گفتوگو با آنی ارنو، برنده نوبل ادبیات درمورد خاطراتش و دلیل دفاع او از جنبش «من هم»
تاریخ جمعی
آنی ارنو، یکی از برجستهترین نویسندگان فرانسه است که جوایز مختلفی برای کتابهایش دریافت کرده، از جمله جایزه 2017 «مارگریت یورسنار» برای تمام آثارش. او در انگلستان گمنام بود تا اینکه خاطراتش با عنوان Les Années به زبان انگلیسی («سالها» با ترجمه الیسون ل استریر) منتشر شد و کاندیدای جایزه بینالمللی من بوکر شد. این کتاب در فرانسه پرفروش شد و به گفته جان بنویل، نویسنده «او با آمیختن خاطرات، رؤیاها، حقایق و تأملات، به شکلی بینظیر دورانی را زنده میکند که آن را زیسته بودیم و زندگی میکنیم».
کیم ویلشر، ترجمه مریم محمدی: آنی ارنو، یکی از برجستهترین نویسندگان فرانسه است که جوایز مختلفی برای کتابهایش دریافت کرده، از جمله جایزه 2017 «مارگریت یورسنار» برای تمام آثارش. او در انگلستان گمنام بود تا اینکه خاطراتش با عنوان Les Années به زبان انگلیسی («سالها» با ترجمه الیسون ل استریر) منتشر شد و کاندیدای جایزه بینالمللی من بوکر شد. این کتاب در فرانسه پرفروش شد و به گفته جان بنویل، نویسنده «او با آمیختن خاطرات، رؤیاها، حقایق و تأملات، به شکلی بینظیر دورانی را زنده میکند که آن را زیسته بودیم و زندگی میکنیم».
آنی ارنو، نویسنده هشتادودوساله فرانسوی، شانزدهمین چهره فرانسوی و هفدهمین زنی است که جایزه نوبل را به دست آورده است. پیش از او، نوبل ادبیات در سال 2014 نصیبِ پاتریک مودیانو، نویسنده فرانسوی شده بود. کمیته نوبل روز پنجشنبه، ششم اکتبر (چهاردهم مهر) آنی ارنو را به خاطر «کشف ریشهها، بیگانگیها و محدودیتهای جمعی حافظه شخصی» و «شهامت و تیزهوشی واقعگرایانه» شایسته دریافت نوبل ادبیات امسال دانست. آنی ارنو پس از دریافت نوبل ادبیات در مصاحبهای جایزه نوبل را افتخاری بزرگ و پرمسئولیت خواند و حمایت خود را از فعالان حقوق زنان در ایران و سراسر جهان، اعلام کرد. از ارنو تاکنون چندین کتاب از جمله «شرم»، «یک زن» و «جایگاه» به فارسی منتشر شده است.
آنی ارنو در مصاحبهای با «گاردین» که روز ششم آوریل 2019 منتشر شد، از خاطرات منحصربهفرد خود که نامزد جایزه بینالمللی من بوکر شده بود و دلیل دفاعش از جنبش اجتماعی «من هم» (#MeToo) گفته است، این گفتوگو را که بیانگر خاستگاه و اندیشههای این نویسنده برنده نوبل است در ادامه میخوانید.
شما کتاب «سالها» را با استفاده از یک «شخص» و «ما» و گاهی «او» (مؤنث) یا «آنها» نوشتهاید اما هیچجا از «من» استفاده نکردهاید، چیزی که حتی برای یک زندگینامه غیرشخصی نامعمول است.
وقتی به زندگیام فکر میکنم، داستانم را از کودکی تا امروز میبینم، اما نمیتوانم آن را از دنیایی جدا کنم که در آن زیستهام؛ داستان من با داستانهای نسل من و رویدادهایی آمیخته شده که برای ما رخ داده است. در سنت زندگینامهنویسی، ما از خودمان صحبت میکنیم و رویدادها در پسزمینه هستند. من این روال را برعکس کردهام. این داستان رویدادها و جریان رویدادها و هر چیزی است که طی شصت سال زندگی یک فرد تغییر کرده اما از طریق «ما» و «آنها» روایت میشود. رویدادهای کتاب من متعلق به همه است، متعلق به تاریخ و جامعهشناسی است.
«سالها» گزارش رویدادها و تحولات بیش از نیمقرن فرانسه است و با وجود اینکه روایتی از تأثیر رویدادهای جهانی - بیتلز، جنگ عراق و یازده سپتامبر- به دست دادهاید، اما این روایت از دیدگاه فرانسوی است. استقبال کشورهای دیگر از کتاب شما چگونه بود؟ از اینکه کتاب شما نامزد جایزه من بوکر بینالمللی شد، غافلگیر نشدید؟
چرا، خیلی غافلگیرشدم. اما در آلمان و ایتالیا استقبال خوبی از آن شد و به چینی هم ترجمه شد، بنابراین جذابیتش باید بیش از صرفا تاریخ فرانسه باشد. با اینکه با صراحت نمیگویم اما به طور مشخص تاریخ زندگی شخصی؛ زندگی خودم و خاطرات خودم است. من این تاریخ جمعی را به کمک احساسات و خاطراتم بازگو میکنم. شخصیت اصلی، زمان و گذر زمان است که همهچیز را، از جمله زندگی ما را، با خود میبرد.
روایت شما در این کتاب اصلا احساساتی نیست. بسیاری از مسائل شخصیتان را بازگو میکنید: از خانوادهتان، فرزندانتان، جدایی از همسرتان؛ از رابطه جنسی مینویسید اما از عشق نمیگویید. به آلزایمر مادرتان اشاره میکنید، از نگاه چشمهای گربهای میگویید موقعی که دارند از روی ترحم خلاصش میکنند. و از حسادتتان میگویید، زمانی که عشق سابقتان، شریک جوانتری پیدا میکند، اما بقیه کتاب بهشدت غیراحساسی است.
من نویسندهای نیستم که تمرکزم روی احساسات باشد و این موضوع «سالها» نیست. هدفم این نبود که از مسائل شخصی حرف بزنم. با توصیف تصاویر میشود شخصیت را پرداخت. برای هر دهه من به یک تصویر توجه میکنم و لباسها و نورها را توصیف میکنم و خودم را در آن لحظه تصور میکنم. به کمک تصاویر، به طور گذرا به مرگ پدرم اشاره میکنم و به بچههایم، اما از احساسات چندان صحبت نمیکنم.
شما از خانواده متوسطی بودید -والدین شما مغازه کوچکی داشتند- اما به دانشگاه رفتهاید. نویسندگان فرانسوی با پیشینه طبقه کارگری، همچون ادوارد لوئیس درمورد این نوشتهاند که چطور تحصیلات دانشگاهی سبب فاصلهگرفتنشان از خانوادههایشان شد.
اتفاق نادری بود اما من تنها فرزند بودم -خواهرم قبل از تولدم فوت کرده بود- و از آنجا که مادرم شخصیتی قوی داشت و عاشق مطالعه بود، به این سمت رانده شدم. بله موجب فاصله من از خانوادهام شد. این فاصله، موضوع کتاب اولم در چهل سال پیش شد.
از میان شش دههای که «سالها» در بر میگیرد، آیا دورهای هست که به عنوان دورهای جذاب، سازنده یا شاد، از آن یاد کنید؟
به لحاظ تجربه جمعی، دوره قبل از 1968، عصر بیتلها، تا دهه 1980، شاید جذابترین دوره باشد. به لحاظ شخصی، درخشانترین دوره زندگی من بین 45 و 60 سالگی بود، زمانی که حس میکردم واقعا زنی آزادم که هر کاری میخواهم میتوانم بکنم. دوره آزادی بزرگی برایم بود، زمانی که احساس خوبی به زندگی داشتم.
و حالا؟
حالا پیر شدهام و همیشه کمی ناخوشی و خستگی پیش میآید. در یکی از کتابهای آخر سیمون دوبوآر، زنی هست که باور دارد اینکه در پشت سر خود گذشتهای دور و دراز داشته باشیم، دلپذیر و شیرین است. این از احساساتی است که در این سن بسیار بدیهی است. این شیرینی که با پیری به دست میآید و در آخرین تصویر کتاب «سالها» هم هست؛ عکسی از زنی در کنار نوهاش.
شما در این کتاب، از فمینیسم در حال رشد میگویید، اما همزمان سردرگمی زنان همنسل خود را هنگام مواجهه با ازدواج و خانواده، بازگو میکنید. امروز چه احساسی نسبت به فمینیسم دارید، بهخصوص نسبت به جنبش «من هم» (#MeToo) که در فرانسه با آن برخوردهای متفاوتی شده است. برای مثال کاترین دنوو میگوید در این جنبش زیادهروی شده است.
وقتی دنووو این حرف را زد، من پاک شرمنده شدم. این تفکر گروهی از زنان مرفه بود. حقیقتش، به نظرم حرفش نفرتانگیز بود. من جنبش «من هم» را کاملا قبول دارم. مسلما زیادهرویهایی میشود اما نکته مهم این است که زنان دیگر زیر بار این نوع رفتار نمیروند. در فرانسه ما زیاد درمورد فرهنگ اغواگری میشنویم اما این اغواگری نیست، تسلط مردانه است. سوءاستفاده فقط در حوزه جنسی نیست، همهجا هست، از جمله در ادبیات. زنان نویسنده کمتر در برنامههای تلویزیونی دعوت میشوند، جایی که مردها سه برابر زنان هستند. این تفکر وجود دارد که زنان «رماننویس» هستند و مردان «نویسنده»...
به قول خودتان شما همیشه خوانندهای مشتاق بودهاید. کدام کتابها روی شما اثرگذار بودهاند؟
مشکل میشود انتخاب کرد. یک زمانی، کتاب «خواجه مؤنث» ژرمن گریر را میخواندم، زمانی که خواندن مهم بود و بر سبک نوشتنم تأثیر میگذاشت. «تهوع» ژان پل سارتر، «جنس دوم» سیمون دوبوآر و آثار ویرجینیا وولف را میخواندم، نویسندهای فوقالعاده که در دهه بیست زندگیام کشف کردم و کارهای ژرژ پرک. اینها کتابهایی بود که میخواستم بخوانم و مثل آنها بنویسم. اما فقط داستان و محتوا مهم نبود، بلکه فرم اهمیت داشت.
در حال حاضر چه کتابهایی میخوانید؟
الان کتاب Flâneuse، «زنانی که در شهرهای پاریس، نیویورک، توکیو، ونیز و لندن پرسه میزنند» نوشته لورن الکین را میخوانم. flâner (پرسهزنی)، در فرانسه کنشی مردانه است و الکین به طرز جالبی آن را درمورد زنان به کار برده است.