پاکبان افغان مقروض است!
پیرمرد هرشب
سمیه جاهدعطائیان: پیرمرد هرشب روی نیمکتی مینشیند، خودش را کنار جاروی بلندش جمع میکند و چشمانتظار بستهشدن مغازهها میماند. چراغ مغازهها که یکییکی خاموش میشود، خودش را برای رفتوروب چندساعته آماده میکند. کارش تا حوالی سه و چهار بامداد طول میکشد، همیشه قبل از رفتن به طول و عرض خیابان قزوینی در آیت و میدان 38 نگاهی میکند و در دل احسنتی به تمیزی خیابان میگوید و راهش را تا خانه کج میکند. همان ساعتهایی که احتمالا همه ما در خواب خوش به سر میبریم، او درست در گرما یا سرما تا محدوده شمیران نو پیاده میرود. از خاطرات خوبش که میگوید چینوچروکهای اطراف چشمش باز میشود. میفهمم که از زیر ماسک لبخند میزند و یاد خاطرات خوشی برایش زنده شده است؛ «حدود چهار سال پیش چند باری گوشی تلفن همراه در خیابان پیدا کردم. از طرف صاحب تلفن تماس میگرفتند و وقتی آنها را به صاحبانش پس میدادم خیلی خوشحال میشدند؛ صبر میکردم تا با گوشی تماس بگیرند، آنوقت خبر خوب میدادم که موبایلشان پیش من است. او از شهروندان افغان است و حدود 14 سال است که با پیمانکاران شهرداری کار میکند. برای حقوق ماهانهاش الهی شکری میگوید اما از نداشتن بیمه درمانی بعد از این همه سال دلگیر است؛ «خودم پادرد دارم. زانودرد دارم. همسرم سالهاست بیمار است. معدهدرد دارد. بیمارستان دولتی هم بردم. 20، 30 میلیون از همشهریهایم قرض کردم و باید پس بدهم. هزینههای درمان برایمان بالاست». از رهگذرهایی که نظافت را رعایت نمیکنند، گلهمند است؛ «رهگذرهایی که برای خرید به این محله میآیند، کمتر نظافت را رعایت میکنند. بعضی مغازهدارهای میوهفروش هم همیشه داخل جوی یا خیابان و کنار مخازن، زبالهها را رها میکنند. بعضیها هم واقعا مراعات میکنند». میخواهد درباره خاطرات تلخش بگوید. کمی مکث میکند و میگوید: «من کارگر هستم. زحمتکشم. کسی به کار من کاری ندارد. کسی من را اذیت نمیکند». از سختی کارش میگوید که پاییز به خاطر برگهای درختان بیشتر کار میکند؛ «تابستان هم کارمان زیاد است چون رفتوآمد به این محله (هفت حوض) بیشتر میشود و تا شب زبالههای زیادی روی زمین رها میشود. پاییز هم به خاطر برگهای درختانی که کنار زبالهها میریزند. کار ما شبها زیاد است». حالا تمام چراغهای مغازهها خاموش شده، پیرمرد جارویش را برمیدارد و شروع به کار میکند؛ او ایران را با وجود غربتش دوست دارد؛ «زندگی در ایران سختیهای خودش را دارد اما راضی به رضای خدا هستیم. برای کمکهای مردم خدا را شاکرم. گاهی نذری میدهند. پول داخل جیبم میگذارند، کمک میکنند اما همین که مراعات کنند و زبالههایشان را روی زمین نیندازند برایم کافی است. مزدم را خدا اگر راضی باشد، میدهد».