روزنامهنگار مردم بود
افشین امیرشاهی
اواخر دی ماه سال گذشته بود که خبر رسید دوست عزیز و روزنامهنگاری درجهیک را از دست دادیم. حالا که یک سال از آن ماجرا گذشته همچنان یاد و خاطره «شیده لالمی» در ذهنم زنده و دوستداشتنی است. یاد و خاطره روزنامهنگاری که همکاری و همصحبتی با او از بخشهای فراموشنشدنی دوران کاریام به حساب میآید. گذشت یک سال از مرگ شیده لالمی موجب شد تا بفهمیم ازدستدادن او چه فقدانی برای روزنامهنگاری بود. چراکه شیده لالمی یکی از فعالترین روزنامهنگاران و گزارشنویسهای مطبوعات ایران بود. بالاخره روزنامهنگاری کار سخت و طاقتفرسایی است. اینکه هر روز بخواهید درباره موضوعات مختلف بنویسید و مطلبی بیافرینید ناچار شما را در برخی مواقع دچار فرسودگی میکند. به هر حال در مواقعی به بحران ایده و سوژه در کارتان میرسید و همین هم موجب میشود که خیلیها در کارشان فرازونشیبهایی داشته باشند. این اصل اما درباره شیده لالمی صدق نمیکرد. او همیشه پرکار، پرایده و پرانرژی بود. او چارچوب بسیار دقیقی هم برای کار خودش تعریف کرده بود که همین هم از ویژگیهای مهم دیگرش به حساب میآید. او بنای کارش را بر این گذاشته بود که برای «مردم» بنویسد. او در میان ژانرهای مختلف روزنامهنگاری به گزارشنویسی بیش از هرچیزی علاقه داشت. در سابقه روزنامهنگاریاش کارهای مختلفی کرده بود اما همیشه چیزی که در این فراز و فرودهای کاری برایش ثابت بود، این بود که گزارشهای خوبی درباره مردم مینوشت. او همیشه شیوهای نو و متفاوت برای پرداختن به موضوعات و سوژهها را در پیش میگرفت و همین هم کارش را نسبت به سایرین متفاوت میکرد. روزنامهنگاری کار سختی است و روزنامهنگاران در معرض انواع آسیبها قرار میگیرند. این آسیبها برای روزنامهنگاری چون او که حوزه تمرکز کاریاش روی مردم و مشکلات و آسیبهایشان بود دوچندان بود. آن هم در کشور ما که هرچه به پیش میرویم بر حجم این درد و اندوهها افزوده میشود. برای همین چنین حجمی از غم و رنج روی زندگی راوی این آسیبها هم تأثیر میگذارد و عوارضی هم برای او و زندگیاش دارد. او در عین حال پژوهشگر هم بود. او در زمان دولت احمدینژاد دکتری قبول شده بود ولی بنا به شرایطی که در آن دولت بود و همه میدانیم مانع از تحصیلش شدند. چند سال بعد دوباره تلاش کرد و قبول شد و در مراحل پایاننامه بود که از دنیا رفت. پیش از شروع دوره دکترایش و در مرحله کارشناسی ارشد وارد کار پژوهش شده بود و در این زمینه هم چهره قابل توجهی بود. تجربه راهاندازی یک نشریه در بخش خصوصی را هم داشت. به هر حال همه این ویژگیها نشان میدهد که او روزنامهنگار چندوجهی و درجهیکی بود. به نظرم تازه اوایل دوران شکوفاییاش بود که دست روزگار او را در ۳۹سالگی از جامعه مطبوعاتی ما گرفت. یادش گرامی.
داستان نبودن شیده یکساله شد، اما نباید فراموش کنیم ما روزنامهنگاران بسیار توانمندی دیگری هم داریم که راه او را ادامه میدهند. در این روزهای سخت و پر از رنج، هر روزشان را درگیر مسائل و مشکلات مردم هستند و از کمترین حمایتها هم برخوردار هستند؛ روزنامهنگاران متعهد و پرتلاشی که این روزها بدترین روزهای کاریشان را سپری میکنند. فشارهای اقتصادی، شرایط بد کاری، امنیت پایین شغلی به اضافه اینکه روزانه در معرض درد و رنجهای بیشماری هم قرار میگیرند که نشان میدهد آنها به حمایتهای بیشتری نیاز دارند. شرایط کنونی مطبوعات چنین است که گویا رسانهها و روزنامهنگارها به حال خودشان رها شدهاند. شیده از بین ما رفت و شاید رفتنش تلنگری باشد برای اینکه از روزنامهنگارها حمایت شود.
اواخر دی ماه سال گذشته بود که خبر رسید دوست عزیز و روزنامهنگاری درجهیک را از دست دادیم. حالا که یک سال از آن ماجرا گذشته همچنان یاد و خاطره «شیده لالمی» در ذهنم زنده و دوستداشتنی است. یاد و خاطره روزنامهنگاری که همکاری و همصحبتی با او از بخشهای فراموشنشدنی دوران کاریام به حساب میآید. گذشت یک سال از مرگ شیده لالمی موجب شد تا بفهمیم ازدستدادن او چه فقدانی برای روزنامهنگاری بود. چراکه شیده لالمی یکی از فعالترین روزنامهنگاران و گزارشنویسهای مطبوعات ایران بود. بالاخره روزنامهنگاری کار سخت و طاقتفرسایی است. اینکه هر روز بخواهید درباره موضوعات مختلف بنویسید و مطلبی بیافرینید ناچار شما را در برخی مواقع دچار فرسودگی میکند. به هر حال در مواقعی به بحران ایده و سوژه در کارتان میرسید و همین هم موجب میشود که خیلیها در کارشان فرازونشیبهایی داشته باشند. این اصل اما درباره شیده لالمی صدق نمیکرد. او همیشه پرکار، پرایده و پرانرژی بود. او چارچوب بسیار دقیقی هم برای کار خودش تعریف کرده بود که همین هم از ویژگیهای مهم دیگرش به حساب میآید. او بنای کارش را بر این گذاشته بود که برای «مردم» بنویسد. او در میان ژانرهای مختلف روزنامهنگاری به گزارشنویسی بیش از هرچیزی علاقه داشت. در سابقه روزنامهنگاریاش کارهای مختلفی کرده بود اما همیشه چیزی که در این فراز و فرودهای کاری برایش ثابت بود، این بود که گزارشهای خوبی درباره مردم مینوشت. او همیشه شیوهای نو و متفاوت برای پرداختن به موضوعات و سوژهها را در پیش میگرفت و همین هم کارش را نسبت به سایرین متفاوت میکرد. روزنامهنگاری کار سختی است و روزنامهنگاران در معرض انواع آسیبها قرار میگیرند. این آسیبها برای روزنامهنگاری چون او که حوزه تمرکز کاریاش روی مردم و مشکلات و آسیبهایشان بود دوچندان بود. آن هم در کشور ما که هرچه به پیش میرویم بر حجم این درد و اندوهها افزوده میشود. برای همین چنین حجمی از غم و رنج روی زندگی راوی این آسیبها هم تأثیر میگذارد و عوارضی هم برای او و زندگیاش دارد. او در عین حال پژوهشگر هم بود. او در زمان دولت احمدینژاد دکتری قبول شده بود ولی بنا به شرایطی که در آن دولت بود و همه میدانیم مانع از تحصیلش شدند. چند سال بعد دوباره تلاش کرد و قبول شد و در مراحل پایاننامه بود که از دنیا رفت. پیش از شروع دوره دکترایش و در مرحله کارشناسی ارشد وارد کار پژوهش شده بود و در این زمینه هم چهره قابل توجهی بود. تجربه راهاندازی یک نشریه در بخش خصوصی را هم داشت. به هر حال همه این ویژگیها نشان میدهد که او روزنامهنگار چندوجهی و درجهیکی بود. به نظرم تازه اوایل دوران شکوفاییاش بود که دست روزگار او را در ۳۹سالگی از جامعه مطبوعاتی ما گرفت. یادش گرامی.
داستان نبودن شیده یکساله شد، اما نباید فراموش کنیم ما روزنامهنگاران بسیار توانمندی دیگری هم داریم که راه او را ادامه میدهند. در این روزهای سخت و پر از رنج، هر روزشان را درگیر مسائل و مشکلات مردم هستند و از کمترین حمایتها هم برخوردار هستند؛ روزنامهنگاران متعهد و پرتلاشی که این روزها بدترین روزهای کاریشان را سپری میکنند. فشارهای اقتصادی، شرایط بد کاری، امنیت پایین شغلی به اضافه اینکه روزانه در معرض درد و رنجهای بیشماری هم قرار میگیرند که نشان میدهد آنها به حمایتهای بیشتری نیاز دارند. شرایط کنونی مطبوعات چنین است که گویا رسانهها و روزنامهنگارها به حال خودشان رها شدهاند. شیده از بین ما رفت و شاید رفتنش تلنگری باشد برای اینکه از روزنامهنگارها حمایت شود.