|

تاریخ ملت ما در گذر به شهرنشینی

محمود دولت‌آبادی و قصه اجتماعی

گرچه محمود دولت‌آبادی بیشتر با رمان‌هایش شناخته می‌شود اما او در سال‌های نخست داستان‌نویسی‌اش، مجموعه‌داستان‌هایی منتشر کرده بود که خصوصیات اصلی جهان داستانی او به وضوح در آنها دیده می‌شود.

گرچه محمود دولت‌آبادی بیشتر با رمان‌هایش شناخته می‌شود اما او در سال‌های نخست داستان‌نویسی‌اش، مجموعه‌داستان‌هایی منتشر کرده بود که خصوصیات اصلی جهان داستانی او به وضوح در آنها دیده می‌شود. درواقع از همان دهه 40 و اوایل دهه 50 که اولین داستان‌های دولت‌آبادی منتشر شد، او نشان داد نویسنده‌ای است که هم شیوه نگارش و هم محتوا و رئالیسم آثارش متفاوت و خاص خود او است. «کارنامه سپنج»، مجموعه‌ای فراهم‌آمده از داستان‌های 15ساله دهه 40 و نیمه اول دهه 50 است که اولین‌های دولت‌آبادی را دربرگرفته است. «ادبار و آیینه» به سال 41 -40، و بعد «گلدسته و سایه‌ها»، سال 44، «بیابانی و هجرت» سال 45. «آوسنه باباسبحان» 46، «باشبیرو»، 50 – 47، «گاورِبان» 48، «عقیل‌عقیل» 51، «سفر» 52، «از خم چنبر» 53 و «دیدار بلوچ»، 53. از میان این داستان‌ها «آوسنه باباسبحان» و «عقیل‌عقیل» از بقیه معروف‌ترند و بیشتر خوانده شده‌اند. مثلا «عقیل‌عقیل» همان‌طور که خود دولت‌آبادی گفته است، حلقه گسست و پیوست او در داستان‌نویسی است. دولت‌آبادی این 10 کتاب را عزیزترین نوشته‌هایش می‌داند که در دوره‌ای دشوار از زندگی‌اش آنها را نوشته است: «این داستان‌ها در دوره‌ای از زندگی من نوشته شده‌اند که جا و مکانی برای نوشتن‌شان نداشتم... یادم هست داستان گاواره‌بان را در قهوه‌خانه نبش خیابان کوشک به پایان رساندم. پس چنین داستان‌هایی از صمیمیت خاصی برخوردار باید باشند. باری... به‌اصطلاح عارف و عامی از این داستان‌ها استقبال کردند و شاید به همین مناسبت و بهانه بود که مرا بازداشت کردند بردند زندان ... بله... این داستان‌ها زندگی مرا رقم زدند!».

محمدعلی سپانلو در کتاب «بازآفرینی واقعیت» داستان «هجرت سلیمان» را از دولت‌آبادی انتخاب کرده و درباره داستان‌های دوره اولیه داستان‌نویسی دولت‌آبادی نوشته بود:

«اکنون دولت‌آبادی شاخص است. نویسنده‌ای از مکتب گورکی به خصوص در روش نزدیک شدن به موضوع. آوسنه باباسبحان، لایه‌های بیابانی، گاواره‌بان و اجباری معرفت همه‌جانبه دولت‌آبادی را با محیط اثرش نشان می‌دهد. آن‌گاه که تحلیل نهایی رابطه‌ها، تصویر دقیق برخوردها، شکل استخوان‌دار زبان از صافی قریحه‌ای دردمند اما غیر متظاهر بیان شود، یک نتیجه فوری به دست آمده است: قصه اجتماعی ساخته شده».

دولت‌آبادی با داستان‌های «کارنامه سپنج» جایگاه خودش را در داستان‌نویسی فارسی یافت و با نوشتن رمان‌هایش و به خصوص «کلیدر» و «جای خالی سلوچ» به نویسنده‌ای با جهان داستانی خاص خودش بدل شد. دولت‌آبادی در گفت‌وگو با امیرحسن چهل‌تن و فریدون فریاد در کتاب «ما نیز مردمی هستیم»، درباره «کلیدر» گفته بود: «دیگر گمان نمی‌کنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کامل‌تر از کلیدر بکنم... کلیدر از جهت کمی و کیفی کامل‌ترین کاری است که من تصور می‌کرده‌ام که بتوانم انجام بدهم؛ و شاید بشود گفت در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.» «کلیدر»، مشهورترین اثر دولت‌آبادی، رمانی است در ده جلد و بالغ بر سه هزار صفحه که بیشتر از پانزده سال زمان برده تا نوشته شود. آن را می‌توان حجیم‌ترین رمان فارسی دانست و به قول چهل‌تن در کتاب «محمود دولت‌آبادی»، رمان عظیم روستایی است «با زبانی فخیم و حماسی و بیش از شصت شخصیت که جملگی تمام و کمال پرداخت شده‌اند». ویژگی‌ و خصوصیات جهان داستانی دولت‌آبادی عیان‌تر و کامل‌تر در این رمان دیده می‌شوند که از جمله آنها «آرمانی دیدن آدم‌های معمولی و فرودست است که برخی از آنها مقل قهرمان داستان، گل‌محمد تا حد یک قهرمان حماسی برکشیده می‌شود. دیگر، حضور نویسنده در جابه‌جای داستان است که تا حد یک سبک خاص، بر این اثر نشان بر جای می‌گذارد. این خصیصه به همراه لحن و بافت ویژه کلام یادآور سنتی از روایت شفاهی زبان فارسی‌ست و در لحظاتی چنان با این سنت یکی می‌شود که نویسنده ناگهان حضور خود را به خواننده یادآوری می‌کند و می‌گوید این مارال من است که وصفش را می‌خوانید». چهل‌تن «کلیدر» را «تاریخ ملت ما در گذر به شهرنشینی» دانسته و نوشته: «کلیدر داستان روستاییان، دهقانان، زمینداران و اربابان است، کلیدر داستان عشق هم هست، داستان سیاست هم هست و این‌ها همه منظومه‌ای است که جزءبه‌جزء‌اش با دقتی ستودنی در یکدیگر تنیده شده و با هم در نظمی منطقی به سر می‌برند».

«جای خالی سلوچ»، دیگر رمان‌ شاخص دولت‌آبادی است که اغلب در کنار «کلیدر» گذاشته شده یا با آن مقایسه شده است. این رمان با غیبت سلوچ آغاز می‌شود. مهاجرت و از جا کنده شدن از مضامین تکرارشونده آثار دولت‌آبادی است که در اینجا نیز به گونه‌ای درخشان به آن پرداخته شده است. حوادث رمان در دوره اصلاحات ارضی و در روستایی با نام «زمینج» رخ می‌دهد. سلوچ صنعتگر و کارگری است که برای گذران زندگی هر کاری می‌کند: «مثل کیمیاگرها کار می‌کرد سلوچ، همه کندوهای آرد و غله، همه تنورهای نو زمینج با دست‌های لاغر و انگشت‌های کشیده سلوچ تیار شده بود. تا محتاجش بودند، همه در او به چشم یک صنعتگر نگاه می‌کردند. به چشم کسی که از هر انگشتش کاری، هنری می‌چکید: سلوچ تنورمال، سلوچ مقنی، سلوچ لاروب، سلوچ دروگر، سلوچ تاق‌زن، سلوچ پشته‌کش، سلوچ نجار، سلوچ نعلبند. حتی از دهات اطراف می‌آمدند و می‌بردندش که برایشان تنور بسازد. گِل به سر انگشت‌های سلوچ موم بود». بیکاری و فقر و کساد روستا وضعیتی بحرانی را رقم می‌زند و چاره‌ای جز رفتن باقی نمی‌ماند؛ به قول چهل‌تن، وقتی تکه‌زمینی که بر آن به دنیا آمده‌ای تو را پس می‌زند، چاره‌ای جز رفتن نیست: «ویرانی و پریشانی از همه‌سو؛ دیگر جای ماندن نیست. همه می‌روند، حتی ابراو و مرگان و آنکه می‌ماند فقط عباس است تا با کمک رقیه، هووی پهلوشکسته هاجر، خانه مرگان را به شیره‌کش‌خانه بدل کند».

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها