|

گفت‌وگوی «شرق» با سعید مدنی درباره مهاجرت

مسئله فردی یا سیستمی؟

در نمودارهای کاهش و افزایش میزان مهاجرت همیشه رابطه مستقیمی میان شدت‌گرفتن رفتن شهروندان از کشور و وضعیت اقتصادی دیده می‌شود.

مسئله فردی یا سیستمی؟

به گزارش روزنامه شرق، در نمودارهای کاهش و افزایش میزان مهاجرت همیشه رابطه مستقیمی میان شدت‌گرفتن رفتن شهروندان از کشور و وضعیت اقتصادی دیده می‌شود. در چهار سال دوم دولت حسن روحانی هم که برجام از میان رفت و در ادامه آن، شرایط پایدار اقتصادی‌ای که در پناه برجام شکل گرفته بود هم آسیب دید، موج مهاجرت از ایران بار دیگر شدت گرفت. حالا هم بیش از سه‌ماه از سکانداری سید‌ابراهیم رئیسی می‌گذرد و همچنان هیچ گشایش اقتصادی‌ای صورت نگرفته است. در کنارش صحبت از طرح‌های محدود‌کننده‌ای چون «طرح صیانت از کاربران فضای مجازی» موجب شده تا بار دیگر جریان مهاجرت در ایران روندی رو به افزایش داشته باشد. این دست طرح‌ها که تعدادشان هم کم نیست و به‌صورت مستقیم سبک زندگی مردم را نشانه گرفته‌اند، این روزها از دیگر عواملی هستند که گروه‌های زیادی را به مهاجرت می‌خوانند. در مقابل اما در ایران تلاش می‌شود که این عوامل نادیده گرفته شود. این نادیده‌گرفتن عوامل اصلی مهاجرت و اصرار بر عوامل دیگر موضوع گفت‌وگوی ما با سعید مدنی است.

چرا روایت رسمی از مهاجرت در ایران عوامل اقتصادی و فرهنگی مؤثر در مهاجرت را نادیده می‌گیرد؟


به نظرم اصلا روایت رسمی وجود ندارد. مثل خیلی چیزهای دیگر یک عدم آگاهی از وضعیت در اینجا وجود دارد. ممکن است شما ارزیابی مثبت یا منفی از مهاجرت تحصیل‌کردگان داشته باشید اما با کمی درایت می‌توانید به‌سادگی علل و عوامل سیل مهاجرت را جست‌وجو کنید و دریابید.


مهاجرت نخبگان و متخصصان جوان یکی از رویکردهای اساسی موانع توسعه در جوامع در‌حال‌رشد و به‌عنوان یک پدیده بین‌المللی در جوامع امروزی مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گیرد. اگرچه مسئله مهاجرت متخصصان‌ پدیده نوظهوری در جوامع امروز نیست اما به دلیل ابعاد گسترده‌ای که در دهه‌های اخیر در روند توسعه داشته، از جنبه‌های مختلفی قابل مطالعه است. فرار مغزها در دهه‌های اخیر و عصر توسعه نرم‌افزارها که میل به هماهنگی و هم‌سویی و شکستن مرزهای بین‌المللی دارد، غیر‌قابل‌مهار است. دو گروه «جاذبه‌های خارجی» و «دافعه‌های داخلی» زمینه‌ساز آن شده است. در‌هر‌حال همه می‌دانیم نخبگانی که می‌توانستند با توجه به ظرفیت بالقوه در خدمت بهبود زندگی در جوامع توسعه‌نیافته قرار گیرند، با مهاجرت این امکان را از هم‌میهنانشان می‌گیرند. اما خطای بزرگ آن است که این فرایند را حاصل توطئه دیگران بدانیم. اولین و مهم‌ترین مقصر مهاجرت نخبگان سیستم‌های مدیریتی هستند که با سیاست‌های ناصحیح و انبوهی از ناکار‌آمدی و بحران افراد تحصیل‌کرده را نیازمند مهاجرت می‌کنند. بنابراین پاسخ سؤال شما این است که مهاجرت تحصیل‌کردگان یکی از ده‌ها دلیل بی‌کفایتی و ناتوانی ساختارهای مدیریتی است و نشانه بحران ساختاری یعنی اشکالات اساسی در قوانین بالا‌دستی، رویه‌ها و مناسبات. تحصیل‌کردگان مایل به مشارکت در امور جامعه خود هستند و در یک ساختار غیردموکراتیک چنین فرصتی به آنها داده نمی‌شود. این مشکلی است که تنها با اصلاح و تغییر قوانین قابل حل است. تحصیل‌کردگان مایل‌اند متناسب با توانایی‌هایشان مسئولیت و اختیار داشته باشند و نه متناسب با نسبت رفاقت و فامیلی با عناصر قدرتمند سیاسی و این امکان در نظام رانتیر و رفاقت‌سالار (کرونیستی) ممکن نیست. نخبگان مایل‌اند متناسب با کار و توانایی‌هایشان امکان دسترسی به زندگی بهتر داشته باشند و این خواسته با وجود بحران ساختاری اقتصاد و تورم افسار‌گسیخته و فساد گسترده ممکن نیست. پس مهاجرت تحصیل‌کردگان در این ابعاد گسترده به چه معنا است. کدام سیستم مدیریتی را سراغ دارید که به این شکست اعتراف کند؟


چرا در ایران تلاش می‌شود مهاجرت را قبیح جلوه دهند، در‌حالی‌که تلاشی برای بهبود اوضاع و نگهداری سرمایه‌ها نمی‌کنند؟


نخبگان افرادی هستند که صاحبان فکر، شخصیت و توانایی‌های وسیع فکری و اهل اندیشه، فکر، نظریه، آینده‌نگری و دوراندیشی هستند. بر اساس گزارش‌های صندوق بین‌المللی پول، بی‌کاری، سطح پایین در‌آمد استادان و نخبگان، نارسایی مالی و اداری، کمبود امکانات تخصصی علمی و بی‌ثباتی از جمله دلایل مهاجرت ایرانیان است، همه می‌دانیم که در دهه‌های گذشته آمار مهاجرت دانشجویان نخبه از کشور به‌شدت افزایش یافته است. مهاجرت نخبگان ریشه در سازوکارهای نظام حکمرانی دارد. همواره جامعه ایران با فشارهای درونی و بیرونی مواجه بوده است که این عوامل در حوزه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر نخبگان فرهنگی تأثیر بسزایی بر مهاجرت داشته است. بنا‌براین می‌بینید که جای قربانی و متهم را باید دقیق بشناسیم. مهاجر قربانی است. قربانی نظام مدیریت، قربانی سیستم ناتوان در ایجاد رفاه، امنیت و توسعه، قربانی سیستم فساد که در آن منافع باندها موجب زیر‌پا‌گذاردن منافع ملی می‌شود، قربانی فقر و نابرابری و تورم ساختاری.


چقدر همین نادیده‌گرفتن منجر به افزایش مهاجرت می‌شود؟


ببینید مطالعات گسترده‌ای در ایران و جهان درباره مهاجرت تحصیل‌کردگان شده است که اغلب نتایج مشابهی را گزارش کرده‌اند. مثلا در نظریه محرومیت نسبی گفته می‌شود خانوارها نه‌تنها در جهت بهترشدن در‌آمدشان فعالیت می‌کنند‌ بلکه می‌خواهند در‌آمدشان را نسبت به درآمد دیگران در اجتماع ترفیع دهند، اگر خانوارها در‌آمدشان پایین باشد، به‌طور نسبی و مطلق احساس محرومیت می‌کنند و در نتیجه انگیزه مهاجرت به همان میزان بالاتر خواهد رفت و مهاجرت پاسخی نهایی به محرومیت نسبی است‌. در نظریه چرخش مغزها تأکید می‌شود حرکت و سیر نخبگان در نقاط مختلف تمدنی جهان حرکتی طبیعی و ضروری برای توسعه است، در‌واقع، فرد متخصص به خارج از کشور مهاجرت کرده، مطالعه و تحصیل می‌کند، بر تجربه کاری خود می‌افزاید و در‌نهایت با اندوخته و اطلاعات بیشتری نسبت به قبل آنها را در کشور خود به کار می‌بندد. و هر مکانی که زمینه مناسب‌تری را مهیا کند، طبیعتا جذابیت‌های بیشتری برای حضور نخبگان خواهد داشت. اما اگر کشور مبدأ جاذبه لازم را برای برگشت نداشته باشد، چرخش کامل انجام نمی‌شود و فقط به رفت منجر خواهد شد. مطابق نظریه جهان‌گرا یا بین‌المللی مهاجرت فرار مغزها منعکس‌کننده عملکرد بازار بین‌المللی برای یکی از عوامل خاص تولید یعنی سرمایه انسانی است. در این الگو، سرمایه انسانی مانند سرمایه فیزیکی از مناطق با مشاغلی که دارای بازده پایین‌تری است خارج شده و به قسمت مناطق با مشاغلی که بازدهی بیشتری دارد، جریان می‌یابد. بر این اساس اگرچه ممکن است مهاجرت بین‌المللی نیروی انسانی نخبه به زیان ایران باشد ولی مهاجرت بین‌المللی نیروی متخصص موجب افزایش منافع جهانی خواهد شد. پس تنها راه کاستن از زیان کشور، این است که نظام حکمرانی به‌گونه‌ای عمل کند که جاذبه لازم برای برگشت باشد. نظریه وابستگی هم از گذشته مطرح بوده و بر اساس آن فرایند جهانی‌شدن و افزایش تعاملات منجر به مهاجرت اقتصادی مهاجران از بخش‌های کم‌توسعه به مناطق پر‌رونق عوامل برون‌زا است. به‌عبارت‌دیگر فرایند مهاجرت نخبگان در طول زمان منجر به عدم تعادل ساختی در نظام آموزشی خواهد شد و این خود، سایر نهادهای اقتصادی و سیاسی را دچار عدم تعادل خواهد کرد. نیروی کار کشورهای اقماری و توسعه‌نیافته در خدمت کشورهای توسعه‌یافته قرار می‌گیرد و این شکاف و فاصله بین کشورهای توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته را هر‌روز عمیق‌تر می‌کند و موجب تشدید عدم تعادل در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی در کشور مبدأ می‌شود.


به نظر من یکی از مهم ترین نظریاتی که پدیده مهاجرت را به‌خوبی تبیین کرده است، نظریه جاذبه و دافعه است. بر اساس این نظریه افراد مهاجر غالبا تحت تأثیر عوامل جاذب نقاط مهاجرپذیر به عبارتی خاستگاه و عوامل دافع نقاط مهاجر‌فرست به‌عبارتی، مجموعه‌ای از علل و عوامل محیطی اعم از درون‌مرزی و برون‌مرزی قرار می‌گیرند. هر‌یک از مناطق و کشورها دارای عوامل مثبت و منفی و خنثی هستند که مردم را از آن محل دور، جذب‌ یا بی‌تفاوت می‌کنند و اثر هریک از این عوامل بنابر شخصیت و خصوصیات فردی شامل سن و تحصیلات و سطوح مهاجرت و ... متفاوت خواهد بود. البته توجه داشته باشید که برخی عوامل برای اکثر مردم مهم هستند؛ مثل دستمزد بالا، ‌فرصت‌های شغلی بیشتر‌ و تسهیلات رفاهی بهتر. پس برخی عوامل دافع و مهاجر‌فرست عبارت‌اند از شرایط نامطلوب اقتصادی و تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و کم‌توجهی به امور پژوهش و رقابت‌پذیری در سطوح پایین و عدم انطباق سطح استانداردهای زندگی با معیارهای جهانی، بحران اشتغال و پایین‌بودن سطوح دستمزدها در مقایسه با کشورهای توسعه‌یافته، ضعف سیستم آموزشی در دانشگاه‌ها، پایین‌بودن سطح تکنولوژی و عدم برنامه‌ریزی در جذب نخبگان، کاهش شأن و منزلت اجتماعی و وضعیت اجتماعی زنان است و عوامل جاذب یا مهاجر‌پذیر مثل، امید به آینده بهتر، امکانات صنعتی کشورهای توسعه‌یافته، دسترسی به فرصت‌های آموزشی بهتر، درآمد بالاتر فعالیت‌های پژوهشی، جذابیت زندگی مدرن، دسترسی آسان به فرصت‌های شغلی، میل به ثبات سیاسی و اجتماعی، کاهش فاصله اطلاعاتی و جهانی‌شدن، هستند. به نظر می‌رسد نظریه جاذبه و دافعه قابلیت بیشتری در تحلیل مهاجرت نخبگان و تحصیل‌کردگان ایران دارد.


تا اطلاع ثانوی همه این شرایط به قوت خود باقی هستند. عوامل دافعه قدرتمند‌تر شده‌اند و عوامل جاذبه در داخل کشور هم هرروز کم‌رنگ‌تر و بی‌رمق‌تر. در این صورت این سیل مهاجرت با قوت بیشتر ادامه خواهد یافت و کشور را از نیروی ماهر محروم خواهد کرد.


در شرایط بحرانی کنونی تصویب چنین طرح‌هایی نشان‌دهنده همان بحران‌های ساختاری است که به آن اشاره کردم. یعنی رویه‌ها، مناسبات و قوانینی که موجب شده تا افرادی به‌عنوان نماینده مردم انتخاب شوند که بسیار ناتوان‌تر از آن هستند تا بحران‌های کنونی ایران را درک کنند، چه رسد به آنکه راه‌حلی برای خروج از بحران‌ها ارائه دهند.