|

زخمی‌های مطرود شده

اینجا طرد شدگی، تجربه‌ی مشترک بین این آدم‌ها است، هر کدام از همان کودکی به شکلی از خانه، روستا یا محل زندگی خود برای همیشه کنار گذاشته شدند. محله‌ای در مشهد که از گذشته‌های دور وقف بیماران جذامی شده و حالا تعداد اندکی از این بیمار هنوز آنجا زندگی می‌کنند.

زخمی‌های مطرود شده
نسترن فرخه خبرنگار گروه جامعه روزنامه شرق

محبوبه و محمد علی، سن و سال کمی داشتند که برای درمان راهی شهر مشهد شدند. حالا نه دستی برای نوازش هم دارند و نه سوی چشمی برای دیدن. محبوبه ده یا دوازده سال داشت که برای درمان از قزوین راهی مشهد می‌شود، خانواده او را در آسایشگاه می‌گذارد و می‌رود. 

 

جذام، دردی بی‌انتها 

اینجا طرد شدگی، تجربه‌ی مشترک بین این آدم‌ها است، هر کدام از همان کودکی به شکلی از خانه، روستا یا محل زندگی خود برای همیشه کنار گذاشته شدند. محله‌ای در مشهد که از گذشته‌های دور وقف بیماران جذامی شده و حالا تعداد اندکی از این بیمار هنوز آنجا زندگی می‌کنند. 

اتاقک‌های کوچک کنار هم که پشت دیوار بیمارستان هاشمی نژاد قرار دارد، بیمارستانی که در گذشته آسایشگاه محراب خان نام داشته و مخصوص بیماران جذامی بوده، اما امروز به یک بیمارستان عمومی تبدیل شده است و حالا چند سالی است که از بیماران خواسته شده تا این اتاقک‌های چند متری را هم تحویل بیمارستان دهند و از اینجا بروند.

 

عشقی با درد جذام

محبوبه و محمد علی، سن و سال کمی داشتند که برای درمان راهی شهر مشهد شدند. حالا نه دستی برای نوازش هم دارند و نه سوی چشمی برای دیدن. محبوبه ده یا دوازده سال داشت که برای درمان از قزوین راهی مشهد می‌شود، خانواده او را در آسایشگاه می‌گذارد و می‌رود. حالا این آشیانه تنها دارویی آنها است و  این زوج هم مانند دیگر بیماران، ساکن در این شهرک ترس، از دست دادن همین خانه‌ی محقر خود را دارد. با چهره‌ای نگران می‌گوید: به ما گفتند از اینجا بلند شوید تا جای دیگری برای شما بسازیم. ما گفتیم جای دیگر نمی‌خواهیم، بگذارید همینجا بمانیم. من الان ۶۰ یا ۷۰ سال دارم، از ۱۲ سالگی اینجا آمدم، تمام زندگی من همینجا است.

 

تنهایی و درد طردشدگی 

محمود علی، دیگر جانی ندارد، در اتاقی که با یک یخچال و تختی کهنه، پر شده، روی زمین دراز می‌کشد و پای آتل بسته‌ی خود را آرام حرکت می‌دهد، جذام سوی چشمی برایش باقی نگذاشته و همین باعث زمین خوردن و آسیب به استخوان‌ پای او شده. اما تیر تلخ طرد شدگی از همان کودکی روان و روح او را هم نشانه گرفته، با لبخند، دستش را در هوا تکان می‌دهد و می‌گوید: وقتی جزام گرفتم، عمو و دایی‌ها می‌گفتند شما باید از این خانه بروید. مادرم دیگر از من بدش می‌آمد در ظرف من غذا نمی‌خورد.

 

دیگر ظرافتی در چهره باقی نمانده

احمد، یکی از همین بیماران است که جذام از سی سالگی در جانش رخنه کرده و حالا این باکتری صورت و دست و پاهای او را همچون شمعی ذره ذره آب کرده. هنگام روایت، لبخند بزرگی روی صورتش شکل می‌گیرد و از آن روزها می‌گوید: شغلم کشاورزی بود که جذام گرفتم، برای همین زخم‌های دستم سرعت این بیماری را بیشتر کرد، چون دستانم زخم می‌شد و این زخم‌ها عفونت می‌کرد. بعد از آنکه متوجه بیماری شدم، اهالی روستا ما از آنجا بیرون کردند و من برای درمان به  آسایشگاه محراب خان آمدم، حالا خیلی سال است که در مشهد زندگی می‌کنم، اوایل در آسایشگاه بودیم که به ما گفتند شفا گرفتین و باید از اینجا بروید و حالا در محله‌ی دیگری از مشهد ساکن هستم.

 

اثر درمان‌های دیرهنگام 

بیماری جذام یا بیماری هانسن باعث بی‌حسی در سطح پوست و آسیب مکرر به آن می‌شود که در آخر منجر به از دست رفتن دست، پا و یا اجزای صورت می‌شود.البته سال‌‌های سال است که این بیماری با دارو متوقف می‌شود. اما برخی به دلیل محدودیت امکانات دیر متوجه این بیماری شدند و بخش‌هایی از بدن خود را برای همیشه از دست دادند.

 

عکاس: سهند تاکی

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها