|

در انتظار حقیقت

جمشید رحمانی‌فر در روزنامه شرق نوشت: بعد از دو سال انتظار، گفتند امروز یکشنبه سی‌ام آبان 1400 دادگاه برپا می‌شود و دادگاه دادِ عزیزان‌مان را که در هواپیمای اوکراینی با اصابت دو موشک پرپر شده بودند می‌ستاند.

در انتظار حقیقت

جمشید رحمانی‌فر در روزنامه شرق نوشت: بیرون از خانه سوز غوغا می‌کرد. سحری سرد و پاییزی بود و نسیم نمی‌وزید. برگ‌های چروک‌خورده یکی‌یکی شاخه‌ها را وداع می‌گفتند و به خاک می‌افتادند. بعد از دو سال انتظار، گفتند امروز یکشنبه سی‌ام آبان 1400 دادگاه برپا می‌شود و دادگاه دادِ عزیزان‌مان را که در هواپیمای اوکراینی با اصابت دو موشک پرپر شده بودند می‌ستاند. ما خانواده‌های جگرسوخته قرارمان ساعت هشت صبح در خیابان شریعتی تقاطع خیابان شهید بهشتی بود. من و عیال پاشنه کفشمان را ور کشیدیم و با حالی پریشان راه افتادیم. نیروهای انتظامی و گارد ویژه قبل از ما در صحنه حضور داشتند و ما خانواده‌ها با عکس جگرگوشه‌هایمان وارد شدیم. چند‌تایی لباس‌شخصی هم با الفاظی تند به استقبالمان آمدند. به طرف دادسرا حرکت کردیم. مردم زیادی با ما همدردی و همراهی می‌کردند.


مقابل دادسرا زیر تدابیر شدید انتظامی تمام محتویات کیف و لباس ما را تجسس کردند و ای کاش چنین تدابیری دست‌کم بعد از حادثه اعمال می‌شد تا اموال بچه‌های ما به تاراج نرود. خانواده‌ها تحت‌الحفظ در حرکت بودند و به جز پدر و مادر به برادر و خواهر و اقوام نزدیک جان‌باختگان اجازه ورود به دادگاه داده نشد. دادگاه رسمیت یافت. قاضی چند بار از کشته‌شدگان با عنوان شهدای حادثه‌ اوکراین یاد کرد که ما به شدت اعتراض کردیم و گفتیم اگر عزیزان ما پیش خداوند شهید محسوب شوند مایه افتخار ماست، به‌خصوص که هم در میدان علم و فرهنگ زحمت می‌کشیدند و هم بی‌‌گناه کشته شدند. از قاضی درخواست کردیم به جای واژه شهید از واژه‌ای مانند جان‌باختگان استفاده کند که ایشان پذیرفت. بعد 10 متهم خود را معرفی کردند.


یک بار دیگر زخمی در قلبمان دهان باز کرد و صدای شیون و گریه از هر گوشه بلند شد اما از سقف دادگاه فراتر نرفت. معاون دادستان شروع به قرائت کیفرخواست کرد. چند بار به قاضی اعتراض کردیم که معاون دادستان حق ندارد متن را بخواند و حتی حق ندارد در دادگاه حضور داشته باشد. چرا؟ چون پدری که دو عزیزش را در حادثه هواپیمای اوکراینی از دست داده است، چند وقت پیش گفته بود شما بچه‌های ما را کشتید و همین جناب معاون دادستان فرمایش کرده بودند که خوب کردیم کشتیم! با موافقت قاضی معاون دادستان از دادگاه بیرون رفت. در حین قرائت دوباره‌ کیفرخواست اعتراض‌هایی در میان خانواده‌ها درگرفت. تذکر دادیم که قرائت کیفرخواست به این شکل طبق آیین دادرسی و قانون موجه نیست چون تا این لحظه وکلای ما موفق به مشاهده و مطالعه‌ پرونده نشده‌اند. باید نتیجه‌ کارشناسی به وکلا ابلاغ می‌شد که نشده.


از طرف دیگر این حادثه توسط نیروهای مسلح انجام شده و عجیب اینکه کارشناسی هم توسط ستاد کل نیروهای مسلح انجام شده است با هیچ منطقی جور نیست. از طرف دیگر، ما این 10 متهم را متهمان اصلی نمی‌دانیم. همچنین به غارت اموال عزیزان‌مان معترضیم. چرا تا به حال به شکایت‌مان در این مورد رسیدگی نشده است؟ چرا هروقت آقای حاجی‌‌زاده اراده کرده‌اند تریبون صداوسیما در اختیارشان بوده و با حرف‌هایشان نمک بر زخم ما پاشیده‌اند اما این رسانه ملی که متعلق به همه است به خانواده‌ها اجازه نداده تا حرف‌هایشان بدون سانسور به گوش مردم برسد؟ چرا حکم منع تعقیب برای متهمان صادر شده است؟ چرا به مزاحمت‌هایی که تا به حال برای خانواده‌ها ایجاد شده است، رسیدگی نشده و فقط به پرداخت غرامت اشاره شده است؟ گرچه گرفتن غرامت حق خانواده‌هاست، اما ما غرامت نمی‌خواهیم،‌ بلکه به دنبال کشف حقیقت و اجرای عدالتیم.


در نهایت درخواست کردیم که قرائت کیفرخواست دیگر ادامه پیدا نکند. قاضی پذیرفت که چنین شود اما دستور داد برای اینکه قانون اجرا شود، بخشی از کیفرخواست خوانده شود. بعد از تنفس، جلسه‌ای با حضور قاضی، وکلا و چند نفر از خانواده‌ها برگزار شد. خانواده‌ها گفتند اگر به اعتراضات ما رسیدگی نشود دادگاه طبق قانون صلاحیت رسیدگی نخواهد داشت. در آن‌صورت چاره‌ای نداریم جز اینکه تصمیم دیگری بگیریم و از دیگر راه‌های قانونی اقدام کنیم. خواستیم تا نتیجه‌ کارشناسی در اختیار وکلا قرار گیرد و در جلسه‌ای دیگر به اعتراض‌ها رسیدگی شود.


خواسته دیگر ما این بود که کارشناسی بی‌طرف و مستقل به پرونده رسیدگی کند و از طریق مجامع معتبر بین‌المللی و مثلا ایکائو کارشناس مستقل و بی‌طرف خارجی به کار گرفته شود. در آن‌صورت هر رأیی صادر شود مورد قبول همه‌ خانواده‌ها خواهد بود. نکته‌ مهم دیگر این بود که حدود 22 یا 23 ماه خانواده‌ها در وضعیت روحی روانی وخیم به سر برده‌اند؛ خانواده‌هایی که پایشان به مطب پزشکان اعصاب باز شده و بعضا تا مرز خودکشی پیش رفته‌اند؛ خانواده‌هایی که شب‌ها عکس عزیزانشان را در آغوش می‌گیرند و به خواب می‌روند و نیمه‌شب با کابوس‌های سیاه و مرگ‌آلود از خواب می‌پرند؛ خانواده‌هایی که وقتی هواپیمایی را در آسمان می‌بینند چیزی در دلشان می‌شکند و فرو می‌ریزد و دلش را ندارند که به آسمان نگاه کنند و یا از مسیر فرودگاه بگذرند؛ خانواده‌هایی که وقتی می‌روند تا زمین وداع را که هواپیما در آنجا منهدم شده است گلباران کنند، توی خاک آن دور و اطراف تخیل می‌کنند که آیا عزیزانشان برمی‌خیزند تا همدیگر را در آغوش بگیرند؟
هرچه بود گذشت و ما دادگاه را ترک کردیم. الان که این مطلب را می‌نویسم قصدم نه افشای جریان دادگاه است، نه ورود به جزئیات و نه ایجاد جنجال. اما وقتی خبرنگاران را به دادگاه راه نمی‌دهند، کسانی باید حرف بزنند. هدف ما چیزی جز روشن‌شدن حقیقت و دادخواهی نیست، هرچند حتی اگر اراده‌ای جدی برای کشف حقیقت و دادخواهی در میان باشد هیچ دادگاهی در دنیا نمی‌تواند عزیزانمان را برگرداند. پس پیگیری ما برای جلوگیری از تکرار این حوادث است. فاجعه‌ای که اتفاق افتاد، فقط این نبود که گل‌هایی پرپر شدند، بلکه یک ملت و کشور و تمدن آسیب دید.


این هم حکایت من و همسرم بود. موقع برگشت، هنوز آسمان گرفته بود. در خیابان شریعتی رو به قبله و بهشت زهرا ایستادیم و مثل هر روز سلام دادیم. مادر نسیم گفت: «این‌طوری نمی‌شه! از راه دور فایده نداره. جمشید بیا بریم سر مزار نسیم و دیگر بچه‌های غریب و تنها و چهار کلمه باهاشون حرف بزنیم. ما قول دادیم پا پس نکشیم».