مهدی فصیحیهرندی، پژوهشگر سیاستگذاری آب:
جدال آب جدال ارزشهاست
یک پژوهشگر سیاستگذاری آب گفت: شاهکلید و شاهبیت این مناقشات این است که دعوای آب دعوای ارزشهاست؛ یعنی یک ارزشی از یک طرف در یک جایی سلب شده یا خللی به آن وارد شده است.
به گزارش روزنامه شرق، کمتر از پنج ماه پس از اعتراضات شهروندان خوزستان به بحران آب در این استان، در هفتههای گذشته مردم اصفهان در بستر خشکیده زایندهرود بسط نشستند. با توجه به خشکسالی کمسابقه سال گذشته و پیشبینی تداوم آن در سال آبی پیشرو به نظر میآید مناقشات آبی به این زودیها پایان نیابد. در ادامه سلسله مصاحبههای «شرق» و مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه با کارشناسان حوزه آب، مهدی فصیحیهرندی، پژوهشگر سیاستگذاری آب، معتقد است ریشه اصلی بحران آب در ایران «شکاف توسعهای» است. این پژوهشگر با قراردادن امنیت آبی در صدر اولویتهای کشور، مدیریت آن را منوط به مجموعه اقداماتی در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی میداند. این پژوهشگر تغییر الگوی توسعه و اراده سیاسی را دو ضرورت عبور از بحران آب میداند.
در شش ماه گذشته بحران آب در نقاط مختلفی خود را نشان داده است، از نظر شما وضعیت آب در آینده چگونه پیش خواهد رفت؟
آب اصلیترین مسئله کشور درحالحاضر است، اگر سه مسئله را برای کشور لیست کنیم، موضوع امنیت آبی، امنیت غذایی و کرونا سه اولویت اصلی هستند. اصل مسائل آبی ایران در فلات مرکزی خود را نشان میدهد، هرچند در شمال شرقی کشور در اطراف مشهد هم این مسائل را داریم اما اگر بخواهیم سه محدوده را بهعنوان مناطقی که بحران آبی در آن دیر یا زود خود را نشان خواهد داد معرفی کنیم، فلات مرکزی، شمال شرق کشور و محدوده اطراف تهران است. در این مناطق قطعا بهزودی به مشکل برخواهیم خورد؛ چراکه شکاف منابع و مصارف آن بهطور تصاعدی درحال بالارفتن است. نکتهای که باید به آن توجه شود این است که این اتفاق بههرحال قابل پیشبینی است، اگر هم مانند سال آبی 98-99 سال پرآبی داشته باشیم، یک سال مقطعی و گذراست و همینطورکه میبینید، از سال اوج ترسالی به کمینه بارش و خشکسالی رسیدهایم؛ بنابراین نکته مهم این است که نظام حکمرانی ما باید به این اجماع برسد که از توزیع عادلانه آب به توزیع عادلانه کمیابی آب حرکت کند. با اشاره کنم که نشانههایی از این موضوع مثل ایجاد کمیتههای سازگاری با کمآبی را میتوان دید اما بهطور واقعی تغییری دیده نمیشود؛
برای مثال ما میدانیم در حوضه فلات مرکزی با کمیابی آب مواجه هستیم یا ما سالهای سال با کاهش منابع آبی در حوضه کشفرود در مشهد مواجه هستیم، اما هیچ اقدامی برای مواجهه به این موضوع صورت نگرفته است. شهر مشهد همچنان در حال توسعه است، چندین صنعت آببر در استان خراسان در حال جانمایی است و بسیاری موارد مشابه آن. خب این دیگر نیاز به پیشبینی ندارد، شما مطمئن باشید ما در مشهد هم با مشکل مواجه خواهیم شد.
اینها این کارها را میکنند و بعد دوهزارو500 کیلومتر پایینتر آب را به شهرها و صنایع میرسانند. این چه مدل توسعهای است که ما ابتدا میسازیم و سپس برای تأمین منابع آبی آن به فکر چاره میافتیم. در همه کشور شما میتوانید این موضوع را ببینید. مثال دیگر آن طرح انتقال آب خلیج فارس به مناطق مرکزی کشور است. این طرح فاجعه است و این اصلا به موضوعات زیستمحیطی نمیرسد، در سطح اقتصادی این طرح یک فاجعه است.
انتقال هر مترمکعب آب خلیج فارس به صنایع اصفهان 110 هزار تومان برآورد هزینه دارد. یعنی یک مترمکعب آبی که شما در تهران با میانگین 800 تومان تحویل میگیرید، این عدد آنجا 110 هزار تومان درمیآید. بهخاطر همین هزینه طرحهایی که تاکنون بهرهبرداری شده است، مورد استفاده صنایع قرار نمیگیرید؛ برای مثال چادرملو از آب انتقالیافته به کارخانهاش استفاده نمیکند! با اینکه این آب موجود است. میخواهم بگویم این تفکر و رویکرد که ما به توسعه داریم، بالاخره یکجا سر باز میکند. ما نمیخواهیم بپذیریم که این رفتار درست بوده و همچنان به دنبال تأمین منابع آب برای این طرحها هستیم و این مشخص است که سطح تنازعات را بالا خواهد برد. شما مطمئن باشید که 15 سال دیگر تنازعاتی میان استان هرمزگان و یزد شکل خواهد گرفت، به خاطر اینکه میگویند شما آب دریا را از کنار ما به یزد میبرید اما فلان شهر و فلان روستا در کنار دریا به آب دسترسی ندارد.
هرچه بیشتر پیش میرویم، تنازعات آبی میان استانها بیشتر میشود، ریشه این تنازعات کجاست؟
شاهکلید و شاهبیت این مناقشات این است که دعوای آب دعوای ارزشهاست؛ یعنی یک ارزشی از یک طرف در یک جایی سلب شده یا خللی به آن وارد شده است. منظور از ارزش همیشه اقتصادی نیست، ارزشهای سیاسی و اجتماعی را نیز شامل میشود. شما اگر دقت کنید، بهطور طبیعی مناقشات آبی ناشی از شکاف توسعهای است؛ یعنی شما اگر شاخصهای توسعهای این مناطق را نگاه کنید، متأسفانه اینها درگیر شکاف توسعهای هستند؛ منظور از شکاف توسعهای شکاف میان داشتهها و مطالبههاست.
این شکاف توسعهای وقتی با زمینه مرتبط با خودش پر نمیشود، با آب میخواهد پر شود. وقتی در جایی اشتغال پایین باشد، آن منطقه کمترتوسعهیافته تلقی میشود، از دل آن شاخص فلاکت بالا هم درمیآید. این اشتغال وقتی در محدوده آمایش سرزمینی ایجاد نمیشود، آنگاه در دسترسترین منبعی که میتواند به ظاهر اشتغال ایجاد کند، منابع طبیعی و بهصورت خاص آب است. مثلا قبلا وقتی در روستاها گازکشی صورت نگرفته بود، بهوسیله سوزاندن جنگلها این شکاف توسعهای پر میشد. الان کمبود اشتغال خود را میخواهند از طریق مصرف آب جبران میکند.
ما آب را تصاحب میکنیم، جدال بر سر دسترسی و جذب منابع آبی صورت میگیرد و این باعث شکلگیری یک مناقشه آبی میشود. البته دلایل دیگری هم به این مناقشات دامن میزند. برای مثال بخشی از مناطق کشور نمایندگان و مرتبطان بیشتری در قدرت دارند و برخی نقاط دیگر تهی از چنین دسترسیهایی هستند. این مناطق ریشه توسعهنیافتگی خود را در عدم حضور در قدرت میبینند و بنابراین بهجای اینکه به دنبال ریشههای اصلی عدم توسعهیافتگی خود باشند، به دنبال تصاحب قدرت میروند. در ایران آب یکی از مظاهر قدرت است و وقتی آب را در اختیار بگیرید، قدرت را در اختیار گرفتهاید.
نکته مهم این است که این منازعات همیشه درحال رخدادن بوده است اما ما فقط به منازعات بزرگ توجه میکنیم. الان آب همین دریاچه خلیج فارس که در نزدیکی تهران است، برای دشت فشافویه است و سالهای 91-92 کشاورزان فشافویه برای تظلمخواهی آمدند و اظهار میکردند که این آب برای ماست اما شما آن را برای تفریح به تهران آوردید. یا انتقال آب سد طالقان به تهران هم نمونه دیگری از آن است که درحالیکه مناطق اطراف طالقان آبی برای کشاورزی ندارد، آب آن به تهران میرسد و شما تعداد بیشماری از این تنازعات پنهان را میتوانید پیدا کنید.
شما مسئله اصلی را شکاف توسعهای و توسعه نامتوازن مطرح کردید، راهکارهای مثل انتقال صنایع یا تغییر الگوی کشت و مشابه آن بلندمدت و در برخی موارد غیرممکن هستند، راهکارهایی که در این برهه بتواند به کمک مدیریت این مشکلات بیاید چیست؟
اولا صنعت طول عمر دارد، این چیزی است ما در کشور فراموش کردیم. من در ذوبآهن این را گفتم، بالاخره این صنعت طول عمر دارد، شما بگویید 60 سال. شما هرچقدر فکر میکنید طول عمرش است، آن را هدف بگذارید و برای تأمین منابع آبی آن فکر کنید، اما وقتی تمام شد دیگر آن را ادامه ندهید. الان طول عمر نیروگاه برق آلستوم تهران تمام شده است و واحدهای آن را با واحدهای با راندمان بالای 50 درصد جایگزین میکنند، بنابراین دیگر مصرف آب گذشته خود را ندارد.
بحث ما اصلا انتقال صنایع به کنار دریا و مشابه آن نیست. موضوع تغییر تکنولوژی این صنایع است تا مصرف آب آن را کاهش دهد. برای مثال پیشنهاد من به یکی از نیروگاههای مرکز کشور که بیشترین مصرف آب به ازای هر کیلووات تولید برق را داشت این بود که به مزرعه خورشیدی تبدیل شود، چرا این کار را نکنیم؟ مسئله این است که نخواستیم مدلها را تغییر دهیم! این ایدهها یکساله تا چهارساله است، برای رئیسجمهور و نماینده مجلس هم ارزش افزوده دارد و علاقهمند به اجرای آن هستند. این موارد را مقابل سیاسیون بگذارید، دیگر نمیروند روبان سد و کارخانه قیچی کنند. موضوع حتما انتقال صنایع به کنار دریا نیست، مشکلات زیستمحیطی آنهم مشخص است. شما بروید یک لاستیک را کنار دریا آتش بزنید، ارتفاع دود آن تا 15 متر بیشتر بالا نمیرود. بعد ما یک عسلویه دیگر در چابهار درست کنیم. جدای از این راهکارهای میانمدت راهکارهای کوتاه مدت هم وجود دارد. راهکارهای کوتاهمدتی برای مثلا اصفهان وجود دارد که از طریق طرحهای انتقال آب موجود قابل اجراست. یکی از کانونهای مناقشات آبی در کشور، شرق اصفهان است، سالهای سال است گفته میشود با تخصیص آب از مازاد ظرفیت خط
انتقال آب به یزد پروژه تولید گلخانهای را کلید بزنید. بیش از پنج سال است که این مصوبه روی زمین مانده است.
اگر این اتفاق افتاده بود، ما میتوانستیم به حقابهبر بگوییم با ما همکاری کند. درحالحاضر ما با حقابهبرانی مواجه هستیم که در گذشته مثلا 16 ساعت آب از زایندهرود داشتند و با آن 40 هکتار زمین را آبیاری میکردند که الان لمیزرع شده است. حداقل درآمد این کشاورز با کمترین راندمان در سال 500 میلیون تومان بوده است. این کشاورز باید احساس کند به سمت حل مسئله در حال حرکت است. باید حداقل 50 میلیون ضرر این کشاورز تأمین شود، میتوان پیشنهاد گلخانه را به این کشاورز داد و مشابه آن. ما باید اول کشاورز را زنده نگه داریم، سپس حقابه آن را بدهیم و بعد بگوییم درست مصرف کن. وضعیت کشاورزان ما اکنون شبیه کسی است که از خانه خودش بیرونش انداختهاند و میگویند برو در طرح مسکن ملی ثبتنام کن، شاید بتوانی خانه جدیدی بخری.
شما در طرحی که برای احیای حوضه آبریز گاوخونی داشتید، موضوع ایجاد ستاد احیای زایندهرود را مطرح کردید، ما تجربه ستاد احیای دریاچه ارومیه را داشتیم که در نوع خودش پیشروترین نوع مدیریت بحران در کشور بوده اما بازهم چندان درباره احیای دریاچه موفق نبوده است. با توجه به ظرفیتهای موجود آیا چنین طرحهایی در کشور قابل اجراست؟
ما در سال 97 برنامهای برای زایندهرود دادیم اما اتفاقی درباره آن رخ نداد. موضوع ستاد احیا در آن برنامه بود و الان دیگر معنایی ندارد، شاید آن سال نهادسازی برای احیا مناسب بود، اما الان نهادسازی نباید در اولویت باشد و یک برنامه برای احیا کفایت میکند. موضوع احیای زایندهرود یک تفاوت اساسی با احیای دریاچه ارومیه دارد. احیای ارومیه دغدغه کشاورزان نبود بلکه دغدغه محیطزیستیها بود. اما احیای زایندهرود دغدغه کشاورزان، محیطزیستیها و شهروندان است. یعنی هدایتکنندگان احیای زایندهرود کل ذینفعان زایندهرود هستند.
ما درباره برنامههای احیا باید به این نکته توجه کنیم که تغییرات بههرحال سخت است. مگر من میتوانم بهراحتی شغل شما را از شما بگیرم و تغییر دهم که بتوانیم این کار را درباره کشاورزان انجام دهیم؟ در موضوع هیرمند هم بحث ما این بود که شما میخواهید از کشاورز «شومیکر» دربیاورید. رفتند آنجا کارخانه کفش و لاستیک زدند و همه آنها شکست خوردند.
ما دو موضوع داریم، یکی احیای زایندهرود و دیگری کاهش منازعه. ما تا منازعه را کاهش ندهیم، امکان احیای زایندهرود را نداریم. فرایند احیا سه بعد اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی دارد و همه این بعدها باید مورد توجه قرار گیرد. صرف اینکه با انتقال آب یا سایر پروژهها به «احیای فیزیکی» دست بزنیم، جواب نخواهد داد؛ بنابراین فرایند تغییر برنامه زمانبر و با آزمونوخطا همراه خواهد بود.
گروه مشاوران آمریکایی در سال 1345 در زابل به دنبال اصلاح الگوی کشت بودند و نتوانستند حتی یک سانتیمتر تغییر الگوی کشت انجام دهند، چه کسی بهتر از کشاورز میتواند تشخیص دهد چه چیزی بکارد؟ و مبنای کشاورز صددرصد اقتصادی است. مگر تغییر کشت پرتغال به کیوی در مزارع شمال کشور ناشی همین ارزش اقتصادی کشت کیوی نبود؟ مگر بلد بودند بکارند؟ نگهداری آن را مگر بلد بودند؟ یاد گرفتند؛ چراکه برایشان توجیه اقتصادی داشت. زنجیره بازار آنها را مجبور کرد.