|

گزارش میدانی «شرق» از سواحل دریای عمان که واقعیت آن با شعارهای تبلیغاتی فاصله زیادی دارد

«مکران» مهجور

مرغ‌های دریایی هیاهو می‌کنند. باد در جامک بلند هاروت می‌پیچد. گویا می‌خواهد پیکره بلند و آفتاب‌سوخته او را از شن‌های نرم ساحل بکند و به هوا ببرد. چشمان سیاه هاروت از زیر مژه‌های بلند و تیغ‌کشیده، سخت، تور کهنه ماهیگیری را می‌کاود؛ هشت‌پایی که فقط سه‌پا دارد، خرچنگ خشکیده، ماهی کوچکی که چشم‌هایش ته کاسه سر خشک شده و‌... چیزهایی است که هاروت با حوصله از تور ماهیگیری جدا می‌کند و روی شن‌ها می‌اندازد. شروع پاییز فصل صید میگو است.

«مکران» مهجور
مریم شکرانی دبیر گروه اقتصاد روزنامه شرق

مرغ‌های دریایی هیاهو می‌کنند. باد در جامک بلند هاروت می‌پیچد. گویا می‌خواهد پیکره بلند و آفتاب‌سوخته او را از شن‌های نرم ساحل بکند و به هوا ببرد. چشمان سیاه هاروت از زیر مژه‌های بلند و تیغ‌کشیده، سخت، تور کهنه ماهیگیری را می‌کاود؛ هشت‌پایی که فقط سه‌پا دارد، خرچنگ خشکیده، ماهی کوچکی که چشم‌هایش ته کاسه سر خشک شده و‌... چیزهایی است که هاروت با حوصله از تور ماهیگیری جدا می‌کند و روی شن‌ها می‌اندازد. شروع پاییز فصل صید میگو است. تک‌وتوک قایق‌های رنگی به آب انداخته شده‌اند و قایق‌های زیادی وارونه زیر آفتاب سوزان پوسیده‌اند؛ با لایه غلیظی از صدف‌های کوچک که ته قایق‌ها رسوب کرده‌اند و لکه‌های بزرگ‌وکوچک جا گذاشته‌اند. گویی نقشه زمین باشند از دور، از لایتناهی. دوست محمد دست‌های زمخت و پینه‌بسته را دور دهانش می‌گذارد و جار می‌کشد: «آب جهل است». معلوم نیست به چه‌کسی اخطار می‌دهد که سطح آب پایین است؟ امسال ماهیگیران زیادی به آب نزده‌اند. سوخت نیست یا گران است و شغل دیگری نیست. دوست محمد این جملات را می‌گوید و ناس را لای دندان‌ها و لب‌هایش مزه‌مزه می‌کند و آب غلیظی که رنگ خون است، از دهان به زمین می‌اندازد. بادام نام پسر کوچکی است با جامک بنفش. گردنبندی از کاموای زرد و ساقه‌های نازک خشکیده به گردن انداخته است. قرار است با زن‌ها به عروسی برود. سروکله زن‌ها از پشت کلبه ماهیگیران پیدا می‌شود. هفت زن که بغچه‌های گلدار و دست‌های حنا گذاشته دارند و برقعی سیاه بر‌ صورت. میرگل خیلی جوان است؛ با چشمان درشت و مژه‌های کوتاه و کم‌رنگ پشت نقاب سیاه. اگر بلوچی بلد نباشی، او هم فارسی بلد نیست و باید انگلیسی حرف بزنید. اهل یک کشور باشید و زبان هم را نفهمید! هرچند نگاه میرگل آن‌قدر مهربان و آشناست که حس می‌کنی خواهری دورافتاده داری. آن‌قدر دورافتاده در نقطه صفر مرز ایران و پاکستان، در خلیج گواتر.

جایی که مدرسه‌رفتن سخت‌ترین کار دنیاست

دهکده گواتر نه مدرسه درست‌وحسابی دارد، نه جاده درست‌ و درمان. گذشته از این، اینجا آدم‌های زیادی شناسنامه ندارند و طردشدگان هستند. آدم‌هایی که می‌گویند پدر، پدربزرگ یا پشت دورتر آنها به همسایه آن طرف خلیج گواتر در پاکستان می‌رسد و همین بهانه‌ای است که شناسنامه ایرانی نداشته باشند. این چیزها درس‌خواندن را برای بچه‌های ۱۰۰-۱۲۰ خانواده گواتری خیلی سخت کرده است؛ شاید سخت‌ترین کار دنیا.

کتاب‌های تاریخ را که ورق بزنید از دست‌اندازی انگلیسی‌ها به جنوب ایران نوشته‌اند. از خلیج فارس و تنگه هرمز که بیخ گوش مکران بوده است. روزگاری دراز، قبل از آنکه بسیاری از کشورها روی نقشه جهان اعلام موجودیت کنند، اما حالا بسیاری از اهالی گواتر شناسنامه ایرانی ندارند و معلوم نیست اگر زبان استعمارگران شبه‌جزیره هند نبود، چگونه می‌شد مهربانی خواهر دورافتاده‌ات را بفهمی که تو را به یک عروسی در جیوانی پاکستان دعوت می‌کند؛ کمی آن طرف‌تر از نوار مرزی و در نیمه دیگر خلیج گواتر در پاکستان. اهالی دو نیمه خلیج گواتر راه‌ورسم همسایگی را خوب می‌دانند اما جایی که هاروت، دوست محمد، بادام و میرگل و‌... زندگی می‌کنند، نباید جایی دورافتاده از کشور باشد. جایی که ایران، خورشید را اول از آنجا می‌بیند.

فرمانداری چابهار گزارش داده است که میانگین سرانه فضای آموزشی به ازای هر دانش‌آموز ایرانی، هشت مترمربع است اما در شهر چابهار کمتر از نیم‌متر مربع است. این وضعیتِ یکی از بزرگ‌ترین شهرهای سیستان‌وبلوچستان است. در دشتیاری و روستاهایی مثل گواتر شرایط وخیم‌تر است. اهالی روستا می‌گویند هر مدرسه‌ای هم که باشد «از صدقه سر نیکوکاران» است!

مدرسه هیچ، کیفیت آموزش در سیستان‌وبلوچستان پایین است. وزارت آموزش‌وپرورش گزارشی از وضعیت معدل امتحانات نهایی دانش‌آموزان دبیرستانی در خرداد ۱۴۰۲ منتشر کرد و بر‌اساس این گزارش، میانگین نمرات امتحان نهایی در سیستان‌وبلوچستان از تمام استان‌های کشور پایین‌تر و ۷.۷۴ اعلام شد. مرکز پژوهش‌های مجلس هم در گزارشی دیگر توضیح داده که از سال تحصیلی ۱۳۹۳-۱۳۹۴ تا سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۴۰۱ سیستان‌وبلوچستان بیشترین فراوانی نسبی دانش‌آموزان ترک تحصیل کرده را دارد.

بگذریم که در جای‌جای سواحل مکران، یک‌در‌میان اینترنت قطع می‌شود و عبارت «اتصال ضعیف» مدام روی گوشی‌های موبایل دیده می‌شود.

در بولتن‌ها و روی بیلبوردهای تبلیغاتی دولت نوشته است که کارخانه فولاد مکران، آب‌شیرین‌کن‌های ساحلی، کارخانه پتروشیمی، خط لوله صادرات نفت و مجتمع گردشگری هواپیمایی ماهان و‌... طرح‌هایی است که برای توسعه سواحل مکران در نظر گرفته‌اند اما شیرمحمد می‌پرسد مگر ما سواد داریم که در کارخانه فولاد و «شیمیایی» کار کنیم؟‌ «فوق فوقش باید نوکری بکنیم. نوکر همیشه زندگی‌اش همین است دیگر...».

دست‌های خالی و جیب‌های خالی

سیستان‌وبلوچستان نه‌فقط مدرسه درست ‌و درمان ندارد که جاده و کامیون و راه‌آهن و فرودگاه درست‌ و درمان هم ندارد. بر‌اساس گزارش اداره کل راه و شهرسازی سیستان‌وبلوچستان، این استان کمترین سرانه بزرگراه و جاده در ایران را دارد و سال‌های سال است اتصال بنادر این استان و راه‌آهن آن به شبکه ریلی کشور در رسانه‌ها مطرح می‌شود و به جایی نمی‌رسد.

فرودگاه کنارک بخشی از یک پایگاه شکاری است. با پروازهای محدود و باند کوچکی که در صحرایی بی‌آب ‌و علف محصور شده است.

اینترنت یک خط در‌ میان قطع می‌شود. فقط در چابهار یا شهر بزرگی مثل زاهدان است که دسترسی به اینترنت بد نیست، اما در شهرهای کوچک و روستاها اتصال به اینترنت به‌سختی ممکن است. در جاده‌ها که تقریبا هیچ.

دسترسی به آب شرب بهداشتی و گاز هم دشوار است. معین‌الدین سعیدی، نماینده چابهار در مجلس شورای اسلامی، به برنا گفته است که فقط ۱۹ درصد مردم سیستان‌وبلوچستان به آب شرب بهداشتی دسترسی دارند.

جاده، راه‌آهن، آب، گاز، اینترنت و‌... که نباشد کارخانه هم نمی‌تواند باشد. سهند می‌گوید‌ قصد داشت کارخانه سنگ ساختمانی در چابهار بسازد اما وقتی دسترسی به جاده و کامیون دشوار است، چگونه مواد اولیه به کارخانه برسد یا کالای تولیدشده را به بازار بفرستند؟

او توضیح می‌دهد که دو سال برای ساخت کارخانه سنگ در چابهار دوندگی کرد و در‌نهایت تشخیص داد که کار در عمان ساده‌تر و سودآورتر است.

در شهرک صنعتی چابهار، کارخانه‌ای فقط با ۱۰ درصد ظرفیت تولید خود کار می‌کند. مدیران کارخانه می‌گویند که جاده و ریل نیست، برق قطع می‌شود، گاز نیست و نمی‌شود با دست خالی کار کرد. آنها توضیح می‌دهند که دولت توقع دارد کارخانه‌دار نیروگاه برق بسازد، اما کارخانه‌دار می‌تواند گاز استخراج کند؟ می‌تواند جاده بسازد یا راه‌آهن راه بیندازد؟ می‌تواند ایرلاین داشته باشد؟

کارخانه که نباشد برای مردم شغلی نیست‌. مرکز آمار ایران در آخرین گزارش خود اعلام کرد که در تابستان ۱۴۰۳ بیشترین نرخ بیکاری کشور از آن سیستان‌وبلوچستان و با رقم ۱۴ درصد بوده است.

سیستان‌وبلوچستان در شرایطی رکوددار بیکاری در ایران است که بیشترین جمعیت جوان کشور را در خود جای داده است. مرکز آمار ایران گزارش می‌دهد که نزدیک به ۶۴ درصد جمعیت این استان زیر ۳۰ سال سن دارند و بیکاری یکی از دلایل مهمی است که باعث مهاجرت گسترده مردم از سیستان‌وبلوچستان شده است.

در هر دوره سرشماری عمومی، جمعیت خارج شده از سیستان‌وبلوچستان بیشتر از مهاجران به این استان بوده است. در سرشماری سال ۱۳۹۵، میزان مهاجران خارج شده حدود ۲۹ هزار نفر بیش از مهاجران وارد شده به استان بوده است.

گذشته از این تراکم جمعیت در سیستان‌وبلوچستان فقط ۱۷ نفر در هر کیلومتر مربع است؛ آن‌هم در شرایطی که میانگین تراکم جمعیت در هر کیلومترمربع کشور ۵۱ نفر است.

گذشته از آنهایی که ترک دیار کرده‌اند، بسیاری از آنهایی که مانده‌اند در فقر دست‌وپا می‌زنند.

نرخ محرومیت در این استان بسیار بالا و حدود ۶۲ درصد است که رتبه اول را در کشور دارد و تفاضل این نرخ با نرخ محرومیت تهران، حدود ۴۵ واحد درصد است که نشان از محرومیت مزمن در سیستان‌وبلوچستان دارد.

استانداری سیستان‌وبلوچستان گزارش داده است که حدود ۴۲ درصد مردم این استان در حاشیه شهرها و سکونتگاه‌های غیررسمی زندگی می‌کنند و استراتژیک‌ترین بندر ایران یعنی بندر چابهار بزرگ‌ترین بافت حاشیه‌نشین کشور را به نام خود ثبت کرده است.

حالا مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور، می‌گوید پایتخت کشور باید به سواحل جنوبی، چابهار و سواحل مکران منتقل شود و نماینده‌های مجلس پشت میکروفن‌های بهارستان داد سخن می‌دهند که ۲۰ تا ۳۰ میلیون نفر می‌توانند در سواحل مکران ساکن شوند، اما از واقعیت تا آرزو فاصله بسیار است و سیستان‌وبلوچستان که می‌توانست به‌تنهایی امارات ایران باشد، غریب و مهجور مانده است.

سیستان‌وبلوچستان با تنها بندر اقیانوسی ایران که اگر رواج و رونق به خود ببیند، کاروبار بنادر و اسکله‌های امارات را آجر می‌کند و سواحل مکران همان زیبای خفته در تن‌پوش فقر است؛ با کوه‌های مریخی، کویر فروغلتیده در دریا، جنگل‌های جادویی حرا، دریاچه صورتی، ناف زمین و گل‌فشان و خلیجی سبز و آبی که هر صبح غرق می‌شود در آواز مرغان دریایی و رقص دلفین‌ها.

همان مادر زیبایی که هاروت، دوست محمد، میرگل، بادام و‌... هنوز سر به دامان او می‌گذارند، حتی اگر زبان شیرین قصه‌های مادر را از آنها دریغ کرده باشند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها