حافظه بهمثابه ابزار براندازی
مسعود یوسف حصیرچین: «در کشوری که قرار است بر اساس نسیان ملی عمل کند، حافظه چیز خطرناکی است»؛ در نگاه اول شاید فکر کنید این جمله تبلیغاتی کتابی پادآرمانشهری است، اما اینطور نیست. لوییزا لیم این جمله را در ابتدای یکی از فصول جمهوری خلق نسیان و درباره چین امروز نوشته است. سؤال بعدی که ممکن است به ذهن خطور کند، این است که آیا واقعا حکومتی میتواند به حافظه جمعی مردمش اعلان جنگ کند؟ اگر هم چنین کند، آیا اصلا میتواند اقدامی در این راستا بکند؟ مگر میشود چیزی را پس از دانستن، ندانست؟ لوییزا لیم پس از سالها کار و زندگی در چین، در این کتاب بهخوبی نشان میدهد که چگونه حزب کمونیست چین چنین کرده است. در آخرین ساعات شب سوم و اولین ساعات بامداد چهارم ژوئن 1989، ارتش آزادیبخش خلق نیروهایش را به میدان تیانآنمن در قلب پکن اعزام کرد. این سرکوب را مهمترین حادثه تاریخ چین مدرن میدانند. حدودا شش هفته میشد که دانشجویان این میدان مهم را اشغال کرده و خواهان اصلاحات، مبارزه با فساد مقامات و آزادی و دموکراسی شده بودند. در این مدت، مردم هم کمکم به دانشجویان پیوسته بودند. پاسخ حزب؟ اغتشاشخواندن اعتراضات و نهایتا اعزام ارتش. سربازان ارتش آزادیبخش خلق به مردم شلیک کردند و با تانک از روی آنان رد شدند. میدان پاکسازی شد؛ اما عملیات مهمتر پاکسازی حافظه مردم بود. دنگ شیائوپینگ سریعا آزادسازی بخشی از اقتصاد کشور را آغاز کرد. بهاینترتیب او توانست در مدت کوتاهی چینیها را از مزایای مالی اصلاحات بهرهمند کند. نزد مردم چین، بهویژه طبقه متوسط آن، این پیشرفت اقتصادی مانند توجیهی پسینی برای سرکوب عمل کرد. درست است که آزادی نداریم؛ اما در صورت فرمانبرداری، ثروت و امنیت خواهیم داشت. این جمله به قرارداد اجتماعی نانوشته چین تبدیل شد. اما پیشرفت اقتصادی تنها ابزار حزب کمونیست چین نبود. آنها بیش از هر کسی به این جمله اورول باور داشتند که «هر کسی که مهار گذشته را در دست دارد، مهار آینده را هم در دست دارد». ازاینرو حزب کمونیست چین در مرحله سرکوب متوقف نشد و بلافاصله پس از سرکوب، دنگ شیائوپینگ «کارزار فرهنگی» خود را هم آغاز کرد. مقامات چین با تغییر کتب درسی، «آموزش میهنپرستانه» را آغاز کردند. این کارزار که هم دانشآموزان را هدف قرار میداد و هم بزرگسالان را، کوشید با تقویت حس میهنپرستی چینی در میان مردم، به آنان بقبولاند که کشورشان تفاوتهای بنیادینی با دیگر کشورها دارد و برای همین الگوهای غربی به کار این کشور نمیآیند و البته کشورهای غربی پیوسته در تلاشاند که از طریق «دستهای سیاه پشت پرده» مانع پیشرفت چین شوند. شاید باورکردنی نباشد، ولی این دو تاکتیک جواب داده است. لوییزا لیم تصویر مرد در برابر تانکها، یکی از معروفترین تصاویر قرن بیستم را به دانشجویان دانشگاههای پکن نشان داد؛ اما از صد دانشجو، فقط 15 نفرشان تصویر را شناخت، بماند که بعضیها موافق سرکوب بودند. هرچه باشد آن ماجرا را ساختهوپرداخته دستان سیاه دشمنان خارجی میدانستند. علت نگارش این کتاب از سوی لوییزا لیم هم همین نسیان جمعی درباره سرکوب تیانآنمن است. او در این کتاب با کسانی صحبت میکند که وقایع تیانآنمن زندگیشان را تغییر داده و بعضی ناگفتههای آن روزها را از زبانشان میشنود و همچنین از آنان و تحلیلگران درباره ریشههای این نسیان میپرسد. او در این کتاب با نقاش و دگراندیشی صحبت میکند که در سال 1989 بهعنوان یکی از عوامل سرکوب به تیانآنمن اعزام شده بود. پس از آن با دو نفر از رهبران دانشجویان مصاحبه میکند، یکی از آنها در چین ماند، به زندان رفت، شکنجه شد و پس از آزادی بارها و بارها با مشکل مواجه شد. دیگری از چین گریخت و آزاد ماند؛ اما سالهاست احساس میکند کشتهشدگان و زندانیان دِینی بر گردنش دارند و البته دلتنگی پدر و مادر هم هست؛ پدر و مادری که به خاطر اویغوربودن اجازه خروج از کشور را ندارند. از دیگر کسانی که لوییزا لیم با آنها مصاحبه میکند، بنیانگذاران گروه مادران تیانآنمن است که فرزندانشان را در آن شب از دست دادند و پس از این همه سال با عزمی راسخ به دنبال تأیید هویت کشتهشدگان و پاسخگوکردن حزب کمونیست چین هستند. لیم همچنین با معاون دبیرکل مخلوع حزب کمونیست چین صحبت میکند که بابت طرفداری از دانشجویان به زندان افتاد و بعضی از اتفاقات پشت پرده قدرت را برای اولین بار فاش میکند و میگوید تاریخ، زیادی با دنگ شیائوپینگ مهربان بوده است. حزب کمونیست چین در پاککردن سرکوب تیانآنمن کاملا موفق بوده؛ اما شبح تیانآنمن بهروشنی پیشروی مسئولان حزب است. از همینرو است که از یک سو در کتابهای خاطراتشان ترجیح میدهند خودشان را بیشتر عروسک خیمهشببازی نشان دهند تا عامل سرکوب و از سوی دیگر، با هر کسی که کوچکترین تلاشی برای به یاد آوردن آن ماجرا میکند، بهسختی برخورد میکنند.
مسعود یوسف حصیرچین: «در کشوری که قرار است بر اساس نسیان ملی عمل کند، حافظه چیز خطرناکی است»؛ در نگاه اول شاید فکر کنید این جمله تبلیغاتی کتابی پادآرمانشهری است، اما اینطور نیست. لوییزا لیم این جمله را در ابتدای یکی از فصول جمهوری خلق نسیان و درباره چین امروز نوشته است. سؤال بعدی که ممکن است به ذهن خطور کند، این است که آیا واقعا حکومتی میتواند به حافظه جمعی مردمش اعلان جنگ کند؟ اگر هم چنین کند، آیا اصلا میتواند اقدامی در این راستا بکند؟ مگر میشود چیزی را پس از دانستن، ندانست؟ لوییزا لیم پس از سالها کار و زندگی در چین، در این کتاب بهخوبی نشان میدهد که چگونه حزب کمونیست چین چنین کرده است. در آخرین ساعات شب سوم و اولین ساعات بامداد چهارم ژوئن 1989، ارتش آزادیبخش خلق نیروهایش را به میدان تیانآنمن در قلب پکن اعزام کرد. این سرکوب را مهمترین حادثه تاریخ چین مدرن میدانند. حدودا شش هفته میشد که دانشجویان این میدان مهم را اشغال کرده و خواهان اصلاحات، مبارزه با فساد مقامات و آزادی و دموکراسی شده بودند. در این مدت، مردم هم کمکم به دانشجویان پیوسته بودند. پاسخ حزب؟ اغتشاشخواندن اعتراضات و نهایتا اعزام ارتش. سربازان ارتش آزادیبخش خلق به مردم شلیک کردند و با تانک از روی آنان رد شدند. میدان پاکسازی شد؛ اما عملیات مهمتر پاکسازی حافظه مردم بود. دنگ شیائوپینگ سریعا آزادسازی بخشی از اقتصاد کشور را آغاز کرد. بهاینترتیب او توانست در مدت کوتاهی چینیها را از مزایای مالی اصلاحات بهرهمند کند. نزد مردم چین، بهویژه طبقه متوسط آن، این پیشرفت اقتصادی مانند توجیهی پسینی برای سرکوب عمل کرد. درست است که آزادی نداریم؛ اما در صورت فرمانبرداری، ثروت و امنیت خواهیم داشت. این جمله به قرارداد اجتماعی نانوشته چین تبدیل شد. اما پیشرفت اقتصادی تنها ابزار حزب کمونیست چین نبود. آنها بیش از هر کسی به این جمله اورول باور داشتند که «هر کسی که مهار گذشته را در دست دارد، مهار آینده را هم در دست دارد». ازاینرو حزب کمونیست چین در مرحله سرکوب متوقف نشد و بلافاصله پس از سرکوب، دنگ شیائوپینگ «کارزار فرهنگی» خود را هم آغاز کرد. مقامات چین با تغییر کتب درسی، «آموزش میهنپرستانه» را آغاز کردند. این کارزار که هم دانشآموزان را هدف قرار میداد و هم بزرگسالان را، کوشید با تقویت حس میهنپرستی چینی در میان مردم، به آنان بقبولاند که کشورشان تفاوتهای بنیادینی با دیگر کشورها دارد و برای همین الگوهای غربی به کار این کشور نمیآیند و البته کشورهای غربی پیوسته در تلاشاند که از طریق «دستهای سیاه پشت پرده» مانع پیشرفت چین شوند. شاید باورکردنی نباشد، ولی این دو تاکتیک جواب داده است. لوییزا لیم تصویر مرد در برابر تانکها، یکی از معروفترین تصاویر قرن بیستم را به دانشجویان دانشگاههای پکن نشان داد؛ اما از صد دانشجو، فقط 15 نفرشان تصویر را شناخت، بماند که بعضیها موافق سرکوب بودند. هرچه باشد آن ماجرا را ساختهوپرداخته دستان سیاه دشمنان خارجی میدانستند. علت نگارش این کتاب از سوی لوییزا لیم هم همین نسیان جمعی درباره سرکوب تیانآنمن است. او در این کتاب با کسانی صحبت میکند که وقایع تیانآنمن زندگیشان را تغییر داده و بعضی ناگفتههای آن روزها را از زبانشان میشنود و همچنین از آنان و تحلیلگران درباره ریشههای این نسیان میپرسد. او در این کتاب با نقاش و دگراندیشی صحبت میکند که در سال 1989 بهعنوان یکی از عوامل سرکوب به تیانآنمن اعزام شده بود. پس از آن با دو نفر از رهبران دانشجویان مصاحبه میکند، یکی از آنها در چین ماند، به زندان رفت، شکنجه شد و پس از آزادی بارها و بارها با مشکل مواجه شد. دیگری از چین گریخت و آزاد ماند؛ اما سالهاست احساس میکند کشتهشدگان و زندانیان دِینی بر گردنش دارند و البته دلتنگی پدر و مادر هم هست؛ پدر و مادری که به خاطر اویغوربودن اجازه خروج از کشور را ندارند. از دیگر کسانی که لوییزا لیم با آنها مصاحبه میکند، بنیانگذاران گروه مادران تیانآنمن است که فرزندانشان را در آن شب از دست دادند و پس از این همه سال با عزمی راسخ به دنبال تأیید هویت کشتهشدگان و پاسخگوکردن حزب کمونیست چین هستند. لیم همچنین با معاون دبیرکل مخلوع حزب کمونیست چین صحبت میکند که بابت طرفداری از دانشجویان به زندان افتاد و بعضی از اتفاقات پشت پرده قدرت را برای اولین بار فاش میکند و میگوید تاریخ، زیادی با دنگ شیائوپینگ مهربان بوده است. حزب کمونیست چین در پاککردن سرکوب تیانآنمن کاملا موفق بوده؛ اما شبح تیانآنمن بهروشنی پیشروی مسئولان حزب است. از همینرو است که از یک سو در کتابهای خاطراتشان ترجیح میدهند خودشان را بیشتر عروسک خیمهشببازی نشان دهند تا عامل سرکوب و از سوی دیگر، با هر کسی که کوچکترین تلاشی برای به یاد آوردن آن ماجرا میکند، بهسختی برخورد میکنند.