكومت امام را میتوان نقطه مقابل حكومت معاویه در شام دانست كه بعدها در قالب حكومت خاندان بنیامیه تداوم یافت. معاویه به داشتن سپاهی از مردمان شام مینازید كه به قول خودش فرق بین شتر نر و ماده را نمیفهمند و اگر در روز چهارشنبه برایشان نماز جمعه برگزار كنند، كسی اعتراض نمیكند! یا اگر واقعه شهادت جناب عمار یاسر را با توجیهی بسیار پیشپاافتاده، تحریف كنند، كسی گرفتار تردید نسبت به نیت دنیاطلبانه حاكم نمیشود. در مقابل امام (ع) امام هدایت و برهان است. پیروان او باید آگاهانه تصمیم بگیرند و راه صلاح و فلاح را خود انتخاب كنند. بههمیندلیل در ابتدای جنگ نهروان ابتدا زبان به نصیحت لشكر مقابل گشوده و با منطق و استدلال از آنان میخواهد به راه راست بازگردند. یا وقتی در معركه صفین رأی سران لشكرش برمیگردد و آتشبس طلب میكنند، امام كه در یكقدمی پیروزی است، با نیرنگ نظامی خواسته خود را پیش نمیبرد و اراده خود را هرچند بر حق است، با روشی غیردموكراتیك بر جامعه تحمیل نمیكند. امروزه وقتی از توسعه سیاسی سخن میگوییم، ذهن مخاطب به سمتوسوی مفاهیمی مانند «انتخابات آزاد»، «اصل تفکیک قوا»، «آزادی بیان»، «وجود احزاب فراگیر» و... هدایت میشود. طبعا در آن ایام نمیتوان از حکومت انتظار داشت مثلا با برگزاری همهپرسی به سبك امروز به كشف نظر واقعی مردم پرداخته و اسباب اجرای آن را فراهم کند؛ اما شیوه ارتباط امام بهعنوان حاكم با مردم بهخوبی نشاندهنده این است كه حكومت ایشان نهتنها با سانسور و ارعاب مانعی برای افزایش درجه آگاهی مردم ایجاد نمیكرد؛ بلكه هدف توسعه سیاسی جامعه و آگاهترشدن شهروندان را دنبال میکرد و افزایش میزان مطالبهگری مردمان از حاكم را «پرروشدن» مردم نمیدانست. به یقین جامعهای كه پیروی از آن امام همام را مایه افتخار خود میداند و میخواند، باید برای مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی خود راهی مشابه را برگزیند: در عرصه اقتصاد مبارزه با فقر را دارای اولویت و بسیار مهمتر از بعضی اهداف رقیب بداند و در عرصه سیاست به جای تلاش برای بستن راه افزایش آگاهی مردم، به ترویج فرهنگ آزادی اندیشه و گسترش اطلاعات شهروندان بیندیشد.
بیشترین حجم اطلاعات درباره دوران حكومت چهارسالو هفتماهه امام علی (ع) كه در اختیار مردم و حتی بسیاری از نخبگان قرار گرفته است، اطلاعات مربوط به سه جنگ مهم آن ایام و تبعات سیاسی و اجتماعی آنها است. به بیان دیگر، تدابیر جنگی، حیلههای دشمنان، میزان همراهی یاران و عامه مردم و... خیلی بیشتر از كارنامه آن جناب در سایر امور كشورداری و حكومت مورد توجه قرار گرفته است؛ اما بیتردید تأمل در شیوه حكومت ایشان میتواند بسیار آموزنده باشد. طبعا منظور این نیست كه با مرور تحولات اقتصادی در اقتصاد ساده آن زمان میتوان نظریات اقتصادی منطبق با نیاز امروز آفرید، بلكه بحث بر سر نظام ارزشی و اولویتبندیهایی است كه هر حكومت مدعی خدمت به مردم و مصمم به پیشبردن جامعه در مسیر تعالی و پیشرفت باید به آن توجه كند. در عرصه اقتصاد شاهبیت سیاستهای امام (ع) شامل دو سرفصل مهم است: فسادستیزی و فقرزدایی. امام (ع) در شرایطی زمام امور كشور را در دست گرفت كه در سایه حاكمیت مناسبات رانتی ثروتهای گزاف ایجاد شده بود و امتیازات آنچنانی در اختیار خواص بود. تأكید امام بر بازپسگرفتن حقوق جامعه از خواص برخوردار و حسابكشی از ثروتهای بیحساب و نیز برقراری سیستم نظارتی دقیق بر عملكرد كارگزاران حكومت اولین قدم در میدان مبارزه با فساد بود. در حوزه فقرزدایی هم شواهدی از تلاش حكومت برای تأمین حداقل امكانات برای شهروندان و رفع فقر از سیمای جامعه وجود دارد، این تلاش به روایت امام احمد حنبل در كتاب فضائل حداقل در سطح كلانشهر كوفه به نتیجه رسید. امام در این عرصه به این بسنده نكرد كه كارگزاران حكومت مأمور به حمایت از اقشار محروم شوند، بلكه خود نیز در سطح جامعه به جستوجوی افراد نیازمند همت گماشت كه مبادا بعضی از افراد نیازمند كمك از دید كارگزاران حكومت پنهان بمانند و برای رفع فقرشان چارهاندیشی نشود. هرچند كارشكنی دشمنان و جنگافروزان اجازه نداد برنامه حكومت امام در عرصه اقتصاد به بهترین نحو اجرا شده و دستاوردهای آن برای جامعه عیان شود، اما در عرصه سیاست و توسعه سیاسی بهعنوان یكی از شروط لازم توسعه اقتصادی، امام به اصلاح رابطه مردم با حكومت و شخص حاكم همت گماشت.
همزمان با دوران شکلگیری حکومت نبوی در شهر مدینه، در دو امپراتوری بزرگ آن دوران یعنی ایران و روم که متمدنترین بخش جهان را در بر میگرفتند، مردم رعیت حاکمان بودند و سهمی از قدرت سیاسی جامعه را در اختیار نداشتند. پیامبر اکرم (ص) در مدینه نظمی نوین بنا نهاد که در آن حاکم نه ارباب و صاحب اختیار جامعه؛ بلکه کارگزار اعضای آن بود. در سالهای بعد از رحلت پیامبر ختمیمرتبت نظام حکومتی بهتدریج از آن فضای معنوی فاصله گرفت؛ بهگونهایکه در اواسط چهارمین دهه از شکلگیری جامعه نبوی، بار دیگر مناسبات رانتی در جامعه ظاهر شده و رابطه مردم و حاکمان مجددا به فضای استبداد رایج در جهان آن روز نزدیک شده بود. امام با دراختیارگرفتن زمام امور جامعه، بلافاصله به اصلاح رابطه مردم و حاکم پرداخت. از دید امام مردم بنا نبود بندگان حکومت و تابع محض دستورات شخص حاکم باشند. بنا نبود حاکم فقط فرمان بدهد و شهروندان بیچونوچرا تسلیم مطامع او باشند. در همان آغاز امام از مردمان فلان کلانشهر میخواهد به سخنان او گوش فرا دهند و اگر منطق و استدلال او را پذیرفتند، با او همراهی کنند. او حتی برای شهروندان تا این اندازه حق پرسش قائل است که در میدان جنگ هم از پاسخدادن به شبهات آنان رویگردان نیست. امام قدرت سیاسی را تابع توان نظامی لشکریان خود نمیداند و حاضر نیست با زور اسلحه در جامعه حکومت کند. مردم باید او را بخواهند. رأی مردم باید با او باشد. امام حاکمان را ملزم به پاسخگو بودن در مقابل مردم میداند. از دید او جامعه آرمانی جامعهای است که در آن ضعیفترین فرد بتواند رودرروی قویترین فرد یا همان حاکم ایستاده و بدون لکنت زبان حقش را مطالبه کند. در جامعه مدنظر او حاکم در مقام شاکی هیچ امتیازی نسبت به دیگر اعضای جامعه ندارد و قاضی حق ندارد نسبت به حاکم چه بهعنوان شاکی چه بهعنوان متشاکی احترامی بیش از دیگران بگذارد. مورخان گفتهاند سالها بعد از شهادت امام (ع)، معاویه در مجلسی زبان به انتقاد از ایشان گشود که رفتار علیبن ابیطالب باعث «پرروشدن» رعیت شده است. آری امام رابطه مردم با حاکم و حکومت را آنچنان تعریف کرد که مردم بتوانند گستاخانه از حاکمان انتقاد کنند و توقع پاسخ داشته باشند. او به مردم یاد داده بود که آنان بردگان و بندگان حاکمان نیستند؛ بلکه حاکمان باید مطیع اراده جمهور مردمان باشند. از این منظر حكومت امام را میتوان نقطه مقابل حكومت معاویه در شام دانست كه بعدها در قالب حكومت خاندان بنیامیه تداوم یافت. معاویه به داشتن سپاهی از مردمان شام مینازید كه به قول خودش فرق بین شتر نر و ماده را نمیفهمند و اگر در روز چهارشنبه برایشان نماز جمعه برگزار كنند، كسی اعتراض نمیكند! یا اگر واقعه شهادت جناب عمار یاسر را با توجیهی بسیار پیشپاافتاده، تحریف كنند، كسی گرفتار تردید نسبت به نیت دنیاطلبانه حاكم نمیشود. در مقابل امام (ع) امام هدایت و برهان است. پیروان او باید آگاهانه تصمیم بگیرند و راه صلاح و فلاح را خود انتخاب كنند. بههمیندلیل در ابتدای جنگ نهروان ابتدا زبان به نصیحت لشكر مقابل گشوده و با منطق و استدلال از آنان میخواهد به راه راست بازگردند. یا وقتی در معركه صفین رأی سران لشكرش برمیگردد و آتشبس طلب میكنند، امام كه در یكقدمی پیروزی است، با نیرنگ نظامی خواسته خود را پیش نمیبرد و اراده خود را هرچند بر حق است، با روشی غیردموكراتیك بر جامعه تحمیل نمیكند. امروزه وقتی از توسعه سیاسی سخن میگوییم، ذهن مخاطب به سمتوسوی مفاهیمی مانند «انتخابات آزاد»، «اصل تفکیک قوا»، «آزادی بیان»، «وجود احزاب فراگیر» و... هدایت میشود. طبعا در آن ایام نمیتوان از حکومت انتظار داشت مثلا با برگزاری همهپرسی به سبك امروز به كشف نظر واقعی مردم پرداخته و اسباب اجرای آن را فراهم کند؛ اما شیوه ارتباط امام بهعنوان حاكم با مردم بهخوبی نشاندهنده این است كه حكومت ایشان نهتنها با سانسور و ارعاب مانعی برای افزایش درجه آگاهی مردم ایجاد نمیكرد؛ بلكه هدف توسعه سیاسی جامعه و آگاهترشدن شهروندان را دنبال میکرد و افزایش میزان مطالبهگری مردمان از حاكم را «پرروشدن» مردم نمیدانست. به یقین جامعهای كه پیروی از آن امام همام را مایه افتخار خود میداند و میخواند، باید برای مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی خود راهی مشابه را برگزیند: در عرصه اقتصاد مبارزه با فقر را دارای اولویت و بسیار مهمتر از بعضی اهداف رقیب بداند و در عرصه سیاست به جای تلاش برای بستن راه افزایش آگاهی مردم، به ترویج فرهنگ آزادی اندیشه و گسترش اطلاعات شهروندان بیندیشد.