|

آمریکایی‌ها از تنش در دنیا ناخرسند نیستند

مهدی ذاکریان. كارشناس آمریكا

شاید یکی از دلایل آمریکا در رهایی افغانستان، علاوه‌بر موضوع بودجه و هزینه، توجه ویژه به ارتش آمریکاست؛ نشان‌دادن اهمیت آن، تأثیر و پویاسازی آن. می‌گویند پویایی ارتش آمریکا، ابتکارهای فنی و اقتصادی را درپی دارد. ارتش آمریکا نخستین‌بار در دهه 70 ایمیل را آفرید و در دهه 90 جامعه جهانی از آن بهره برد. بیشتر فناوری‌های های‌تک (high tech) در دامن ارتش آمریکا بسط و گسترش یافت. بنابراین آمریکا معمولا قوی‌شدن را در قدرت ارتش می‌بیند؛ ارتشی که 20 سال بی‌تنفس در افغانستان ماند. آمریکا به نمایشی از تأثیر و اهمیت نیروی چندهزارنفره خویش در‌ مقایسه‌ با نیروی صدهزارنفری ارتش افغانستان نیاز داشت که تا بن دندان مسلح و آموزش‌دیده بود. اتفاقات کابل نمایشی از این قیاس بود. وانگهی ترجمان بود و نبود ارتش آمریکا این تفسیر از نظم جهانی است که آمریکا پلیس جهانی است. نبود این پلیس سبب‌ساز فاجعه است. راهبرد و هدف استعمارگرانه‌ای که سبب‌ساز حضور و سلطه آمریکا در نقاط مختلف جهان می‌شود. تحولات این روزهای افغانستان نشان داد که آمریکایی‌ها از تنش در منطقه و همچنین تنش در دنیا به‌هیچ‌وجه ناخرسند نیستند. از ناامنی‌ها بهره می‌برند تا سلطه بر نظم جهانی را تحکیم کنند. در واقع نبودِ آمریکایی‌‌ها در افغانستان و حضور ارتشی در افغانستان که انگیزه دفاع از سرزمین خودشان نداشتند،‌ بیانگر این است که ایالات متحده آمریکا از تنش در نظام بین‌الملل برای برتری و سلطه بهره می‌برد. البته این به معنی خشنودی آنان از قدرت‌گیری طالبان نیست. زیرا آمریکا اعلام خشنودی یا عدم خشنودی نکرده و فقط این‌طور موضع‌گیری کرده است که «منتظریم ببینیم، طالبان در عمل چه خواهند کرد». همچنین آنها این ادعا را مطرح می‌کنند که طالبانِ امروز طالبانِ قدیم نیست. با این حال اظهارنظرهایی که در این چند روز در این کشور طرح شده است، مشخص می‌کند که در درون کشور آمریکا اختلاف نظر و نگاه‌های متفاوتی درباره قدرت‌گیری طالبان در افغانستان وجود دارد؛ یعنی گروهی معتقدند که آمریکا مرتکب اشتباه شده است و طالبان را نیرویی خشن معرفی می‌کنند که تجربه نشان داده تحرکات هزینه‌سازی می‌تواند داشته باشد،‌ چیزی که همگان دیده‌اند. با همه این احوال، آن چیزی که در میان آمریکایی‌ها تا اندازه‌ای موجب خرسندی و رضایت از تحولات اخیر افغانستان است، چیزی جز این نیست؛ نخست، با این اتفاق، هزینه‌های دولت آمریکا در سرزمین افغانستان ادامه پیدا نخواهد کرد. دوم، نظم جهانی نیازمند سلطه آمریکا به‌مثابه پلیس جهانی است. به عبارتی دیگر آمریکایی‌ها حاضر نیستند فعالیتی با بهای اندک انجام بدهند و اگر قرار بر این باشد که آمریکا فعالیتی در خارج از مرزهایش انجام بدهد و برنامه‌ای را پیگیری کند، مانند آنچه در کشورهای عراق و کویت اتفاق افتاد، باید بها و صورت‌حساب را آن کشور مربوطه بپردازد و آمریکا هزینه‌ای را متحمل نشود. آمریکایی‌ها مداخله فرامرزی نمی‌کنند الا اینکه خزانه آمریکا را پر کنند. در‌واقع آنها خود را اسیر شعارهای اخلاقی و دموکراسی و حقوق بشر نمی‌کنند، بلکه پایبند منافع ملی آمریکا هستند.

در این راستا، پرسش این است که چه رویکردی از طالبان می‌تواند مطلوب ایالات متحده باشد؟ می‌توان گفت طالبانی که خشن باشد، طالبانی که مانند وهابی‌ها و دولت سعودی مبتنی‌بر شریعت باشد و با این رویه به اداره امور بپردازد، اما در عینِ‌ حال نظم آمریکایی را هم بپذیرد، مطلوب آمریکاست. این اگر محقق شود، می‌تواند باعث خشنودی آمریکایی‌ها شود و رضایت آنها را جلب کند.
درباره نگاه طالبان به ایالات متحده به صراحت می‌توان گفت، تحرکات این گروه دقیقا همان «مشق»ی است که توسط آمریکایی‌‌ها به آنها دیکته شده است. درواقع شعارهایی از قبیل «ما تغییر کرده‌ایم»، ‌«ما با خشونت رفتار نمی‌کنیم»،‌ «ما برای خانم‌ها احترام قائلیم» ویترینی است که دنیا می‌پذیرد و کارهایی است که وهابی‌ها و سعودی‌ها در دنیا انجام می‌دهند،‌ عینا طالب‌ها هم آنها را انجام می‌دهند. اما شناختی که از گروه طالبان موجود است،‌ اذهان عمومی را به این ذهنیت می‌رساند که این شعارها چیزی نیستند جز فریب جامعه داخلی و البته جامعه جهانی. اساسا باید این را در نظر گرفت که گروه‌‌‌های افراطی گروه‌‌هایی هستند که ذات‌ و جوهرشان در مغایرت با حقوق مردم و حقوق بشر است. بنابراین اگر طالبان در زمانی اعلام می‌کنند ما خواهان رعایت حقوق زنان هستیم، باید مطرح‌شدن این وعده را پوششی برای دست‌یابی افراطیون به قدرت بدانیم که پس از اینکه به قدرت رسیدند، به‌طور حتم همه وعده و وعیدهای مطرح‌شده از یاد خواهد رفت. کمااینکه الان هم در برخی از موارد و بعضی از جاها مصادیق بارزی برای این فراموشی مشاهده می‌شود؛ برای مثال اجازه ندادند برخی از زنان به سرِ کار بروند یا نوع برخوردی که با مردم درباره تأکید بر داشتن پرچم ملی افغانستان داشتند، بیانگر نوعی دُگم‌اندیشی و خشک‌مغزی است که در گروه طالبان به‌طور ملموسی وجود دارد.

شاید یکی از دلایل آمریکا در رهایی افغانستان، علاوه‌بر موضوع بودجه و هزینه، توجه ویژه به ارتش آمریکاست؛ نشان‌دادن اهمیت آن، تأثیر و پویاسازی آن. می‌گویند پویایی ارتش آمریکا، ابتکارهای فنی و اقتصادی را درپی دارد. ارتش آمریکا نخستین‌بار در دهه 70 ایمیل را آفرید و در دهه 90 جامعه جهانی از آن بهره برد. بیشتر فناوری‌های های‌تک (high tech) در دامن ارتش آمریکا بسط و گسترش یافت. بنابراین آمریکا معمولا قوی‌شدن را در قدرت ارتش می‌بیند؛ ارتشی که 20 سال بی‌تنفس در افغانستان ماند. آمریکا به نمایشی از تأثیر و اهمیت نیروی چندهزارنفره خویش در‌ مقایسه‌ با نیروی صدهزارنفری ارتش افغانستان نیاز داشت که تا بن دندان مسلح و آموزش‌دیده بود. اتفاقات کابل نمایشی از این قیاس بود. وانگهی ترجمان بود و نبود ارتش آمریکا این تفسیر از نظم جهانی است که آمریکا پلیس جهانی است. نبود این پلیس سبب‌ساز فاجعه است. راهبرد و هدف استعمارگرانه‌ای که سبب‌ساز حضور و سلطه آمریکا در نقاط مختلف جهان می‌شود. تحولات این روزهای افغانستان نشان داد که آمریکایی‌ها از تنش در منطقه و همچنین تنش در دنیا به‌هیچ‌وجه ناخرسند نیستند. از ناامنی‌ها بهره می‌برند تا سلطه بر نظم جهانی را تحکیم کنند. در واقع نبودِ آمریکایی‌‌ها در افغانستان و حضور ارتشی در افغانستان که انگیزه دفاع از سرزمین خودشان نداشتند،‌ بیانگر این است که ایالات متحده آمریکا از تنش در نظام بین‌الملل برای برتری و سلطه بهره می‌برد. البته این به معنی خشنودی آنان از قدرت‌گیری طالبان نیست. زیرا آمریکا اعلام خشنودی یا عدم خشنودی نکرده و فقط این‌طور موضع‌گیری کرده است که «منتظریم ببینیم، طالبان در عمل چه خواهند کرد». همچنین آنها این ادعا را مطرح می‌کنند که طالبانِ امروز طالبانِ قدیم نیست. با این حال اظهارنظرهایی که در این چند روز در این کشور طرح شده است، مشخص می‌کند که در درون کشور آمریکا اختلاف نظر و نگاه‌های متفاوتی درباره قدرت‌گیری طالبان در افغانستان وجود دارد؛ یعنی گروهی معتقدند که آمریکا مرتکب اشتباه شده است و طالبان را نیرویی خشن معرفی می‌کنند که تجربه نشان داده تحرکات هزینه‌سازی می‌تواند داشته باشد،‌ چیزی که همگان دیده‌اند. با همه این احوال، آن چیزی که در میان آمریکایی‌ها تا اندازه‌ای موجب خرسندی و رضایت از تحولات اخیر افغانستان است، چیزی جز این نیست؛ نخست، با این اتفاق، هزینه‌های دولت آمریکا در سرزمین افغانستان ادامه پیدا نخواهد کرد. دوم، نظم جهانی نیازمند سلطه آمریکا به‌مثابه پلیس جهانی است. به عبارتی دیگر آمریکایی‌ها حاضر نیستند فعالیتی با بهای اندک انجام بدهند و اگر قرار بر این باشد که آمریکا فعالیتی در خارج از مرزهایش انجام بدهد و برنامه‌ای را پیگیری کند، مانند آنچه در کشورهای عراق و کویت اتفاق افتاد، باید بها و صورت‌حساب را آن کشور مربوطه بپردازد و آمریکا هزینه‌ای را متحمل نشود. آمریکایی‌ها مداخله فرامرزی نمی‌کنند الا اینکه خزانه آمریکا را پر کنند. در‌واقع آنها خود را اسیر شعارهای اخلاقی و دموکراسی و حقوق بشر نمی‌کنند، بلکه پایبند منافع ملی آمریکا هستند.

در این راستا، پرسش این است که چه رویکردی از طالبان می‌تواند مطلوب ایالات متحده باشد؟ می‌توان گفت طالبانی که خشن باشد، طالبانی که مانند وهابی‌ها و دولت سعودی مبتنی‌بر شریعت باشد و با این رویه به اداره امور بپردازد، اما در عینِ‌ حال نظم آمریکایی را هم بپذیرد، مطلوب آمریکاست. این اگر محقق شود، می‌تواند باعث خشنودی آمریکایی‌ها شود و رضایت آنها را جلب کند.
درباره نگاه طالبان به ایالات متحده به صراحت می‌توان گفت، تحرکات این گروه دقیقا همان «مشق»ی است که توسط آمریکایی‌‌ها به آنها دیکته شده است. درواقع شعارهایی از قبیل «ما تغییر کرده‌ایم»، ‌«ما با خشونت رفتار نمی‌کنیم»،‌ «ما برای خانم‌ها احترام قائلیم» ویترینی است که دنیا می‌پذیرد و کارهایی است که وهابی‌ها و سعودی‌ها در دنیا انجام می‌دهند،‌ عینا طالب‌ها هم آنها را انجام می‌دهند. اما شناختی که از گروه طالبان موجود است،‌ اذهان عمومی را به این ذهنیت می‌رساند که این شعارها چیزی نیستند جز فریب جامعه داخلی و البته جامعه جهانی. اساسا باید این را در نظر گرفت که گروه‌‌‌های افراطی گروه‌‌هایی هستند که ذات‌ و جوهرشان در مغایرت با حقوق مردم و حقوق بشر است. بنابراین اگر طالبان در زمانی اعلام می‌کنند ما خواهان رعایت حقوق زنان هستیم، باید مطرح‌شدن این وعده را پوششی برای دست‌یابی افراطیون به قدرت بدانیم که پس از اینکه به قدرت رسیدند، به‌طور حتم همه وعده و وعیدهای مطرح‌شده از یاد خواهد رفت. کمااینکه الان هم در برخی از موارد و بعضی از جاها مصادیق بارزی برای این فراموشی مشاهده می‌شود؛ برای مثال اجازه ندادند برخی از زنان به سرِ کار بروند یا نوع برخوردی که با مردم درباره تأکید بر داشتن پرچم ملی افغانستان داشتند، بیانگر نوعی دُگم‌اندیشی و خشک‌مغزی است که در گروه طالبان به‌طور ملموسی وجود دارد.