|

اعتراف به جنایت با حلوای نذری

با اظهارات دختر جوان مأموران کلانتری ۱۴۶ حکیمیه به خانه مهران رفتند و با هماهنگی قضایی وارد آپارتمان شدند، اما به محض ورود با جسد مهران مواجه شدند.

اعتراف به جنایت با حلوای نذری

شامگاه ۱۷ اردیبهشت سال ۹۹ دختر جوانی به نام سحر با پلیس تماس گرفت و گفت ۲ روز قبل تلفنی در حال صحبت با نامزدم مهران بودم که او به یکباره گفت بعداً با من تماس می‌گیرد و تلفن را بدون خداحافظی قطع کرد. بعد از آن دیگر به تلفن‌هایم جواب نداد به خانه‌اش رفتم اما با اینکه خودرواش در پارکینگ است در را باز نمی‌کند نگرانش هستم.


با اظهارات دختر جوان مأموران کلانتری ۱۴۶ حکیمیه به خانه مهران رفتند و با هماهنگی قضایی وارد آپارتمان شدند، اما به محض ورود با جسد مهران در حالی مواجه شدند که دست‌هایش از پشت بسته شده و شالی دور گردنش گره خورده بود و به نظر می‌رسید که از خانه او سرقت هم شده است.
 
با اعلام خبر این جنایت به بازپرس جنایی و شروع تحقیقات برای دستگیری عاملان جنایت کارآگاهان به سراغ دوربین‌های مداربسته محدوده خانه مقتول رفتند و پس از بررسی مشخص شد که ۳ مرد جوان به همراه یک زن وارد خانه مقتول شده‌اند. پس از مدتی هم هراسان از خانه خارج شده و سوار خودروشان محل را ترک کرده‌اند.
در ادامه تیم جنایی دریافتند مدتی است که مهران با مرد جوانی به‌ نام سعید آشنا شده و باهم مشارکت کاری داشته‌اند.
بدین ترتیب به‌ دستور بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی پایتخت، سعید بازداشت شد. او ابتدا منکر جنایت بود اما وقتی در مقابل مستندات قرار گرفت لب به اعتراف گشود و گفت قصدش کشتن مهران نبوده و قصد داشته با گرفتن سفته از او طلبش را پس بگیرد.
با دستگیری سایر متهمان و صدور کیفرخواست آنها در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند.
در دادگاه چه گذشت
در ابتدای جلسه دادگاه، مادر مقتول به جایگاه رفت و از قضات درخواست کرد تا متهمان به اشد مجازات محکوم شوند. او تأکید کرد که به هیچ عنوان حاضر به گذشت نیست.
در ادامه رضا ۲۷ ساله به عنوان متهم ردیف اول که به اتهام مشارکت در قتل، مشارکت در اخذ سند به عنف، سرقت و حمل شوکر محاکمه می‌شد به جایگاه رفت و در دفاع از خودش گفت: من دانشجو هستم و فقط برای کمک به برادرم سعید با او همراه شدم. برادرم چندین میلیارد پول به مرحوم داده بود و مدرکی هم نداشت. بنابراین نمی‌توانست پولش را پس بگیرد من قبول کردم تا با ورود به خانه مهران ابتدا دوستانه و اگر نشد با زور سفته را از او بگیرم. من اتهام قتل و صدمه بدنی به او را قبول ندارم و مرگ او تنها یک اتفاق و حادثه بود.
وی در ادامه افزود: من تنها کاری که انجام دادم این بود که وقتی دیدم مهران مقاومت و سروصدا می‌کند با شال دهانش را بستم و دو گره کور زدم و بعد هم با شال دیگری دست‌هایش را از پشت بستم و با کریم که پرستار یکی از بیمارستان‌ها بود از او اثر انگشت گرفتیم. اما پس از دقایقی متوجه شدم که او دیگر مقاومت نمی‌کند و همان موقع به کریم گفتم که چرا حرکت نمی‌کند که پس از معاینه او گفت فکر می‌کنم فوت کرده است حتی اقدام به احیای قلبی تنفسی هم کرد اما فایده نداشت.

قاضی از رضا پرسید: شال را از کجا آورده بودی؟ چرا شوکر همراهت بود؟ اگر قصدتان گرفتن اثرانگشت برای سفته بوده چرا اموالش را سرقت کردید؟
متهم جواب داد: شال‌ها را برادرم به من داد تا در صورت مقاومت از آن استفاده کنم. شوکر همراهم بود اما از آن استفاده نکردم. بعد از اینکه متوجه شدیم مهران فوت کرده احتمال دادیم که مدارکی از برادرم در داخل لپ تاپش باشد که لپ تاپ را برداشتم و تلفن همراهش را هم به این خاطر بردم که اگر زنده ماند نتواند با پلیس تماس بگیرد، که وقتی از خانه‌اش دور شدیم همه وسایل را به مسیل ابوذر انداختم.

پس از آن کریم -متهم ردیف دوم- به جایگاه رفت و گفت: من فقط اتهام مشارکت در اخذ سند به عنف را قبول دارم. قبل از ورود به آن خانه یک سرنگ داروی بی‌هوشی با خودم برده بودم تا در صورت مقاومت به او تزریق کنم. برای ورود به خانه مقتول خانم جوانی که همراه ما بود در خانه او را زد و به بهانه اینکه حلوای خیراتی آورده از مهران خواست در را باز کند وقتی در باز شد همدستمان قاسم که قوی هیکل بود در را فشار داد و ما وارد خانه شدیم. مقاومت اولیه مهران هم باعث شد که من در همان لحظات اولیه دارو را تزریق کردم. بعد از آن هم قاسم دست‌هایش را گرفت و رضا هم با شال دست‌هایش را بست و ما هم شروع به گرفتن اثر انگشت کردیم اما چون سروصدا می‌کرد رضا دهانش را با شال بست تا اینکه متوجه شدیم او حالش بد شده من هرکاری که می‌توانستم برای احیای او انجام دادم اما فوت کرد.
قاضی در ادامه گفت: پزشکی قانونی اعلام کرده که مقتول بر اثر فشار بر شریان های حیاتی فوت کرده و شما آنقدر بر بدن او فشار وارد کرده اید که باعث شکستگی استخوان گردن او شده بود.
 
پس از آن قاسم به عنوان متهم ردیف سوم به جایگاه رفت و گفت: من با موتور کار می‌کردم و فقط برای آن به خانه مهران رفتم که اجازه درگیری ندهم. برای این کارم هم ۶ عدد ربع سکه طلا گرفته بودم.به من گفته بودند که قرار است از کسی که پول گرفته و پس نمی‌دهد، سفته بگیریم واقعاً نمی‌دانستم که قرار است چه اتفاقی بیفتد. من فقط دست‌های مهران را از پشت گرفتم که حرکت نکند.

بعد از آن سعید متهم بعدی به جایگاه رفت و عنوان کرد: مقتول در کار واردات و خرید و فروش تجهیزات پزشکی بود. من به او ۶ میلیارد تومان پول نقد و ۱۸ میلیارد تومان چک داده بودم تا با هم کار کنیم و فقط می‌خواستم پولم را پس بگیرم. من اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم. من کلینیک پزشکی دارم و در چند بیمارستان هم به عنوان مشاور مالی مشغول به کار هستم. قصدمان کشتن مهران نبود. او از دوستانم بود. وقتی موضوع را با وکیلم مینا در میان گذاشتم، به این نتیجه رسیدیم که به بهانه‌ای وارد خانه‌اش بشویم و با تهدید از او سفته بگیریم.

اظهارات خانم وکیل
در ادامه مینا به جایگاه رفت و گفت: من هیچ کدام از اتهام‌ها را قبول ندارم و فقط برای بستن یک قرارداد حقوقی به آنجا رفتم و اصلاً هم در جریان ظرف حلوا نبودم و سعید در آخرین لحظه ظرف را به من داد و گفت که تنها راهی که می‌توانیم وارد خانه مهران شویم، این است که او را به بهانه بردن ظرف حلوا فریب دهیم. قرار هم بود که پس از بسته شدن قرارداد ۱۵ میلیون تومان بگیرم.

متهم بعدی هم به جایگاه رفت و اظهار کرد: اتهام من دادن پلاک خودرو به دوستانم بوده که آن پلاک‌ها را ۳ سال قبل از ماجرا در یک انبار ضایعاتی پیدا کردم. از پلاک‌ها هیچ استفاده‌ای نشد و اما من از کاری که داشتم، تعلیق شدم. من از ابتدا با صداقت رفتار کردم در حالی که می‌توانستم منکر دادن پلاک خودرو بشوم.
پس از پایان اظهارات متهمان و وکلای آنها قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.