در گفتوگو با مولوی عبدالحمید مطرح شد
دلیل تبریک به طالبان
بله. من روی شناختی که از طالبان و همینطور حکومت افغانستان داشتم، میدانستم که این حکومت سقوط میکند و طالبان به قدرت میرسند و تمام افغانستان را میگیرند. من براساس شناختی که از جامعه افغانستان دارم و موازنه قدرتی که درون افغانستان میشناسم، میدانستم.
من در بدترین زمان ممکن با مولوی عبدالحمید مصاحبه کردهام؛ درست چند روز بعد از پیام تبریک او به طالبان که بسیاری از اهل سنت و بهویژه فعالان جامعه مدنی را عصبانی و مأیوس کرد. سالهای زیادی است که قصد داشتهام بهعنوان یکی از کنشگران اجتماعی فعال در سیستانوبلوچستان به دیدارش بروم و از او بخواهم برای تغییرات اساسی در این استان کاری بکند. او در میان اهل سنت از نفوذ معنوی فوقالعادهای برخوردار است و در دورترین نقاط روستایی از او حرفشنوی دارند. برای همین میخواستم او را ببینم. بهخصوص برایم اهمیت داشت صدای زنان و دختران روستایی باشم؛ دخترانی که خانوادههای متعصب اجازه رفتن به مدرسه به آنها نمیدهند، دختران و پسرانی که به خاطر فقر اقتصادی یا فرهنگی به خیل بازماندگان از تحصیل میپیوندند و بهخصوص دخترانی که به مردانی چند برابر سن خود شوهر داده میشوند. همچنین تنگدستی مردم و نبود زیرساختهای روستایی از دیگر مطالباتم از مولوی بود. میخواستم از مولوی بپرسم یا بخواهم وجوهات شرعی جمعآوریشده که باید رقم درخور توجهی باشد، صرف امور عمرانی روستاهای استان شود. میخواستم به او یادآوری کنم که میان بلوچها افراد ثروتمند زیادی هستند که اگر او فراخوان بدهد حاضرند برای کمک به حل مشکلات استان سیستانوبلوچستان قدم پیش بگذارند؛ اما این مصاحبه در زمانی بسیار فشرده و میان دو نماز مغرب و عشا در بخش اداری مسجد مکی در شهر زاهدان انجام شده است. با سقوط ولسوالیهای افغانستان و حاکمیت طالبان، من به همراه بعضی دوستانم در مرز ایران و افغانستان مشغول کمکرسانی به پناهجویان و نظامیان گریخته از چنگ طالبان بودیم. روز قبلش از مولوی قنبرزهی خواسته بودم اگر بشود با جناب مولوی گفتوگویی داشته باشم. دو ساعت بعد تماس گرفت که بیا زاهدان، مولوی مصاحبه را پذیرفتهاند. من شبانه از مرز به سمت زاهدان حرکت کردم و در مسیر سؤالهایم را روی کاغذ نوشتم. قرارمان ساعت ۱۰ صبح بود. برای رسیدن به دفتر ایشان از کنار مردمی گذشتم که نامهبهدست در انتظار دیدن مولوی و احتمالا حل مشکلاتشان بودند. با یک گروه فیلمبرداری برای ضبط این مصاحبه هماهنگ کرده بودم. منتظر بودیم که مرد جوانی به سمت ما آمد و با حالتی میان عصبانیت و هیجان پرسید چرا هماهنگ نکردهاید و من در جواب گفتم فکر میکنم به سنی رسیدهام که بدانم قبل از رفتن به هرکجا باید اطلاع داد. او یکی از فرزندان مولوی بود که اصرار داشت پیش از شروع مصاحبه سؤالها را ببیند. من مایل به نشاندادن پرسشها نبودم؛ چون سؤالها به ترتیب اولویت نبود و تنها خود من میدانستم که کدام پرسش را کی قرار است مطرح کنم. احساس کردم از دیدن پرسشها ناراضی هستند؛ بهخصوص بعضی سؤالها که جنبه شخصی داشت. ناگهان در باز شد و مولوی با تعدادی از همراهان وارد شد. اولین چیزی که نظرم را جلب کرد، لاغرشدن او بود. میدانستم که مدتی را برای امور درمانی در ترکیه گذرانده و بهتازگی به ایران برگشته و چهبسا این لاغری نیز از عوارض روزهای بیماری بوده است. کمی بعد کسی از اتاق ایشان بیرون آمد و با انگشت اشاره خواست که داخل شوم. مولوی لباس بسیار پاکیزه و سفیدرنگی به تن داشت و بعد از سلام و احوالپرسی گفت شما قبلا هم با من مصاحبه داشتید و منتشر نکردید، پس چرا باید دوباره با شما مصاحبه کنم؟ من با تعجب جواب دادم این اولینباری است که من شما را میبینم. گفتند مگر شما از روزنامه «شرق» نیستید؟ گفتم بله. بعد با گوشی تلفن خود شمارهای گرفتند و صحبت کردند و بعد چند بار سرشان را تکان دادند و گفتند بله، بله حق با شماست. روزنامه اعتماد بوده است. بعد به نوعی اعلام آمادگی کردند. حتی گفتند کت ایشان را بیاورند تا مصاحبه شروع شود؛ اما اطرافیان گفتوگو را به بعد از نماز مغرب واگذار کردند. ساعت حدود هشت شب و مسجد مکی انباشته از مسلمانانی بود که برای انجام فریضه نماز به مسجد نیمهتمام آمده بودند؛ مسجدی فراخ و زیبا که گفته میشود گچکاریهای باشکوه آن کار دست هنرمندان و استادان گچبری اصفهان است و پس از سالها هنوز کار مسجد تمام نشده است. برای انجام مصاحبه فرصت بسیار کوتاهی میان دو نماز مغرب و عشا وقت داشتم و اطرافیانی که با شدت مراقب چگونگی طرح سؤالهای من بودند و قبل از آمدن مولوی خواسته بودند تعدادی از پرسشها اصلا مطرح نشود. من در این زمان بسیار کوتاه حدود 50 دقیقه سعی کردم مهمترین پرسشها مطرح شود؛ هرچند به نظر من جناب مولوی با جوابهای کلی به نوعی زهر سؤالها را میگرفتند. درست دو روز بعد از انجام این مصاحبه، «کانون مدافعان حقوق بشر» جایزه خود را در اعتراض به حمایت مولوی عبدالحمید از حاکمیت طالبان در افغانستان از او پس گرفتند. من 43 سؤال برای پرسش از او آماده کرده بودم که در تعجیل اطرافیان او برای برگزاری نماز عشا، امکان طرح پیدا نکرد. در پایان مصاحبه از ایشان خواستم تسبیح خود را به من هدیه کنند و بعد یک عکس یادگاری گرفتیم.
در سالها سفر به سیستانوبلوچستان علاقه مردم را به شما دیدهام. آیا از این علاقه برای تغییر شرایط زندگی مردم و بهخصوص زنان استفاده کردهاید؟
مولوی عبدالحمید: این شاید احساس شما و حسن ظن شما باشد که فکر کنید مردم نسبت به من محبت دارند یا احترام قائل هستند. شاید واقعی نباشد. ولی اگر شما چنین احساسی دارید، این بهجز نظر لطف پروردگار و محبت مردم، چیز دیگری نیست؛ یعنی من ویژگی خاصی ندارم که مردم این قدر من را دوست داشته باشند.
اما درباره شرایط زنان و دختران، این شرایط با سابق بسیار متفاوت است. اینجا قبل از انقلاب دختران اجازه رفتن به مدرسه را نداشتند و فقط خانوادههای خاصی دخترانشان را برای تحصیل میفرستادند. آن زمان انتخاباتی هم در این استان نبود و فقط انتخابات برای نمایندگان مجلس بود که آن نیز فرمایشی، سمبلیک و غیرواقعی بود. شناسنامههای افراد را جمع میکردند و خودشان رأی مینوشتند و زنان در مسائل اجتماعی و در عرصه تحصیلات و در این مسائل خیلی عقبماندگی داشتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علما به این نتیجه رسیدند که زنان را مقداری وارد صحنه کنند و فتوا داده شد که زنان پای صندوقهای رأی بیایند و رأی بدهند و همینطور زنان به دانشگاه بروند و درس بخوانند. خود ما اینجا یک خوابگاه برای زنان تهیه کردیم؛ کسانی که از مناطق دوردست استان میآیند و توان پرداخت هزینه برای اجاره محل سکونت ندارند. به هر حال زنها راه پیدا کردند به دانشگاه. الحمدلله شرایط الان نسبت به سابق خیلی متفاوت است و زنان بیش از مردان در انتخابات شرکت میکنند و در فعالیتهای اجتماعی حضور دارند. در شورایی که ما اینجا داریم و مردم شهر ائتلافهایی را تشکیل میدهند، یک ائتلاف وجود دارد که مجموعا سه زن در بین 11 نفر اعضای شورای شهر حضور دارند؛ زنهای باسوادی که یکی استاد دانشگاه و یکی هم از شهرداران مناطق قبلی و دیگری هم از زنان فعال در عرصه فرهنگی است. این زنها را ما اینجا مشارکت میدهیم و به اینها مسئولیت و پست اجرائی میدهیم. خود ما هم در دوره گذشته به آقای روحانی پیشنهاد دادیم که حداقل یک زن یا فردی از اهل سنت در کابینه شما حضور داشته باشد؛ چون هم بُرد بینالمللی و جهانی دارد و هم نگاه دنیا نسبت به کشور و انقلاب ما عوض میشود و قبول میکنند که در اسلام دید وسیعی وجود دارد. من یک سفر استعلاجی به ترکیه میرفتم که یک توقف چندروزه در تهران داشتم و جناب آقای رئیسی را دیدم و به ایشان گفتم من این پیشنهاد را به آقای روحانی هم دادم که متأسفانه انجام نشد، ولی شما میتوانید از زنان در پستهای مختلف استفاده کنید. این زنها در دانشگاه تحصیل کردهاند و چه اشکالی دارد که یک وزیر از زنان باشد و حتی یکی از وزرا از اهل سنت باشد. این نوعی بهادادن به اقوام و زنان در این کشور است و باعث میشود نگاه دنیا به ما عوض شود. ایشان صحبت من را گوش کردند، ولی جواب مشخصی ندادند. من حرف خودم را زدم و چیزهایی که به صلاح مملکت و مناسب میدانستم، خدمت ایشان عرض کردم.
اتفاقا یکی از پرسشهایم درباره همین چرخش سیاسی شماست. شما سالهای زیادی از آقای خاتمی و بهطور مشخص از جریان اصلاحطلبان حمایت کرده بودید؛ دیدار ناگهانی شما با آقای رئیسی و حمایت از ایشان و اصوگرایان، بسیاری را شگفتزده کرد. آیا در دیدار با جناب رئیسی وعده خاصی به شما داده شد؟
نگاه ما در رابطه با خیلی از مسائل با نگاه بعضی دیگر، چه علمای شیعه و چه علمای سنی تفاوت دارد. ما در بعضی مسائل با هم مشورت میکنیم؛ مخصوصا در رابطه با نقش زنان در جامعه و نیز مسائل اقوام و مذاهب. ما معتقدیم این اقوام همه ایرانی هستند، حتی اگر ادیان دیگری داشته باشند. اما باید دید ما به نحوی باشد که نماینده دین اسلام و به نمایندگی از طرف قرآن، حضرت رسول(ص) و نگاه اهل بیت و ائمه باشد و مانند آنها دید وسیعی داشته باشیم.
وقتی میگوییم اسلام، باید همه چیز در چارچوب اسلام باشد؛ نه اینکه دیدگاه خودمان و تعصبات و گرایشهای قومی، مذهبی و فرهنگ محلی را در قالب اسلام عرضه کنیم. اسلام، همانطورکه اسلام است و در قرآن عظیمالشأن بیان شده و سیره حضرت رسول(ص) مبین آن است، خیلی ظرفیت بالایی دارد و این ظرفیتی که ما الان به آن عمل میکنیم، ظرفیت کامل اسلام نیست.
ما 24 سال با اصلاحطلبان همراهی کردیم. زمانی که اصلاحطلبی در اولین دوره ریاستجمهوری آقای خاتمی شروع شد، بسیار شرایط سختی بود، ولی تمام بزرگان کشور به آن سمت گرایش داشتند و ما هم از آقای خاتمی حمایت کردیم؛ چون احساس کردیم آقای خاتمی میآید و یک فضای سیاسی بازتری به وجود میآید و تغییراتی ایجاد میشود؛ بنابراین ما با اصلاحطلبان بودیم، اما از برنامههای اصلاحطلبان ناراحت شدیم. مسائلی که ما دنبال میکنیم، مسائل ملی کشور است و مسائل ملی کشور را بر مسائل اهل سنت، اقوام و مذاهب ترجیح میدهیم؛ چون مسائل ملی مربوط به همه کشور است و ما هم در آن سهیم هستیم و از آن سود میبریم. از مسائل ملی که بگذریم، ما گفتیم که شما به هر حال از نخبگان اهل سنت و این اقوامی که گرفتار تبعیض هستند، استفاده کنید و آنها را در مقام وزارت به کار بگیرید و اجازه بدهید در هیئت دولت یا معاون رئیسجمهور، معاون وزیر، سفیر یا استاندار باشند؛ چون همه ایرانی هستیم و خود اصلاحطلبان شعار میدادند که ایران مال همه ایرانیان است و ما گفتیم بر اساس همین شعاری که میدهید عمل کنید و ما اهل سنت هم ایرانی هستیم، در جبههها شهید دادهایم و مشکلات اینجا و منافع اینجا مربوط به همه ماست.
اما اصلاحطلبان در این 24 سال که هشت سال آن آقای خاتمی و هشت سال دیگر آقای روحانی بود، نتوانستند از اهل سنت کسی را بهعنوان همکار بیاورند. خود آقای خاتمی را چند بار دیدم و گزارشی از وضعیت اهل سنت به ایشان دادم. ظاهرا افسوس هم میخوردند که چنین شرایطی بر آنها رفته است، ولی هیچ کاری نکردند. در دوره آقای روحانی هم ما پیگیر بودیم که از ظرفیتهای اهل سنت استفاده کنند، ولی نه ایشان و نه حتی آقایان موسوی و کروبی هم وقتی وارد صحنه شدند، نتوانستند کاری بکنند. اینها حتی حاضر نشدند یک استاندار از اهل سنت انتخاب کنند. یک معاون وزیر هم که گذاشتند، طولی نکشید که ایشان را هم برکنار کردند. دو نفر سفیر از اهل سنت داشتیم که یک سفیر زن بود در یک کشور کوچک (برونئی) و یکی هم در ویتنام که او هم بازنشسته شد.
شما فکر میکنید چه دلیلی دارد که از این ظرفیتها استفاده نمیشود؟
چون مقدار زیادی هزینه داشت. ما هزینه دادیم و مورد بیتوجهی آن طرف قرار گرفتیم. گفتند اگر رأی شما در سبد اصلاحطلبان برود، سرنوشت انتخابات را عوض میکند. هم آنطرفیها از ما ناراضی بودند و هم اینطرفیها راضی نشدند برای ما هزینه کنند. در دوره آخر من رفتم تهران و خیلی تلاش کردم که یک وزیر از اهل سنت را در کابینه بگذارند. سرانجام گفتند شما از وزرای اهل سنت استفاده نکنید. من گفتم خب بهعنوان معاون رئیسجمهور بگذارید، باز هم قبول نکردند. اصلاحطلبان حاضر نشدند هزینه کنند و پست و مقامی را برای اهل سنت در نظر بگیرند. این تبعیض و نابرابری برای ما خیلی سخت بود. تبعیض در مناطق سنینشین و در مدیریت کلان کشور، ما را مقدار زیادی سرخورده کرد.
در دنیا همیشه سیاست یکجور نیست، باید تغییر کند. این دوره هم ما چنین تصمیمی گرفتیم. اصولگرایان گفتند یک دوره هم ما را آزمایش کنید، ما نخبگان اهل سنت را به کار میگیریم. گفتند شما این همه به اصلاحطلبان رأی دادید، یک دوره هم به ما اعتماد کنید و رأی بدهید. تیم آقای رئیسی هم شدیدا پیگیری کردند و چندین نفر را به زاهدان فرستادند. خود آقای رئیسی و تیمشان هم در تهران پیگیر مسائل اهل سنت در مناطق مختلف بودند و در عین حال وعده دادند از نخبگان اهل سنت استفاده خواهیم کرد.
آیا به این وعده عمل کردند؟
تاکنون که نه، اما امیدوار هستیم. کابینه فعلی هم که معرفی کردند، ما اعتراض کردیم؛ چون گفته بودند از اهل سنت استفاده میکنیم که نکردند و حتی از زنان نیز کسی را در کابینه به کار نگرفتهاند، ولی ما هنوز منتظر و امیدوار هستیم؛ چون آقای رئیسی گفتهاند که من چیزی را اعلام نمیکنم، ولی کوشش خودمان را میکنیم که در عمل کار کنیم و اهل شعار نباشیم.
در کابینه که غیرممکن است، ولی حداقل استاندار یا از معاونان استاندار یا معاونان وزرا، امکان دارد از اهل سنت حضور داشته باشند؟
بله؛ البته نگرانی اصلی من از اصولگرایان همین است که وزیری نگذاشتند و آدرسی هم به ما ندادند. در دوره اصلاحطلبان هم فقط گفتند از جاهایی زنگ زدهاند. خب اگر شما از جایی اجازه میگیرید و آنها هم مخالف بودند، لااقل به ما هم میگفتید تا ما هم درخصوص رأیدادن به شما میرفتیم و از آنها کسب تکلیف میکردیم. ما اجازه از کسی نگرفتیم و به شما رأی دادیم، شما چرا از جاهای دیگر کسب اجازه میکنید؟
این انتقاد ما از شخص آقای خاتمی و همینطور از بقیه است که شایستگان و نخبگان ما را به کار نگرفتند. شاید اینها گاهی اینطور اشاره میکردند که از جاهای دیگر اجازه نمیدهند، ولی نگفتند که شما کجا بروید و مشکل خودتان را کجا حل کنید. بر همین اساس ما این بار گفتیم در این دوره اصولگرایان را آزمایش کنیم.
آیا شما هیچوقت با مراجع قم در ارتباط بودهاید و با آنها معاشرت و رایزنی داشتهاید؟
بله؛ ما رفتوآمد کردیم. ما بارها به قم رفتیم و خدمت مراجع رسیدیم.
چه کسانی را ملاقات کردید؟
آیتالله مکارمشیرازی که سلام و علیک نزدیک با هم داریم. آقای نوریهمدانی را دیدیم و تمام مراجع مطرح را ملاقات کردیم. تکتک آنها را دیدیم، بهجز کسی که احیانا وقت ملاقات نداده باشد یا به دلیل کهولت سن نتوانسته ملاقات داشته باشد. دو بار در قم کنفرانس بوده که من شرکت کردم و فرصت صحبت هم اگر دادند، صحبت کردهام.
دیدار آقای حسین اللهکرم با شما تحت چه عنوانی صورت گرفت و راجع به چه مسائلی با هم صحبت کردید؟ آیا خواسته ایشان جلب نظر شما در حمایت از آقای رئیسی بود؟
بله. نتیجه جلسه این بود که ما در نهایت به آقای رئیسی رأی دادیم و سعی کردیم ناراحتی و کدورتی که از چند دهه قبل، از ما در دل آنها بود، برطرف بشود. برای ما شخص آقای رئیسی مطرح نبود. ما کل مجموعه اصولگرایان را دوست داشتیم و گفتیم اگر ما به اینها رأی بدهیم، اینها متوجه میشوند که ما با آنها دشمنی نداریم.
البته وقتی آقای اللهکرم آمدند، ما موضع خودمان را از قبل مشخص و اعلام کرده و گفته بودیم که به آقای رئیسی رأی میدهیم. پس از آن بود که ایشان به اینجا آمدند. یک بار آمدند همین مسجد مکی و یک بار دیگر هم زمانی که من بعد از معالجاتم از ترکیه برگشتم، به عیادتم آمدند.
چطور توانستید به طالبان تبریک بگویید؟ آیا فاجعه دانشگاه کابل، کشتار در مدرسه دخترانه و صدها عملیات انتحاری دیگر که موجب مرگ صدها نظامی و غیرنظامی شده و طالبان به طور مشخص مسئولیت آن را بر عهده داشتند، از یاد برده بودید؟ حتی گروه دعوت که آنان نیز از اهل سنت هستند، مخالفت خود را با ابراز پیام تبریک شما اعلام کردند.
پیام تبریک من برای خیلی از برادران و خواهران دیگر هم سخت و قابل تعجب بوده است. من توضیح میدهم. طالبان حدود 20 سال است که با نیروهای ناتو که در افغانستان حضور دارند، درگیر شده و با آنها جنگیدهاند. گروههای دیگری هم غیر از طالبان در افغانستان مسلح بودهاند. من ممکن است از تمام اتفاقات پیشآمده و جزئیات آن اطلاعاتی داشته باشم که دیگران مطلع نباشند. اینکه طالبان چه کردهاند و دیگران چه کردهاند، ما زیاد شنیدهایم؛ ولی اینکه طالبان چه کارهایی را بر عهده گرفتهاند که کار آنها باشد، من ممکن است اطلاعات وسیعی نداشته باشم؛ ولی چیزی که من میگویم این است که طالبان فعلی با قبل تغییر کرده است. اینها طالبان 20 سال قبل که مدتی در افغانستان حکومت کردند، نیستند. دیدگاه طالبان فعلی عوض شده، هرچند اعتقاد و مذهب آنها عوض نشده است. مصاحبههایی که خود آنها پخش میکنند و صحبتهایی که سخنگوی طالبان میکند، حاکی از این است که دیدگاه آنها عوض شده است. قسمت شرقی زاهدان نزدیک مرز افغانستان و مرز پاکستان است و من چون خودم یک روحانی اهل سنت هستم، ملاها و روحانیهای آنها را من میشناسم و شما نمیشناسید. شما ممکن است روزنامهنگاران را بشناسید و طیف سیاسی هم سیاستمداران را بشناسند، ما هم اینها را میشناسیم. این علما، افراد معتدلی هستند و تندرو نیستند. به طور کلی در اینها تحولاتی صورت گرفته و نتیجهاش این است که در بدو امر عفو عمومی اعلام کردند و تمام کسانی که با اینها جنگیدند و شاید صدها نفر از طالبان را کشتهاند، همانها را هم آزاد کردند و کاری به آنها نداشتند. الان هم هیچکسی را تعقیب نمیکنند. یک نظام و حکومت ازهمپاشیده فعلا وجود دارد که طبیعتا هرجومرجهایی هم اتفاق میافتد. ممکن است کسان تندرویی باشند که از اسم طالبان سوءاستفاده کنند؛ ولی واقعا اینها وقتی اعلام کردند که ما بخشیدیم، قطعا بخشیدهاند. حتی بعضیها را با سلاح دستگیر کردند. آنها را به منازلشان بردند و اسلحه را نیز از آنها نگرفتند. آنها بیشتر شهرها را با مذاکره فتح کردهاند. خیلی جاها هم کسانی بودند که به طالبان حمله کردند و درگیر شدند؛ ولی بیشتر با مذاکره باعث شدند که طرف مقابل تسلیم شود؛ چون میخواستند بدون جنگ و خونریزی این کارها انجام بشود. به دروازه کابل هم که رسیدند گفتند خونریزی نباشد و توقف کردند. در شهرهای دیگر هم همین کار را کردند. طالبان متحول شده و دیگر طالبان 20 سال پیش نیستند. الان چیزهای امیدوارکننده زیادی وجود دارد؛ از جمله کشت خشخاش را ممنوع اعلام کردهاند و انشاءالله مسئله کمآبی حل خواهد شد و آب هیرمند به سمت ایران آزاد میشود. همینطور مسئله زنان حل میشود و دیگر مشکلاتی نیست. اینها پذیرفتند که زنها دانشگاه بروند و تحصیلات عالیه داشته باشند. دختران به مدارس بروند و پذیرفتهاند که زنان هم در عرصههای اجتماعی حضور داشته باشند و آنها هم در ادارات استخدام بشوند.
شما خودتان با طالبان گفتوگویی داشتهاید؟ چون از این وعدهها قبلا هم دادهاند؛ ولی در عمل چنین نبوده. در همین چند روز هم از اخبار و شبکههای اجتماعی، صحنههای تیرباران و شکستن موبایلها را دیدهایم. مگر ممکن است در عرض چند ماه یک گروه تروریستی تبدیل به طالبانی بشود که شما تصویر میکنید؟
گذشتهها را رها کنید. من بحثی نسبت به گذشته ندارم. صحبت من این است که تحولی حاصل شده و من هم که تبریک گفتم، اگر متن تبریک را بخوانید، نصیحتهای من را میبینید. نصیحتهایی درباره رعایت حقوق بشر، توصیه به رعایت حق زنان و توصیه به حفظ حقوق ملت و دیگر مسائل که متأسفانه هیچکس آنها را نگاه نمیکند و فقط بحث تبریک را میبینند. من تبریک گفتم که اگر اینها کشور را گرفتند، حرفهای من را هم گوش کنند. به هر حال ما را خیرخواه خودشان بدانند. همانطورکه ما خیرخواه همه هستیم. من اینها را به استفاده از اقلیتهای قومی، از اقوام و مذاهب، برای تشکیل دولت فراگیر و دولتی که شامل تمام ملت افغانستان باشد، توصیه کردهام. دفعه قبل فضای امنیتی بسیار شدید بود و ما ترسیدیم و نشد که اینها را توصیه کنیم که خودشان را تعدیل کنند؛ ولی شما مطمئن باشید که برای تعدیل اینها، کل علمای اسلام تلاش میکنند و انشاءالله در آینده خواهید دید که چه تحولاتی در افغانستان صورت میگیرد. یک نکته را هم بگویم. تجربه ثابت کرده که نظامهای سوسیالیستی که شوروی سابق قصد داشت در افغانستان حاکم کند و طی 10 سال دهها هزار نفر از طرفین کشته شدند، حتی شوروی هم شکست خورد. چون اقتصاد شوروی فلج شد و گرفتار یک جنگ طولانی شد و نظام سوسیالیستی نتوانست در افغانستان جواب بدهد. 20 سال هم آمریکا و ناتو در آنجا جنگیدند و میخواستند نظام حکومتی غربی را حاکم کنند که نتوانستند.
چرا این نظام در افغانستان موفق نشد؟ چون افغانستان یک جامعه سنتی است. اول باید ملتی را بسازند. بعد مطابق با فکر و نظام مدنظر آنها، سیستمی را آنجا حاکم کنند؛ بنابراین 20 سال اینها آنجا حضور داشتند؛ ولی موفق نشدند و مجبور به ترک منطقه شدند. آنها به این نتیجه رسیدند که اگر تا صد سال آینده هم ناتو و آمریکا حضور داشته باشند، این جنگ از افغانستان قطع نمیشود. ملت افغان فقط از طریق نظام اسلامی میتواند متحد شود و جنگ را از افغانستان بیرون ببرد و اقوام و قبایل را در کنار هم قرار دهد؛ چون همه اهل نماز هستند و همین سنتهاست که میتواند افغانستان را یکپارچه کند. به شرطی که طالبان هم در رفتار خودشان تعدیل کنند و یک دولت فراگیر تشکیل بدهند. طالبان میگوید ما برای قدرت نجنگیدهایم؛ بلکه جنگیدهایم که نظام اسلامی حاکم بشود. نظام اسلامی در افغانستان میتواند جوابگو باشد؛ یعنی در بین ملت این زمینه فراهم است و ما دنبال این هستیم که اینها هم تعدیل بشوند. همینطورکه در ایران هم تلاشهای ما از گذشته تا الان براساس همین تفکر بوده است. وقتی یکطرفه رفتیم و به نظام اصولگرا رأی دادیم؛ یعنی در تلاش هستیم که تعدیل به وجود بیاید. تعدیل به نفع همه است و نکتهای که اینجا خوب است ذکر کنم؛ افغانستان بعد از این محل پرورش تروریسم نخواهد بود. این چیزی است که جامعه جهانی از آن میترسد. حتی دیگر برای ایران هم زمینه ناامنی از سوی افغانستان ایجاد نخواهد شد. افغانستان اکنون متحد شده و در قراردادی که بین خودشان منعقد شده، تعهدات و قرارهایی دارند. قرار گذاشتهاند هیچ کشوری حق ندارد از خاک افغانستان علیه کشور دیگر استفاده کند و این را در مصاحبههای خودشان هم اعلام کردند. اینها اجازه نمیدهند که افغانستان محل امنی برای تروریسم بشود و اینها همه تبلیغات طالبان است. دنیا باید به اینها فرصت بدهد. حتی اگر دو، سه ماه هم به اینها فرصت داده بشود، مشخص میشود که اینها در چه مسیری میخواهند حرکت کنند. ما هم برای اصلاح و تعدیل اینها به آنها تبریک گفتیم. این باعث شد که حرفهای دیگر من را هم بشنوند و قبول کنند و ما بتوانیم اینها را تعدیل کنیم. کسانی اگر از این تبریک من دلخور شدهاند، من مطمئنم که بعدا رضایت پیدا میکنند و متوجه میشوند در این حرکت، حکمتی بوده است.
آیا شما به طور مشخص راجع به مسئله حقابه ایران و بازکردن سد کمال خان و جاریشدن دوباره رودخانه هیرمند با طالبان صحبت کردهاید؟
بله. اینها قبول کردند که حتی اگر در آن طرف افغانها تشنه هم باشند؛ ولی آب به ما میدهند.
بعد از این، دیگر هیچ مشکلی برای ایران خطرناکتر از موضوع مواد مخدر نیست. این خیلی ضایعه بزرگی است. مخصوصا در استان ما که تمام مشکلات متوجه همین مسئله است. اگر اینها کشت خشخاش را ممنوع کنند، برای ما منافعی خواهد داشت که هیچ چیز دیگری نمیتواند در این حد برای ما منفعت داشته باشد که جامعه ما از مواد مخدر و از قاچاق پاک بشود. این کار بزرگی است که مواد مخدر در این محل تعطیل بشود. شما هم این را بدانید که حرف اینها، قابل اعتماد است. شاید هر دولتی حرفهایی را بزند؛ ولی اینها تا به حال هرچه گفتهاند عمل کردهاند.
من اینطور فکر میکنم که ایران و مسئولان، به این نتیجه رسیدند که با رویکارآمدن طالبان، جنگ و ناامنی در همسایگیشان تمام میشود. درحالیکه هر سیستمی به جای طالبان میآمدند، حتی اگر دموکراسی از نوع غربی هم میبود، جنگ اینجا پایان نمییافت.
به نظر میرسد شما از استقرار حکومت طالبان در افغانستان از قبل مطلع بودهاید.
بله. من روی شناختی که از طالبان و همینطور حکومت افغانستان داشتم، میدانستم که این حکومت سقوط میکند و طالبان به قدرت میرسند و تمام افغانستان را میگیرند. من براساس شناختی که از جامعه افغانستان دارم و موازنه قدرتی که درون افغانستان میشناسم، میدانستم.
ناتو و بیش از 50 کشور عضو آن نتوانستند در افغانستان امنیت برقرار کنند؛ ولی طالبان مقاومت و ایستادگی کرد و من میدانستم وقتی ناتو در مقابل اینها طاقت نیاورد، حکومت افغانستان چیزی نبود که بتواند در مقابل اینها مقاومت کند. حکومت افغانستان میگفت ما 300 هزار نیروی رزمنده داریم، سلاحهای زیادی هم داریم؛ ولی حتی خود غربیها هم میدانستند که اینها توان مقاومت و ایستادگی در مقابل طالبان را ندارند.
نظر شخص شما درباره مقاومت احمد مسعود در منطقه پنجشیر چیست؟
فرزند احمدشاه مسعود هم نمیتواند مقاومت کند. من مطمئن هستم که نه او و نه هیچکس دیگری نمیتواند در مقابل اینها مقاومت کند. ایشان یک فرد جوان است و پدرش هم جزء کسانی بود که در زمان تجاوز شوروی سابق به افغانستان جهاد کرد و با آنها جنگید. بهترین راه این است که بیایند و بنشینند با مذاکره و گفتوگو مسئله را حل کنند. من کلا با جنگ مخالفم و معتقدم گفتوگو کاربردیتر است و در دولت فراگیر که شامل همه اقوام افغان بشود، اینها بنشینند و صحبت کنند. من بههیچوجه با جنگ موافق نیستم و معتقدم جنگ برای هر دو طرف ضرر دارد و جنگ اینها را به هیچ کجا نمیرساند.
شما بهطور مشخص برای وضعیت دشوار ایرانیهای فاقد شناسنامه، بهخصوص در استان سیستانوبلوچستان چه کردهاید؟
یکی از مشکلات این منطقه وجود حدود 10 هزار ایرانی بدون شناسنامه است. در دوره گذشته طایفههایی بودند که به دلیل مشکلاتی که با رژیم شاه داشتند، شناسنامه نمیگرفتند و به دیگران هم میگفتند گرفتن شناسنامه فایدهای ندارد. بسیاری به دلیل ترس از اجباریبودن سربازی شناسنامه نگرفتند. البته روستاییان و دامداران زیادی بودهاند که در دل کوه و روستاهای دوردست و مناطق صعبالعبور زندگی میکردهاند و به فکر گرفتن شناسنامه نبودهاند.
حالا آنها از زندگی و همهچیز عقب ماندهاند. خودشان و فرزندانشان برای تردد، برای کار، معیشت، هویت، دریافت خدمات و امکانات دولتی و همهچیز با مشکلات جدی مواجه هستند. حالا انشاءالله در دولت آقای رئیسی، وزارت کشور و سازمان ثبتاحوال کشور این مسئله را در اولویت قرار دهند؛ چون مسئله هویت خیلی مهم است، چون انسان اگر خانه هم نداشته باشد، میتواند زیر یک چادر زندگی کند ولی اگر هویت نداشته باشد، انگار هیچکس نیست و حل این مسئله خیلی فوری و مهم است.
اگر اجازه بدهید میخواهم راجع به وضعیت آموزشی در استان سیستانوبلوچستان سؤال کنم. آیا افزایش تعداد مدارس دینی، معنایش این است که جامعه اهل سنت علاقه یا گرایش کمتری به سیستم رایج و غالب آموزشوپرورش دارد؟ آیا از پایینبودن سطح کیفی آموزش اطلاع دارید؟
ما همه را ترغیب میکنیم که با سیستم و نظام رسمی آموزشوپرورش درس بخوانند و وارد دانشگاهها بشوند و مدرک دانشگاهی بگیرند و تخصص کسب کنند. این افت تحصیلی که شما اشاره میکنید، نه از جانب مادرها و پدرهاست و نه از جانب علما و دیگران. این افت و نارسایی بیشتر به دلیل سیاستی است که در اینجا وجود دارد، چون زنان و خصوصا اهلسنت به کار گرفته و استخدام نمیشوند؛ بنابراین آینده روشنی از این درسخواندن برای خودشان نمیبینند و باعث افت تحصیلی و ترک تحصیل میشود. اینهم در بین دختران و هم در بین پسران وجود دارد. من اکثرا وقتی در سفرها به مناطق استان خودمان میروم، وقتی به مناطق مختلف داخل استان، اعم از سیستان یا منطقه بلوچستان میروم، آنها را ترغیب میکنم به علم و اولین چیزی که روی آن تأکید میکنم این است که به خانوادهها سفارش میکنم که برای تحصیل فرزندانتان هزینه کنید و آنها را به دانشگاه بفرستید؛ چه دختر و چه پسر. در این حوزه علمیهای که الان شما حضور دارید، بخشی از استادان هستند که دنبال اخذ مدرک دکترا هستند. اعم از خواهران مدرسه حضرت عایشه که اینها خیلی درس میخوانند و از استادان و طلاب اینجا حتی به دانشگاه کشورهای خارجی هم میروند. فرزندان خود من دنبال این هستند که دکترا بگیرند و در دانشگاهها درس میخوانند و دنبال کسب علم هستند و الان در ایران جا افتاده و جایی نیست که نسبت به درس بیرغبت باشند. اگر موقعیت شغلی و کاری فراهم و توجه بیشتری میشد، مطمئنا شرایط بهتر میشد. ما خودمان از آموزشوپرورش گلایه داریم. از خود وزارتخانه که در این منطقه برنامهریزیاش زیاد موفق نبوده و از دانشگاهها هم گلایه داریم.
آیا برای تغییر سطح آموزش کیفی در این استان تلاشی کردهاید؟
بله. من نمیگویم یک نفر برود و یک دکترا بگیرد، حتی میگویم اگر توانایی دارد برود و در چند رشته دکترا بگیرد. همه باید بروند دنبال علم و دانش. این چیزی است که مراد و خواسته و مطالبه ماست. ما از این شرایط ناراحت هستیم و برای بهترشدن این وضعیت هزینه هم میکنیم. اینجا گفتیم گروههایی تشکیل بشود که به دانشجویان بیبضاعت کمک مالی کنند. همین الان ما یک آموزشگاهی داریم که افرادی را جذب میکنیم تا بتوانند بروند دانشگاه. علاوه بر درسهایی که در سیستم آموزشوپرورش میخوانند، ما معلمهای دیگری را هم میآوریم و اینجا کار میکنند که اینها در دانشگاههای خوب قبول بشوند. کلاس کنکور برگزار میکنیم و در بعضی از نقاط شهر افراد را آموزش میدهیم که بتوانند در کنکور موفق بشوند و در دانشگاهها تحصیل کنند و خیلیها هم از این طریق وارد دانشگاهها شدهاند.
اینهایی که شما تعریف میکنید، خیلی خوب است. اما من در این استان به روستاهای دوردستی سفر کردهام که اغلب دختران و پسران، تحت تأثیر مولویهای منطقه، ترجیح میدهند بهجای رفتن به مدرسه، به مدارس دینی بروند. من دختران کمسنوسال زیادی دیدهام که چادرهای سیاه داشتند و روبنده میزدند و حتی از صحبتکردن با من که همجنس آنها بودم، ناتوان بودند یا خجالت میکشیدند. آیا تربیت یکسویه دختران و پسران اهل سنت در مدارس دینی نگرانکننده نیست؟
من در ابتدا بگویم که اسلام هیچ لباسی را برای زنان تعیین نکرده است. در هر فرهنگی لباس متناسب آن فرهنگ و منطقه وجود دارد. اسلام فقط بر پوشش تأکید کرده است. حالا اینکه مانتو باشد، بهصورت لباس بلوچی، لباس ترکمنی یا لباس کُردی فرقی ندارد. هر قومی یک لباسی دارد و همان لباس پسندیده است. در فرهنگ ما ایرانیان، برای زنان چادر است. این چادر هم که چیز خوبی است. زمانی که به حج میرفتیم، میدیدیم که همه چادر ایرانیها را پسند میکنند. ولی حتی این چادر هم اجباری برای زنان نیست و اگر زنان روسری سر کنند و بقیه لباسشان طوری باشد که بدنشان را بپوشاند، مجاز است و مشکلی ندارد. برقع برای کشور ما نیست. ممکن است در کشورهای دیگر باشد. اما اینجا همین مقنعهای است که تا روی بینی میگذارند. ولی برقع که شبیه کلاه است و کل چهره را میپوشاند، در این منطقه مرسوم نیست.
اسلام گفته که زنان لباسشان نباید تنگ و بدننما باشد. مانتو درست است. روسری طوری باشد که سر آنها را بپوشاند کفایت میکند. این چیزی هم نیست که برای دیگران سخت باشد. من به یک نکته اشاره میکنم و آن اینکه هیچ زیباییای در برابر لباس نیست. خداوند برای لباس دو وظیفه و خاصیت بیان کرده است؛ یکی پوشش و دومی باعث زیبایی است. مردان هم در لباس زیباتر هستند و زن هم با لباس زیباست. اگر زن لباس خودش را کم کند، نازیبا میشود. بعضیها فکر میکنند زنان در حالت برهنگی شیکتر میشوند، درصورتیکه اینطور نیست. برهنگی و عریانبودن هیچ زیباییای ندارد. قرآن میفرماید و انزلنا علیکم لباسا یواری ... و ریشا. ریش به معنی زیبایی است. امروز به این محاسن که ریش میگویند به خاطر این است که این ریش باعث زیبایی صورت میشود.
کلمه ریش به معنای زیبایی است. بنابراین ما به غربیها انتقاد داریم که اینها در حق زنها ظلم کردهاند که آنها را برهنه به جامعه میآورند. اسلام دین اعتدال و میانه است. اسلام نه آن سختی را که ما در بعضی فرهنگها با آن مواجه هستیم، قبول دارد و نه این ولنگاری غربیها را. هیچکس حق ندارد فرهنگ خودش را به دیگران تحمیل کند و ما اصلا اعتقاد نداریم که زاهدانیها، قمیها، شیعیان یا اهل سنت فرهنگهای سخت خود را تحت عنوان اسلام تحمیل کنند. همانطورکه اعتقاد نداریم غربیها لباسها و برهنگی خودشان را به اسلام تحمیل کنند.
اسلام از هر دو طرف مظلوم واقع شده است، هم از طرف کسانی که تمایلات برهنگی دارند و میگویند اگر بانوان سر برهنه باشند و پوششی نداشته باشند، اشکالی ندارد و هم از سمت بعضی فرهنگهای محلی که سختگیری میکنند. اسلام دین اعتدال و میانهروی است و برای هیچکس مشکل ایجاد نمیکند.
آیا شما تابهحال به مولویهایی که در امور دینی تندروی میکنند، تذکر دادهاید؟
ما در این مسیر آمدهایم و انشاءالله ادامه میدهیم. شما نگران نباشید. ما پیگیر این مسائل هستیم و پیشرفتهایی هم داشتهایم. الان فکر ما از خیلیها جلوتر است و نهتنها این موضوعات که شخصی است، بلکه فکر اسلامی و ظرفیت اسلام را هم میکنیم. ما معتقدیم اگر مسلمانان به ظرفیت اسلام برگردند و علمای شیعه و سنی در حوزههای علمیه به ظرفیت رسولالله (ص)، قرآن، اهلبیت، امام حسین(ع)، حضرت علی و حضرت زهرا(س) توجه کنند، اتفاقات خوبی میافتد. ما حاضریم در این زمینهها بحث کنیم و ببینیم کجاها کم است و آنها را با مذاکره و گفتوگو حل کنیم.
چنانکه تلاش میکنیم در افغانستان نیز انشاءالله ظرفیت آنجا را بالا ببریم و شرایطی ایجاد بشود که تمام اقوام اعم از شیعه، سنی، تمام مذاهب و تمام اقوام و گروهها در صلح زندگی کنند. ما پیگیر حقوق زنان و حقوق بشر در افغانستان هستیم و معتقدیم باید آنجا اثر بگذاریم. البته اگر دنیا اجازه بدهد که اینها تغییرات را ایجاد کنند. استدلال ما قرآنی و سیره حضرت رسول(ص) و زندگی بزرگان است. نظریههای شخصی نیست. ما معتقدیم که ظرفیت اسلام باید بر سر مسلمانان اِعمال شود.
آیا حاضر هستید از تریبون نماز به آقایان اهل سنت که بیش از 50 یا 60 سال دارند و میخواهند همسر چندم اختیار کنند، بگویید که حداقل به سراغ دختران 15، 16 ساله نروند؟
بله. من گفتهام و بارها گفتهام و هنوز هم میگویم. اتفاقا زمانی چند نفر از خانمهای بسیار روشن و تحصیلکرده از تهران آمدند و میهمان ما بودند، یکسری مشکلات را مطرح کردند در رابطه با مسئله زنان و همانجا از حرفهای من تشکر کردند. بسیاری از صحبتها ممکن است تبعاتی هم برای من داشته باشد. همانطورکه همین حالا، خیلی از افراد نزدیک به من گلهمند هستند که به طالبان تبریک گفتهام. ولی بعد اینها متوجه میشوند که تبریک من صحیح بوده و این نیاز به این دارد که مدتی زمان بگذرد. بعدا اینها در حق من دعای خیر خواهند کرد و متوجه خواهند شد که چه حکمتهایی در نظر من بوده و چه اتفاقات خوبی رخ خواهد داد. هم برای کشور ما خوب است و هم برای جهان اسلام و هم برای خود جامعه افغانستان.
آیا شما از وضعیت زنان و دختران در سیستانوبلوچستان اطلاع دارید؟ آیا میدانید دختران روستایی اندکی بعد از پایه ششم، امکان ادامه تحصیل پیدا نمیکنند؟ چون پس از پایه ششم، باید به شهر بیایند و فرهنگ منطقه یا فقر خانوادهها اجازه چنین کاری به آنها نمیدهد و در نتیجه دختران بازمانده از تحصیل خیلی زود و در موقعیتهایی بسیار نامناسب ازدواج میکنند. سؤال من این است که بهطور عملی برای دخترانی در این شرایط چه کردهاید؟
الان ازدواج دختران کمسنوسال در سطح استان به حداقل رسیده و شرایط خیلی تغییر کرده است. شاید ازدواج دختران کمسن موردی باشد و اکثرا دختران در سنین 18 و 20 تا 25 سال ازدواج میکنند. بحث اجبار در ازدواج برای دختران هم دیگر اینجا وجود ندارد و من بارها اجبار دختران به ازدواج را محکوم کردهام و گفتهام که هیچکس حق ندارد دختری را مجبور کند و شریعت ما هم گفته است که هیچ دختری را هیچکس حق ندارد بدون اجازه آن دختر و بدون رضایت و مشورت دختر به عقد کسی دربیاورد. من با پدران دخترها صحبت میکنم و الان ازدواج در سنین پایین بهشدت کاهش یافته و در حد ندرت است. ما توصیه میکنیم حتی درمورد ازدواج دوم، تا زمانی که کسی مشکلی ندارد و ضرورتی اتفاق نیفتاده، به همان روشی که قرآن فرموده و توصیه کرده به یک زن اکتفا کنید، هرچند اجازه ازدواج متعدد را بنا به حکمتهایی داده است. ولی ما همیشه صحبت میکنیم و توضیح میدهیم و در منابر جزء صحبتهای ماست. الان نسبت به گذشته خیلی در این منطقه تغییرات ایجاد شده و الحمدلله مردم روشن شدهاند و از دختران اجازه گرفته میشود و با آنها مشورت میشود و ما روی این مسئله کار میکنیم.
من در قفسه کتابخانه شما که نگاه کردم، فقط نشریات دینی بود. آیا مولوی عبدالحمید کتابی غیر از حوزه دینی مطالعه میکنند؟
من علاوه بر کتابهای دینی، کتابهای دیگر هم میخوانم. ولی چون درس میدهم فرصتم برای مطالعه کم است. البته من خیلی چیزها مطالعه میکنم و در مسائل دیگر هم الحمدلله اطلاعاتی دارم. در مسائل آبها و زمینشناسی گاهی با کارشناسان صحبت میکنم و آنها میگویند تمام صحبتهای شما علمی است. در مسائل سیاست و کشورداری هم مطالعات و نظراتی دارم. شاید تمام دانستههای من از طریق مطالعه نباشد و اغلب از راه فکرکردن و تحلیل است.
آیا شما تابهحال به سینما یا تئاتر رفتهاید؟
فرصت این کارها را نداشتهام.