|

دوئل فرانسه و آلمان بر سر روسیه

از این 44 کشور، چهار کشور همچنان از قدرت‌های بزرگ اروپایی هستند، همان‌طور‌که از سال 1870 میلادی بوده‌اند؛ بریتانیا، آلمان، فرانسه و روسیه.

دوئل فرانسه و آلمان بر سر روسیه

مریم جعفری: این ناپلئون بناپارت بود که گفت «هر دولت جغرافیای سیاسی خود را دارد». پس بهتر است پیش از هر گمانه‌زنی‌ درباره جهان در سال 2022 و حوادث فراتر از آن، به یاد داشته باشیم که در بررسی روابط بین‌الملل در قاره اروپا، به قول مارشال دوگل، منظور از اروپا، تمامی قاره اروپا از «اقیانوس اطلس تا کوه‌های اورال» است؛ نه اتحادیه اروپای 27‌عضوی که بروکسل از نظر زبانی آن را با 44 کشور مستقلی که سازمان ملل متحد از آن به‌عنوان اروپا یاد می‌کند، ترکیب کرده است.


از این 44 کشور، چهار کشور همچنان از قدرت‌های بزرگ اروپایی هستند، همان‌طور‌که از سال 1870 میلادی بوده‌اند؛ بریتانیا، آلمان، فرانسه و روسیه. آنها هنوز هم پرجمعیت‌ترین، ثروتمندترین (به‌جز روسیه) و دارای ارتش آماده (به‌جز آلمان) هستند. در این مدت طولانی، موقعیت ژئواستراتژیک آنان تغییر چندانی نکرده است؛ البته به غیر از آلمان پس از جنگ. ژول میشله از مورخان بزرگ قرن نوزدهم که مردی آزادی‌خواه و روشنفکر بود، عادت داشت سخنرانی‌هایش را در دانشگاه با سخنی درباره بریتانیا آغاز کند: «آقایان، انگلستان یک جزیره است و اکنون شما به اندازه من، از تاریخ این کشور می‌دانید». در طول قرن‌های نوزدهم و بیستم، یکی از موضوعات اصلی در دیپلماسی بریتانیا، معضل سیاست‌های قاره‌ای در برابر استراتژی‌های امپراتوری بود: آیا بریتانیا باید برای مداخله در مسائل اتحادیه اروپا، تعهدی راهبردی داشته باشد یا باید منافع جهانی خود را در اولویت قرار دهد. به غیر از دو جنگ جهانی و فاصله 40ساله جوامع اروپایی از سال 1973، لندن همواره منافع جهانی‌اش را در اولویت قرار داده است. پس از برگزیت و با تقویت انگیزه انتقام در اتحادیه اروپا -که همچنان دوست دارد اطمینان حاصل کند که برگزیت موفق نخواهد شد- بریتانیا بیش از پیش مجبور به پذیرش انزوای باشکوه از قاره‌ای است که زمانی سنگ‌بنای دیپلماسی‌اش بود و بسیاری از کشورها همچنان عمیقا از آن متأثر هستند.


بریتانیا همچنان یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان است و بدون شک برای نخستین‌ بار در طول تاریخ خود، قدرتمندترین کشور در اروپای غربی است؛ ازهمین‌رو اتحادیه اروپا که توسط وزیر خارجه پیشین بلژیک، «غول اقتصادی، کوتوله سیاسی و ک‍ِرم نظامی» توصیف شده، ممکن است از موضع انتقام‌جویانه خود پا پس بکشد؛ چراکه تنش جدید یا حتی وقوع درگیری می‌تواند تمام قاره اروپا را به نابودی بکشاند.


در اکثر دوران پس از جنگ، آلمان غربی قدرتی مطیع متعهد به ائتلاف غربی بود و نقشش به‌گونه‌ای توسط فرانسوی‌ها طراحی شده بود که تحت کنترل جوامع اروپایی بماند. رانسوا موریاک، روزنامه‌نگار، نویسنده فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1952 به طرز طعنه‌آمیزی دوگانگی فرانسه با آلمان را به تصویر می‌کشد و می‌نویسد: «ما آلمان را دوست داریم؛ ما خوشحالیم که دو تا از آن وجود دارد». اما با اتحاد آلمان غربی و شرقی، قدرت اقتصادی و سیاسی برلین افزایش یافت و بی‌پروا به‌سوی استقلال بیشتر گام برداشت؛ امری که ناراحتی فرانسه را به دنبال داشت. تونی جود، مورخ و استاد مطالعات اروپا در دانشگاه نیویورک، رابطه پاریس و برلین را این‌گونه خلاصه می‌کند که «شما وانمود می‌کنید که قدرتمند نیستید و ما وانمود خواهیم کرد که متوجه آن نمی‌شویم». آنچه این روزها به‌خوبی از پاریس مشاهده می‌شود، آن است که آلمان کمتر از فرانسه تبعیت می‌کند، از مسائل مربوط به انرژی هسته‌ای تا وابستگی بیشتر به گاز روسیه. نخستین لحظه‌ای که به نظر رسید آلمان در مسیری مستقل در حال حرکت است و فرانسه به‌شدت از آن وحشت داشت، به دهه 1970 میلادی بازمی‌گردد؛ همان زمانی که برلین سیاست «اوست‌پولیتیک» را در پیش گرفت و به‌طور فزاینده‌ای در آغوش اتحاد جماهیر شوروی غش کرد (ویلی برانت از حزب سوسیال‌دموکرات در ائتلافی با حزب لیبرال‌دموکرات آزاد، صدراعظم آلمان شد. دولت او سعی در عادی‌سازی روابط با آلمان شرقی و بلوک شرق داشت، سیاستی که به اوست‌پولیتیک معروف است). فرانسه از همان دوران نگرانی عمیقی از نزدیکی روسیه و آلمان به یکدیگر داشت و همچنان دارد.


پس به‌جای اینکه دیپلماسی فرانسهِ دولت جو بایدن،‌ رئیس‌جمهوری ایالات متحده آمریکا به اشتباه تعبیر شود و این تصور به‌ وجود بیاید که دست در دستان پاریس خواهد گذاشت، پاریس ممکن است بار دیگر اشتباه و بر این موضوع تکیه کند که ائتلاف اولاف شولتس، صدراعظم جدید آلمان، براساس منافع استراتژیک پاریس شکل گرفته است. این در حالی است که تنها قدرت اروپایی که بیشترین ضرر را از سیاست جدید بریتانیا در قاره اروپا متحمل شده، فرانسه است؛ چراکه با خون‌خواهی پنج‌ساله امانوئل مکرون از برگزیت، لندن بیشتر تشویق می‌شود که به سمت کشورهای دیگر کشیده شود. همچنین فرانسه پس از برگزیت نمی‌تواند همراه با بریتانیا و در برابر آلمان قرار بگیرد تا برلین از مسیرش در اتحادیه اروپا منحرف نشود و این در حالی است که پاریس به‌شدت به‌دنبال چنین سیاستی است و اکنون در مدیریت آلمان در حال رشد، تنهاتر از همیشه است.


آندره فونتن، سردبیر مشهور روزنامه لوموند در سال 1952 میلادی گفته بود: «فرانسه یک سیاست آلمانی دارد و چیز دیگری هم ندارد». حداقل از سال 1870 روال به این منوال بوده است و از زمان «طرح بریان» در سال 1929، ادغام و یکپارچگی اروپا در حقیقت ابزار فرانسوی به شمار می‌رفت که برای مهار گالیور آلمانی به‌ کار گرفته می‌شد. (پیمان بریان-کلوگ یا پیمان پاریس در ۲۷ آگوست ۱۹۲۸ توسط ۹ دولت به امضا رسید. نام رسمی این پیمان، پیمان همگانی برای خودداری از جنگ است. پیشگامان آن فرانک کلوگ، وزیر خارجه آمریکا و آریستید بریان، وزیر خارجه فرانسه بودند و در ۱۹۳۰ کمابیش همه دولت‌ها آن را پذیرفتند).


با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، آلمان در موقعیت فرماندهی در بروکسل باقی ماند؛ بنابراین می‌توان این انتظار را داشت که مکرون در صورت انتخاب مجدد در کسوت ریاست‌جمهوری فرانسه، به‌دنبال طناب‌های بیشتری برای مهار گالیور باشد. هر بار که آلمان می‌خواهد خود را مطرح کند، فرانسه با فدرالیسم بیشتری پا به میان می‌گذارد و ترفند «ماستریخت» پس از اتحاد دو آلمان، آموزنده‌ترین آنهاست.


در شرایطی که فرانسه درگیر انحطاط است -به‌ویژه در رابطه با آلمان- همچنان می‌کوشد با ادغام بیشتر در این اتحادیه، حاکمیت آلمانی را بیشتر محدود کند، برای مثال تنها چند هفته پیش مکرون خواستار شکل‌گیری فدرالیسم در اتحادیه اروپا شد. اخیرا مکرون،‌ ماریو دراگی، نخست‌وزیر ایتالیا و رئیس سابق بانک مرکزی اروپا مقاله‌ای را در فایننشال‌تایمز منتشر کردند که در آن از اتحادیه اروپا خواستند روش محاسبه کسری‌ بودجه‌ای را که از آلمان الهام‌گرفته شده است، حذف کنند؛ اما دولت جدید برلین به‌سرعت در‌حال آموختن روش‌های است که از دیپلماسی فشار حداکثری مکرون فاصله بگیرد اما همچنان این پرسش پابرجاست که آیا برلین تمایلی برای پیروی از خط فرانسه دارد یا خیر و در این میان روسیه را فراموش خواهد کرد.


حرکات ژئواستراتژیک برلین از همان ابتدا برای قاره اروپا سرنوشت‌ساز بوده است و همان‌طور‌که زمانی چرچیل آن را توصیف می‌کرد، باقی خواهد ماند: «معما، پیچیده‌شده در یک راز و در درون معمای دیگری». از طرفی دیگر، با وجود اینکه فرانسه یکی از معماران سازمان ناتو در سال 1949 میلادی بود و اکنون یکی از مهم‌ترین منتقدان این سازمان نیز هست، ناتو همچنان کلید امنیت قاره اروپاست. لرد اسمای، نخستین دبیر‌کل ناتو، این سازمان را این‌گونه توصیف کرده است: «روس‌ها را بیرون نگه دارید، آمریکایی‌ها را در داخل و آلمانی‌ها را در پایین رده»؛ و حال باید دید با حضور و تسلط بایدن، مکرون و شولتس در عرصه بین‌الملل، آیا هنوز امیدی به تحقق اهداف اصلی هست یا خیر.

منبع: روزنامه شرق

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها