گفتوگو با فریدون صدیقی
تلاش برای بینقشکردن رسانهها
نیمه دوم دهه 90 در ایران با انتقادهای شدید از جریانهای رسانهای داخلی همراه شده است. گسترش شبکههای اجتماعی و حضور مؤثرتر مخاطبان در همه پلتفرمها موجب شده آنها بتوانند واکنشهای خود را به رسانهها بهصورت مستقیم بیان کنند و دیگر از رابطه یکسویه رسانه با مخاطب خبری نیست. از سوی دیگر ابرچالشهایی که در چند سال اخیر زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده، موجب شده انتظار آنها از رسانهها بالا برود؛.
نیمه دوم دهه 90 در ایران با انتقادهای شدید از جریانهای رسانهای داخلی همراه شده است. گسترش شبکههای اجتماعی و حضور مؤثرتر مخاطبان در همه پلتفرمها موجب شده آنها بتوانند واکنشهای خود را به رسانهها بهصورت مستقیم بیان کنند و دیگر از رابطه یکسویه رسانه با مخاطب خبری نیست. از سوی دیگر ابرچالشهایی که در چند سال اخیر زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده، موجب شده انتظار آنها از رسانهها بالا برود؛ اما در سوی مقابل، محدودیتهای موجود در کار رسانهها هم موجب شده آنها نتوانند آنچنان که مخاطبان نیاز دارند به موضوعات مورد توجه مردم بپردازند و این مسئله شکاف عمیقی میان مردم و رسانههای ایجاد کرده است. با «فریدون صدیقی»، از استادان برجسته روزنامهنگاری، درباره این شکاف و وضعیت کنونی رسانههای ایرانی و رابطه آنها با مخاطبان گفتوگو کردیم.
وضعیت کنونی روزنامهنگاری در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ عدهای معتقدند بهدلیل قهر مخاطبها با رسانهها در ایران روزنامهنگاری هم دیگر نقشش را از دست داده. این ادعا تا چه میزان از نظر شما درست است؟
واقعیت امر این است که دوره روزنامهنگاری سر نیامده است. ژورنالیسم همیشه و همواره خواهد بود و در مدیاهای مختلف با بهرهمندی از تکنیکها و مهارتهای نوین و استفاده از ظرفیتهای تازه سختافزاری و نرمافزاری این کار استمرار خواهد داشت. تا زمانی انسان احتیاج به اطلاعرسانی و کسب آگاهی دارد، به رسانهها هم نیاز خواهد داشت تا با محتواها و تحلیلهایی که رسانهها ارائه میدهند، آگاهی و اطلاعش نسبت به آن مسئله و رویداد فزونی پیدا کند. آنچه متأسفانه در سیستم رسانهای ما اتفاق افتاده این است که ما با وضعیتی ناامیدکننده و بغرنج روبهرو هستیم. دلایل رخدادن این رویداد هم کاملا روشن است و مهمترینش این است که رابطه رسانه و مخاطب دچار دگرگونیهایی شده است. موجودیت هر رسانهای در گرو مخاطب آن است. در واقع اگر محتوایی در رسانهها تولید شود اما مخاطبی برای آن وجود نداشته باشد، آن رسانه کارکردی ندارد و خالی از محتوا میشود. اگر از این زاویه نگاه کنیم نهتنها روزنامهها بلکه رسانههای کاغذی ما هم در فضای مجازی با همین مشکل مواجه هستید. در واقع آنها متناسب با ظرفیتهایی که دارند از مخاطبانشان پاسخی دریافت نمیکنند. خبرگزاریها و وبسایتهای خبری فراوانی را میشناسیم که با بودجههای هنگفت و نیروی انسانی زیاد راهاندازی شدهاند اما آن دایره مخاطبان را ندارند. اگر مخاطبی وجود ندارد، معنیاش این است که رسانهای وجود ندارد. اگر چنین باشد که پس خبرنگار و روزنامهنگاری هم وجود نخواهند داشت. آیا این به این معناست که ما در عصر سرگشتگی، گمشدگی و معلقشدنی به سر میبریم؟ من با تأسف باید بگویم که کموبیش همینطور است. بههرحال این اتفاق در فضای رسانهای ایران رخ داده است.
چه چیزی موجب رخدادن این وضعیت شده است؟
عوامل زیادی این فضا را به وجود آوردهاند. یک عامل عمده و اساسیتر این است که خط قرمزهای رسانهای را در ایران چنان بالا بردهاند که نقش رسانه در ایران بسیار کمرنگ شده است. در نتیجه این کار تلاشها و کوششها و پیجوییهای روزنامهنگار هم بیاثر میشود و همه درها به روی آن بسته است. من متأسفم این را میگویم اما در بسیاری از موارد کارکرد شهروند -خبرنگارها بهنگامتر از خبرنگارهای یک رسانه در ایران است. وقتی چنین شده موجودیت خبرنگار و روزنامهنگار هم زیر سؤال میرود؛ چراکه احساس میکند همه آن چیزهایی تلاش کرده تا به آن برسد و در سبد اطلاعرسانی قرار دهد، بهدلیل ناچیزبودن چندان قابل دفاع نبوده و پاسخگوی نیاز مخاطبش نیست. نتیجه این فرایند سلب اعتماد مخاطب از رسانههای داخلی است. در واقع ما خواسته یا ناخواسته آنها را به جهان رسانههای برونمرزی پرتاب کردهایم.
گره کار تولید محتوا در رسانههای ایران چیست؟
ما مشکلمان در گام اول وجود خط قرمزهایی است که مانع از درونکاوی یک موضوع، خبر یا رویداد میشود. بنا بر دلایل امنیتی، مصالح ملی و بسیاری از تعاریفی که عموما هم سلیقهای هستند و توسط مسئولان ابلاغ میشوند، دسترسی خبرنگارها در ایران به موضوعات محدود و در بسیاری موارد ناممکن شده است. نکته بعدی این است که حتی اگر از این مرز عبور کنند و وارد لایه بعدی داستان شوند هم معمولا واردشدن به لایههای داستان ناممکن است. در واقع آن داستانهایی که به آنها پرداخته میشود هم محتوایی ندارند. همیشه درگیر کلیگویی میشوند و درونکاوی نمیشود؛ یعنی شما در موضوعی مثل فوتبال هم که به نظر مسئله مهمی نمیآید و بهعنوان یک سرگرمی دستهبندی میشود، اگر تلاش کنی به لایههای زیرین داستان برسی ممکن است سرنوشتی مانند عادل فردوسیپور پیدا کنی. نکته سوم هم به ساخت موضوعی برمیگردد؛ یعنی اگر شما یک موضوع حداقلی یا محتوای حداقلی داشته باشید و اگر یک ساخت کاملا حرفهای داشته باشید تا حدی میتواند برای مخاطب جذاب باشد؛ چراکه مسئله اول شما «موضوع» است و مسئله دوم «محتوا» و بعد از این دو به «ساخت» میرسید. وقتی امکان پرداختن به موضوع وجود ندارد یا حداقلی است، ساختار قرار است چه کمکی به ما بکند؟ مخاطبان ما امروز خودشان درگیر مسائل حداکثری هستند و چگونه ما میخواهیم با محتواهای حداقلی آنها را اقناع کنیم؟ این مسائل موجب میشود کوششهایی هم که در گوشه و کنار اتفاق میافتند، از جنس «اتفاق» باشند نه «جریان» و این مسئله موجب میشود رسانههای ما مخاطبان خود را از دست بدهند.
با وجود این مشکلاتی که میفرمایید و این بحران مخاطب که به آن اشاره کردید چرا روزنامهها منتشر میشوند یا چرا این همه سایت، خبرگزاری و بنگاه خبری مشغول فعالیت هستند؟
آنچه بهعنوان رسانههای فعال یا ظاهرا فعال در ایران وجود دارند، بودنشان در گرو برخی مناسبات است. این رسانهها یا دولتی هستند یا منتسب به دولت. چه تعداد روزنامه وابسته به دولت، صداوسیما، شهرداری یا ارگانهای نظامی داریم؟ به همین دلیل اغلب این رسانهها ساختاری اداری دارند. مناسباتی بر این رسانهها حاکم است که بهجای یک ساختار حرفهای با حداقل نیرو و حداکثر کارایی به مدل مدال حداکثر نیرو و حداقل تولید تغییر شکل دادهاند. خبرنگارها هم در بهوجودآمدن این شرایط دخیل نیستند و چهبسا تلاش خودشان را میکنند اما در بستری که نگاهش به مسائل جور دیگری تعریف شده، خروجی چندانی ندارند و موجب میشود پرداختن به موضوعات اصلی و اساسی مردم چون ممکن است در حیطه خواسته مدیران آن مجموعه نباشد، رویکردی حداقلی پیدا کند. این بودنها گره میخورد به همان نگاه حداقلی یا ناچیزی که دولت، مسئولان یا متولیان جامعه نسبت به رسانهها دارند و تلاش کردند آن را بینقش کنند.