چرا فیلم سیاسی نداریم؟
احمد طالبی
درحالیکه جامعه ما دستکم از مشروطه به این طرف تا نافش سیاسی (سیاستزده) بوده و هست، سینمای ایران در ژانر سیاسی، چنتهاش خالی است و به قول گزارشگران فوتبال «حرفی برای گفتن ندارد». ممکن است گفته شود خیر اینطور نیست و اتفاقا در سه، چهار دهه اخیر فیلمهای سیاسی فراوانی ساخته شدهاند. اگر از اینان بخواهیم لطفا چندتایش را نام ببرید، خواهند گفت مثلا برخی فیلمهای مخملباف، پناهی، بنیاعتماد، رسولاف و آثاری از این قبیل که میتوان گفت اینها آثاری اجتماعیاند و ربطی به ژانر سیاسی ندارند. علتش هم این است که این ژانر دستکم در ایران درست توصیف و تعریف نشده و هر فیلم را که حاوی نیش و کنایهای به حکومت یا دستگاههای اجتماعی باشد، سیاسی تلقی میکنیم. درحالیکه این ژانر هم مثل دیگر ژانرها، ویژگیها و مؤلفههای خودش را دارد. فیلم سیاسی یعنی فیلمی که موضوعش سیاست و سیاستورزی و شخصیتهایش نیز سایستمداران و بازیگران این عرصه باشند. حال با این تعریف ساده، چند فیلم را میتوان نام برد که در این تعریف بگنجند؟ فیلمهایی که از نظر برخی سیاسیاند در اصل آثاری اجتماعیاند در نقد مشکلات و معضلات اجتماعی، فرهنگی و گاهی نیز سیاسی که اگر این وجه سیاسی پررنگ باشد، میتوان آن را با اغماض در رده مدنظر دستهبندی کرد؛ مثلا بادیگارد حاتمیکیا، مارموز کمال تبریزی یا روباه افخمی و چند نمونه دیگر از ساختههای سینماگران خودی که بههرحال حق ویژهای برای خود قائلاند و مورد بازخواست هم قرار نمیگیرند. اما ویژگی مهم فیلم سیاسی به قول ناصر تقوایی در کتاب به روایت ناصر تقوایی تألیف نگارنده، در صراحتش است؛ صراحت یعنی اینکه مستقیم به سیاست یا سیاستمداران بپردازد و یکی به نعل و یکی به میخ نزند؛ مثل برخی آثار کوستا گاوراس -زد، حکومت نظام- یا جسدهای عالیمقام فرانچسکو روزی و در سینمای آمریکا همه مردان رئیسجمهور از آلن جی پاکولا (درباره رسوایی کاخ سفید در دوره ریچارد نیکسون)، جیافکی الیور استون (درباره زندگی و مرک جاناف کندی، رئیسجمهور آمریکا که ترور شد) و آثاری از این قبیل که سیاست اصل و اساسشان را تشکیل میدهد.
بنابراین ساختن فیلم سیاسی اغلب در کشورهایی که كمتر دموكراتاند، اگر نگوییم امکانناپذیر، دستکم بسیار دشوار است؛ مگر اینکه در تأیید آنها باشد، مثل اغلب فیلمهای سیاسینمایی که در شوروی سابق و کشورهای وابستهاش ساخته میشدند. برای خلق یک اثر سیاسی با هر هدفی فیلمساز نیاز به صراحت لهجه و آسودگی خیال دارد تا بتواند در زمینه مدنظرش کندوکاو کند. این امکانپذیر نیست مگر اینکه شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه به او اطمینان خاطر بدهد. حال میتوان پرسید اصلا فیلم سیاسی چه خاصیتی دارد که سینماگر برای ساختنش خود را به مخمصه بیندازد؟ تودهایها در همان ماههای نخست پس از انقلاب، کتابی منتشر کردند با نام «گذشته چراغ راه آینده است»؛ چه عنوان جالب و تأثیرگذاری هم بود. در این کتاب مؤلفان کوشیده بودند تجربههای تلخ و شیرینی را که ایران در عصر پهلوی اول و دوم از سر گذرانده بودند، با متر و معیارهای خودشان تدوین و از صافی عقاید سیاسی ایدئولوژیکشان بگذرانند و به نسلهای بعدی منتقل کنند تا از گذشته عبرت بگیرند. با وام از عنوان این کتاب میتوان گفت فیلم سیاسی خوب فیلمی است که از یکسو تجربههای تاریخی و سیاسی را به نسلهای
بعدی منتقل کند و از سوی دیگر آنان را از درافتادن به چالههایی که بر سر راهشان قرار میگیرد، پرهیز دهد. به قول شاملو مشکل جامعه ایران این است که «ما ملت حافظه تاریخی نداریم» که اگر داشتیم، کمتر دچار مخمصه میشدیم.
خب چگونه میتوان حافظه تاریخی داشت و پیوسته آن را تقویت کرد؟ با خواندن کتابها و آثار نمایشی و سینمایی که موضوعشان سیاست است. واضح است که فیلم سیاسی یکی از ابزارهای مؤثر در این زمینه است. ما با دیدن فیلم شب روی شیلی که چهلواندی سال پیش ساخته شده، درمییابیم که سالوادور آلنده چرا و چگونه از پا درآمد و بعد به این فکر میکنیم که این واقعه چقدر شبیه بلایی است که بر سر حکومت ملی دکتر مصدق آمد. درواقع فیلم سیاسی مانند کتابهای سیاسی و تاریخی، آینه عبرت آیندگان است، مشروط به اینکه فراموش نکنیم تاریخ آن چیزی است که اتفاق افتاده نه آن چیزی که ما دوست داریم اتفاق افتاده باشد و این یعنی همان صراحت و صداقت مورد اشاره ناصر تقوایی. البته چند استثنا در این زمینه وجود دارد؛ مثلا روایت زندهیاد علی حاتمی از اتفاقهای سیاسی در سریال سلطان صاحبقران و فیلمهای ستارخان، کمالالملک و حاجیواشنگتن، به نظر برخی ناظران و تاریخنگاران طابق نعل بالنعل نیست و تحریفهایی در آنها صورت گرفته. حق با آنهاست.
اما حاتمی در پاسخ به این انتقادها گفته است «من مورخ نیستم، هنرمندم» و این هم کاملا درست است. چنانکه اغلب آثار شکسپیر بر مبنای اتفاقهای سیاسی شکل گرفتهاند-مثلا هملت که بر مبنای ماجراهای یک شاهزاده دانمارکی به نام هملت خلق شده- اما شکسپیر از یک اتفاق سیاسی، حماسهای اساطیری خلق کرده که محدود به سرزمین دانمارک در اعماق تاریخ آن سرزمین نیست، بلکه زمان و مکان را درنوردیده و به نهاد بشر تسری پیدا کرده و میکند و تا وقتی چیزی بهعنوان هنر نمایش وجود دارد، این آثار هم وجود خواهند داشت. در قیاسی معالفارق آثار حاتمی نیز نه در آن حدواندازه اما در اندازه و ظرفیت سینمای ایران این قابلیت را دارند که در آینده مورد استفاده نسلها قرار گیرند.
از آنسو نگاه کنیم به مثلا سریالی به نام شاه که هنوز برخی شخصیتهایش زندهاند اما در روایت سطحی از یک دوران تاریخی و سیاسی ارائه میدهد که حتی موفق به برآوردهکردن منویات سفارشدهندگانش هم نمیشود. بنابراین فیلم سیاسی علاوه بر جرئت و جسارت، آسودگی خیال و بستری مناسب میخواهد که سینمای امروز و دیروز ایران از آن بیبهره است.
درحالیکه جامعه ما دستکم از مشروطه به این طرف تا نافش سیاسی (سیاستزده) بوده و هست، سینمای ایران در ژانر سیاسی، چنتهاش خالی است و به قول گزارشگران فوتبال «حرفی برای گفتن ندارد». ممکن است گفته شود خیر اینطور نیست و اتفاقا در سه، چهار دهه اخیر فیلمهای سیاسی فراوانی ساخته شدهاند. اگر از اینان بخواهیم لطفا چندتایش را نام ببرید، خواهند گفت مثلا برخی فیلمهای مخملباف، پناهی، بنیاعتماد، رسولاف و آثاری از این قبیل که میتوان گفت اینها آثاری اجتماعیاند و ربطی به ژانر سیاسی ندارند. علتش هم این است که این ژانر دستکم در ایران درست توصیف و تعریف نشده و هر فیلم را که حاوی نیش و کنایهای به حکومت یا دستگاههای اجتماعی باشد، سیاسی تلقی میکنیم. درحالیکه این ژانر هم مثل دیگر ژانرها، ویژگیها و مؤلفههای خودش را دارد. فیلم سیاسی یعنی فیلمی که موضوعش سیاست و سیاستورزی و شخصیتهایش نیز سایستمداران و بازیگران این عرصه باشند. حال با این تعریف ساده، چند فیلم را میتوان نام برد که در این تعریف بگنجند؟ فیلمهایی که از نظر برخی سیاسیاند در اصل آثاری اجتماعیاند در نقد مشکلات و معضلات اجتماعی، فرهنگی و گاهی نیز سیاسی که اگر این وجه سیاسی پررنگ باشد، میتوان آن را با اغماض در رده مدنظر دستهبندی کرد؛ مثلا بادیگارد حاتمیکیا، مارموز کمال تبریزی یا روباه افخمی و چند نمونه دیگر از ساختههای سینماگران خودی که بههرحال حق ویژهای برای خود قائلاند و مورد بازخواست هم قرار نمیگیرند. اما ویژگی مهم فیلم سیاسی به قول ناصر تقوایی در کتاب به روایت ناصر تقوایی تألیف نگارنده، در صراحتش است؛ صراحت یعنی اینکه مستقیم به سیاست یا سیاستمداران بپردازد و یکی به نعل و یکی به میخ نزند؛ مثل برخی آثار کوستا گاوراس -زد، حکومت نظام- یا جسدهای عالیمقام فرانچسکو روزی و در سینمای آمریکا همه مردان رئیسجمهور از آلن جی پاکولا (درباره رسوایی کاخ سفید در دوره ریچارد نیکسون)، جیافکی الیور استون (درباره زندگی و مرک جاناف کندی، رئیسجمهور آمریکا که ترور شد) و آثاری از این قبیل که سیاست اصل و اساسشان را تشکیل میدهد.
بنابراین ساختن فیلم سیاسی اغلب در کشورهایی که كمتر دموكراتاند، اگر نگوییم امکانناپذیر، دستکم بسیار دشوار است؛ مگر اینکه در تأیید آنها باشد، مثل اغلب فیلمهای سیاسینمایی که در شوروی سابق و کشورهای وابستهاش ساخته میشدند. برای خلق یک اثر سیاسی با هر هدفی فیلمساز نیاز به صراحت لهجه و آسودگی خیال دارد تا بتواند در زمینه مدنظرش کندوکاو کند. این امکانپذیر نیست مگر اینکه شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه به او اطمینان خاطر بدهد. حال میتوان پرسید اصلا فیلم سیاسی چه خاصیتی دارد که سینماگر برای ساختنش خود را به مخمصه بیندازد؟ تودهایها در همان ماههای نخست پس از انقلاب، کتابی منتشر کردند با نام «گذشته چراغ راه آینده است»؛ چه عنوان جالب و تأثیرگذاری هم بود. در این کتاب مؤلفان کوشیده بودند تجربههای تلخ و شیرینی را که ایران در عصر پهلوی اول و دوم از سر گذرانده بودند، با متر و معیارهای خودشان تدوین و از صافی عقاید سیاسی ایدئولوژیکشان بگذرانند و به نسلهای بعدی منتقل کنند تا از گذشته عبرت بگیرند. با وام از عنوان این کتاب میتوان گفت فیلم سیاسی خوب فیلمی است که از یکسو تجربههای تاریخی و سیاسی را به نسلهای
بعدی منتقل کند و از سوی دیگر آنان را از درافتادن به چالههایی که بر سر راهشان قرار میگیرد، پرهیز دهد. به قول شاملو مشکل جامعه ایران این است که «ما ملت حافظه تاریخی نداریم» که اگر داشتیم، کمتر دچار مخمصه میشدیم.
خب چگونه میتوان حافظه تاریخی داشت و پیوسته آن را تقویت کرد؟ با خواندن کتابها و آثار نمایشی و سینمایی که موضوعشان سیاست است. واضح است که فیلم سیاسی یکی از ابزارهای مؤثر در این زمینه است. ما با دیدن فیلم شب روی شیلی که چهلواندی سال پیش ساخته شده، درمییابیم که سالوادور آلنده چرا و چگونه از پا درآمد و بعد به این فکر میکنیم که این واقعه چقدر شبیه بلایی است که بر سر حکومت ملی دکتر مصدق آمد. درواقع فیلم سیاسی مانند کتابهای سیاسی و تاریخی، آینه عبرت آیندگان است، مشروط به اینکه فراموش نکنیم تاریخ آن چیزی است که اتفاق افتاده نه آن چیزی که ما دوست داریم اتفاق افتاده باشد و این یعنی همان صراحت و صداقت مورد اشاره ناصر تقوایی. البته چند استثنا در این زمینه وجود دارد؛ مثلا روایت زندهیاد علی حاتمی از اتفاقهای سیاسی در سریال سلطان صاحبقران و فیلمهای ستارخان، کمالالملک و حاجیواشنگتن، به نظر برخی ناظران و تاریخنگاران طابق نعل بالنعل نیست و تحریفهایی در آنها صورت گرفته. حق با آنهاست.
اما حاتمی در پاسخ به این انتقادها گفته است «من مورخ نیستم، هنرمندم» و این هم کاملا درست است. چنانکه اغلب آثار شکسپیر بر مبنای اتفاقهای سیاسی شکل گرفتهاند-مثلا هملت که بر مبنای ماجراهای یک شاهزاده دانمارکی به نام هملت خلق شده- اما شکسپیر از یک اتفاق سیاسی، حماسهای اساطیری خلق کرده که محدود به سرزمین دانمارک در اعماق تاریخ آن سرزمین نیست، بلکه زمان و مکان را درنوردیده و به نهاد بشر تسری پیدا کرده و میکند و تا وقتی چیزی بهعنوان هنر نمایش وجود دارد، این آثار هم وجود خواهند داشت. در قیاسی معالفارق آثار حاتمی نیز نه در آن حدواندازه اما در اندازه و ظرفیت سینمای ایران این قابلیت را دارند که در آینده مورد استفاده نسلها قرار گیرند.
از آنسو نگاه کنیم به مثلا سریالی به نام شاه که هنوز برخی شخصیتهایش زندهاند اما در روایت سطحی از یک دوران تاریخی و سیاسی ارائه میدهد که حتی موفق به برآوردهکردن منویات سفارشدهندگانش هم نمیشود. بنابراین فیلم سیاسی علاوه بر جرئت و جسارت، آسودگی خیال و بستری مناسب میخواهد که سینمای امروز و دیروز ایران از آن بیبهره است.